فردا نوشت: آنچه می خوانید مشروح
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین ناصر نقویان است كه در شب پنجم ماه محرم در مسجد
جامع جماران ایراد شده است. سخنرانی كه «متفاوت» است و قابل تامل. متن
كامل این سخنان از نظرتان می گذرد.
***
یك طلبهای تازه سر از تخم درآمدهای، به استادش گفت: «استاد من
این قرآن را میخوانم، اما مطلب خیلی خاصی ندارد؛ خیلی ساده است و چندتا
داستان دارد و دستورات از جمله غیبت نكنید و دروغ نگویید. خب معمولاً
خودمان این چیزها را میدانیم و كتاب خیلی پیچیده و مهمی نیست.» این
طلبهها اول كار كه كلههاشان بوی قرمه سبزی میدهد فكر میكنند مثلاً تا
مقام علامه طباطبایی اینقدر راه مانده(!)، اینجور هستند. استاد آن طلبه
یك لیوان به او داد و گفت: این لیوان را بردار و آن را پر از آب كن. طلبه
رفت و استادش گفت: شیر را تا آخر باز كن! (شیر 2 اینچ بود) وقتی باز كرد آب
فواره زد. هرچی لیوان را زیر آب میگرفت، آب بیرون میریخت و دو سومش به
بیرون ریخته میشد (بلكه هم سه سومش). به استاد گفت: این لیوان، آبی داخلش
نمیماند. استاد گفت: چرا؟ آبی نیست؟ گفت: نه. فشارش خیلی زیاد است. استاد
گفت حالا دیدی. این قرآن فشار مطالبش خیلی زیاد است و تو هم ظرفت كوچك است
و آب كمی ته ظرف وجودت میماند؛ ظرف را بزرگ كن! كشتی تایتانیك بیاور،
زیر این شیر باز كن. یك قطرهاش بیرون نمیریزد. شاگرد گفت: من فهمیدم! عجب
مثالی زدید.
به همین دلیل خداوند به انبیا میگوید: خُذالكِتابَ بِقُوه. محكم
بگیرید. اگر شل بگیرید سفت میخورید. تازه خدا به انبیا میفرماید
خُذالكِتابَ بِقُوه؛ ما كه وضعمان مشخص است!
دیدن فرشته ممكن و میسر است. شما یك قوه و قدرتی بیار، ما نشان
میدهیم. حضرت موسی كلیم كه پیغمبر اولوالعزم بود گفت: «خدا میخواهم
ببینمت». خدا گفت: «مرا میخواهی ببینی. نمیتوانی مرا ببینی». موسی گفت:
«چرا میتوانم؟». پس خدا گفت: باشد؛ موسی آماده باشد. فَلَمَّا تَجَلَّى
رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا. گفت یك پرتویی
میآید ببین. (آن پرتو را) زد به كوه. كوه متلاشی شد؛ و موسی افتاد و غش
كرد. وقتی به هوش آمد گیج شده بود. خداوند به او گفت: «دیگر از این تقاضاها
نكن موسی. و الا جواب لَنتَرانی میشنوی.»
فَلَما ذَهَبَ أنْ اِبْراهیمِ رُعْ. وقتی هول و هراس جناب ابراهیم
از این مهمانان عجیب و غریب فرو نشست وَ جاءَت البُشرا و به او بشارتی
دادند و دلش روشن شد و خدا فرزند دیگری به او عنایت كرد و لبخندی زد.
یُجادِلونا فی القُوم لوط. در این شرایط جناب ابراهیم(ع) با خدا در مورد
قوم لوط دست به یقه شده است. قرآن میفرماید (ابراهیم) با ما مجادله میكند
كه خدایا برای چه میخواهی قوم لوط را از بین ببری؟! قبل از اینكه خدا
جواب حضرت ابراهیم را بدهد، به قول ما طلبهها یك جمله معترضه میآید
«إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُّنِیبٌ» این آیه به خاطر این بود
كه فردا یك عدهای به خیابانها نریزند و بگویند مرگ بر ابراهیم! یعنی ای
ابراهیم تو به خدا نامه مینویسی! آیا نمیشود یك نامه به محضر مبارك رهبری
نوشت و گفت كه به برخی مسائل انتقادهایی داریم؟ طبق این آیه میشود؛ اما
طبق ذهن بعضیها نمیشود! طبق ذهن بسته و كم بصیرت و كم مطالعه و كم صبر و
كم تحمل و متحجر بعضیها نمی شود!
