صدام چگونه از مهلکه «عملیات کربلای5» گریخت؟ اسیران ایرانی را پس از اعدام در بیابان رها میکردند. افشای کمکهای مالی کویت و عربستان به صدام در جریان «عملیات کربلای 5». شکنجههای صلیبی،آتش زدن اسرا، کندن پوست و شهادت اسیران ایرانی در منبعهای آب. سرهای غواصان اسیر ایرانی چگونه زیر تانکها قطع میشدند؟.محقق عراقی از همراهی مراکش با صدام در جنگ تحمیلی علیه ایران پرده برداشت.
6000 اسیر ایرانی به شکل فجیعی به شهادت رسیدهاند.بعثیها با «اره» از اسرای ایرانی بازجویی میکردند. آخرین سفیر بعثیها در واشنگتن از تحویل بمبهای خوشهای به صدام پرده برداشت. تکاپوی فرانسه برای جلوگیری از انتشار اسناد همکاریهای تسلیحاتی این کشور با صدام در جنگ تحمیلی علیه ایران. یک محقق زن فرانسوی با اشاره به جنگ تحمیلی:از کمکهای تسلیحاتی دولت فرانسه به رژیم صدام و شریکشدن آن در جنایات علیه بشریت خجالت میکشم. مرکز فرهنگی دفاعمقدس خرمشهر نمایشگاه همدستی فرانسه در جنایات صدام علیه ملت ایران را برگزار میکند و ... .
این عناوین از جمله صدها خبر و گزارشی هستند که طی سالهای گذشته در رسانههای مختلف منتشر شدهاند. انتشار این اخبار و گزارشها به واسطه تلاشهای یک نفر انجام شده است: «نادر دریابان».
لطفا به این آدرس مراجعه کنید:تهران،خیابان ستارخان،شهرآرا، خیابان نیایش،بیمارستان حضرت رسول(ص)،طبقه ششم،اتاق 2، تخت 604.
اینجا نخلی از نخلهای سربلند خوزستان چشم انتظار تعارف قطرهای معرفت به پاس گذشته است.
به گزارش سرویس فرهنگ حماسه خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، نادر دریابان، جانباز و پژوهشگر دفاعمقدس که در خرمشهر زندگی میکند، از روز 12 آبانماه گذشته به دلیل شدت گرفتن درد «کانال نخاعی» در یکی از آسایشگاههای تهران بستری شد. سپس برای انجام عمل جراحی به بیمارستان حضرت رسول (ص) منتقل و در «بخش خون» این بیمارستان بستری شد.
ادعا نمیکند بیشتر از ظرفیتش کار کرده است اما گفتههایش که این را نشان نمیدهد. دردکمر،پوکی استخوان، شکستگی «بازو» به دلیل پوکی استخوان، چندین بار شیمی درمانی و... . اگر همه این دردها را تحمل کنی، تازه میشوی «نادر دریابان» جانباز، پژوهشگر دفاعمقدس و مدیر سابق مرکز فرهنگی دفاع مقدس خرمشهر و «دریابان»های دیگر. دریابانی از نسل رهروان دریای عشق و معرفت.
اما حالا دیگر کسی حالی از او نمیپرسد. حتی از نهادی که قبلا مدتی با حکم آن شد مدیر مرکز فرهنگی دفاع مقدس خرمشهر و میزبان زائران کربلاهای ایران.
«عملیات محرم» خیلیها را برای ملاقات با خدا انتخاب کرد اما به او مدال جانبازی داد به شرط این که کار زینبی کند و تصور نکند دیگر رسالتی ندارد و او به حق هیچگاه از پای ننشست. نوشت،تصویر گرفت و صفحات رسانههای مکتوب شدند میزبان واژههای دلسوختگی او، تا مگر مرحمی باشند برای رفع عطش «تشنگان معرفت» دوران حماسه و ایثار. و حالا به حرمت حتی یک برگ خبر و گزارش که بدون هیچ چشمداشتی تقدیم رسانهها کرده است، چشم انتظار یک دیدار است و تعجب میکند از این شاید، بیخبری.
شاید کسی به اندازه او در افشای جنایات صدام بعثی و حامیانش در رسانهها تلاش نکرده باشد، افشاگریای که با نوعی رویکرد خاص رسانهای همراه بود و همین تلاشهای بیادعا شاید، «مسکنی» موقت باشد برای دردهای تمام نشدنیاش.
«دستهای دریابان دیگر حرکتی ندارند،همان دستهایی که زمانی به تنهایی میتوانستند چند رسانه حوزه دفاعمقدس را تغذیه خبری و گزارشی کنند.
