به نظر شما چرا قبح دور زدن قانون در چند سال اخیر شکسته شده است؟البته
شکستن قبح قانون مربوط به حالا نیست؛ بگویید تشدید! چون واقعاً در کشور از
نظر فرهنگی از گذشته تقیدمان به قانون پایین بوده، خوب تربیت نشدیم. از
موقعی که در کشور ما در رژیمهای گذشته نظام قانونگذاری ایجاد شده، چون
سلاطین مورد قبول مردم نبودند، به عنوان یک طبقه ظالم، یا تحمیلی یا مستبد
یا وابسته شناخته شدند. هر چه هم که قانون تصویب میشد و مقرراتی گذاشته
میشد، بخشی از مبارزه مردم ما با آن رژیم، بیقانونی و تمرد و تخلف از
قانون بود.
الآن که در دوره سلاطین و پادشاهان که مردم مخالف آنها باشند نیست!این
فرهنگ نهادینه و جاگیر شده است. تا زمان انقلاب. حضرت امام با این فرهنگ
مبارزه کرد. از روز اول انقلاب امام خمینی گفت که اساس قانون است. همه چیز
باید بر اساس قانون باشد. توجه داشته باشید آن موقع که امام گفت قانون به
کدام قانون اشاره داشت؟ آن قانون کدام قانون بود؟ در دوره وقوع انقلاب که
قانون تصویب نکرده بودیم، جمهوری اسلامی تازه تشکیل شده بود، ما قانونی
نداشتیم، قوانین مصوبات مجالس گذشته بود، یعنی امام به خاطر آن تفکر
بالایشان گفت حالا اگر این قانون اشکال هم دارد اصل این است که قانون باید
رعایت بشود و ما طبق قانونی کار کنیم، قانون بد از بیقانونی بهتر است،
تعبیر امیرالمؤمنین(ع) است که مردم رئیس میخواهند؛( مردم قانون میخواهند،
حتی قانون بد از بیقانونی بهتر است). رئیس ناصالح از بیرئیسی بهتر است؛
جامعه بدون مدیر نمیتواند زندگی کند. امام آمد همین را گفت. خوشبختانه در
این سی و چند سال کار زیادی روی اجرای قانون صورت گرفت و ما پیشرفت کردیم،
اما هنوز معتقدم که فرهنگ قانونمداری در کشور کاملآ فرهنگ جاافتاده و قوی
نیست،نه در تودهها، نه در تفکر عمومی،و نه در کارگزاران.البته نقش
مدیران، نقش حکومت، نقش کارگزاران در اصلاح فرهنگ تعیین کننده است، همه هم
میدانیم و قبول داریم، هرچه مقامات کشوری و کارکنان و کارگزاران و
کارمندان به قانون احترام بگذارند، به قانون توجه بکنند، قانون را رعایت
کنند، مردم هم یاد میگیرند و عمل میکنند، اگر ما یک نقض قانون کنیم، مردم
صد تا نقض قانون میکنند.
چرا برخی از مدیران عالیرتبه
کشور، میگویند برخی قوانین را قبول نداریم، شما با این سئول در چند سال
اخیر، زیاد مواجه شدهاید و اغلب هم پاسخ را دور زدید...من هیچ وقت دور نزدم.
و جواب خوب و قانع کننده ای ندادید.نه!
بلکه جواب هم دادیم،ولی چون بیقانونی و نقض قانون یک زشتی آشکار است که
نیاز به توضیح ندارد، ما در توضیح واضحات چه بگوییم؟ کسی که قانون را قبول
ندارد و رعایت نمیکند، من بگویم درست میگوید؟ یا بگویم کمی اشکال دارد.
آیا جای یک درصد تأمل هم دارد؟ آیا باید به او اعتماد کرده و حرفش را قبول
کنیم؟
اما فکر میکنم از نظر قانونی میشود هر بار که این اتفاق میافتد به دادسرای کارمندان دولت معرفیشان کرد، درست است؟ببینید!