قرآن میفرماید كه پیغمبر ما كه بنده ماست؛ به من خدا اعتراض
كرده. اما خداوند گفت شعار ندهید و نعوذبالله شعار «مرگ بر ابراهیم» ندهید!
ابراهیم بنده خوب ماست: «إنَّ اِبراهیمَ لَحلیمُ اَبوابُ مُنیبْ» و به
درگاه ما استغثاثه دارد. یعنی خداوند او را تبرئه كرد تا شخصی به جناب حضرت
ابراهیم(ع) تعدی نكند و كاسه داغتر از آش نشود. بعد از نزول این آیه، سپس
جواب ابراهیم را میدهد.
عمل نكردن صدا و سیما به دستور رهبری
سه چهار روز قبل از ماه مبارك جلسهای به اتفاق برخی از
دوستان روحانی در برنامه «سمت خدا» كه ظهرها از شبكه 3 پخش میشود، مهمان
رهبری بودیم؛ برنامهای كه به خصوص میان خواهران خیلی مشتری داشت. البته
برنامههای ما باید در همین زمانها پخش شود ساعت نه و ده شب كه همه
نشستهاند باید برنامه مهران مدیری، لعیا خانم، نیكی خانم و... ببیند!
ما را كه به خدمت رهبر معظم بردند عوامل برنامه بودند و رئیس وقت
شبكه هم بود كه بعداً عذرش را خواستند. بعضی از مسئولین محترم بیت هم تشریف
داشتند. نوبت عرایض بنده كه شد، گفتم: آقا این صدا و سیما و این رادیو و
تلویزیون مثل عصای حضرت موسی(ع) است؛ قدرت دارد ولی فعلاً به عنوان چوب
دستی از آن استفاده میكنند. دلیلش هم این است كه بسیاری از كسانی كه بر
اریكه این دستگاه عجیب و غریب و ساحری تكیه زدهاند این كاره نیستند و با
رانت سر كار آمدهاند. دلیلش این است كه این حضرت مستدام ضرغامی بارها با
هنرپیشهها و خوانندهها و فوتبالیستها جلسه گذاشته است. در حالی كه این
رسانه، اگر رسانه دینی است به تعبیر آن امام بزرگوار كه فرمود «باید
دانشگاه باشد» یك بار با ما كارشناسان مذهبی جلسه نگذاشته است. من 15 سال
است كه در این دستگاه رفت و آمد میكنم. آقا فرمودند «كه شما وقت نگرفتید.»
دیگر من خجالت كشیدم بگویم، ما كه نباید وقت بگیریم آنها باید از ما وقت
بگیرند. مگر من مشتاق هستم كه در تلویزیون سخنرانی كنم؟ كه بریم پشت دفتر
آقا بنشینیم كه فكر كنند كه من حتماً پولی یا پست و مقامی میخواهم. بعد در
آنجا مدیر گروه معارف بود برای صحبت كردن اجازه گرفت و گفت كه آقا كتباً
هم وقت گرفتیم به ما وقت ندادند. (با این حرف) دیگر ایشان مطلبی نفرمودند.
من در ادامه عرایضم در آن دیدار گفتم، امام فرمود: «میزان رای ملت
است» دهها هزار پیامك از مردم وجود دارد كه گفتند این برنامه را در ساعت 9
و 10 شب پخش كنید، حرفهای خوبی زده میشود... در ساعتی باشد كه همسرمان و
بچههامان در منزل هستند و بتوانند این برنامه را ببینند. چرا یك بعدازظهر
پخش میشود؟ این هم رأی ملت؟! ولی آقایان میگویند كه نه! شب باید سریال و
فوتبال پخش شود و برنامههای مذهبی كه خود مردم هم میخواهند نباید پخش
كنیم كه در همین هنگام آقا به آقای حسین محمدی گفتند « آقای محمدی به آقای
ضرغامی بگویید كه چرا این برنامه را در شب پخش نمیكنند و من این برنامه را
دیده ام؛ برنامه خوبی است». اما شما دیدهاید از ماه رمضان تا حالا كسانی
كه سنگ ولایت به سینه میزنند و میگویند «ما همه سرباز تواییم» این برنامه
را شب پخش كرده باشند؟ این دستور ولایت و این دستور رهبر معظم! دیگر در
جلسه حضور داشتم و نقل مستقیم است كه میگویم.
