سايت مشرق در يادداشتي با عنوان " ماجرای ابوذر و سلمان و ریشهای «حاج سعید»" به ماجراي سخنان اخير سعيد قاسمي و پاسخ رييس قوه قضاييه به وي پرداخته است.
در اين يادداشت آمده است:
یکم- در روایت است که «به خدا قسم اگر ابوذر آن چه در قلب سلمان بود ميدانست هر آينه او را ميکشت» (اصول کافي، ج 1، ص 401؛ بصائر الدرجات، ص 45).
درباره این روايت کم سخن گفته نشده اما شاید بشود برای روایاتی این چنینی تأویلهایی امروزی نیز قائل شد. آیا این روایت به معنای این است که این دو صحابهی بزرگوار یکی بر حق و دیگر علیه آن است؟ بر اساس روایات موثق سلمان و ابوذر هر دو از ارکان اربعه هستند و هیچ یک از صحابه رسول اکرم (ص) به پایه این بزرگواران نرسیده است. با این حال جایگاه تکلیفی هر یک از این صحابهی جلیلالقدر پیامبر خاتم با هم متفاوت است.
دوم- سیدمرتضی آوینی در روزهای پایانی جنگ چهارگانهای درباره عملیات مرصاد و اتفاقات حاشیه آن ساخت. "درخششی دیگر"، "شش روز بعد"، "فقط جمهوری اسلامی" و "آقا سعید". شاید اگر در میان آثار مرتضای آوینی بگردید کمتر اتفاق افتاده است که او درباره یک شخصیت غیر شهید- یعنی زنده- از چنین زبانی استفاده کرده باشد و این البته نشانهایست از آنچه آوینی در سعید قاسمی دیده است:
"آقا سعید، فرمانده این محور عملیاتی، همان كسی بود كه ما در جستوجوی او بودیم. او مظهر همان روحی است كه حزبالله را از انسانهای دیگر جدا ميكند و البته در میان رزمآوران ما دلاورانی چون سعید كم نیستند."
و در چند فراز بعدتر در این مستند آوینی تعبیر نهایی خود را از آقا سعید بر روی فیلم میگوید:" او یكی از پروردههای میدان رزم و جهاد فی سبیلالله است و اگر انقلاب اسلامی هیچ دستاوردی جز پرورش انسانهایی اینچنین نداشت، باز هم ميارزید تا حزبالله جان و سر خویش را فدای حفظ آن كند."
آنهایی که آقا سعید را از نزدیک میشناسند به خوبی میفهمند که چرا سید مرتضای آوینی باید چنین درباره او لب به سخن گشوده باشد. بیآنکه بخواهیم درباره سعید قاسمی لب به مجیزگویی بگشاییم او تبلور آن مفهوم تاریخی حزبالله است. دقت کنید چه میگوییم، تبلور مفهوم؛ آن هم در دورهای که مفهوم حزبالله درگیر تاخت و تاز همه جانبه گروهها و جناحهای سیاسی قرار گرفت و کم نبودند حزباللهیهایی که چپ و راست با همین نام گروههای سیاسی تاسیس کردند و متاسفانه در گرداب همین سیاست غرق شدند. اما مفهوم حزبالله ثابت ماند و میماند و سعید قاسمی نیز حرفهایش را عوض نکرد.
در گیر و دار طوفانهای بنیانکن سیاسی دهه هفتاد که بسیاری یادگارهای امام خمینی(ره) را به مصالح گوناگون جابجا میکردند و گاه حتی کنار میگذاشتند و از سوی دیگر کم نبودند حزباللهیهایی که آرمانهایشان را در فلان کاندیدا متبلور دیدند و به مرور، جای مفهوم مصداق را هم خلط کردند. تیغ بران زبان حاج سعید تنها یک معیار میشناخت؛ امام. جلد آخر صحیفه را که عصارهی همه جهتگیریها و نقشه راه انقلاب بود بارها و بارها برای جوانترها دوره کرد و همین شد که سرخوردههای دعواهای جناحی، آقا سعید را ملجأ پناه روزهای عسرت آرمانهای انقلاب دیدند.
