میگنا - «روانپزشکان» برای درمان دارویی و رواندرمانی اختلالات روانی آموزش دیدهاند. علاوه بر روانپزشکان، «روانشناسان بالینی» هم گروه دیگری از متخصصان سلامت روان هستند که در مورد درمانهای روانشناختی این اختلالات آموزش میبینند.
جایگاه روان درمانی در درمان بیماری ها
باوجود افزایش آگاهی عمومی درباره پزشکی و روش تشخیص و درمان بیماریها، متاسفانه به نظر میرسد اطلاعات مردم درباره اختلالات روانی و روش برخورد با آنها محدود باشد. حتی بسیاری اوقات سوءبرداشتها و باورهای نادرستی درباره اختلال روانی، افراد مبتلا و درمان آن وجود دارد که خود مانعی در برابر درمان این مشکلات هستند... برای مثال، چند نمونه از باورهای شایع در این زمینه را ذکر میکنم:
بیماری روانی، نشاندهنده ضعف شخص مبتلاست؛ فرد مبتلا، اگر بخواهد، میتواند خودش علایم بیماریاش را کنترل کند؛ رفتار افراد دچار بیماریروانی، قابل پیشبینی نیست و نمیتوان به آنها اعتماد کرد؛ اختلالات روانی درمانی ندارند و فرد باید با آنها کنار بیاید؛ متخصصان سلامت روان هم نمیتوانند کمک چندانی بکنند؛ تنها کاری که پزشک انجام میدهد، این است که برای فرد مبتلا «داروهای آرامبخش» تجویز میکند که درنهایت هم فرد به آنها وابسته میشود و...
اینها نمونههایی است از باورهای کلیشهای و نادرست که در بین مردم و حتی تا حدودی بین بخشی از پزشکان و متخصصان رشتههای دیگر، وجود دارد اما شواهد علمی و نتایج تحقیقات واقعیتهای دیگری را نشان میدهند: «بیماریها و اختلالات روانی، مانند بیماریهای دیگر، قابل تشخیص و درمان هستند و روشهای درمانی متعدد و موثری برای این اختلالات وجود دارد.» اختلالات روانپزشکی علل متنوعی دارند و بهاصطلاح چندعاملی هستند.
وجود همزمان تعداد بیشتری از این عوامل سبب بیماری، احتمال ابتلا را افزایش میدهد. به این ترتیب، اغلب نمیتوان یک عامل خاص را در ایجاد بیماری مقصر دانست و چه در شناخت علت بیماری و چه در درمانشان باید به جنبههای مختلف و دستکم به ابعاد زیستی، روانی و اجتماعی که در «ایجاد» و «تداوم» آن نقش دارند، توجه داشت.
بعضی درمانها (مانند درمانهای دارویی) بیشتر بر اجزای زیستشناختی این اختلالات تمرکز دارند و برخی دیگر از روشهای درمانی (رواندرمانیها) از روشهای روانشناختی برای کنترل و درمان این اختلالات استفاده میکنند. به هر حال، براساس اطلاعات علمی موجود، میتوان گفت بهترین کاری که فرد دچار اختلال روانی میتواند انجام دهد، آن است که مانند هر بیمار دیگری، به پزشکی مراجعه کنند که در زمینه تشخیص و درمان این اختلالات تخصص دارد.
«روانپزشکان» (یا همان «متخصصان اعصاب و روان») پزشکانی هستند که بعد از گذراندن دوره پزشکی عمومی، دوره آموزش تخصصی تشخیص و درمان (دارویی و رواندرمانی) اختلالات روانی را گذراندهاند و در این زمینه تخصص گرفتهاند.
روانپزشکان با تکیه بر اطلاعات پزشکی خود و با شناختی که از عوامل زیستی، روانی و اجتماعی این بیماریها دارند، میتوانند اختلالات روانی را تشخیص و آنها را از سایر بیماریهای پزشکی که علایمی شبیه اختلالات روانی دارند، تمییز بدهند. مثلا پرکاری و کمکاری غده تیرویید ممکن است علایمی شبیه اختلال اضطرابی و افسردگی ایجاد کنند؛ در حالی که درمان آنها کاملا با درمان اضطراب و افسردگی متفاوت است. در فرآیند تشخیص بیماری ممکن است به معاینههای پزشکی و گاهی انجام آزمایش و تصویربرداری پزشکی هم نیاز باشد.
چه روشهایی برای درمان اختلالات روانی وجود دارد؟
بعد از تشخیص بیماری و علتهای آن، نوبت به مداخلات درمانی میرسد که ممکن است درمانهای زیستشناختی یا روانشناختی باشد. جایگاه رواندرمانی و دارودرمانی در اختلالات مختلف و نیز با توجه به شرایط بیمار و خواست و انتخاب او متفاوت است.
برای برخی از بیماریها (مانند اختلال دوقطبی یا روانپریشیها)، روش درمانی اصلی، تجویز داروهاست؛ با این حال رواندرمانیها در کمک به بیمار برای شناخت بهتر بیماری و روشهای درمانش، پذیرش بهتر درمان و مصرف داروها و نیز بازگشت به عملکرد اجتماعی و خانوادگی فرد، نقش دارند.
