بعد از آن كه ضارب را دم در خانه دیدم، مشكوك شدم و گفتم به نظر تو این دو نفر اینجا چه میكنند، خاطرم هست كه داریوش هم جواب من را داد، اما بعد از گذشت چند ماه هر چه فكر می كنم، یادم نمیآید كه در آخرین لحظه داریوش به من چه گفت، شاید یك زمانی بعد از آن كه ناخودآگاهم را بررسی كنم یادم بیاید كه آخرین جمله داریوش چه بود.
همسر شهید رضایینژاد در گفتگویی كه به مناسبت روز فناوری هستهای انجام شد به ناگفتههایی از حضور مقام معظم رهبری در منزل شهید رضایی نژاد پرداخت و گفت: در حقیقت شهید رضایی نژاد و پرداختن به او از همان دیدار شروع شد و این دیدار نقطه عطفی در این موضوع بود.
به گزارش الف به نقل از سایت مرکز اسناد انقلاب، وی افزود: قبل از آن بسیاری به ما میگفتند كه ترور همسرم، ترور كور بوده و اشتباهاً شهید رضایی نژاد به شهادت رسیده است، ولی حضور ایشان در منزل ما تاییدی بود بر این نكته كه ترور همسرم كور نبوده و كاملاً هدفمند انجام شده؛ یعنی حضرت آقا به این مسئله كاملاً آگاه بودند.
همسر شهید رضایی نژاد به شرح این دیدار پرداخت و عنوان كرد: یك روز قبل از این دیدار، تماسی با تلفن همراه من گرفته شد، وقتی آن را پاسخ دادم به من گفتند كه ما از برنامه روایت فتح هستیم.
پیرانی افزود: من تا آن زمان - بعد از شهادت همسرم - به دلایل مختلف از جمله مسائل امنیتی و شخصی از مصاحبه با خبرنگاران گریزان بودم، اما این بار نتوانستم با این درخواست مخالفت كنم؛ آنها گفتند به منزل شما میآییم تا نور خانه را تنظیم و آن را بررسی كنیم.
وی با بیان اینكه آن روز خبرنگاران به خانه ما نیامدند و فردای آن روز كه پنجشنبه بود زنگ در خانه را زدند و گفتند از برنامه روایت فتح هستیم، گفت: دو نفر بودند كه وارد خانه شدند و گفتند بعد از نماز مغرب و عشا خواهیم آمد.
همسر شهید رضایی نژاد عنوان كرد: كمی ترسیده بودم و به همین خاطر با چند مركز امنیتی تماس گرفتم و مسئله را به آنها اعلام كردم؛ چهره دو نفری كه به خانه ما آمده بودند، به نظرم آشنا بود، اما بعد از تماس با مراكز امنیتی به من گفتند مشكلی در كار نیست.
پیرانی ادامه داد: بعد از نماز مغرب و عشا یك گروه فیلمبرداری وارد خانه شدند و كم كم تعداد افراد بیشتر شد، ولی هیچ كس با من مصاحبه نمیكرد؛ مادر و خواهر همسرم نیز آن شب كاملاً اتفاقی میهمان خانه ما بودند كه البته من از برادر همسرم نیز خواسته بودم كه به خانه ما بیاید، اما گفت نمیتوانم؛ البته بعدها بسیار حسرت خورد كه ای كاش آن شب من هم در خانه شما بودم.
وی گفت: مشغول مصاحبه با یك خبرنگار بودم كه خیلی آرام و بی صدا از من سوال میپرسید؛ البته بعدها متوجه شدم حاشیهای كه از دیدار رهبری در خانه ما منتشر شد، همان سوالاتی بود كه این خبرنگار از من پرسید.
همسر شهید رضایی نژاد با بیان اینكه ۱۰ دقیقه مانده بود كه مصاحبه ما تمام شود، به من گفتند كه آماده باشید حضرت آقا به منزل شما تشریف میآورند، گفت: احساس میكردم كه با من شوخی میكنند؛ البته قبلاً هم به من گفته بودند كه ایشان حتماً به منزل شما تشریف میآورند؛ چرا كه قبل از آن به منزل شهید علیمحمدی و شهریاری نیز رفته بودند.