دریابان میگوید وقتی مقام معظم رهبری از بزرگمنشی شهدا سخن میگویند به خود نهیب میزنم که نباید یادشان را فراموش کنم. راستی کسانی که تلاش کردند یاد شهدا زنده بماند الان کجا هستند؟
گفتیم حالا که مقرر شده است بمانم تا کار زینبی انجام بدهم چرا باید کم بگذارم. آن قدر غرق جمعآوری اسناد و مدارک جنگ شدم که خودم را فراموش کردم. البته خدا را شکر میکنم اگر توانسته باشم وظیفه خود را انجام بدهم. این حرفها، ناشکری و شکایت نیستند، درددلی برای تحمل فشار درد هستند.
همسرم تنها کسی است که بعد از خدا از من حمایت میکند و همراهم است. البته آقای دهدشتی نماینده مردم آبادان در مجلس هم سنگ تمام گذاشت و به واسطه او بود که امروز اینجا هستم. اما هزینههای درمانم آن قدر بالا است که مجبورم برای تامین این هزینه، بخشی از آرشیوی را که با خون دل خوردن جمعآوری کردهام، بفروشم.
در پنج سال اخیر انواع دردها را تحمل کردم اما کسی صدایم را نشنید. دلم خیلی پر است و توانایی سخن گفتنم کم. نمیدانم این دوستانم کجا هستند. آخر، «ما ز یاران چشم یاری داشتیم». نگرانم ادامه این وضعیت باعث شود نتوانم «کتاب بچههای 22 بدر» را تکمیل کنم.
قبل از بستری شدن، آرزو میکردم که ای کاش یک تخت مناسبت داشتم تا دردهایم را راحتتر تحمل کنم. اگر خوزستان امکانات داشت که من این همه درد را با خودم به یک شهر غریب نمیآوردم. هر چند امثال من زیادند. کسانی که سینههایشان مخزن خاطرات دفاع مقدس است اما معلوم نیست چه وضعیتی دارند. شاید هر لحظه یکی از همینها این مخزن را با خود به پیش شهدا برده باشند. چرا این قدر غافلیم.
25 سال برای فرهنگ دفاع مقدس انجام وظیفه کردم. از روایت برای کودکان پنج ساله گرفته تا بقیه کارها. همیشه سعی کردم جنگ را از منظر جدید معرفی کنم.
ادعایی ندارم اما انتظار همراهی دارم. این قدر عزت نفس دارم که دست گدایی به سوی کسی دراز نکنم. نفس تنگی، درد لگن، دردکمر، شکستن بازو، پوکی استخوان و... را نمیگویم که سهم من از دفاع مقدس هستند، نه.تحمل این دردها را هم نوعی افتخار میدانم و امیدوارم فشار درد باعث نشود حتی برای یک لحظه بگویم چرا...؟
همیشه سعی کردهام پرچم اطلاعرسانی دفاع مقدس را برافراشته نگه دارم. شاید من بتوانم حرف بزنم اما دلم به حال بچههای گمنامی میسوزد که در گوشه و کنار این کشور تنها با خاطرات خاکریزها و سنگرها زندگی میکنند. قانعند و افتخار میکنند به این که، روزی رفتند تا امروز، دیگران آسایش داشته باشند؛ البته به شرطی که کسی حداقل از آنها طلبکار نباشد. این که چرا رفتید؟ چه کسی مجبورتان کرد بروید و ... طعنههایی هستند که همیشه شنیدهایم و باز هم خواهیم شنید اما ما از راه خود باز نمیگردیم.
هر روز چند «سرم» مجبورند آه و ناله مرا تحمل کنند. اما مگر راه دیگری هست؟ دلم برای نخلهای خوزستان و خاکریزهایش تنگ شده است. هم آنها ما را خوب میفهمند و هم ما آنها را. یادش به خیر.
اگر چهار سال قبل معالجه میشدم، امروز شاید چنین وضعیتی نداشتم. روزهای تلخی را میگذارنم اما خدا را شاکرم که حداقل توانستم بزرگترین دایرهالمعارف راهیان نور و تصاویر تشییع شهدان را برای آیندگان جمعآوری کنم.
از اول دیدار هم توان حرف زدن نداشت. اینها را هم که گفت، سفارش کرد طوری ننویسیم که اجر کارهایش پایمال شود. گفت اینها تنها درددل هستند. اما به رسم ادب نوشتیم برای وجدانهای بیداری که هنوز هستند تا یادی از گذشته کنند.
مخاطب ما همه هستند از مسئولان لشکری و کشوری گرفته تا دوستداران دوران عشق و ایثار. سری به نادر دریابان بزنید. همسرش دو روز قبل میگفت تا امروز حدود 18 میلیون تومان هزینه درمان نادر دریابان شده است.
دریابان هم اگر چشمداشتی نداشته باشد، همه میدانند چقدر هزینه سنگینی است و باید تامین شود. او هیچگاه با خاطر صدمات ناشی از جنگ پروندهای در هیچ نهادی تشکیل نداد و حالا با بیماری «mm» (نوعی سرطان پیشرفته خون) چشمانتظار دستان یاریگر است. بماند که یک بار هم در حین امر به معروف و نهی از منکر و بر اثر درگیری ایجاد شده، یکی از چشمانش به شدت صدمه دید.