۰۵ آذر ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۵ آذر ۱۴۰۳ - ۱۱:۴۹
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۲۵۷۹۷۵
تاریخ انتشار: ۱۴:۳۸ - ۲۸-۱۱-۱۳۹۱
کد ۲۵۷۹۷۵
انتشار: ۱۴:۳۸ - ۲۸-۱۱-۱۳۹۱

گفت‌وگو با روحانی آزادشده از دست تروریست‌های سوری: آقا در خواب گفته بود شخصاً آمده‌ام که کار شما را درست کنم

سایت بصیرت - بسياري از خاطرات نقل شده از حجت الاسلام حسين خاني، روحاني كاروان 48زائر ايراني به گروگان گرفته شده در سوريه كه در اين گفت وگو به آن پرداخته شده، با خاطرات آزادگان دوران جنگ تحميلي شباهت هاي فراواني دارد و نكته جالب تر اينكه، اين زائران حرم حضرت زينب(س) نيز مانند همان حضرت در دوران اسارت از روشنگري و كارفرهنگي دست برنداشتند تا جايي كه گروگانگيران در مقابل سفيران فرهنگي جمهوري اسلامي اظهار ندامت و پشتيباني كردند. در ادامه گفت وگوي ما با اين روحاني آزاد شده از چنگال تروريست هاي سوري را مي خوانيد.

روز 14 مرداد مصادف با ولادت حضرت امام حسن مجتبي(ع) براي زيارت قبور حضرت زينب(س) و حضرت رقيه(س) عازم سوريه شديم. پس از پياده شدن از هواپيما هنوز 10 كيلومتر را با اتوبوس طي نكرده بوديم كه گروهي به نام «جيش الحر» كه معروف به ارتش آزادي بخش سوريه بود ما را به اسارت گرفتند. ظاهراً راننده اتوبوس با آنها همدست بود، چون در هنگام رسيدن به مقر آنها در بين راه كه ما ابتدا فكر مي كرديم ايست بازرسي ارتش سوريه است، ماشين را خاموش كرد و بعد، اين گروه تروريست، راننده را دستگير كردند و سپس يكي از خودشان راننده اتوبوس شد.اينجا شام است و ما هم اهل شام هستيم

حدود ساعت 11:30 صبح بود كه ما به دست آنها اسير شديم. بعد از طي مسافت حدود 7 تا 8 كيلومتر در مكاني در شهر «دوما» يا «ريف» ما را اسكان دادند و تا اذان صبح روز بعد مرتب بچه ها را كتك زدند و شكنجه كردند. راننده همان روز اول از جمع ما خارج شد. سه نفر از جمع را كه من يكي از آنها بودم، در نزديكي همان مكان در يك زيرزمين حبس كردند. به من مي گفتند كه شما شيخ اينها هستي و اينها را براي جنگ با ما ترغيب كردي و اينجا آوردي.با ما بسيار صحبت مي كردند و مي خواستند به ما تفهيم اتهام كنند كه شما نظامي هستيد و بايد خود را معرفي كنيد و در نهايت گفتند كه اينجا شام است و ما هم اهل شام هستيم. اين رفتار آنها، رفتار يزيد و معاويه را براي ما تداعي مي كرد كه الحمدلله از آنجايي كه زائران همراه ما انسان هاي با بصيرت و معتقدي بودند، فريب اين حرف ها را نخوردند و تسليم خواسته هاي آنها نشدند.راي بازجويي ما را به يك پاسگاه ديگر بردند كه چون آنجا گوني بر سر ما كرده بودند و ما را اذيت مي كردند به آنجا ابوغريب مي گفتيم.

نماز جمعه اسارت


يك روز جمعه به من گفتند كه شيخ بايد نماز جمعه بخواني و يك ميز و صندلي هم براي ايراد خطبه آماده كردند و به من گفتند كه شما بايد درخصوص ظلم و ظالم صحبت كنيد، شما كه خودتان ظلم بشار اسد را بر ما مي بينيد. همچنين از برخي مسئولان ايران تبري بجوييد و بگوييد كه اينها به ما ظلم مي كنند. ما در نهايت در خطبه اول درخصوص تزكيه نفس سخناني گفتيم و در خطبه دوم درخصوص ظلم گفتيم ولي در خصوص صحبت از مسائلي كه درباره ايران از ما خواسته بودند، امتناع كرديم.