پیرانی با اشاره به اینكه در همان لحظه به فكرم رسید كه آرمیتا را مشغول به كاری كنم، گفت: به آرمیتا گفتم نقاشی روز حادثه را بكش؛ چون روان شناسها به ما گفته بودند هر چقدر آرمیتا نقاشی روز حادثه را بكشد، برای او بهتر است.
آرمیتا تا آن زمان امام خمینی و حضرت آقا را یك نفر میدانست
وی با بیان اینكه دخترم بعد از این دیدار تفاوت امام خمینی (ره) و آقا را فهمید، ادامه داد: آرمیتا تا آن زمان هر دوی این بزرگواران را یك نفر می دانست، اما چون عكس حضرت آقا را دیده بود، وقتی به خانه ما آمدند، ایشان را شناخت.
همسر شهید رضایی نژاد عنوان كرد: آرمیتا نقاشی ای را كشید كه من در آن در حال جیغ زدن بودم، اما هنوز نقاشیاش تمام نشده بود كه ایشان تشریف آوردند.
پیرانی ادامه داد: با اینكه آرمیتا همیشه برای مانوس شدن با دیگران احتیاج به زمان داشت، آن شب خیلی سریع با ایشان ارتباط گرفت؛ آرمیتا خیلی تند نقاشیهایش را میكشید و به ایشان نشان میداد.
وی گفت: آرمیتا بغل دست حضرت آقا نشسته بودند و در حالی كه ما صحبتهای جدی مطرح میكردیم، بی پروا بین صحبتهای ما میپرید و با آقا صحبت میكرد.
همسر شهید رضایی نژاد درباره نگرانی و اضطراب خود از دیدار آن شب گفت: من ترجیح میدادم آرمیتا كمی مودبتر باشد؛ چون احساس میكردم كه بیش از حد به ایشان نزدیك شده، آرمیتا روی میز عسلی كنار دست آقا نقاشی میكشید كه فنجان چای را هم روی همان میز گذاشته بود و من نگران بودم كه چای را روی ایشان بریزد.
پیرانی با اشاره به اینكه جو سنگین آن دیدار خیلی زود شكسته شد، ادامه داد: ایشان خیلی صمیمانه برخورد كردند و از بسیاری از جزئیات خبر داشتند؛ البته به من گفته بودند كه به ایشان بسیاری از موضوعات گفته شده، اما به دلیل كم مهریهایی كه بعد از ترور در حق همسرم شده بود، باورم نمیشد كه ایشان از جزئیات حادثه نیز خبر داشته باشند.
وی افزود: ایشان كدهایی را ارائه میكردند كه من میفهمیدم دقیقاً اطلاع دارند كه همسر من چه كار می كرده و در چه زمینهای فعال بوده است.
همسر شهید رضایی نژاد همچنین به پیجویی احوالش از سوی رهبری اشاره كرد و گفت: ایشان به من گفتند مثل اینكه شما هم در این حادثه زخمی شدید و من پاسخ دادم، بله، ایشان دوباره از من سوال كردند كه انشاالله رفع كسالت شده است یا نه كه این مهر ایشان را میرساند؛ زیرا من انتظار نداشتم كسی در این جایگاه این گونه رفتار كند؛ این در حالی است كه بسیاری از دوستان و نزدیكان ما بعد از ترور هیچ احوالی از ما نپرسیدند و این به دلیل ترسی بود كه به وجود آمده بود، به طوری كه حتی همكارانم تماسهای تلفنی خودشان را هم با ما قطع كردند.
از حضرت آقا خواستم تا برای عاقبت به خیری آرمیتا دعا كند
پیرانی از درخواست خود از رهبری سخن گفت و عنوان كرد: از ایشان تقاضا كردم كه برای عاقبت به خیری آرمیتا دعا كند تا شرمنده پدرش نشوم؛ چون مطمئن هستم بالاخره یك زمانی با داریوش رودررو میشوم؛ ایشان به من دلگرمی دادند كه شهدا زنده هستند و راهی كه این ها رفته اند راه پرافتخاری است؛ البته من هم این را میدانم و سرم را بالا میگیرم و به آرمیتا میگویم كه پدرت با افتخار جانش را در راه این مملكت داد و دوست دارم تو هم مانند پدرت باشی.