در نظر نگرفتن مصلحت ملت، در عزل و نصب ها
اینكه میگویم حقهبازی میكنیم دلیل دارم؛ خانمی نامه
نوشته كه شما در سخنرانی دیشب گفتید كه رئیس جمهور دارد خیانت میكند. من
چنین جملهای نگفتم و نوار سخنرانی دیشب خودم را سه مرتبه گوش كردم و همچین
حرفی در آن نبود. دین و انصاف چیز خوبی است؛ تقوا چیز خوبی است و حرفی كه
دیشب من زدهام را دارید تحریف میكنید. خواهرم! برادرم! اگر یك ماه دیگر
از سخنرانیم بگذارد یك كلاغ چهل كلاغ میكنید! آنوقت میگویید كه من در
مجلس فحش خواهر و مادر به رئیسجمهور دادم! وقتی نیم ساعت سخنرانی من،
صحبتهایم تحریف میشود، بعد از دو روز حتماً چیزهایی دیگر هم به آن اضافه
میشود؛ لذا كسی هم كه نبوده، باور میكند. قسم هم میتوانیم بخوریم وقتی
باب خلافگویی باز میشود، این حرفها هم زده می شود. بنده آنقدر شجاعت
دارم كه وقتی حرفی میزنم پایش بیستم و از عرایضم دفاع كنم و به عنوان یك
شهروند و دوستدار این انقلاب كه جان و خون دادیم وقتی حرفی میزنم، پایش
بایستم و از عرایضم دفاع كنم؛ «دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست، به
فسوسی كه كند خصم رها نتواند كرد».
آیا باید هر كسی بر هر اریكهای تكیه بزند و به نام ملت هر كاری
دلش خواست انجام بدهد؟ تازه اگر بنای گوش دادن به فرمایشات رهبر معظم باشد
كه آقا اول خصوصی نوشتند كه به فلان آدم فلان مسئولیت را ندهید. كسی گوش
نداد. دوباره مجبور شدند رسمی از صدا و سیما مطلب خود را بگویند، بعد كه آن
شخص را گذاشتند برای یك مقام بزرگتر و بالاتر! بعداز آن این همه تغییر
مدیریت برای چه؟ این مدیریت را برداریم، كس دیگر را بگذاریم. در این چند ساله دانشگاه ما 5 تا رییس عوض كرده است. الان
پیشرفتهای دنیا یكی از عللش ثبات مدیریت است. من بارها به مسئولین
بلندپایه گفتم كه آرزو میكنم سه، چهار تا از رئیسجمهورهای آینده به تعبیر
حضرت امام «مسلسل» با یكدیگر عهد برادری و اخوت ببندند و بگویند كه ما دو
سه وزیر را عوض نمیكنیم و وزیری كه امروز میآید 20سال در این كشور وزارت
كند، از الان بشینید برای 20 سال بعد؛ برای آموزش و پرورش برنامهریزی كند.
چون اینقدر این آموزش و پرورش ریشهای و مهم و اثرگذار است. وزیری كه
نمیداند فردا صبح هست یا نیست، آقای رئیس قصد عزل كردن او را دارد یا نه،
چه برنامهریزی میتواند بكند؟! امنیت دومین اصل روانشناسی امروز دنیاست.