میشود؛ من بازرس هستم برای اینکه اگر کسی تخلف پنهان و غیر آشکاری کرد
بروم کشف و یا اعلام کنم. ولی مثلاً پلیس که جرم آشکار را میبیند وظیفه اش
این است که برخورد کند. دیگر کسی که در روز روشن دارد جلوی همه اعلام
میکند که من این قانون را قبول ندارم، یا رعایت نمیکنم یا ... ، با او
باید چه کرد؟
آقای پورمحمدی این نشانه چیست؟ضعف مدنیت وعقب ماندگی فرهنگی واجتماعی.
این
سئوال معطوف به مسئولیت فعلی شما نیست، مربوط به دوران مدیریت شما در
وزارت کشور است، در دوره شما با این تعبیر که من این قانون را قبول ندارم
مواجه شدید یا نه؟ منظورم از سوی رئیس جمهور است.به این تعبیر، به این غلظت نبوده، ولی جاخالی دادن و دور زدن را بعضاً میدیدم که خب از همان نقاط محل مناقشه ماست.
مصداقی در ذهن دارید؟در
خصوص اجرای قانون سوخت و اجرای حمل و نقل جامع شهری و برونشهری یک قانون
تصویب شد که منجر به طراحی کارت سوخت شد. به خاطر مشکلاتی که داشتیم جاخالی
میدادیم. من خودم خیلی ایستادگی کردم که این قانون اجرا شود ...
داشتید جاخالی میدادید یا ...به
خاطر سختیهایی که اجرای قانون داشت، تلاش می شد که اجرای آن عقب بیافتد،
ولی من چون دیدم این قانون است و ما مکلف به انجامش هستیم، اصرار کردم،
جدیت به خرج دادم و خوشبختانه اجرایی شد و عملاً پیشرفتهای زیادی هم نصیب
ما شد، ولی خب قانون سختی بود، اجرای سهمیهبندی سوخت، با آن تنشی هم که در
آن روزهای اولش به وجود آمد و مشکلات اجرایی که پس از آن داشت، البته آنجا
بعضیها میگفتند که قبول نداریم. ولی بیشتر میگفتند سخت است. فرقی نمی
کند در نتیجه قانون اجرا نمی شد.
4 سال پیش همین موقعها بود که شمارش معکوس خروج شما از دولت شروع شد ...2 ماه دیگر میشود 4 سال.
در
جریان انتخابات مجلس هشتم هم با موضوعاتی از این دست مواجه شدید که حالا
به معنای چشم روی هم گذاشتن درباره قانون، دور زدن قانون، ندیدن قانون
باشد؟آنجا چون من خودم مجری بودم، خیلی مقید بودم، سعی
میکردم تا آنجا که میتوانیم، قانون را رعایت کنیم، خیلی در این مورد دقت
کردیم، بعضی جاها سخت بود، واقعاً سخت بود. خودمان را به زحمت میکشاندیم
که تخلف از قانون صورت نگیرد، ولی شاید خوب هم نتوانستیم قانون را اجرا
کنیم. مثلاً نمونه اش درباره تبلیغات انتخاباتی بود که برای اولین سال
ممنوع شد و نامزدها نمیتوانستند به در و دیوار پوستر و عکس بچسبانند. دیدم
که واقعاً سخته، من دستور دادم اما دیدم نمیتوانیم خوب اجرا کنیم، البته
من اعتقاد دارم آن قانون خوبی نیست، ولی باید احترام بگذاریم، یعنی واقعیتش
این است که قانون تبلیغات انتخابات فضای نشاط انتخاباتی را کم میکند؛
باید فکری برایش بکنیم.
