- معتقدم گزينهاي جز شركت در انتخابات متصور نيست. و اصلاحطلبان بايد در انتخابات شركت كنند و براي تحقق آرمانهايمان كار ديگري نميتوانيم بكنيم. اگر قرار است در انتخابات شركت كنيم اين سوال مطرح است كه از ميان نامزدهاي موجود كداميك ميتواند به اهداف كوتاهمدت و بلندمدت جنبش دموكراسي خواهي كمك كنند. اگر به فرض آقايان محمدرضا عارف، نجفي، اسحاق جهانگيري، عبدالله نوري و حتي آقاي سيد محمد خاتمي نامزد شوند و صلاحيتشان هم تاييد شود و حوادث و رويدادهاي 22 خرداد 88 تكرار نشود و به راحتي هم از مجلس اصولگراي نهم راي اعتماد بگيرند چقدر اين چهرهها شانس تحقق بخشيدن به اهداف كوتاهمدت و بلندمدت جنبش دمكراسي خواهي دارند. من ميگويم صفر و حتي زير صفر. براي اينكه از همان روز اول مجلس جناح راست دربرابرش خواهد بود شوراي نگهبان برخي از ائمه جمعه ، صدا و سيما، روزنامههاي حكومتي و ... در برابرش خواهند بود و با اين روند، 8 سال خاتمي تكرار ميشود. يعني دولت اصلاحات با صف گستردهاي از مخالفان روبهرو خواهد شد.
- آقاي احمدينژاد در طي اين بيش از 7 سالي كه رييسجمهور بوده هرگز نخواسته گامي در جهت دموكراسي و جامعه مدني بردارد چه قبل از ارديبهشت 90 كه از محبوبيتي از سوي مراكز قدرت برخوردار بود و چه بعد از ارديبهشت 90.
- آقاي احمدينژاد از قدرت كامل تا ارديبهشت 90
برخوردار بود و تمامي مراكز قدرت از ايشان حمايت ميكردند ولي خانهنشيني ايشان باعث شد كه مقدار قابل توجهي از آن قدرت را از دست دادند ولي
يادمان باشد كه آقاي احمدينژاد هماكنون از حمايت بخشي از مراكز قدرت برخوردار
است. جبهه پايداري بهصورت مستقيم و غير مستقيم حامي قدرتمند آقاي احمدينژاد است.
فراموش نكنيم كه تعداد 100 رايي كه به آقاي حداد عادل براي رياست مجلس داده شد
متعلق به جبهه پايداري و طرفداران احمدينژاد در مجلس است.
نبايد باقي مانده قدرت
احمدينژاد از اريبهشت 90 به اين سو را با قدرت يك رييسجمهور اصلاحطلب مقايسه
كنيم در بهترين حالت رييسجمهور اصلاحطلب ميتواند در حوزههایي مانند اقتصاد از
حمايت مراكز قدرت برخوردار باشد ولي در آن بخشي كه روح و جان جنبش دموكراسي خواهي
نهفته است با صف گسترده مخالفان مواجه خواهد بود.
اينجاست كه ميگويم شايد يك رييسجمهور
اصولگراي معتدل بتواند يك گامهاي ولو اندك براي جنبش دموكراسيخواهي داشته باشد.
- واقعيت جامعه ما اين است كه نامزدهاي اصولگرا هستند كه رييسجمهور آینده خواهند شد با اين تصور كه جناح راست عقبنشيني خواهد كرد و در اين انتخابات اصلاحطلبان برنده ميشوند خودمان را گول ميزنيم.
- از تمامي امكاناتي كه دارندكه كمترين آن شوراي نگهبان است استفاده می کنند كه نامزد اصلاحطلب رد صلاحيت شود يا از طريق ديگر فشار وارد كنند كه اصلاحطلبان كانديدا نشوند و در صورت كانديداتوري هم تمام نيروهاي خود را بسيج خواهند كرد كه نامزد خودشان راي بياورد ولي به فرض كه تمامي اين تلاشها با شكست مواجه شود و داستان دوم خرداد بتواند تكرار شود بر ميگرديم به كوه عظيمي از مشكلات در برابر رييسجمهور اصلاحطلب.