وی درباره اینكه آیا بعد از ترور همسرش خواب او را دیده یا نه، گفت: تا یك ماه اول پس از حادثه شرایط روحی بد و آشفتهای داشتم و به همین خاطر اصلاً خواب او را نمیدیدم، اما آرزو می كردم كه به خوابم بیایید.
همسر شهید رضایی نژاد با اشاره به اینكه ۱۱سال با همسرم زندگی كردم، اما امروز فقدان او را احساس میكنم و میفهمم كه چه نعمتی را از دست دادهام، گفت: بعد از شهادت داریوش، دیدن خواب او برایم یك آرزو شده بود؛ شبها قبل از خواب از خدا میخواستم كه داریوش به خوابم بیاید، ولی نمیشد.
پیرانی ادامه داد: روان شناسانی كه با آنها در ارتباط بودم توصیه كرده بودند كه باید آرامش خود را به دست بیاورم تا بتوانم او را در خواب ببینم؛ البته بعد از یك ماه دیدن خواب داریوش اتفاق افتاد و هر بار او را به همراه خودم در دشت و صحرا میدیدم.
داریوش تسلط بر نفس داشت
وی درباره ویژگی برجسته همسرش گفت: بعد از گذشت زمان در ارتباطم با سایرین متوجه شدم كه ویژگی برجسته داریوش تسلط بر نفس بود؛ همسرم در عین حال كه مسئولیت پذیر و متعهد بود، بر نفس خود تسلط داشت؛ گر چه شاید هیچ ویژگی او به اندازه تسلطی كه بر نفسش داشت، برجسته نبود.
همسر شهید رضایی نژاد ادامه داد: داشتههای داریوش فراوان بود، اما با این وجود بر نفس خود تسلط داشت و هرگز بر خودش غره نمیشد.
دوست داشتم پیشنهادهای كشورهای اروپایی را قبول میكرد
پیرانی در ادامه درباره پیشنهادهایی كه از دانشگاههای اروپایی به همسرش میشد، گفت: قبل از شهادت، پیشنهادهای زیادی به همسرم میشد تا تحصیلات خود را در كشورهای اروپایی ادامه دهد؛ به طوری كه پس از ترور او بررسیهایی كه از سوی دستگاههای امنیتی انجام شد، نشان داد كه از حدود پنج سال قبل كار بر روی داریوش شروع شده بود تا اگر بتوانند او را جذب و یا تخلیه اطلاعاتی كرده و در نهایت اگر نشد او را ترور كنند؛ ترور زمانی اتفاق می افتد كه نتوانند كسی را بخرند.
وی ادامه داد: پیشنهادهایی كه به همسرم شد از دانشگاههای اسپانیا و آلمان بود؛ از این دانشگاه ها برایش ایمیل میفرستادند تا با تمام امكانات به همراه خانوادهاش به یكی از این كشورها رفته و در آنجا ادامه زندگی دهد، داریوش این ایمیلها را به من نشان میداد.
همسر شهید رضایی نژاد عنوان كرد: من به داریوش می گفتم چرا قبول نمی كنی؛ زیرا این پیشنهادها با تمام امكانات بود و من بدم نمیآمد كه در خارج از كشور زندگی كنیم، اما داریوش می گفت امكان ندارد كه بیشتر از یك سال دوری ایران را تحمل كند.
پیرانی ادامه داد: اصرارهایی كه من میكردم به دلیل محدودیتهایی بود كه كار وی برای ما ایجاد كرده بود؛ چون نمیدانستم پیشنهادها چه دلیلی دارد و تنها به خاطر آن كه تمام امكانات رفاهی برای ما در نظر گرفته میشد، جای پیشرفت را در آنجا میدیدم، اما داریوش حتی یك بار هم به این ایمیلها پاسخ نداد.
شش ماه قبل از ترور تلفنهای مشكوك قطع شد
وی به تماسهای تلفنی مشكوك با همسرش اشاره كرد و گفت: حدود سه یا چهار سال داریوش تلفنهای مشكوك داشت كه بیشتر آنها از خارج از كشور بود؛ البته الان هم شمارههای مشكوك را به همین اسم در تلفن همراه داریوش ذخیره كردهام.