در آن دوره بحثهایی وجود داشت که فشارهایی بر وزیر کشور وجود دارد مثلآ در رابطه با تعیین رییس ستاد انتخاباتمعمولاً
معاون سیاسی وزارت کشور رئیس ستاد انتخابات است. از گذشته که یادم میآید
همین رویه بوده است. و یک دوره طولانی است که انتخابات به این شکل برگزار
میشود. یعنی معاون سیاسی وزیر کشور، رئیس ستاد انتخابات است. معاون سیاسی
من آقای علی جنتی بود. فشار آوردند که ایشان را کنار بگذاریم. این موضوع
مربوط به قبل از انتخابات شوراها بود، من دیدم شرایط خوبی نیست، صبر کردم
که انتخابات شوراها را برگزار کنیم، بعد که انتخابات تمام شد، ناچار به
جابهجایی شدیم. آقای ثمره هاشمی طبق پیشنهاد رئیس جمهور، وبه دستور ایشان
به عنوان معاون سیاسی وزارت کشور انتخاب شد. البته خود آقای ثمره زیاد
راغب نبود، ولی آقای رئیس جمهور تاکید کردند که من هم برای ایشان حکم زدم.و
ایشان را به عنوان معاون سیاسی و رئیس ستاد انتخابات نصب کردم.
پس اولویت یک شما نبودند؟اولویت
دو هم نبودند، ایشان شخص محترمی بود، ولی من چندان با فعالیت کار و سوابق
وروحیات ایشان آشنا نبودم وبرای کار سیاسی وانتخاباتی هم به فردی پر تحرک
نیاز داشتیم .
این آخرین سؤالم درباره دوره وزارت کشور شما
است، بعد وارد فضای فعلی میشویم. آنچه تا به حال درباره دوره وزارت کشور و
عزلتان در مصاحبه ها فرمودهاید تقریباً کلی و خیلی نگفتهاید چه چیز باعث
خارج شدن شما از وزارت کشور شد، آخرین مواجههای که در دوره تصدی وزارت
کشور با رئیس جمهور داشتید کی بود؟ آخرین ملاقات، گفتوگو و مکالمه.وزیر
کشور، معمولاً در اغلب روزها با رئیس جمهور در تماس است. هفتهای دو روز
که هیأت دولت داشتیم، دو هفته یک بار شورای امنیت ملی داشتیم، شورای
اشتغال، شورای مسکن،سفرهای استانی، یعنی پیوسته وزیر کشور در جلسات مختلف
همراه رئیس جمهور است. علاوه بر این چند جلسه ویژه هم در حضور رییس جمهور
بود که من در آن جلسات شرکت میکردم، و طبعاً پیوسته ارتباط داشتیم.
پس شما همیشه در چشم رئیسجمهور بودید.من تمام روزهایی که کار کردم با رئیس جمهور در ارتباط بودم.
تا به حال این را نگفتید که دلیل اینکه آن تغییر انجام شد چه بود؟من
که از وزارت کشور بیرون نیامدم، آقای رئیسجمهور بنده را جابهجا کرد و
عذر من رو خواست. باید توضیح بدهند که برای چی کنارش گذاشتم. که تا به حال
نگفتند. البته ما از مشرب مدیریتی با هم اختلاف نظر داشتیم، همان چیزهایی
که حالا کشف شده، من آن موقع زودتر این مسائل را می دیدم، به هر حال یک و
دو میکردیم. من با بیبرنامگی به شدت مخالفم، با این که مدیران زود
جابهجا بشوند مخالف بودم، با اینکه حرمت مدیران کم گذاشته شود و از آنها
حمایت نشود مخالف بودم. بر این خیلی اصرار دارم که در انتخاب مدیران باید
دقت شود و بر آنها نظارت شود. و معتقدم مدیران باید بر اساس شاخصهای
تثبیتشده و تعریف شدهای انتخاب شوند، نه گزینش سلیقهای. متأسفانه بسیاری
از گزینشها سلیقهای بود، نه ضابطهای، من با این مخالف بودم و برخی
تصمیمات عجولانه، تصمیمات خارج از توان دولت، یا مدیر، مثل برخی مصوبات
استانی،البته من با سفرهای استانی به شدت موافق بودم و الآن هم موافقم، این
را از موفقیتها و کارهای خوب دولت میدانم.
