۰۲ آذر ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ۰۸:۴۳
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۲۴۴۱۷۴
تاریخ انتشار: ۱۲:۳۷ - ۱۴-۰۹-۱۳۹۱
کد ۲۴۴۱۷۴
انتشار: ۱۲:۳۷ - ۱۴-۰۹-۱۳۹۱

"محمدرضا" ، شاه را سرنگون‌کرد

احسان نراقی
عصر ایران؛ سعید شمس - "احسان نراقی درگذشت" ؛ این خبری بود که دو روز قبل در رسانه ها منتشر شد تا یکی از کسانی که خود بخشی از تاریخ معاصر است و شاهد بسیاری از رویدادهای دوره پهلوی بود ، باسینه ای پر از حرف های مگو ، به زیر خاک برود.
به همین مناسبت ، بخشی از گفت و گوی "نسیم بیداری" با احسان نراقی که دو سال قبل انجام شده را بازخوانی کنیم.

نراقی ، از جمله نزدیکان دربار و مشخصاً فرح بود و تا آخرین لحظات فرار شاه ، در کنار او قرار داشت. خود او می گوید: در فرودگاه تا لحظه سوار‌شدن به هواپیما دستم را محکم گرفته بود که من با شوخی گفتم که قرار نیست با شما همسفر باشم و از شاه خداحافظی‌کردم.

*بسیاری از تاریخ‌ نویسان دلایل متعددی از قبیل ناکارآمدی رژیم پهلوی، بی‌توجهی به سنت‌های‌جامعه، وابستگی شدید به خارجی ها و... را به‌ عنوان مهم‌ترین دلایل سقوط شاه معرفی‌ می کنند. به نظر شما کدام یک از این موارد را می‌توان دلیل اصلی سقوط سلطنت پهلوی دانست؟


هیچ‌کدام، شک ندارم که شخص شاه در سرنگونی سلطنت و برکناری خود بیشترین نقش را‌ داشت و از‌‌ همان سال‌های اول سلطنت هم مشخص بود که محمدرضا نمی‌تواند شاهی خوب برای کشور باشد.

* چه علتی دارد که تا این حد بر نقش محمدرضا پهلوی در این زمینه اصرار‌ دارید؟

محمدرضا مغرور بود و به جز خودش کس دیگری را قبول‌ نداشت. این غرور در حالی بود که واقعا نمی‌ توانست صحیح را از ناصحیح تشخیص‌ دهد. در کل می‌توانم بگویم شاه از اولین فاکتورهای لازم برای شاهی محروم‌ بود و از «قدرت تشخیص» برخوردار‌ نبود.

* پس محمدرضا گزینه خوبی برای جانشینی رضاخان نبود؟

ببینید! محمدرضا در سال‌هایی که برای تحصیل به سوییس رفته‌ بود، به جای درس خواندن یا به ماشین‌سواری می‌پرداخت یا وقتش را فقط در حال خوش‌گذرانی سپری‌می‌کرد. به همین دلیل او وقتی برای نشستن بر تخت سلطنت به ایران برگشت شایسته این عنوان نبود و البته این را خودش هم‌می دانست که عرضه پادشاهی را‌ ندارد.

* اطرافیان چقدر می‌توانستند در کم کردن تاثیرات ندانم‌کاری‌های شاه نقش آفرینی‌ کنند؟

هیچ، وقتی من می‌گویم که محمدرضا بی‌منطق و مغرور‌ بود، باید بدانید که چنین آدمی به حرف‌های دیگران گوش‌ نمی‌دهد و خود را دانای کل می‌داند. در حالیکه رفتار و تصمیماتش نشان‌ می‌داد که نه تنها از سیاست هیچ نمی‌دانست بلکه غرق در غرور‌ بود و به جز خودش هیچ کس را قبول‌نداشت.

* به هر حال آنهایی که به دربار رفت و آمد داشتند می‌توانستند به سهم خود مشورت‌هایی را به شاه بدهند.