همسر شهید رضایی نژاد با اشاره به اینكه تا شش ماه قبل از ترور این تلفنها به صورت پراكنده وجود داشت، عنوان كرد: شش ماه قبل از ترور همسرم، تلفنهای مشكوك قطع شد و حدوداً دو ماه مانده به این اتفاق تماسهای مشكوك از سر گرفته شد؛ حتی روز ترور یادم هست همان ساعتی كه ما از اداره بیرون آمدیم یك تلفن مشكوك به داریوش زده شد.
پیرانی به تعقیبهای مشكوك هم اشاره كرد و ادامه داد: یك بار در اتوبان امام علی (ع) ساعتها داریوش را تعقیب كرده بود و بعد از مدتی در حالی كه تعقیب كننده از كنار او رد میشد بشدت به او خیره شده بود؛ البته سر كوچه خودمان و نیز در اطراف درب خانه نیز همیشه حضور برخی را احساس می كردیم، به طوری كه بعد از ترور همسرم، دستههای اطلاعاتی و امنیتی به ما گفتند كه حدود سه تا پنج سال او تحت تعقیب بوده و همه اطلاعات آنها دقیق بود، حتی می دانستند چه روزهایی من، آرمیتا و داریوش با هم هستیم و چه ساعتی از خانه بیرون میآییم؛ جایی كه تروریستها ایستاده بودند نیز از قبل مشخص شده بود.
اختلاف من و داریوش بر سر اشتراكاتمان بود
وی در ادامه درباره زندگی خصوصی خود با همسرش گفت: عشق در زندگی ما موج می زد و خوشبختی را هم من و هم داریوش حس می كردیم افكار و عقایدمان منطق بود، ولی دعوا در زندگی ما هم اجتناب ناپذیر بود.
همسر شهید رضایی نژاد ادامه داد: ما معمولاً سر اشتراكاتمان با هم بحث داشتیم، داریوش همیشه میگفت مشكل من و تو این است كه بیش از حد شبیه هم هستیم و اگر در برخی موارد تضاد بین ما بود همدیگر را تعدیل میكردیم؛ به هر حال چون داریوش كینهای نبود، این دعواها طولانی نمیشد.
گذر زمان به یادم خواهد آورد كه آخرین جمله داریوش به من چه بود
پیرانی درباره آخرین مكالماتش با شهید رضایی نژاد گفت: روز حادثه بحث ما بر سر محل كار و اتفاقاتی كه میتوانست برای من تعریف كند، بود، برنامه آن هفته را با هم چك كردیم و چون ۱۰ روز به شروع ماه رمضان مانده بود برنامه ماه رمضان را هم با مرور كردیم.
وی ادامه داد: داریوش برایم یك مجله خرید تا از منوی مخصوص آن برای ماه رمضان استفاده كنم، ولی آن مجله تنها در حد یك تورق دست من ماند؛ چون مملو از خون داریوش شد.
همسر شهید رضایی نژاد درباره آخرین چیزی كه به داریوش گفته بود، عنوان كرد: بعد از آن كه ضارب را دم در خانه دیدم، مشكوك شدم و گفتم به نظر تو این دو نفر اینجا چه میكنند، خاطرم هست كه داریوش هم جواب من را داد، اما بعد از گذشت چند ماه هر چه فكر می كنم، یادم نمیآید كه در آخرین لحظه داریوش به من چه گفت، شاید یك زمانی بعد از آن كه ناخودآگاهم را بررسی كنم یادم بیاید كه آخرین جمله داریوش چه بود.
پیرانی با اشاره به اینكه اگر داریوش به جای پیچیدن به سمت پاركینگ مستقیم مسیر را ادامه میداد شاید امروز من به جای او بودم، ادامه داد: اگر داریوش مسیرش را تغییر نمیداد من به سمت تروریستها بودم و تیر به سمت من شلیك میشد، اما تقدیر را من نمیسازم و خدا تقدیر انسانها را رقم میزند، به هر حال همه ما یك روز آمادهایم و یك روز هم میرویم.
وی در ادامه درباره لحظهای كه آرمیتا را بعد از حادثه تروریستی دید، گفت: چهار تا پنج ساعت از حادثه گذشته بود كه آرمیتا را در بیمارستان برای من آوردند، خودم را كنترل كردم تا در برابر چشمان او گریه نكنم، آرمیتا از من پرسید بابا كجاست و من فقط به اطرافیان نگاه میكردم و می گفتم شما را به خدا بگویید من چه جوابی بدهم.