مثلاً من دردور دوم سفر
پیشنهاد داشتم دیگر مصوبه نداشته باشیم. دور دوم سفر را برویم و مصوبات سفر
قبل را دنبال کنیم که چی شد؟ ببینیم وعدهایی که به مردم دادیم چقدرش را
توانستیم عمل کنیم، چرا عمل نشده؟ پیگیری کنیم که عمل بشود.
بیشتر برای
عزل و نصبها بود که به اختلاف نظر میانجامید ولی من در سبک مدیریتیم، تا
زمانی که با یک مجموعه کار میکنم همکاریم زیاد است. یعنی همیشه دوستان
میگفتند، چرا تو این قدر همراهی میکنی؟ میگفتم من عضو دولتم پس باید از
دولت دفاع کنم، حتی بعضیها میگفتند چرا روزهای آخر، این قدر در
سخنرانیات دفاع کردی؟ خب من عضو دولت بودم. 47 روز از زمانی که به من
ابلاغ شده جابجا می شوی، تا زمانی که جابهجایی انجام شد، و تودیع و معارفه
شدم، فاصله هست. من باید این 47 روز بیانگیزه بشوم؟ مثل نماینده مجلسی که
رأی نمیآورد باید بیانگیزه میشدم .من میدانستم که دیگر در دولت
حضورنخواهم داشت، به من گفتند تا چند روز دیگر نیستی، بعد دوباره گفتند تا
20 روز دیگر نیستی، یعنی تا دور دوم انتخابات مجلس. گفتند دور دوم را خودت
برگزار کن، بعد نیستی! انتخابات را برگزار کردیم، منتظر تودیع بودم، دوباره
گفتند که نه، قرار شده وزیری که انتخابات برگزار کرده در مجلس جدید گزارش
انتخابات را بخواند، من هم گفتم که 7 خرداد مجلس تشکیل میشود، من صبح 7
خرداد باید بروم گزارشم را بخوانم در مجلس، حالا یا 8، یا 9 یا دهم خرداد
تودیع است. خودم را تا دهم خرداد آماده کردم، البته نشد! هفت، هشت روز قبل
از تشکیل مجلس، تودیع انجام شد.47 روز فاصله افتاد میان اعلام عزل تا
تودیع. به خیلی از دوستان میگویم من در این 47 روز سفر زیاد رفتم، چه با
دولت که دو - سه سفر رفتم، چه خودم به استانها رفتم. کار هم در این دوره
زیاد کردم، سخنرانی و مصاحبه هم کردم، یک محققی برود، این 47 روز که زمان
مشخصی است را ارزیابی کند با دوره قبل من، مطمئناً من بیشتر کار کردم.
دلیل اینکه این روش عزل در مورد شما اعمال شد چه بود؟یعنی چه اعمال شد؟
یعنی همین که تاریخ تودیع شما به تعویق افتاد. شما اولین وزیری بودید که به این شکل از دولت کنار گذاشته شدید.همزمان با من آقای دانش جعفری و آقای رهبر هم بودند.
ولی خیلی مؤدبانهتر بود؛ و این کش و قوسها را نداشت.بله، مثل من که حالا به این صورت باشد ،نبود
من میگویم عزل آقای فرهاد رهبر و دانش جعفری مؤدبانهتر بود.بله، اینکه تو بوق بشه و سر و صدا زیاد شود، نبود. از من شروع شد و بعد هم آقای دانش.
درباره وزرای بعد از شما این اتفاق نیفتاد که بگویند تو عزل شدی ولی باز هم ادامه کار دهد. شما 47 روز در برزخ رفتن و بودن بودید.به
من اعلام کردند که شما دیگر نیستی، خب، گفتم باشد، ما ادعا نداریم، قرار
شد کسی جای من تعیین شود تا کار را تحویل بدهم. دقیقاً روز 14 فروردین 1387
در یک ملاقات آقای رئیسجمهور گفتند تو دیگر وزیر نیستی!
