"حجربن عدی" از صحابه پیامبر بزرگوار اسلام(ص) و از یاران با وفای امیرالمومنین حضرت علی (ع) است که به دست معاویه شهید شد و شهادت او موجی از اعتراض و نفرت را به حکومت امویان برانگیخت.
به گزارش خبرگزاری مهر، "حجربن عدی" از قبيله كنده و اهل كوفه است. نوجوان بود كه همراه برادرش هاني، به نمايندگي از قبيلهشان، به خدمت پيامبر رسيد و مسلمان شد. مسلماني راستين، باوفا، شبزندهدار و روزهدار بود.
حجر بن عدی در میان یاران حضرت على (علیه السلام) نمونه بود. او در مدت خلافت امیر مؤمنان (علیه السلام) در هر سه جنگ صفین، نهروان و جمل در رکاب آن حضرت شمشیر مى زد او پیش از شروع جنگ صفین، روزى پشتیبانى خود را از امیرمؤمنان (علیه السلام) چنین اعلام کرد "ما زاده جنگ و فرزندان شمشیریم مى دانیم جنگ را از کجا باید شروع کرد و چگونه از آن بهره بردارى نمود، ما با جنگ بزرگ شده و آن را آزموده زود شناخیتم، ما داراى یاران نیک، خویشاوندان و عشیره فراوان، رأى آزموده و نیروى پسندیده اى هستیم. اینک اختیار ما در دست توست، اگر به شرق یا غرب جهان بروى، در رکاب تو هستیم و هر چه دستور بدهى اطاعت مى کنیم. امیر مؤمنان (علیه السلام) از این وفادارى خوشحال شد و درباره او دعا کرد. یکى از افتخارات وى مقابله با ضحاک یکى از فرماندهان نامدار شام بود که در این نبرد پیروز شد.
حجر در جنگ صفین از طرف امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمانده قبیله کنده بود و در جنگ نهروان فرماندهی میسرهی لشگر امام را بر عهده داشت.
زندگی حجر بعد از شهادت امام علی(ع) پس از شهادت امام علی (ع) پس از آنكه امام حسن عليه السلام به ناچار صلح را پذيرفت، اين يار وفادار و با بصيرت، درحالي كه از سادگي سپاهيان امام، خون در چشمانش ميجوشيد، با احترام مقابل حضرت نشست. غرق فكر بود و ميخواست امام حسن عليه السلام به او و چند نفر از يارانش اعتماد كند و دوباره با معاويه بجنگد. امام هم در فكر بود.
به حضرت عرض كرد: «يا بن رسولالله؛ آرزو ميكردم كه پيش از ديدن چنين روزي بميرم. ما را از زمره اهل عدل بيرون آوردي و در فرقه ارباب جور داخل كردي. حقي را كه داشتيم، پشت سر گذاشتيم و در باطلي در آمديم كه از آن ميگريختيم و پستي را از خودمان به خود بخشيديم و فرومايگي را پذيرفتيم كه سزاوار آن نبوديم.
سخنش بر حضرت سنگين آمد. امام آن اوضاع پيچيده و علت صلح با معاويه را برايش تشريح كرد، ولي حجر قانع نشد. نزد امام حسين عليه السلام رفت تا شايد ايشان فرمان جنگ بدهد.
امام حسين عليه السلام هم سخن برادر را تأييد كرد و حجر را به پيروي از امام عصر خود خواند. حجر بن عدي پذيرفت و مصلحت امامانش را بر خواسته خود مقدم داشت. منتظر روزي بود كه اميرالمؤمنين به او وعده داده بود؛ روز شهادتش. تا آن روز، با ارادهاي محكم، در دوستي علي عليه السلام و پيروي از او باقي ماند.
جریان شهادت حجر بن عدی بعد از جریان صلح تحمیلى بر امام حسن (علیه السلام) حاکمان شهرها به دستور معاویه شروع به شکنجه و آزار شیعیان حضرت على (علیه السلام) کردند. یکى از این حاکمان مغیره بود که چون از محبوبیت عمومى و شایستگى و فضیلت حجر آگاه بود ناگزیر به آن اعتراف مى کرد و مى گفت نمى خواهم بهترین مردان شهر را بکشم تا آنان را در پیشگاه خدا سعادتمند گردند و من بدبخت و تبهکار! او اضافه کرد با قتل حجر و یاران او معاویه در دنیا به عزت و آقائى مى رسد ولى مغیره روز قیامت ذلیل و معذب مى گردد.
پس از شهادت امام مجتبی علیه السلام و رفت و آمد بزرگان عراق و اشراف حجاز با امام حسین علیه السلام دستنشاندگان معاویه به دستور او سختگیری بیشتری نسبت به شیعیان، بهخصوص شیعیان کوفه میکردند و بعضی از چهره های سرشناس شیعه را به بهانه های پوچ و بی اساس به قتل میرساندند. یکی از آنان حجربن عدی کندی بود.
هنگامى که نوبت قتل حجر وفادار و بزرگوار رسید از دژخیم خود اجازه خواست دو رکعت نماز بخواند، او موافقت کرد، حجر به نماز ایستاد و نماز را طول داد پرسیدند آیا از ترس مرگ نماز را طول دادى گفت: "به خدا سوگند در عمرم هر وقت وضو گرفته ام، دو رکعت نماز خوانده ام و هرگز نمازى به این کوتاهى نخوانده ام و براى اینکه خیال نکنید من از مرگ مى ترسم به این کوتاهى خواندم و بعد گفت پس از مرگ من، زنجیر از دست و پایم باز نکنید و خون پیکرم را نشوئید زیرا مى خواهم روز رستاخیز با همین وضع با معاویه روبرو شوم"!
تاثیر شهادت صحابه پیامبر (ص)
شهادت حجر تأثیر بسیاری بر روحیه مردم گذاشت و موج نفرت از خاندان اموی سراسر جامعه اسلامی را فرا گرفت، به طوری که عایشه هنگامی که در مراسم حج با معاویه ملاقات کرد، به او گفت:« چرا حجر و یاران او را کشتی و از خود شکیبایی نشان ندادی؟ از رسول خدا شنیدم که فرمود در « مرج عذراء » جماعتی کشته می شوند که فرشتگان آسمان از کشته شدن آنها خشمگین خواهند شد.» معاویه برای این که عمل خود را توجیه کند گفت:« در آن زمان هیچ مرد عاقل و کاردانی نزد من نبود تا مرا از این کار باز دارد.»