سوم- پیامبر اکرم(ص) درباره ابوذر فرمود: «ما اظلّت الخضراء ولا اقلت الغبراء على ذى لهجة اصدق من ابىذر، يعيش وحده و يموت وحده و يبعث وحده و يدخل الجنة وحده و هو الهاتف بفضائل وصى رسول الله على(ع)؛ آسمان و زمين، كسى راستگوتر از ابوذر را به خود نديدهاند. ابوذر تنها ميزيد، تنها مىميرد، تنها مبعوث مىشود و تنها وارد بهشت ميشود و اين، ابوذر است كه فضايل وصى رسول خدا على(ع) را فرياد مىكند»
و آنگاه که ابوذر که رحمت خدا بر او باد به ربذه تبعید میشد امیر مؤمنان علی علیه السلام خطاب به او فرمود: «اي اباذر! تو به خاطر خدا خشم گرفتي و غضب کردي پس به همان کس که برايش غضب نمودي اميدوار باش. اين مردم از تو بر دنيايشان ترسيدند و تو از آنها بر دينت!» - نهجالبلاغه خطبه 130
یک دین انقلابی همواره و در هر زمان نیازمند شمشیر زبان ابوذروار است؛ زبانی که آرمان را قربانی مصالح شخصی نکند که ابوذر نکرد. اگر چه علم او علم سلمان نبود؛ اما تکلیفش نیز تکلیف دیگری بود. ابوذر مکلف به فریاد علیه باطل بود بدون اینکه وارد بازی در دنیا شود که جنگیدن با قواعد دنیاطلبان ـ و البته نه در قواعد آنها ـ فن خود میطلبد و طریقی سخت خطرناک است؛ ابوذر بارها گفت که مرا با دنیای شما کاری نیست و چنین کرد.
چهارم- آقا سعید را ما ابوذر انقلاب میدانستیم و میدانیم. همان زبان تند و تیزی که آیتالله طالقانی در ابتدای انقلاب داشت و از همین رو بود که امام(ره) او را ابوذر نامید و البته همهی انتقادها به آقا سعید از همین منظر است؛ از همان جایی که مسیرش را از "ابوذر بودن" کج کند. منزلت اباذری آقا سعید بالاتر از آن است که وارد بازی هایی شود که آن مفهوم گسترده انقلاب را و حزبالله را تحتالشعاع قرار دهد. بازیها پیچیده شدهاند آنقدر که علم و بصیرت سلمان را میطلبد و البته فریاد اباذر را و هیچ کدام نباید بر جای هم بنشینند.
ریشهای آقا سعید نماد آن فریاد بلند حزبالله است که تمام ظلم، تمام بیعدالتی، تمام سرمایهداری خونآشام و تمام محرومیتهای مستضعفان جهان را هدف میگیرد و نباید آن را بر هر جایی و برای هر کسی گرو گذاشت. حاج سعید برای خودش نیست؛ خون هزاران شهید خرج شده است تا یک حاج سعید برای دوران ما بماند و اینجاست که باید با هزار و یک چشم مراقب او بود.
بر همزدن بازیهای سیاسی اگرچه بر سلمانها واجب است، برای اباذرها تکليفي است از نوعي ديگر. این را ابوذر صدر اسلام بهخوبی میدانست. او تنها پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) را میشناخت و در جواب سیاستبازیها تیغ بران زبان را از نيام بيرون میکشید؛ ای کاش اباذرهای انقلاب اسلامی نیز این قصه را بهخوبی بدانند و خود را تا یک بازی سیاسی تنزل ندهند؛ بچههای غریب حزبالله دلشان برای جلد آخر صحیفه و "تمیز خبیث از طیب انقلاب" با آن تنگ شده است.
رند عالمسوز را با مصلحتبينی چه کار؟...................کار ملک است آنکه تدبیر و تأمل بایدش
چندي پيش حاج سعيدقاسمي گفته بود اگر فرزندان هاشمي به زندان بروند ريشش را ميزند و رييس قوه قضاييه نيز در جمعي دانشجويي بدون بردن نام او گفته بود كه به زودي بايد اين كار را بكند.
فائزه هاشمي دو روز قبل و مهدي هاشمي امروز دستگير شدند.