در جلسه عید دیدنی گفتند؟عیددیدنی
ما 7 یا 6 فروردین در جلسه شورای امنیت ملی بود. آقای رئیسجمهور گفت عید
کجا بودی سفر رفتی!؟ گفتم بعد از انتخابات مریض شدم سه چهار روز گرفتم
خوابیدم. احتمالاً تعطیلات دوم عید دو سه روز شمال بروم. آقای احمدی نژاد
گفتند خوبه بعدش شما را ببینم! گفتم میآیم خدمتتان. در این بین یکی از
دوستان من در شورای امنیت ملی به من گفت که بحث جابهجاییات مطرح شده است.
من گفتم خودم خبر ندارم به من چیزی گفته نشده؛ ولی در کنارش که آقای
رئیسجمهور گفت تو را ببینم میتوانست قرینه بشود ولی باز من جدی نگرفتم. چون احتمالش را بعید میدانستم گفتم اگر بخواهم جابهجا شوم بین دو
انتخابات جابهجا نمیشوم، میگذارند من انتخابات دور دوم را تمام کنم بعد
اگر خواستند جابجایی انجام میشود.
روز سیزده فروردین من شمال بودم، از
دفتر رئیسجمهور به من زنگ زدند که ساعت 10 صبح فردا یعنی چهاردهم ملاقات
داری گفتم خیلی ممنون آن موقع من این سه تا موضوع را کنار هم گذاشتم دیگر
حدسم رفت بالا که موضوع این است ... سعی کردم خودم را کنترل کنم و اعضای
خانواده چیزی نفهمند.
اتفاقاً میخواستم روز چهاردهم راه بیفتم و بیایم
تهران که به شلوغی نخورم ولی همان آخر شب سیزده راه افتادم به سمت تهران و
دیگر حدسم همین شده بود.
صبح رفتم دیدن آقای رئیسجمهور؛ آقای رئیسجمهور
گفتند کجا بودی خوش گذشته انتخابات چه شد یک مقدار شرح دادیم مسائل و
مشکلات و این حرفها را و نیم ساعت گپهای عمومی بود گفتند که خب به هر حال
زحمت کشیدی و کار کردی و... بعد هم گفتند که من تصمیم دارم یک جابهجایی
انجام بدهم در وزارت کشور. گفتم خیلی خوب تصمیم شماست ما هم تا اینجا که
توانستهایم توفیقی بوده است همکاری کردهایم وخوشحالیم و از شما هم تشکر
میکنم و در خدمتان هستم.
به ایشان گفتم من چه کمکی میتوانم انجام بدهم؟
اگر کسی تعیین کردید به من بگویید که کمکش کنم برنامه برایش بنویسم اگر رای
مشکل دارد بروم مجلس هر کاری که از دستم بر بیاید آمادهام انجام بدهم گفت
نه من کسی را تعیین نکردم تو کی را پیشنهاد داری؟ گفتم من تازه از شما
شنیدم آمادگی ذهنی ندارم گفتم من فکر نکردم و به ذهن چیزی الآن ندارم ایشان
گفتند خب پس فکر کن گفتم چشم من به ایشان گفتم فردا که جلسه مشترک هیئت
دولت و استانداران را داریم چیزی آنجا میخواهید بروز داده شود یا نه؟
ایشان گفتند نه! کسی نفهمد بگذار جلسهمان عادی برگزار شود. روز بعد در
جلسه استانداران جدیتر از گذشته برخورد کردم تا اگر فردی حدسش یا خبرش
تقویت نشود. حس رد گم کنی پیدا کند. آقای رئیسجمهور هم فهمید که من دارم
جدیتر عمل میکنم ایشان هم پا داد.