آبراهام مازلو میفرماید: «كه نیازهای آدمی پنج طبقه دارد. نیاز اول كه
نیازهای فیزیولوژیك و پایهای است و طبقه دوم نیاز به امنیت است.» الان من و
شما وقتی میتوانیم سخن بگوییم و سخن بشنویم و آرام باشیم كه فضا امن
باشد. الان بگویند كه احتمالاً اینجا بمب گذاشتند و امنیت فیزیكی نباشد از
همه زودتر بنده فرار میكنم! امنیت اجتماعی، امنیت صنفی، امنیت خانوادگی،
امنیت شغلی.
اگر یك شوهر هر روز سه مرتبه به زنش بگوید كه من طلاقت میدهم این
زن دست و دلش به كار میرود؟ به یك كارمندی هر روز گفته شود كه فردا
اخراجت میكنیم، این كارمند میتواند كار كند؟ یك زنی هر روز به شوهرش
بگوید كه من بالاخره ازت طلاق میگیرم این مرد میتواند دیگر دلبستگی به
خانه و خانواده پیدا كند؟ آن مسئول بیچاره كه هر لحظه دلش میلرزد كه نكند
كسی از ما سعایت كرده و حرفی زده باشد. باید اختیار داد!
شخصی بدون نظر من رفته جایی و وسط مذاكره دیپلماتیك او را عزل
كنند گور پدر حكمت این ملت، هر چه میخواهند پشت سر ما بگویند، بگویند؛ چون
بنده دلم خواسته، شما حق نداری دلت بخواهد! (این كارها) به حكمت و عزت این
ملت نیست؛ به مصلحت این ملت نیست. بعد هم بگوییم هیچ كس هم حق اعتراض و
انتقاد نداشته باشد! پسر من برای رأی آوردن این شخص كتك خورده، من هم به
همین آدم رأی دادم. در آن روز وظیفه آن بود و امروز وظیفه این است.امیرالمؤمنین(ع) بعضیها را خودش نصب میكرد، خودش هم عزل میكرد.
از او میپرسیدند كه «آقا چرا عزل كردی؟» میفرمود: «در آن زمان آدم خوبی
بود، و امروز خبر آوردند كه دارد خراب میكند.» عزلهای علی(ع) را
ببینید. ما كه ادعا داریم حكومت چنین و چنانی داریم هر كسی كه عزل كرده، در
همان عزلنامه دلیلش را نوشته. عثمان بن حنین، محمدبن ابكر ... تو را به
این دلیل عزل كردم. اگر مردیم دلیل عزلهایمان را بنویسیم ببینیم چقدرش
راست است و چقدر از روی هوی و هوس است و چقدر برای عزت و حكمت این ملت است؟
اگر كسی توانست شخصی را كه عزل میكند، دلیل عزلش را بنویسد، مردم به او
تبریك میگویند. اما اینكه بگوییم «دلم خواسته» این چنین نباید باشد. مگر
این كشور دل بخواه است؟! اصول دارد، روش دارد، اشارات و تنبیهات دارد. یك
قوانینی بر این كشور حاكم است؛ دنیا هم دل بخواه كار نمیكند. اینجوری
نیست كه رئیس جمهور هر كسی را كه دلش خواست عوض كند، باید به حكمت ملت كار
كرد. باید گوش به فرمان رهبر داد. رهبر هم چاره ندارد و میگوید كه مملكت
را بهم نریزید. بین بد و بدتر كه گیر میكند میگوید كه فعلاً بد را داشته
باشیم گرفتار بدتر نشویم.
در سی ساله انقلاب همیشه برهه حساس بوده!