چهره‌هایی که می‌توانستند شاه را ملاقات کنند دو دسته بودند. یکی افرادی چون مصدق یا افراد دیگری که در مقام نخست وزیری یا منصب‌های دولتی با شاه دیدارهایی‌ داشتند و دسته دیگر آدم‌هایی بودند که فقط به منافع خود فکر می‌کردند و به همین دلیل بر خلاف گفته‌های شاه، چیزی را نمی‌گفتند و با علم بر اشتباهات محمدرضا همه نتیجه گیری‌های او را تایید‌ می‌کردند تا از طریق مجیز‌گویی به شاه مملکت نزدیک‌ترشده و در ‌‌نهایت بتوانند از این رابطه به نفع منافع خود سوء استفاده‌ کنند.

* ریشه علاقه شاه به وابستگی به خارجی‌ها در کجا بود؟

شاه فکر‌ می‌کرد که رابطه داشتن با آمریکا و دوستی با برخی از کشورهای اروپایی باعث‌ می‌شود تا ایران هم به مانند آن‌ها پیشرفت‌ کند و به لحاظ امکاناتی به غرب‌ برسد.
به همین دلیل هرگز نخواست به حرف‌های دیگران گوش‌ کند و هر چقدر که درباره ضررهای نفوذ بیش از حد آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها حرف‌ می‌شنید از این گوش می‌گرفت و از آن گوش در می‌کرد. شاه هیچ وقت نخواست که انگیزه واقعی آمریکا را از حضور و نقش داشتن در ایران متوجه‌ شود.

* البته عده‌ای اذعان دارند که شاه قدرتش را از حمایت خارجی‌ها داشت.

خب! همه می‌دانند که شاه چند بار به بن‌بست خورد و با حمایت و البته کودتای خارجی‌ها توانست به کشور برگشته و سلطنت‌ کند. به همین‌ دلیل محمدرضا همیشه به آن‌ها توجه می‌کرد و حتی در خیلی از موارد خارجی‌ها را به داخلی‌ها ترجیح می‌داد تا به خیال خودش به حفظ تاج و تختش کمک‌ کند. این درحالی بود که خودنمایی خارجی‌ها در امور ایران یکی از اصلی ترین دلیل‌های اعتراضات گسترده مردم به سلطنت پهلوی‌ بود.

* چرا شاه متوجه نشد که علاقه‌اش به آمریکایی‌ها و همچنین مستشاران انگلیسی می‌ تواند در ‌‌نهایت به ضرر تاج و تختش تمام شود؟

شاه چه چیزی را‌می‌فهمید که این یکی را‌بفهمد؟ محمدرضا در قبال انتقاداتی که به واسطه حضور خارجی‌ها مطرح می‌شد اصرار داشت که یکی از اتفاق‌های خوبی که برای کشور افتاده، این است که آمریکایی‌ها و کشورهای غربی رابطه خوبی با ایران دارند.

* آمریکا و انگلیس در سال‌های آخر سلطنت در امور چقدر دخالت می‌کردند و در کل چه تاثیری در سقوط پهلوی داشتند؟

خب! در اینکه آن‌ها تحت‌ هر شرایطی دنبال حفظ حکومت شاه بودند، شکی‌نیست. اما حضور مردم در راهپیمایی‌ها به حدی چشمگیر و جدی‌بود که آمریکا و انگلیس‌ هم نتوانستند کاری‌ بکنند تا جایی که محمدرضا مجبور به ترک اجباری کشور‌ شد.

شاه در حالی از ایران رفت که تا روزهای آخر به حمایت خارجی‌ها امیدوار بود و گمان‌می‌کرد که تا وقتی که خارجی‌ها در ایران‌هستند، هیچ قدرتی‌ نمی‌تواند سلطنتش را با تهدید مواجه‌کند. اما اشتباهاتش به حدی بزرگ‌بود که در ‌‌نهایت او را از شاهی خلع‌کرده و برای همیشه از کشور دور‌ کرد. یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات شاه این‌بود که حمایت خارجی‌ها را دلیلی بر بی‌نیازی به مردم خود‌ می‌دید.

* نقطه اوج اعتراضات مردمی چه زمانی بود؟

توهین به روحانیت در قم و بعد از آن اهانت به امام‌خمینی موجب شد تا مردم واقعا به این باور برسند که محمدرضا نمی‌تواند برای کشوری که دین اول مردمش اسلام‌ است، رهبر خوبی باشد و از‌‌ همان موقع بود که مخالفت‌ها شدیدتر‌شد و روز به روز اوج‌گرفت.