جلسه خیلی جدی پیش رفت. یعنی هر کس آن
جلسه را دید هر چه هم بهش میگفتند پورمحمدی عزل شدنی است و میخواهد
برکنار شود میگفت امکان ندارد یعنی این جلسه نشان داد پورمحمدی خیلی محکم
است سر پستش ایستاده و اگر به او گفته بودند برکنار میشود ان قدر جدی
برخورد نمیکند.
تلاش کردم که این حدس را نه وزرا بزنند و نه
استاندارها. جمعیت را میپاییدم ببینم کی حس دیگری دارد یک نفر را در
جمعیت پیدا کردم که حس دیگری داشت و من را میپایید و همش هم به من خیره
شده بود. از نزدیکان رئیسجمهور بود که حدس میزدم او باید خبر داشته باشد.
آقای مشایی بود یا ثمره.نه!
آقای الهام هم که خبر نداشته؟حلقه اصلی آن موقع دو سه نفر بودند یکی از آن دو سه نفر است شما حلقه دوم هم رفتید و حالا هوش شماست دیگر و خوانندگان.
وقتی
دیدم یک نفر روی من متمرکز است و حدس زدم که او باید خبردار باشد و حدس من
هم درست بود و جلسه تمام شد. فردا در سایتی نوشتند که پورمحمدی جابهجا
میشود. من به آن آقا زنگ زدم گفتم برای من که فرقی نمیکند جابهجا شوم یا
نشوم، به آقای رئیسجمهور هم گفتم و قرار شد به کسی چیزی نگوییم تا در یک
شرایط مناسب یک نفر مشخص شود چرا کشور را متزلزل میکنید! من دارم برای
برگزاری دور دوم انتخابات آماده میشوم. که اوگفت من خبر ندارم، و از این
حرفها.
گفتم این را من بیمعرفتی و خلاف مروت میدانم دور از انصاف
میدانم که به من میگویند که کسی نفهمد و من طبق این قرار عمل میکنم
تنظیم میکنم اما شما میآیید لو میدهید. البته این چاهی را که کندند
دوستان خودشان در آن افتادند.
و آقای الهام گفت که عزل شما دروغ سیزده است!بله.
فردا خبرنگاران از آقای الهام به عنوان سخنگوی دولت سؤال کردند و چون آقای
الهام جلسه با استانداران را دیده بود باور نمیکرد چنین اتفاقی افتاده
باشد. یعنی اگر خبر هم داشت میگفت صحت نداشته و گفت دروغ سیزده است. پس
از این، مدام خبرنگاران میرفتند سراغ این آقایان مثلاً من یادم هست با
آقای ثمره یا آقای مشایی و آقای داوودی مصاحبه میکردند. چند روز یک باری
میگفتند بله حتماً پورمحمدی جابهجا میشود. به آقایان گفتم نگران هستید
که من دوباره تثبیت بشوم چرا هر هفته هر کدامتان میآیید مانور میکنید و
میگویید پورمحمدی عزل میشود؟
میگفتند اینطور نیست! وخبرنگاران از
ما سؤال میکنند. من به شوخی و جدی میگفتم بابا ما رفتنی هستمنگران نباشید
که ماندگار شویم دایم. گفتم من الآن وزیر کشور این مملکت هستم خوب نیست،
زشت است که هر هفته کسی بیاید و بگوید این عزل میشود.
