بهطور خلاصه ميتوان گفت كه مجموعه حالات چهره و رفتارهاي غيركلامي و عادات منحصربهفرد شخصي ما به ديگران هستند كه سايرين نيز با بازخوردهايشان، ما را از وجود آنها آگاه ميكنند و در نتيجه به رشد خودآگاهي ما كمك ميكنند. افراد بايد خود را بشناسند و به ارزشها و تواناييهاي خود پي ببرند و آن را به ديگران بشناسانند.
مهارتهاي زندگي، مهارتهايي هستند كه به منظور ارتقاي سطح ارتباطات، افزايش قدرت تصميمگيري، تعامل با ديگران، يادگيري، مديريت و درك خويش و كار كردن در گروه خود مورد استفاده قرار ميگيرد. يكي از مهمترين مهارتهاي زندگي، مهارت خودآگاهي است.
صاحبنظران خودآگاهي را شناختي كه فرد نسبت به خود به دست ميآورد، ميدانند كه اين شناخت به دو طريق كسب ميشود يكي از طريق مقايسهاي كه فرد بين خود و اطرافيان انجام ميدهد و ديگري از طريق بازخوردهايي كه سايرين به فرد ميدهند.
بهاينترتيب فرد به احساس خوبي دست پيدا ميكند و خود را توانا، جذاب و دوست داشتني ميبيند. اين توصيف كه تداعيكننده تواناييهاي فرد است در روانشناسي خودآگاهي ناميده ميشود.
تواناييهايي كه لازمه دانستن خودآگاهي است، سه دسته است كه شامل 1-تواناييهاي جسمي و فيزيكي2-تواناييهاي فكري و روحي و 3-تواناييهاي جسمي و روحي با هم ميشود.
انسان بايد براي شناخت دقيقتر و بهتر خود، آگاهيهايش را در مورد شناخت تواناييهاي خود طبقهبندي كند. مثلا بداند كه شناخت علايق، خصوصيات، روحيات، احساسات، هيجانات، تفكرات و عواطف منوط به داشتن آگاهي دقيق از خصوصيات روحي و رواني و دروني خود است كه همان شناخت فكر است و روانشناسان از آن فرآيند آگاهي داشتن از فكر بهعنوان فراشناخت ياد ميكنند.
همچنين شناخت تواناييهاي جسماني منوط به شناخت خصايص و تواناييهاي بيروني و فيزيكي او است. ديگران عامل مهمي براي شناساندن تواناييهاي انسانها به خود فرد هستند بنابراين ميبينيم كه مهارت خودآگاهي به اين مساله اشاره دارد كه افراد بايد بتوانند تصويري واقعي از خود ارايه دهند و خودشان را تعريف كنند، ارزشهاي مورد قبول خود را بشناسند و بر خواستهها، نيازها، تمايلات، ترسها و هيجانات، عواطف، روحيات، مشخصات جسماني و ويژگيهاي جنسيتي و خصايص مثبت و منفي خود واقف باشند. در حقيقت انسانها بهوسيله نمادهايي خود را به اشخاص و ديگران معرفي ميكنند. اين نمادها ميتوانند كلامي و غيركلامي باشند. زبان وسيله مهمي براي شناساندن خود به ديگران است اما اين تنها وسيله براي شناسايي خود به ديگران نيست و انسانها به طرق ديگري نيز خود را ميشناسانند و آن طرق غيركلامي است؛ مثلا بعضي از اشخاص لباسهايي ميپوشند كه وابستگي آنها را به گروهي خاص، اعتقادها و باورهاي مورد قبولشان نشان ميدهد. علاوه بر اين افراد از نشانههاي ديگري بهخصوصيات يكديگر پي ميبرند.
مثلا از سرخ شدن فردي در جمع، پي ميبرند كه وي خجالتي است يا از امتناع اشخاص از پرواز با هواپيما و عدم علاقه به كوهنوردي، ميتوان به ترس از ارتفاع در وجود آن اشخاص پي برد.
بهطور خلاصه ميتوان گفت كه مجموعه حالات چهره و رفتارهاي غيركلامي و عادات منحصربهفرد شخصي ما به ديگران هستند كه سايرين نيز با بازخوردهايشان، ما را از وجود آنها آگاه ميكنند و در نتيجه به رشد خودآگاهي ما كمك ميكنند. افراد بايد خود را بشناسند و به ارزشها و تواناييهاي خود پي ببرند و آن را به ديگران بشناسانند.
اكثر مكاتب الهي و تربيتي و ديني نيز افراد را به شناخت خود دعوت ميكنند و از اينجا ميتوان دريافت كه مهارت خودآگاهي جزو مهارتهاي مهم است. اين مهارت ارتباط تنگاتنگي با اعتماد به نفس دارد چراكه اعتماد به نفس، اعتماد به خود و تواناييهاي خويشتن است. آگاه بودن به تواناييهاي خود و نشان دادن آن به ديگران، اعتماد به نفس افراد را بالا ميبرد. مثلا فردي پس از آموختن موسيقي و پي بردن به استعداد خود در آن زمينه و ماهر شدن در آن، بيشتر از قبل خود را باور ميكند و بر ميزان اعتماد به نفس وي افزوده ميشود، از طرفي وقتي اعتماد به نفسش بالا ميرود ميتواند به خوبي با ديگران ارتباط برقرار كند و در برقراري روابط اجتماعي موفقتر از گذشته عمل كند،
از اين منظر خودشناسي مقدمه ارتباط با ديگران است. بهطور خلاصه بايد گفت كه آگاهي افراد به حالات روحيشان به كنترل هيجاناتشان كمك ميكند و در نتيجه براي افراد سودمند است همانگونه كه عدم آگاهيشان براي آنان مشكلات و تعارضاتي را به همراه دارد. آگاهي از نقاط قوت و ضعف خود، داشتن تصوير واقعبينانه از خود، آگاهي از حقوق و مسووليتهاي خود، توضيح ارزشها، انگيزش براي شناخت، داشتن عزتنفس، لذت بردن از زندگي، برخورد مناسب با ناكاميها و شكستها، ارزشيابي موثر بودن اعمال خود، تشخيص نيازهاي جسمي و رواني، علايق و نيازها و توصيف ديگران درباره خود از مصاديق و ابعاد خودآگاهي است.
منبع: شرق