انتقاد گروگانگيران از چند ماه حقوق نگرفتن


تمام كساني كه ما را دستگير كرده بودند، جزو گروه جيش الحر بودند كه از ارتش سوريه فرار كرده بودند و در بين آنها مردم عادي سوريه نيز بودند و همچنين افرادي از كشورهاي عربستان، قطر، تركيه و حتي كشورهاي غيراسلامي كه فقط در ازاي پول براي جنگ با بشار اسد آمده بودند. جالب بود كه اين افراد از قول هايي كه سران برخي كشورها در زمينه هاي اقتصادي و تسليحاتي به آنها داده و عمل نكرده بودند، ناراحت بودند و دائماً به آنها ناسزا مي گفتند و انتقاد مي كردند كه الآن ما چند ماه است كه حقوق نگرفته ايم. سلاح و مهماتي كه در اختيار داشتند، خيلي ابتدايي بود، ولي خود اين افراد مي گفتند كه اين تمام تجهيزات ما نيست و امكانات و تجهيزات بيشتري داريم كه اينجا نيستند.ساختمان هايي كه در اختيار داشتند و ما نيز آنجا اسير بوديم، متعلق به مردم بود؛ مردمي كه مجبور به ترك خانه هاي شان شده بودند. در واقع آنها آنجا را تصرف كرده بودند و بعضي امكاناتي كه نياز داشتند را از همين منازل مي دزديدند.

براي حكومت بعد از بشار اسد هيچ برنامه اي نداشتند.اين افرادي كه ما را دستگير كرده بودند، انسان هاي بي سواد و فرومايه اي بودند كه هيچ گونه اطلاعات سياسي نداشتند، فقط به آنها گفته بودند كه بشار اسد را ساقط كنند و براي پس از آن هم هيچ برنامه اي نداشتند و فقط مي خواستند ايران را وادار كنند كه در صحنه سياسي و بين المللي دست از حمايت سوريه بردارد.

برنامه هاي قرآني گروگانگيران را تحت تأثير قرار مي داد

در ابتداي اسارت به اين نكته پي برديم كه اين افراد نسبت به ايراني ها و ما كه نمايندگان مردم ايران بوديم، خيلي بدبين هستند، لذا بخشي از برخورد فيزيكي كه با ما داشتند به همين دليل بود. ما را متهم مي كردند به اينكه در مدارس به بچه ها آموزش اهانت به خلفاي راشدين (عمر، ابوبكر، عثمان) و عايشه همسر پيامبر(ص) را مي دهيد. ما كه به دنبال روشنگري و فهماندن واقعيت ها به آنها بوديم، به آنها گفتيم بعضي از ما اهل استان آذربايجان غربي هستيم و با برادران اهل سنت مراوده و رفت و آمد داريم و بعضاً خويشاونديم و مقام معظم رهبري فرمودند كه بي احترامي به صحابه رسول الله(ص) و ام المومنين حرام است.

هر چه كه معلومات و اطلاعات داشتيم براي روشنگري آنها استفاده مي كرديم. انس بچه ها به قرآن و دعا (برخي از افراد در همين 159 روز سه جزء از قرآن را حفظ كردند) و شب هاي متوالي برنامه قرآن اين گروگانگيران را تحت تأثير قرار داده بود و ما تغيير رفتار آنها را احساس مي كرديم، چرا كه نسبت به ما خوشبين شده بودند و طوري بود كه مي آمدند پشت سر ما نماز مي خواندند و در جلسات قرآني ظهرها كه سوره مباركه ياسين را مي خوانديم، آنها هم مي آمدند و پنهاني گوش مي كردند. تعجب مي كردند كه ما قرآن مي خوانيم و مي گفتند شما چطوري معني قرآن را مي فهميد، شما كه عرب نيستيد. در جواب به آنها گفتيم كه ما با قرآن مأنوسيم و ترجمه فارسي داريم، همان طوري كه در كشورهاي خارجي قرآن با ترجمه انگليسي وجود دارد و با اين صحبت ها و حرف ها، اعتماد آنها روز به روز به ما بيشتر مي شد و از اذيت مان دست برداشتند و در عوض از ما التماس دعا داشتند.