46 روز از 14
فروردین تا 29 اردیبهشت طول کشید. اما جواب به اینکه سؤال کردید چرا آنقدر
طول کشید؛ علت اولش این بود که صبر شد که من انتخابات دور دوم را برگزار
کنم بعد از انتخابات دور دوم یک هفته هم طول کشید نتیجه را اعلام کنیم بعد
از آن خبر آمد تا تشکیل مجلس من حضور دارم. اما نرسیده به آن زمان حکم عزل
را اعلام کردند. زمانی به من اعلام کردند که من یک جا سخنرانی داشتم. در
بزرگراه شهید بابایی بودم و به سمت سالن کنفرانس اسلامی برای شرکت در
سمینار دادستانهای سراسر کشور میرفتیم که آقای شیخالاسلام رئیس دفتر زنگ
زد و به من اعلام کرد. آقای شیخ اسلام به من گفت یک خبری را میخواهم بدهم
ولی بدانید من به شما ارادت دارم واز این تعارفها و... بعدگفت یک تقدیر
نامه از شما است که تشکر کردم. بعدگفت نامه دیگری هم هست که سرپرست وزارت
مشخص شده است. گفتم کی ؟گفت آقای سید مهدی هاشمی گفتم مبارکه. گفتند نامه
را میفرستیم دفترتان. وقتی به سالن کنفرانس اسلامی رسیدم به آیت الله
هاشمی شاهرودی گفتم این آخرین سخنرانی رسمی من است به عنوان وزیر کشور من
دیگر وزیر کشور نیستم؛ گفتم نامهاش آمده همین الآن به من زنگ زدند که نامه
را فرستادیم.
تاریخش را به خاطر دارید؟26/2/87
بود که سمینار دادستانهای سراسر کشور بود که در آنجا سخنرانی کردیم و از
آنجا آمدیم وزارت کشور دیگر خبر پخش شد و ما آماده مراسم تودیع شدیم.
آقای احمدینژاد مدیرانی که به آنها مشکل دارد و با وزرایی که ایشان را نقد میکنند میچزاند؟رسم
ایشان حالگیری است و ربطی به وزرا و غیر وزرا ندارد در مرام ایشان این
تیپ کارها هست چند روز پیش که مجلس رفت را مگر ندیدید! تیپ شخصیتی خودش را
دارد.
باز خوب است شما اس ام اسی از عزلتان خبر دار نشدید!البته
تاحدودی حرمت داری شدم چون جزو اولیها بودم.ولی دوره 46 روزه از لحاظ
روانی آزاردهنده بود و من سعی کردم با حوصله و صبوری زمان را طی کنم. بعد
از اینکه آقای الهام گفت عزل من دروغ سیزده است سفر استانی به خراسان رضوی
داشتیم و من با عنوان نماینده دولت به سبزوار رفتم.در دولت بر اساس اصل127
قانون اساسی به وزرا اختیار داده بود که بروند در یک شهر و مشکلات آن شهر
را به نمایندگی از دولت بررسی و حل کنند.
بعد از استقبال توسط امام جمعه
و مسئولین شهر سوار اتوبوس شدیم و به سمت پروژههایی که بنا بود افتتاح
شود حرکت کردیم. رئیس دفتر من از پشت سر در گوشم گفت که همین الآن اس ام اس
آمده و نوشته آقای الهام مصاحبه کرده و گفته پورمحمدی جابهجا میشود.
این
اولین بیان رسمی بود که گفته شد من جابهجا میشوم. گفت چهکار کنیم گفتم
هیچی! گفت آخه خبر پخش میشود گفتم بشه. پروژههایی که بنا بود افتتاح شود
را افتتاح کردیم و چند سخنرانی داشتم و اصلی ترین آن در مسجد جامع سبزوار
بود که خیلی جدی سخنرانی کردم.از تلاشها وخدمات دولت گفتم ودفاع کردم بعد
از آن هم در جلساتی که در منزل امام جمعه و فرمانداری بود مسائل را پیگیری و
حل کردم. حتی تا ساعت 1 شب در فرمانداری با فرماندار سبزوار نامه ها و
پروندههایی را بررسی و دستور پیگیریها را دادم. این در حالی بود که خبر
داده بودند عزل شدم.
بعد از سفر در اولین جلسه هیئت دولت حاضر شدم.
گزارش کار سفر را دادم. در حین جلسه آقای الهام آمد پیش من و گفت – تا آنجا
که در ذهن من است - خیلی مردی، باور نمیکردیم که بیایی در دولت شرکت کنی!
