حق تعالی کلاغان و طوطیان را در ابتدا به رنگ سیاه بیآفرید. طوطی از سیاهی رنگ خود به نزد خدای شکایت نمود و نالان گشت وتضرع نمود که : بار الهی !
عالم همه غرق در انوارو الوان نمودی و این میان مرا به سیاهی و تباهی آغشته ای؟ ... آخراین چه لطف است که در حق من نموده ای؟ آنچنانکه عالمیان وآدمیان ازمن وتبار من روی بگردانند!
ما را نه میل مرحمت توست از قضا.......گر لطف ندانی تو میاندیش برجفا حق تعالی وی را فرمود که مصلحتی بود پیش پای تو. و چون ندانستی، آزادی تا از اراده من بیرون روی. پس به هر جا که بر نشستی تو را بدآن رنگ درآمیزم!
طوطی برجست و بر شاخه سبز درختی بنشست و بدان رنگ درآمیخت. باری،کلاغ را خطاب گفت که تو نیز طلب کن تا همچون من از سیاهی تهی شوی ، باشد که لطف حق در تو اثرها کند و اینگونه لطیف گردی و صاحب جمال! کلاغ پاسخش چنین داد که : هر چه از دوست رسد نیکوست! مارا به لطف او قناعت است وقرار.
آری ،اینگونه گشت که طوطیان پیوسته در بندند وگرفتار و بر کنج قفس بیقرار . وکلاغ بر غایت آزادگی و رهایی استوار. لینک منبع: فرزانگی