روزي كه آزاد شديم با ما روبوسي مي كردند

در دوران اسارت اين 48 زائر ايراني و يك نفر مترجم افغاني كه همراه ما بود، يك كار فرهنگي بزرگ انجام شد. ما به عنوان سفيران فرهنگي جمهوري اسلامي با تمسك به حضرت زينب(س) و حضرت امام سجاد(ع) كه با خطبه ها و اعمال خود يزيد را از كشتن امام حسين(ع) نادم و پشيمان كردند، اين افراد را از ضرب و شتم و آزار و اذيت خود پشيمان كرديم، به گونه اي كه از ما عذرخواهي كردند. يك بار وقتي در زندان بچه ها را كتك مي زدند، به آنان گفتم شما اگر پيرو سنت حضرت رسول (ص) هستيد، بايد مانند ايشان رفتار كنيد، آن حضرت وقتي كفار را در جنگ به اسارت مي گرفت رفتار محترمانه اي با آنان داشت ولي شما با اينكه مي گوييد ما سني و پيرو روش و سنت پيامبر(ص) هستيم با ما كه مانند شما مسلمانيم و به قرآن و مبدأ و معاد اعتقاد داريم اينگونه رفتار مي كنيد يك وقت ديدم ابوحمزه (افسر گروگانگيران) اشك در چشم هايش حلقه زد و بعد به همراه عواملش آمد از تك تك افرادي كه كتك زده بود و همين طور از من عذرخواهي كرد. اين افراد طوري تحت تأثير رفتار زائران ايراني قرار گرفته بودند كه روزي كه ما آزاد شديم با ماها روبوسي كردند.

به شكرانه پيدا كردن خود نماز شكر خوانديم

همه اين اتفاقات، يعني از روزي كه به زيارت آمديم و گرفتار اسارت شديم، حكمتي داشت. ما دراين اسارت اولاً امدادهاي غيبي را ديديدم، ثانياً تا چند قدمي برزخ رفتيم، ثالثاً فهميديم اين چند سالي كه عمر كرديم، كاملاً هدر رفته و فقط به دنياي خود رسيده ايم و خداوند در اين ايام ما را متنبه و آزمايش كرد و بسياري از دوستان به شكرانه همين پيدا كردن خود، نماز شكر مي خواندند و از خدا تشكر مي كردند كه آنها را متوجه كرده بود و واقعاً دوستان اين امتحان خود را قابل قبول پس دادند.

اسارت براي خانواده هاي مان هم امتحان بود

روز هفدهم اسارت بود كه يكي از آقايان به نام «طالب رحيمي» را به پشت بام بردند و خيلي كتك زدند و شكنجه دادند. بعد كه او را پيش ما آوردند به او گفتم نكند كه از عقايد خود عقب نشيني داشته باشي كه آقاي رحيمي در جواب گفت: والله اگر من را بكشند، از اعتقاداتم و تعهد به كشورم دست برنمي دارم. جان و مال من به فداي مقام معظم رهبري.اين اسارت امتحاني هم براي خانواده هاي ما بود كه بنا به اقرار خودشان و مسئولان امر، خم به ابرو نياوردند و در مراسمي پس از بازگشت در جلسه اي كه خانواده هاي زائران حضرت زينب(س) با آقاي بروجردي، رئيس كميسيون امنيت ملي داشتند، برخي از اين خانواده ها برخاستند و گفتند كه شوهران و پدران ما فداي مقام معظم رهبري و ما هيچ ناراحت نيستيم.براي مردم ايران هم امتحان بود، چرا كه در مدت اين 159 روز به خانواده ما زائران سركشي و از آنها دلجويي كرده بودند و در ماه هاي رمضان و محرم ما را از دعاي خيرشان فراموش نكرده بودند.

