۰۶ آذر ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۵
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۲۸۷۴۱۹
تاریخ انتشار: ۱۵:۱۷ - ۰۳-۰۵-۱۳۹۲
کد ۲۸۷۴۱۹
انتشار: ۱۵:۱۷ - ۰۳-۰۵-۱۳۹۲

رهبر انقلاب: ماشاءالله خانم‌ها چه خوب شعر حماسی می‌گویند

ندا هدایتی فرد شاعر جوان شیرازی که چندسال است با بیماری دست به گریبان است شاعر بعدی بود که با صلواتی که حاضران برای سلامتی اش فرستادند غزلی را به حضرت آقا تقدیم کرد و مورد تحسین ایشان قرار گرفت.
تعدادی از خانم‌های شاعر به حضور رهبر انقلاب رسیده بودند و در میان آنها تعدادی موفق به شعرخوانی شدند. حضرت آقا پس از شعرخوانی‌ها فرمودند: «ماشاء الله خانم‌ها چه خوب شعر حماسی می‌گویند».

به گزارش فارس، در شب دیدار رهبر انقلاب با شاعران تعدادی از خانم‌های شاعر نیز به حضور ایشان رسیده بودند و در میان آنها تعدادی موفق به شعرخوانی شدند. سارا سادات باختر از کاشان و پس از آن فاطمه سلیمان پور غزل‌هایی خواندند که با استقبال رهبر انقلاب مواجه  شد. شعر این دو بانوی شاعر در خبرهای پیشین در خبرگزاری فارس منتشر شد.

اما دیگر شاعران خانمی که در این مراسم شعرخوانی داشتند، حمیده سادات غفوریان بانوی شاعری از مشهد شعری حماسی و بلند خواند که رهبری آن را تحسین کرده و خوش لفظ و خوش مضمون دانستند.

حسنا محمدزاده که به تازگی کتابش جایزه قلم زرین را از آن خود کرده است، شاعری دیگر بود که غزلی حماسی خواند. حضرت آقا فرمودند: «ماشاء الله خانم‌ها چه خوب شعر حماسی می‌گویند».

ندا هدایتی فرد شاعر جوان شیرازی که چندسال است با بیماری دست به گریبان است شاعر بعدی بود که با صلواتی که حاضران برای سلامتی اش فرستادند غزلی را به حضرت آقا تقدیم کرد و مورد تحسین ایشان قرار گرفت.

شعر این بانوان شاعر در ادامه می‌آید:

1- حمیده ‌سادات غفوریان


در سختی و در بلا نگه می‌دارد
نامرئی و بی صدا نگه می‌دارد

تو جانب اهل حق نگه دار و ببین
دستان خدا تو را نگه می‌دارد

***

چشم‌ها را به روی هم مگذار
که سکون نام دیگر مرگ است

دشمنانت همیشه بیدارند
خواب گاهی برادر مرگ است
 

گوش کن؛ در سکوت مبهم شب
پچ‌پچی موذیانه می‌آید

گربه بی‌حیای همسایه
نیمه‌شب‌ها به خانه می‌آید
 

پسرم! خواب گرم و شیرین است
اینک اما زمان خواب تو نیست

تا زمانی که حیله بیدار است
چه کسی گفته وقت لالایی است؟!
 

گوش کن؛ دشمن از تو و خاکت
پرچمی بادخورده می‌خواهد

از تمام غرور اجدادی‌ت
قهرمانان مُرده می‌خواهد!
 

دشمنت مار خوش خط و خالی است
که فقط خون تازه می‌نوشد

هر کجا قابل شناسایی است
گرچه چون ما لباس می‌پوشد!
 

به درستی نگاه کن پسرم
هر کمان‌برکفی که آرش نیست

هر پدرمُرده‌ای که پیرهنش
بوی آتش دهد سیاوش نیست
 

چشم وا کن که دشمنت هر روز
با هزار آب و رنگ می‌آید

تو بزرگش نبین اگر کفتار
در لباس پلنگ می‌آید
 

پسرم! ممکن است در راهت
دشمن از دوست بیشتر باشد

گاه دنیا دسیسه می‌چیند
که پدر قاتل پسر باشد!
 