در برخی از اختلالات هم دارو و هم رواندرمانی، درمان اصلی محسوب میشوند. مثلا برای درمان افسردگی یا وسواس میتوان از رواندرمانی یا دارودرمانی بهتنهایی استفاده کرد اما حتی در این حالتها هم اولویت با یکی از این روشهاست. مثلا در افسردگی یا وسواس شدید، ممکن است رواندرمانی بهتنهایی درمان مناسبی نباشد و درمان دارویی یا ترکیب دارو و رواندرمانی لازم باشد.
نتایج تحقیقات نشان دادهاند در این موارد اغلب تجویز دارو و رواندرمانی با هم، تاثیری بیش از هر یک از درمانهای دارویی یا رواندرمانی بهتنهایی دارند. مثلا ممکن است درمان ارجح برای زن بارداری که دچار وسواس خفیف یا متوسط است، رواندرمانی بهتنهایی باشد تا جنین در حد امکان در معرض عوارض دارویی قرار نگیرد. میتوان به اختلالات شخصیت هم اشاره کرد.
اختلال شخصیت، به معنای الگوهای پایدار و فراگیر تفکر، احساس و رفتار در فرد است که به شکلی غیرمنعطف و ناکارآمد طی سالهای زندگی در او شکل میگیرد و به عملکرد شغلی، اجتماعی یا خانوادگیاش آسیب میزند. روش اصلی درمان مبتلایان به اختلالات شخصیت، رواندرمانی است، گرچه درمانهای دارویی هم در دورههایی از بیماری و حداقل در مراحل اول درمان ممکن است برای کاهش علایم بیماری نقش مهمی داشته باشند.
به این ترتیب، باید با در نظر گرفتن تشخیص بیماری، شرایط خاص هر بیمار و ترجیح او، روش یا روشهای درمانی مناسب را انتخاب کرد. در واقع، طرحریزی درمان با مشارکت پزشک و بیمار و با در نظر گرفتن عوامل مختلف، انجام میشود. فرد دچار اختلال روانی میتواند از روانپزشک خود بخواهد تا درباره روشهای درمانی مفید و موثر و فواید و مضرات و محدودیتهای هر روش به او اطلاعات بدهد تا با کمک هم روش درمانی مناسب را انتخاب کنند.
چه کسی رواندرمانی انجام میدهد؟
بعد از اینکه برنامه درمانی (با مشارکت فرد مبتلا و پزشکش) مشخص شد، مداخلات درمانی انجام خواهد شد. «روانپزشکان» برای درمان دارویی و رواندرمانی اختلالات روانی آموزش دیدهاند. علاوه بر روانپزشکان، «روانشناسان بالینی» هم گروه دیگری از متخصصان سلامت روان هستند که در مورد درمانهای روانشناختی این اختلالات آموزش میبینند.
به این ترتیب، بعد از تعیین برنامه درمانی، ممکن است خودِ روانپزشک هم درمان دارویی و هم رواندرمانی بیمار را انجام بدهد اما گاهی برخی از روانپزشکان به دلایل مختلف ترجیح میدهند بخش اصلی وقت خود را به درمان دارویی بیمارانشان اختصاص بدهند و بیمارانی را که به رواندرمانی نیاز دارند، به همکاران دیگر روانپزشک یا روانشناس بالینی خود ارجاع بدهند، بنابراین حتی اگر روانپزشکی که به او مراجعه کردهاید، خود رواندرمانی انجام نمیدهد، حتما درباره مفید و لازم بودن رواندرمانی برای مشکلتان از او سوال کنید و اگر لازم بود، بخواهید رواندرمانگر متبحری را به شما معرفی کند.
آیا تمام روشهای رواندرمانی شبیه هم هستند؟
رواندرمانی هم مانند درمانهای زیستشناختی روشهای متنوعی دارد. رویکردها و مکاتب مختلفی برای رواندرمانی وجود دارد که عمدهترین آنها رواندرمانی پویا (تحلیلی)، درمان شناختی رفتاری و رواندرمانی حمایتی است. این درمانها ممکن است به صورت «انفرادی» انجام شوند؛ به این معنا که درمانگر و یک مراجعهکننده در جلسههای رواندرمانی حضور داشته باشند.
گاهی هرکدام از این رویکردهای مختلف در قالب «گروهدرمانی» به کار گرفته میشوند که در این صورت در جلسات اغلب 1 یا 2 درمانگر و تعدادی بیمار شرکت خواهند داشت.
همچنین ممکن است از این روشها برای حل مشکلات بین زوجها (زوجدرمانی و زناشوییدرمانی)، یا خانوادهها (خانوادهدرمانی) استفاده شود. گاهی افراد به جلسههای منظم و مداوم رواندرمانی نیاز ندارند و برای بررسی و حل یک مشکل خاص به رواندرمانگر یا مشاور مراجعه میکنند و جلسه یا جلسههای «مشاوره» دارند. در این فرصت نمیتوان به جزییات این روشها پرداخت، اما به صورت کلی میتوان گفت با توجه به وجود روشهای درمانی مختلف، بهتر است افراد با درمانگر خود درباره مناسبترین روش رواندرمانی برای خود صحبت و مشورت کنند.