همسر شهید شهریاری بهترین همدم من بعد از ترور بود
همسر شهید رضایی نژاد درباره اینكه بعد از شهادت همسرش چه كسی بیشتر از همه به او دلداری داد، گفت: همسر شهید شهریاری بیشتر از همه به من دلداری دارد، هیچ كس اندازه وی نمیتوانست من را آرام كند؛ او یك روز بعد از حادثه همراه من بود و زمانی كه برای مراسم تشییع داریوش از تهران خارج شدیم هم با من تماس تلفنی داشت و من هیچ وقت محبتهایش را فراموش نمیكنم.
پیرانی عنوان كرد: بعد از ترور همسرم همه بستگان و حتی همسایهها از ما سوال می كردند كه شما با چه كسی مشكل داشتید و چه كسی دشمن شما بوده كه این اتفاق افتاده؛ زیرا همه تصور می كردند كه این یك مسئله شخصی است.
وی با اشاره به اینكه من میدانستم چه اتفاقی افتاده است، ادامه داد: انسان همواره از یك اتفاق تصور خاصی دارد، ولی وقتی این تصور به مرحله عمل میرسد شرایط بسیار متفاوت میشود؛ در حقیقت بعد از ترور شهید علیمحمدی ما منتظر این اتفاق بودیم.
همسر شهید رضایی نژاد با بیان اینكه بین ما صحبتهای بسیاری شده بود كه بعد از ترور همسرم من باید چه كار كنم، گفت: یكی از توصیههای داریوش این بود كه برای زندگی تهران را ترك كنم و به آبادان برگردم؛ زیرا زندگی در تهران برای من سخت است؛ فعلاً هم به دلیل تحصیل اینجا ماندهام و احتمال اینكه اینجا نمانم بسیار زیاد است.
داریوش به مادرش گفته بود بعید نیست كه اتفاق ترور برای من نیز بیفتد
پیرانی درباره اینكه آیا وی به لحاظ روحی آمادگی چنین مسئلهای را داشت، گفت: خاطرم هست وقتی از تشییع جنازه دكتر علیمحمدی برگشته بود، مادرش از او سوال كرد كه تو چرا رفته بودی؛ داریوش بدون آن كه بگوید كه ما با هم همكار بودیم فقط گفت این اتفاق من را بسیار متاثر كرد.
وی ادامه داد: داریوش همان روز به مادرش گفت بعید نیست كه دو سال بعد این اتفاق برای من بیفتد.
همسر شهید رضایی نژاد عنوان كرد: بعد از ترور دكتر عباسی و دكتر شهریاری تمام تلاش داریوش این بود كه كسی نفهمد كه او نیز با آنها همكار بوده؛ به طوری كه بعد از ترور داریوش نه خانواده من و نه خانواده همسرم هیچ كدام خبر نداشتند كه چرا این اتفاق افتاده است.
دوستان داریوش كار وی را ادامه میدهند
پیرانی با اشاره به اینكه امروز داریوش برای همه به یك الگو تبدیل شده است، گفت: همسرم نه تنها برای قشر تینیجری كه احساسات و شور دارند، بلكه در خانواده و در بین دوستان نیز به یك الگو تبدیل شده است.
وی ادامه داد: برادر داریوش پیش از این در رشته مهندسی برق تحصیل می كرد، اما تغییر رشته داد و تحصیلاتش رادر رشته حقوق ادامه داد، اما بعد از ترور همسرم تاسف خورد كه چرا مسیر علمی برادرش را ادامه نداده است.
همسر شهید رضایی نژاد همچنین درباره تاثیر این حادثه در بین همكاران و دوستان همسرش عنوان كرد: بعد از این واقعه دو سه نفر از دوستان صمیمی داریوش سر كار نرفتند؛ یكی از آنها می گفت وقتی رئیسمان تماس گرفت و گفت باید كار داریوش را ادامه بدهی، گفتم كه به خاطر داریوش این كار را ادامه میدهم.