* فساد خاندان پهلوی را می‌توان یکی از دلایل سقوط سلطنت پهلوی‌ دانست؟

شاه اهمیتی به آنچه در دربار می‌گذشت، نشان‌ نمی‌داد و به همین دلیل نزدیکانش هر کاری که می‌ خواستند را انجام می‌دادند. البته محمدرضا خیلی هم خبردار‌ نبود که در دربار چه می‌گذرد. کلا نمی‌ دانست که باید حواسش به اطرافیان‌ باشد. در کل شاه آدمی‌ بود که دوست‌ نداشت خیلی به مشکلات توجه کند و به راحتی از کنار اتفاق‌هایی این‌چنینی عبور‌ می‌کرد.

* برخی از ناظران عرصه سیاسی ایران تاکید‌ می‌کنند که یکی از ایرادات شاه سکوتش در قبال رفتارهای‌ اشرف بود، حمایت محمدرضا از خواهر جنجالی‌اش علت خاصی داشت؟

وقتی که محمدرضا در جوانی به پادشاهی‌ رسید، از جرات کافی برای خیلی از کار‌ها محروم‌ بود و به همین دلیل اشرف که از شهامت و جرات بیشتری نسبت به بردار خود برخوردار‌ بود، در اوایل سلطنت بار‌ها با دیدار با علما، مسئولان و شخصیت‌های مختلف اشتباهات شاه را لاپوشانی کرده‌ بود.
به همین خاطر شاه تا روزهای آخر نگاه ویژه به اشرف‌ داشت و حتی به نوعی خود را مدیون او می‌دید. البته شاه از کارهای اشرف خبر‌ داشت و می‌دانست که اعمال او آسیب‌رسان است اما بنا به دلیلی که گفتم نمی‌توانست به او نصیحتی یا توصیه‌ای داشته‌ باشد.

...* دلیل اصلی زندانی شدن شما آن‌هم در دوران پهلوی چه چیزی‌بود؟

من عادت نداشتم مجیز گوی شاه باشم و به همین دلیل اعتراض‌هایم را با صراحت مطرح می‌کردم به طوری‌که حتی شاه چند بار جلسه را ترک کرد تا حرف‌های من اذیتش‌ نکند. البته چون من نزدیک به فرح بودم و رابطه خانوادگی داشتم، این امکان را می‌دیدم که با شاه راحت حرف‌ بزنم. اما عده‌ای خودشیرین فضایی به وجود‌ آوردند تا حرف‌های صریح من نشانه‌ای از مخالفتم با شاه تعبیرشود و در ‌‌نهایت به عنوان مخالف سلطنت زندانی‌ شدم.

* ظاهرا روزهای آخر رابطه خوبی با شاه داشتید؟

موضع من نسبت به شاه هیچ تغییری نکرده‌ بود، اما او همانقدر که همیشه دوست نداشت من را ببیند و با من هم‌صحبت نشود، در روزهای آخر می‌خواست تا از کنارش جدا نشوم و در فرودگاه تا لحظه سوار‌شدن به هواپیما دستم را محکم گرفته بود که من با شوخی گفتم که قرار نیست با شما همسفر باشم و از شاه خداحافظی‌کردم.

* شاه چطور حاضر به رفتن از کشور‌ شد؟

اصولا آدمی‌ نبود که توان مقابله با مشکلات را داشته‌ باشد و با کوچک‌ترین بحرانی خود را در بن‌بست می‌دید. شاه شجاعت رویارویی با مشکلات را نداشت و به همین دلیل مثل چند ‌بار گذشته‌ رفت تا شاید با کمک خارجی‌ها برگردد که این بار برگشتنی در کار نبود.

*وسخن آخر؟
بازهم تاکید می‌کنم، محمدرضا، شاه را سرنگون کرد. واقعا نباید تردیدی‌ داشت که نادانی‌های شاه دلیل اصلی سقوط سلطنت پهلوی‌بود.
ارسال به دوستان