عصر ایران - خوزه مورینیو در چند ماه گذشته، بارها بر تغیرناپذیری سنگ بنای ژنتیکی وجودش تاکید کرده است! او میگوید DNA من تغییر نکرده، تجربیاتم هم بیشتر شده، پس من مربی بهتری شدهام.
شاید استدلال مورینیو درست باشد اما سوال اینجاست که چرا مورینیو با پناه بردن به DNA و کروموزمهایش، میخواهد به همه ثابت کند همچنان مربی خوبیست و حتی بهتر از قبل؟! چرا مورینیو در یکی دو سال اول حضورش در رئال مادرید، از این حرفها نمیزد؟
پاسخ این سوالات را باید در نحوه خروج مورینیو از رئال جستجو کرد. او در سال آخر حضورش در رئال، لیگ قهرمانان اروپا و لالیگا و جام حذفی اسپانیا را از دست داد و علاوه بر این، با بازیکنانش نیز درگیر شد. کاسیاس و راموس و کریس رونالدو و په په و ژابی آلونسو، همگی با مورینیو اختلاف داشتند.
اگر در سال اول و دوم حضورمورینیو در رئال، باند پرتغالیها در برابر باند اسپانیاییها از مورینیو حمایت میکرد، در سال سوم، ظاهراً دیکتاتوریهای آقای خاص، باند هموطنانش را نیز در برابر او قرار داد؛ تا جایی که پس از شکست رئال در فینال جام حذفی اسپانیا، کریس رونالدو در پاسخ به سوالی درباره ادامه حضورش در رئال مادریدِ بدون مورینیو، گفت: " مهم نیست مورینیو میرود یا میماند. مهم خودم و رئال مادرید هستیم."
آری، خوزه مورینیو در فصل آخر حضورش در رئال مادرید، در نتیجهگیری ناکام ماند و ستونهای تیمش نیز علیه او بودند. اینها نشانههای یک مربی بزرگ نیست.
اینکه مورینیو اکنون این همه بر DNA و ذات خودش تاکید میکند، ناشی از ناکامیهای سال آخر حضورش در رئال مادرید است. او نمیتواند بگوید من رئال را دو سال پیاپی قهرمان لالیگا کردم و یا پس از سالها، قهرمان اروپا کردم. وقتی دستاورد خارجی و عینی اقناعکنندهای در کار نیست، مورینیو ناگزیر است حامیان را به ساختار ژنتیکیاش ارجاع دهد تا خیال آنها راحت شود که بهترین مربی جهان به لندن آمده است!
پس از خروج مورینیو از رئال مادرید، یوهان کرویف این تز را مطرح کرد که مورینیو کارهای بزرگش را در فوتبال انجام داده و موفقیتهای کلانش را بدست آورده و دیگر در سراشیبی و دوران نزول قرار دارد. یعنی عصر مورینیو سپری شده است.
حرف کرویف شاید خیلی هم بیمبنا نباشد. سه بار شکست تاکتیکی رئال مادرید در برابر دورتموند در لیگ قهرمانان فصل قبل، معنایی جز غلبه تاکتیکی یورگن کلوپ بر آقای خاص نداشت. وقتی کلوپ آلمانی میتواند آقای خاص را در چهار بازی، سه بار به لحاظ تاکتیکی مغلوب کند، به نظر میرسد که آقای خاص دیگر آقای خاص نیست!
در واقع مورینیو با ارجاع دادن هوادارانش به امور مبهم و غیر قابل سنجشی چون DNA و ذات و ...، میخواهد بگوید من تمام نشدهام و حق با کرویف نیست! او در واکنشی نسبت به تز "پایان آقای خاص"، روز گذشته اعلام کرد که اگر در این فصل با چلسی جامی بدست نیاورم، از این تیم میروم.
این واکنشِ احتمالاً نیندیشیده، کار مورینیو را سختتر هم میکند؛ چرا که او با این جمله، در حقیقت خودش هم دارد میگوید که اگر امسال جامی کسب نکنم، یعنی ادعای کرویف درباره من درست است!
حال باید دید خوزه مورینیو امسال با چلسی چه میکند. آیا او میتواند لیگ برتر جزیره را فتح کند و یا دست کم جام حذفی انگلستان را ببرد؟ احتمالاً کسی از مورینیو انتظار قهرمانی در چمپیونز لیگ با چلسی را ندارد. اما اگر مورینیو با چلسی قهرمان لیگ قهرمانان اروپا شود، همه آنچه را که در مادرید از دست داده است، در لندن یکجا بدست میآورد.
فصل پیش روی خوزه مورینیو، در واقع فصل نبرد ادعاهای ذات گرایانه او درباره خودش با ادعای نتیجهمحورانه کرویف درباره اوست.
کرویف گفته است: "مورینیو به هیچ وجه در چلسی قهرمان نخواهد شد. به خاطر رفتارهایی که در رئال مادرید از خود نشان داده، در مورد او این طور فکر می کنم." مورینیو هم می گوید: "بدون هيچ شکي ميدانم که به زودي جامهاي زيادي با چلسي به دست خواهم آورد." چه کسی پیروز این نبرد خواهد شد و کدام ادعا بر مسند قبول خواهد نشست؟