پیرانی همچنین گفت: البته برخی همكارانش هم از این مجموعه بیرون رفتند و از ادامه كار انصراف دادند، اما بدون شك كسانی كه باقی ماندند بهترین هستند.
وی درباره واكنش خود پس از شنیدن خبر انصراف برخی از دانشجویان دانشگاه شریف و تمایل آنها به ادامه تحصیل در رشته هستهای گفت: برای خودكفایی مملكت به همه تخصصها نیاز داریم.
همسر شهید رضایی نژاد با بیان اینكه البته همسر من تخصص مهندس هستهای نداشت، گفت: به دلیل فشارهای بین المللی كه بر ما تحمیل میشود، مهندسی هستهای بیشتر از سایر رشتهها پررنگ است، اما مملكت ما برای اینكه با تمام این فشارها به استقلال برسد به همه رشتهها و تخصصها نیاز دارد، بنابراین از همه جوانان درخواست می كنم كه در رشته تحصیلی خودشان بهترین باشند.
همسرم دوست داشت آرمیتا یك فرد مسئولیت پذیر باشد
پیرانی درباره تاكید همسرش بر تربیت آرمیتا گفت: داریوش همیشه تاكید داشت كه آرمیتا مسئولیت پذیر باشد و با وجود اینكه خود دو سال از تحصیل را به طور جهشی خوانده بود، میگفت آرمیتا باید روند طبیعی زندگی را طی كند، مهم نیست كه چه كاره شود مهم این است كه مسئولیت پذیر باشد.
وی عنوان كرد: همیشه به من سفارش می كرد سعی كن آرمیتا بیشتر از هر چیز انسان باشد؛ مهم نیست كه دكتر یا مهندس شود.
همسر شهید رضایی نژاد درباره تربیت آرمیتا بعد از شهادت پدرش گفت: وفاداری آرمیتا به آرمانهایی كه پدرش به خاطر آن به شهادت رسید را هر روز برایش تكرار میكنم؛ خدا ما و داریوش را دوست داشت كه با این شیوه او را جاودانه كرد؛ همه ما روزی میآییم و یك روز خواهیم رفت، اما این نحوه رفتن داریوش به من قدرت ایستادگی میدهد.
با شهادت برخورد سیاسی نكنیم
پیرانی درباره بهترین شیوه تقدیر از شهدای هستهای گفت: باید منصفانه رفتار كنیم و با سیاسیكاری به مسئله شهادت نگاه نكنیم؛ چرا كه شهدا ملی هستند، اما متاسفانه گاهی دیده میشود كه در بحث شهادت جناحی و سیاسی رفتار میشود.
وی همچنین ادامه داد: مهمتر از همه این است كه اگر پروژه ناتمامی از سوی این شهدا باقی مانده آن را دنبال كنند؛ پروژهای كه همسرم روی آن كار می كرد جزو معدود پروژههایی بود كه به محصول رسید، بنابراین باید به معنای واقعی كسانی را كه این قبیل كارها را دنبال می كنند، تربیت كنیم.
همسر شهید رضایی نژاد عنوان كرد: هنوز هستند كسانی كه مانند شهید علیمحمدی، شهید شهریاری، شهید رضایی نژاد و شهید احمدی روشن در كمال گمنامی در خدمت پیشرفت كشور هستند و به دنبال منافع شخصی خود نمی روند.
پیرانی ادامه داد: در حقیقت شهادت شهیدان هستهای یك روند و یك جنبش بود كه با شهید علیمحمدی شروع شد و با شهادت شهریاری، رضایی نژاد و احمدی روشن ادامه پیدا كرد؛ این جنبش، جنبش تعهد و مسئولیت بود كه آگاهانه و عاشقانه ادامه یافت.
وی همچنین عنوان كرد: بسیاری بعد از شهادت داریوش گفتند كه این ترور یك ترور كور بود، اما به كسانی كه چنین حرفی را به من گفتند، می گویم پشت این ترورها چندین سرویس جاسوسی بود كه هیچ وقت اشتباهی كار نمیكنند، من نه انتقام خون داریوش را میگیرم و نه از افرادی كه با بیتقوایی من را عذاب دادند، انتقام میگیرم؛ زیرا مطمئنم خون پاك همسرم دامن عاملان و آمران آن را از بالاترین رده تا پایینترین آنها خواهد گرفت.