ایسنا - محمدرضا صحرایی متولد 1306 در صحرا بند اراک حتی ماه تولدش را فراموش کرده اما یادش هست که در هشت سالگی همراه پدر و برادرش از اراک به تهران آمده و در 18 سالگی به کشتی روی آورده است. کشتیگیر 86 ساله، 68 سال پیش کشتی را شروع کرده. بهترین خاطرهاش را از کشتی اولین خاطرهاش میداند: «بچههای محل میگفتند که تو زورت زیاد است و اگر به باشگاه کشتی بروی پیشرفت میکنی. 18 ساله بودم که به سالن هفتم تیر رفتم. در زدم و کسی که در را باز کرد گفت چه کار داری؟ گفتم که میخواهم کشتی بگیرم. خندید و گفت که برو بچهجان تو باید قاطی دخترها بازی کنی! سه بار رفتم و آمدم تا سرانجام حبیبالله بلور من را دید. گفت بچهجان کشتی برایت نان و آب نمی شود، برو سراغ زندگی. آنقدر اصرار کردم که گفت تو آخر ما را از رو بردی!»
کشتی را زیر نظر نبی سروری شروع میکند؛ «روز اول که شروع کردم میخواستم با هر کس که روبرویم میآید کشتی بگیرم! وقتی کشتی میگرفتم همه میترسیدند. میگفتند بیش از حد محکم کشتی میگیری اما من معتقد بودم که بایدهمیشه محکم و جدی کشتی گرفت.»
در وزن 58 کیلو کشتی میگرفته و هنوز هم 58 کیلو است. حریف اصلی و هم وزنش خورشیدی بوده و الگویش آقا تختی. «وقتی خبر فوت تختی را شنیدم باور نمیکردم. مثل گیجها بودم. تا سرخاکش رفتم باورم نشد که تختی از دنیا رفته. این تنها خاطره بد من از کشتی است.»
مدالهایش را هنوز نگه داشته و به دیوار اتاقش نصب کرده است. «تا قبل از 24 سالگی چند بار در رقابتهای مختلف داخلی مدالهای طلا و برنزه گرفتم ولی یادم نیست چه سالهایی و دقیقا چند مدال! البته هیچ وقت به مسابقههای بینالمللی اعزام نشدم.»
خانوادهاش مخالف کشتی گرفتنش نبودهاند و همزمان با کشتی، بنایی هم میکرده. «پدرم گفت حالا که میخواهی کشتی بگیری باید ازدواج کنی. گفتم پول ندارم ولی گفت همین که من میگویم. 24 سالم بود که ازدواج کردم. همسرم موافق کشتی گرفتنم بود و مثل بچهها از من مواظبت میکرد. هر روز صبح لباسها و ساکم را آماده میکرد.
چهار بچه و هفت نوه دارد. سه پسر و یک دختر. وقتی به نوههایش میرسد لبخند میزند. «یکی از نوههایم به زودی به خانه شوهر میرود. دوست دارم نتیجهام را هم ببینم».
از خاطراتش چیز زیادی یادش نیست ولی دوباره به یاد تختی میافتد: «من دو سال از تختی بزرگتر بودم و در تمرینها زیاد او را میدیدم. او خیلی انسان بزرگی بود. 98 کیلو بود و من 58 کیلو ولی بعضی وقتها با من تمرین میکرد. وقتی با من تمرین میکرد هیچ فشاری روی من نمیآورد تا مبادا مشکلی برایم ایجاد شود».
بعد از ازدواج دیگر نمیتواند در سطح بالا کشتی بگیرد و فقط تمرین میکند تا اینکه در باشگاه ایزد فردوسی به مربیگری رو میآورد. با مرگ تختی مثل خیلیهای دیگر از کشتی دلسرد میشود. «تختی که مرد از کشتی دلسرد شدم. بیشتر از 20 سال سمت کشتی نرفتم تا اینکه آقای زیبا آمد و گفت حیف است که تمرین نمیکنی. حدود 70 سالم بود که تمرینات کشتی را دوباره شروع کردم!».هفتهای دو روز تمرین میکند و تنهاهدفش از کشتی، سلامتی است. «هیچ وقت از کشتی گرفتن و تمرین کردن پشیمان نشدم و تنها آرزویم سلامتی همه مردم است.»
معتقد است که جوانهای امروز کشتی نمیگیرند. «قدیمها همه واقعا کشتیگیر بودند. ما 12 دقیقه کشتی میگرفتیم و وقتی از تشک بیرون میآمدیم همچنان انرژی داشتم. الان جوانها قدرت ندارند و روی تشک زانوهایشان می لرزد. کشتی گرفتن فقط شده هل دادن!»
به خاطر سن بالای بیشتر از 70 سال اجازه حضور در رقابتهای بینالمللی پیشکسوتان را ندارد. «چند سال پیش در مسابقههای کشوری پیشکسوتان به زور لختم کردند و رفتم کشتی گرفتم. وقتی روی تشک رفتم جمعیت به وجد آمد. همه مات مانده بودند.»
او از فدراسیون گلایه دارد و میگوید که به پیشکسوتان اهمیتی نمیدهند: «البته من هیچ وقت از کشتی توقع خاصی نداشتم و کشتی هم به من ضرری نزده. کشتیگیر باید مطیع باشد و نباید با کسی لج کند.»
محمدرضا صحرایی بعد از یک ساعت تمرین سخت حتی احساس خستگی هم نمیکند. وقتی با کت و شلوار و کلاه شاپو وارد سالن پیر تهران شد و ساکش را به دستم نداد فکرش را هم نمیکردم بعد از تمرین باز هم مثل ساعت اول سرحال باشد و اصرار کند که همچنان ساک را خودش ببرد. میگوید «تا نفس دارم کشتی میگیرم». او پیرترین کشتیگیر ایران است.