رهبر هم نمیگوید كه حرفی زده نشود. نامهپراكنیهایی
كه شد و رئیس محترم قوه قضاییه نوشت كه «داستان تو داستان غاصبی كه همه
اموال مردم را میگیرد و اگر آمد و مالش را خواست میگویی كه چرا به اموال
سلطان تعدی میكنید؟» خب این حرف خیلی بزرگ است. آقا هم در سخنانشان
فرمودند كه «این نامهها اشكالی ندارد و چیزی نیست.» رد نفرمودند. اما (سخن
آخر ایشان) یعنی حواستان جمع باشد؛ خیالبافی ممنوع! من آدمی هستم كه در
دومین دوره صدارت حضرت آقای هاشمی رفسنجانی یك سخنرانی انتقادی در
مسجدالرسول میدان رسالت انجام دادم كه وسط سخنرانی كسی آمد و در گوش من
گفت: «حاجآقا سخنرانیتان دارد ضبط میشود». پای منبر گفتم كه آقا
میفرمایند «سخنرانیتان ضبط میشود» و گفتم: «مردم! اگر من دارم اشتباهی
میكنم بگویید كه شیخ ساكت باش و بیخود نگو! حرف نامربوط نزن و اگر درست
میگویم كه گوش بدهید». ما انقلاب كردیم كه بتوانیم حرف بزنیم و انتقاد
كنیم و الا انتقاد اعلیحضرتی كه قبلا هم بود و لازم نبود كه خون بدهیم تا
دوباره برسیم سر جای اولمان!
در آن زمان هم زبان من دراز بود و كسی فكر نمیكند كه الان زبانم
تیز است. نه! آنچه كه میفهمیم حق است و دلیل داریم و در پیشگاه خداوند
باید جواب دهیم، پایش میایستیم تا پای جان! در آن جایی كه میبینیم به سمت
انحراف میرود،حرف می زنیم. امام در وصیتنامه مقدسش فرمود ملت اگر روزی
دیدید كه مسئولین هم كج میروند خودتان وظیفه دارید كه جلوی اینان بایستید.
دستور امام است! نگفته كه هر كاری كردند ملت چیزی نباید بگوید. همچنین
دستوری ندادند. در مقابل ظلم ایستادن اینگونه نیست كه اگر امریكا ظلم
میكرد داد بزنید اگر در داخل ظلم دید، حرف نزنید. ظلم، ظلم است و فرقی
نمیكند. امام در آن سخنرانی میفرماید: «امریكا بدتر از شوروی، شوروی بدتر
از انگلیس، و همه بدتر از بدتر» وقتی قرار است ظلمی را انسان تحمل نكند چه
ظلم داخلی باشد، چه خارجی؛ باید بگوید. ظلم داخلی از این جهت كه خودی است
ساكتتریم. آنجا كه پای دشمن خارجی میشود حرفی نمیزنیم و میگوییم كه ما
مملكتمان را دوست داریم و هیچوقت نمیرویم با بیبیسی علیه جناح مقابل
مصاحبه كنیم. اگر كسی با بیبیسی مصاحبه كرد، بله این كار او ایراد دارد.
چون اون دشمن همه است. اما بین خودمان هم چیزی نگوییم؟
بنده دارم سیگار میكشم. پسر من كه همدیگر را دوست داریم و گوش و
پوست و استخوانش از من است باید بگوید : «باباجون این ریه شما الان یك
پنجمش مال خودتت است و چهار پنجمش برای مادر و من و بقیه برادر و خواهران؛
میشود خواهش كنم كه شما در آن چهار پنجم ما دود نكنی و در آن یك پنجم
مخصوص خودت دود بریزی؟!» اگر پسر من چنین حرفی زد من باید تنبیهاش كنم؟
نه! خوب گفته است. به خاطر صلاح من و آرامش خانواده گفته است: «كُلُكم رأع و
كُلُكُمْ المسئول». پیغمبر(ص) فرموده: «همه مسئولیم».
اگر كسی بگوید كه الان وقتش نیست، حرفی است كه من نمیفهمم! شما
یك وقتی تعیین كنید. در سی ساله انقلاب همیشه برهه حساس بوده و شما یك برهه
در این سی ساله نشان بدهید كه حساس نبوده باشد! سخنرانی حضرت امام را كه
پخش میكند میگوید: كه «در این موقعیت حساس كنونی،...» همیشه حساس بوده!
تازه آدم عاقل هر چقدر كه میرود جلو، باید زود آفتیابی كند و راه
برونرفت از مشكلات را بسنجد و به قول اطبا پاتولوژی كند؛ به قول
جامعهشناسان آسیبشناسی كند. دیر كه بشود و مسیر را كج برویم، راه برگشتی
نمیماند.