ايران شما را نمي خواهد

در زمان اسارت ما حرف و حديث هاي بسياري پيش آمد. ولي در نهايت نظام جمهوري اسلامي با اقتدار فرزندانش را از دهان گرگ تروريسم بيرون كشيد. هيچ وسيله ارتباطي در اختيار نداشتيم و تا حدود يك ماه و نيم آخر از ايران هيچ گونه خبري نداشتيم. فقط گاهي گروگانگيران به ما مي گفتند كه ايران شما را نمي خواهد و براي برگشت شما كاري انجام نمي دهد. ولي من در جواب به زائران مي گفتم كه اينها همه جنگ رواني است، مگر مي شود يك پدر مهربان دست از فرزندان خود بكشد.

پنج وعده نماز را با جماعت مي خوانديم


ما طبق تجربه اي كه از جنگ تحميلي داشتيم به اين نتيجه رسيده بوديم كه بيشترين چيزي كه در دوران اسارت، انسان را مقاوم و صبور نگه مي دارد، تقرب به درگاه خداوند است، لذا همه دوستان اين برنامه را سرلوحه كارهاي شان قرار داده بودند. ما در سه وعده و گاهي پنج وعده نماز را به جماعت مي خوانديم و پس از نماز مغرب و عشا جلسات قرآني داشتيم كه در آن جلسات يك عده قرآن حفظ مي كردند و عده اي ديگر به قرائت مشغول بودند و در آخر جلسه هم تفسير قرآن داشتيم.

روز اربعين گره از كار ما باز شد


با حضور ذهني كه بچه ها براي مناسبت ها داشتند مراسم مي گرفتيم، براي نمونه در روز عيد غدير خم طي مراسمي از كساني كه نام آنها «علي» بود با ذكر يك صلوات تقدير شد. معنويت در اوج و نهايت خود بود و در بين ادعيه دعاي توسل و زيارت عاشورا را خيلي مي خوانديم كه با توسل به امام حسين(ع) در روز اربعين گره از كار زائران زينب(س) باز شد و زمينه آزادي ما در همان روز فراهم شد.

يك نارنگي سهم ميوه ما در كل دوران اسارت

غذاهايي كه به ما مي دادند از لحاظ كمي و كيفي مناسب نبود. معمولاً غذاي ما بلغور، جو و يا جوانه گندم بود. در مدت اين 159 روز يك بار ميوه به بچه ها ندادند. يك شب كه آن هم خودمان درخواست كرديم كه براي تأمين ويتامين به ما ميوه بدهيد، به هر نفر يك نارنگي دادند. پيش خودمان گفتيم، ما در ايران در چه فراواني نعمتي بوديم و چه امكاناتي در اختيار داشتيم و غافل بوديم.

هر شب خواب آقا را مي ديديم

شب سيزدهم اسارت بود كه قبل از سحري در عالم رويا ديدم كه برف سنگيني آمده و ما در حال آزادي هستيم، ولي ماشين ما به علت برف سنگين كند حركت مي كرد، اين خواب را براي دوستان تعريف كردم و گفتم زياد عجله نكنيد ما تا زمستان اينجا اسيريم و درست روزي كه ما آزاد شديم و به دمشق رسيديم برف سنگيني باريده بود كه سبب شد حركت ماشين هاي ما كند شود. بچه ها با ديدن اين صحنه گريه كردند و ياد آن شب اسارت افتادند كه من آن خواب را ديده بودم. هر شب بچه ها به تناوب خواب مقام معظم رهبري را مي ديدند يعني اگر تمام خواب هاي بچه ها در مورد آقا را كنار هم بچينيم، ما هر شب خواب آقا را مي ديديم. يكي از دوستان خواب ديده بود كه آقا يك پرونده زير بغل دارد و آمده بود آنجا و از ايشان پرسيده بود آقا شما اينجا چه كار مي كنيد؟ آقا در جواب گفته بود كه من شخصاً آمده ام كه كار اسرا را درست كنم.
ارسال به دوستان