تو ولی شک نکن به راه و برو
مرد با درد و رنج مأنوس است

پشت پرهای کوچک گنجشک
قدرت بال‌های ققنوس است!
 

دست‌های تو مکر دشمن را
به جهنم حواله خواهد کرد

نفس آتشین این ققنوس
کرکسان را مچاله خواهد کرد!
 

آسمان فتح می‌شود وقتی
شوق پرواز در سرت باشد

در مسیر حفاظت از این خاک
مرگ باید برادرت باشد!
 

شک ندارم به این حقیقت که
تو شبی پرستاره می‌سازی

و اگر خون سرخ لازم بود
کربلا را دوباره می‌سازی
 

مادرت هم رسالتش این است
نگذارد هر آن چه شد باشی

من به تو یاد می‌دهم که چطور
قهرمان جهان خود باشی
 

پسرم! قهرمان کوچک من!
نقش خود را درست بازی کن

هر کجا دور، دور خاموشی است
با سکوتت حماسه‌سازی کن!
 

دشمن از دست‌های کوچک تو
مثل برگ از تگرگ می‌ترسد

تو فقط کوه باش و پابرجا
مرگ تا حدّ مرگ می‌ترسد!
 

من برای دلیر کوچک خود
تا قیامت چکامه می‌خوانم

توی گوشت به جای لالایی
بعد از این شاهنامه می‌خوانم...
 

2- حسنا محمدزاده


صدایت می‌کنم در ظهر مردادی عرق‌ریزان
صدایت می‌کنم در گیر و دار باد پاییزان

به لحن سربه‌داران و به سوز بی‌قراران و
به یاد قلب‌های در هوای سینه آویزان

ورق خورده‌ست تاریخ از رضاخان‌ها و برگشته
به نادرها، به افغان‌ها، به خواب تلخ چنگیزان

به چشمم می‌کشم با سرمه این خاک مقدس را
که دیگر نیست حتی لحظه‌ای پامال شبدیزان

بیا و استخوان‌های سر دلداده‌هایت را
شبی از خواب بازوی پر از مهرت برانگیزان

برای خالی آغوش دخترهای بی بابا
عروسک‌های خون‌آلود را از خاک برخیزان

چه آتش‌ها که افتاده‌ست روی دامن صحرا
کنار رود رود تو، کنار فصل گلریزان

فقط می‌آید از این عرصه بوی نامرادی‌ها
که بازار رقیبان خورده بر پست کسادی‌ها

تمام خشت‌هایی را که می‌چینند روی هم
به ویرانی مبدل می‌شود از کج‌نهادی‌ها

هلا خانه‌خرابان! آتش‌افروزان این میدان!
که می‌کوبید بر دف‌هایتان با شور و شادی‌ها

اگر گلدسته‌ها را باز هم ویران کند طوفان
پر از الله اکبر می‌شود بغض منادی‌ها

قلم بردار همسنگر بزن در جوهر جانت
که ظلمت گم شود پشت مداد بامدادی‌ها
 

3- ندا هدایتی


انگار نمی‌گفت به من پر بی‌راه
از هیچ کجا رسیده‌ام ناآگاه

با هر نفسی که می‌گویم
لا حول و لا قوة إلا بالله

***

همیشه قافیه قرمز، ردیف، سبز و سفید
سلام کشور من! ای وطن! طلوع امید!

قدم قدم غزلم را ستاره می‌بندم
مسیر آمدنت را سپیده‌ای که دمید

چگونه بین غزل‌ها تو را بگنجانم
به حجم تنگ غزل جا نمی‌شود خورشید

غروب، رفتن تو، اشک‌های ما، قرآن
سحر و آمدنت نور شد، به دل تابید

به خون پاک شهیدان تا ابد آباد
اگرچه سخت ولی سر رسید این تبعید

تو آمدی و دوباره زلالی از باران
به خاکی در و دیوار کوچه‌ها بارید

تو پیر میکده مسلمین تاریخی
و حکم بعد خدایی همیشه جاوید
ارسال به دوستان