چرا در تهران 38 درصد مردم در انتخاب مشاركت كردند؟
در انتخابات مجلس قبل خود آقایان آمار دادند كه در شهری
مثل تهران 40-38 درصد مردم شركت كردند. آمارهای دیگر كمتر هم هست. در ایام
انتخابات از رهبری خرج میكنید. در كانالهای مختلف، 24 ساعته در ایام
انتخابات تبلیغات میكنید، چرا 38 درصد در انتخابات شركت كردند؟ همه ضد
انقلاب شدند؟ آن 50 و اندی درصد چه كسانی هستند؟ ملت نیستند؟ موقع انتخابات
كه میشود دختر سربرهنه را هم نشان میدهید كه قبول داریمش، انتخابات كه
بسته شد دوربین دوباره به سمت خانم چادری میرود! این حقهبازیها چیست؟!
اگر او مال این انقلاب و این نظام است بعد از انتخابات هم شهروند ماست و
جزو ملت ماست اگر نیست، پس رأیش را هم نمیخواهیم. ملت میفهمند؛ عقل دارند
و تحلیل میكنند.
این دردهای بیدرمان اقتصادی، هست. یك عدهای سیرند و عدهای
خودفروشی میكنند. باید انتقاد كرد؛ منتها انتقاد دلسوزانه و به جا و به
وقت. حتی میشود طبق این آیات قرآن( كه گفته شد) به رهبری نامه نوشت؛ این
ضدیت با ولایت فقیه نیست؛ این پیشرفت نظام و دلسوزی مردم است. اگر كسی ضد
این نظام باشد كاری ندارد! میگوید بعداً انفجار درونی كه رخ داد نشانتان
میدهیم.
شاه آمده بود و كنار مجسمه ایستاده بود و میگفت كه «كورش آسوده
بخواب كه ما بیداریم.» شاه كه داشت فرار میكرد كسی آمد و گفت اجازه هست
من چیزی بگویم؟ گفت: بگو. گفت: به اعلی حضرت پدر نمیشد دروغ گفت به شما هم
نمیشد راست گفت كه كار به اینجا رسید. خدا نكند كه جمهوری اسلامی به وضع
دومی مبتلا شود كه نشود راست گفت و همه متملق و چاپلوس باشند و بگوییم
آسوده باشید؛ همه جوانان انقلابیاند و همه دخترانان اینچنیناند! مملكت
همه گوش به فرمانند؛ اینجوری نیست! ما داریم میبینیم. یك آخوند و طلبه
بیچاره سر خیابان ایستاده و تاكسی سوارش نمیكند. یكی، دو تا، پنج تا نیست.
بنده گاو پیشانی سفیدم و مردم میشناسند و احترام میكنند و محبت دارند و
من خجالتزده الطاف و رهین مهربانیهای مردم هستیم. اما یك طلبه عادی
ایستاده برای گرفتن تاكسی؛ مسافر در تاكسی میگوید كه این طلبه را سوار
نكن؛ آخوند سوار نكن، من كرایهاش را میدهم. همانی كه میگوید سوار نكن،
گاهی میبینیم مسلمان است و سینهزن حضرت اباعبدالله(ع) و نمازخوان است.
بنده در اروپا در همین ماه مبارك میرفتم در خیابان دو زن بیحجاب داشتند
از پیادهرو میرفتند آنقدر حرفشان را بلند گفتند كه من شنیدم، گفتند:
«این حاج آقا نقویان است كه صحبت میكند. خوب حرف میزند» این زن بیحجاب
در اروپا با بودن 1500 كانال ماهواره، این را میگوید! این باور این مردم
است.
اما اگر یك روزی رسید كه خدای ناكرده مردم به این نتیجه برسند كه
نه، مثل اینكه یك جور دیگر است، آن روز، روز سختی خواهد بود و آن وقت همه
توی سر هم میزنند كه ای كاش انتقادی میكردیم و یا دادی میزدیم تا درست
میشد. و كار به اینجا نمیكشید. منتها آن روز میشود نوشدارو بعد از مرگ
سهراب؛ «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ بیوفا حالا كه من افتادهام از
پا چرا؟ نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی؟ سنگدل این زودتر میخواستی
حالا چرا؟»