- آنچه كه در عالم واقعيت اتفاق ميافتد اين است كه جريان اصولگرايي نهايتا روي يكي از نامزدهايي خود متمركز ميشوند معتقدم نامزد اصلي جريان اصولگرا يا علي لاريجاني است، يا سعيد جليلي و يا دكتر علي اكبر ولايتي.
- جريان ميانه سعي خواهد كرد از افرادي مانند قاليباف حمايت كند.
- من آقاي روحاني را متعلق به جريان اصولگرا نميدانم و ايشان را وابسته به آقاي هاشمي رفسنجاني ميدانم و آقاي هاشمي رفسنجاني هم از سوي اصولگريان بعد از انتخابات خرداد 88 كنار گذشته شد زيرا آقاي هاشمي حاضر نشد عليه اصلاحطلبان موضعگيري كند به همين دليل كساني كه مرتبط با ايشان باشند مشمول كنار گذاشتن از سوي جريان اصولگرايي ميشود.
- سوال دشواري كه اصلاحطلبان به تدريج با آن روبهرو ميشوند اين است كه آيا بايد تمام توان خود را متمركز چهره اصلاحطلبي كنيم كه حتي از فيلتر شوراي نگهبان عبور خواهد كرد و يا نه اين توان را خرج نامزد معتدل و ميانهرو شود؟ كه من آقاي قاليباف را در مقايسه با آقايان سعيد جليلي، لاريجاني و ولايتي انساني افراطي نميبينم. بعضي وقتها در زندگي سياسي انتخاب بين خوب و بد نيست انتخاب بين بد و بدتر است و انتخاب قاليباف براي اصلاحطلبان انتخاب بد است ولي انتخاب بدتر وجود دارد كه دنبال اصولگرايان افراطي بروند.
- بعد از انتخابات خرداد 88 تمام دشنامها عليه
اصلاحطلبان بود كه ميگفتند اصلاحطلبان با سازمان سيا و بنياد سوروس همكاري ميكنند
و دنبال كودتا بودند و از اين نوع اتهامات. ولي بعد از اينكه اصلاحطلبان قلع و
قمع شدند كمكم ماشين كينه شروع كرد در بين اصولگرايان به حركت درآمدن. در
همين يك ماه اخير اصولگرايان يكديگر را متهم به فساد اقتصادي و دست داشتن در
اختلاس كردند. يك نمونه ساده آن همين مشكل اقتصادي است كه بهوجود آمده است.
مخالفين دولت در جبهه اصولگرايي دولت را متهم به بيعرضگي در مديريت اقتصادي ميكنند
از آن طرف هم دولت ميگويد اين وضعيت بخشي از آن بهخاطر تحريمهاي اقتصادي است و
بخش ديگر مخالفان دولت هستند كه در تباني با قدرتهاي بيگانه وضعيت اقتصادي كشور
را متلاطم كردند يعني تا ديروز اصولگرايان اصلاحطلبان را متهم به ارتباطگيري با
بيگانه ميكردند ولي الان خودشان را متهم ميكنند كه با غرب در ارتباط هستند. به
همين دليل ميگويم جامعه ما جامعه بيماري است و به همين خاطر معتقدم آنچه كه امروز
ما به آن نيازمنديم نه يك رييسجمهور اصلاحطلب است و نه يك رييسجمهور اصولگرا.
اتفاقا ما به رييسجمهوري نياز داريم كه آشتي ملي و ائتلاف را در جامعه بهوجود
بياورد.
- اين آشتي ملي را نه آقاي عارف ميتواند بهوجود بياورد و نه جليلي و نه ولايتي. آشتي ملي را شخصيتي به مانند ناطقنوري ميتواند بهوجود بياورد.