چه کسانی رواندرمانی انجام میدهند؟
همانطور که گفته شد، «روانپزشکان» و «روانشناسان بالینی» عمدهترین گروههای متخصصان سلامت روان هستند که برای انجام رواندرمانیها آموزش دیدهاند و رواندرمانی انجام میدهند. برای انتخاب درمانگر مناسب هم، باید مانند وقتی که میخواهیم برای هر مشکل یا بیماری دیگری پزشک مناسبی را انتخاب کنیم، بهتر است از افراد آشنا و متخصص در این زمینه مشورت بگیریم.
تجربهگرایی در روان درمانی
«من باید چه کار کنم؟» پرسشی است که از بسیاری از درمانگران پرسیده میشود و شاید پاسخش این باشد که دارو را به این شیوه بخور، به اینگونه با فرزندت برخورد کن یا حتی به این سبک و روش فکر کن. به یاد دارم در کتاب «تحلیل رویا»ی «کارل یونگ» خواندم: وقتی مراجعی از او میپرسید تعبیر خواب من چه میشود؟ پاسخ میداد نمیدانم، بیا با هم تعبیر خواب تو را پیدا کنیم... ممکن است در پاسخ پرسش بالا نیز چنین پاسخی داد؟ «من نمی دانم چه دارویی درمان درد توست، باید با هم داروی مناسب را پیدا کنیم، من نمیدانم با فرزندت چگونه باید برخورد کنی، باید با هم راهحل درست را پیدا کنیم، یا من نمیدانم چه سبک از تفکر برای تو و این موقعیت مناسب است، باید با هم سبک مناسب را پیدا کنیم.» شاید بزرگترین اشکال اینگونه پاسخها، ایجاد اضطراب آن هم اضطراب عدم قطعیت در مراجعهکننده باشد که «اگر راهحل پیدا نشد چه؟»
بیصبری در برابر عدم قطعیت، یکی از خصوصیات مورد اتهام در اختلالات گوناگون روانپزشکی است؛ پس شاید معنای این کار لگد بر پای شکسته باشد، در حالی که مراجع از درمانگر برای تسکین زخم دردناکش، انتظار اطمینانبخشی دارد. میخواهم 2 مساله را مطرح کنم؛ یکی اینکه آیا اساسا ما درمانگران چنین یقینی در دانش خود مییابیم که به بیمارمان بدهیم؟ آن هم در دورانی که قطعیترین دانستهها «اصل عدم قطعیت» است. مگر ترجیعبند نصایح اکثر مراجع علمی، دیدن تکتک مراجعان نیست؟ حتی در یکی از پدرسالارترین گونههای درمان، مثل درمان دارویی ما از کجا بدانیم مناسبترین دارو کدام است؟ دوم اینکه در درمانهای روانپزشکی، سنت درمانی قدرتمندی وجود دارد به نام «روبروسازی» که در آن بیمار دقیقا با نقطه ضعفش مواجه میشود تا از نیروی نهفته خود برای غلبه بر آن استفاده کند و این یعنی یادگیری مهارتهایی که پیش از این در دسترسش نبودهاند.
این روش به تکنیکهای دقیق و ماهرانهای برای موفقیت نیاز دارد. آیا پاسخی یونگوار میتواند گونهای روبروسازی با نقص اصلی باشد؟ یکی از اصول شناخت درمانی تجربهگرایی مشارکتی است، یعنی در جلسههای درمانی به شیوهای اشتراکی (میان درمانگر و بیمار) به روش دانشمندان فرضیه داده و از راه آزمون فرضیهها، راهحلها کشف شود. در زیباترین توجیه، شاید این روش به این دلیل استفاده میشود که میخواهیم خود مراجعهکننده به پاسخها برسد و همچنین گرچه دانش و تجربه ما از او بیشتر است ولی ما نیز پاسخ را نمیدانیم. خود مراجع بهتر از هر کس موقعیت منحصربهفرد خود را درک میکند. حتی ژست دانای برتر نیز این اصل پایه رواندرمانی شناختی را به هم خواهد ریخت و شاید نتیجه چیزی جز آنچه برنامهریزی کرده بودیم یعنی ارتقای شخصیت بیمار از آب درآید.
شاید یکی از سختترین تکنیکهای رواندرمانی شناختی که بیشتر مدعیان آن، به آن دست نیافتهاند، دستیابی به همین رویکرد تجربهگرایی باشد که اساس آن احساس درونی ندانستن است، زیرا بدون آن، روان درمانگر چیزی جز ناصحی پدربزرگ گونه ولی با سوادتر به نظر نخواهد رسید.
پینوشتها:
* دکتر سامان توکلی/ متخصص اعصاب و روان، عضو کمیته روان درمانی انجمن علمی روانپزشکان ایران
* دکتر محمد دهقانی/ متخصص اعصاب و روان، عضو کمیته روان درمانی انجمن علمی روانپزشکان ایران