فکر نمیکردیم بعد از اینکه اعلام کردیم که تو دیگر وزیر نیستی آنقدر فعال
برخوردی کنی. گفتم در سبزوار آن موقع که خبرش پخش شد باید میدیدی که من
چهکار کردم.
آقای پورمحمدی! نطق آقای احمدینژاد را در جلسه سؤال شنیدید؟نشنیدم ولی خلاصه آنرا از تلویزیون دیدم. نه سؤالات و صحبت آقای مطهری را موفق شدم کامل گوش بدهم و نه جوابهای آقای احمدینژاد را.
ارزیابیتان از مجموعه برداشتی که از سخنان رئیس جمهور دارید چیست؟من نفس حضور آقای احمدینژاد و دعوت مجلس از ایشان را مهم میدانم پاسخگویی را یک موضوع مهم برای کشور میدانم.
آقای احمدینژاد پاسخ دادند؟در
همان قالب پاسخگویی زیرا آقای احمدینژاد نمیخواست بیاید مجلس تلاشهایی
زیادی کردند دوستان آقای احمدینژاد ظرف پنج یا شش ماه تلاش میکردند این
سئوال عقیم بماند.
چرا؟دوست نداشتند آقای
احمدینژاد توضیح دهد و به این چالش کشیده شود. سؤالات را جدی میدانستند و
نگران این بودند که آقای احمدینژاد نتواند درست جواب بدهد.
ولی ایشان با سؤالات جدی برخورد نکردند و به نوعی با سوالها بازی کردند تا پاسخ دهند.دوستان
احمدینژاد جدی میدانستند و تلاش میکردند این سؤال اتفاق نیفتد خیلی هم
زحمت کشیدند و عدهای امضاهایشان را پس گرفتند. دوباره امضاها تکمیل میشد
و هیئترئیسه چند بار وقفه ایجاد کرد و خیلی عملیات اتفاق افتاد که این
جلسه اتفاق نیفتد. به نظر من نفس انجام سؤال خوب بود. سؤال کردن و پاسخ
شنیدن به نظر من یک نیاز اجتماعی کشور است ما باید این راعرفی بکنیم اینکه
از یک مقامی کسی سؤال بکند از یک مقامی شکایت بکند برود دادگاه جواب بدهد
این بد نیست عیب نیست اشکال نیست و ما باید این را عادی بکنیم روان بکنیم و
قابل هضم بکنیم، این اتفاق از این جهت به نظر من خیلی اهمیت دارد ولی آقای
احمدینژاد تا آنجا که من دیدیم جوابهایش خوب نبود. البته صحبت کامل
ایشان را نشنیدم ولی برخی الفاظ و عبارات ایشان را که تیتر شده بود را
دیدم؛ جالب نبود. به هر حال آقای احمدینژاد شخصیت اینچنینی دارد.
یعنی ایشان چطوری هستند؟یعنی
شوخی جدی را قاطی می کند، تحویل نمیگیرد، تحقیر میکند، پاسخگو نیست و جا
خالی میدهد فرافکنی می کند،مسئولیتها رامتوجه دیگران می کند. این رویه
شخصیتیاش است.
چرا اینطور است؟شخصیت انسانها وجوهره وجودیشان این جوری است –خوب چرا ندارد.
آن
جمله که در مورد آقای جوانفکر گفتند را شنیدید؟«و الله بالله رییس جمهوری
کف خیابان و نوکر مردم است و نه زور و قدرتی دارد و گردنش هم از مو
باریکتر است اگر واقعاً جرأتی هست و بالاخره اگر قرار است یک کاری بشود دو
کلمه به بقیه بگویید بعد آن وقت بفهمیم که آقای جوانفکر چه میکشید؟ نگران
نباشید ما مخلص همه شما هستیم، کمپوت هم برایتان میآوریم.»این که کمپوت برایتان میگیرم را شنیدم.
میدانید حکم آقای جوانفکر را چیست؟.نخواندم ودقیق خبرندارم.
10
اسفند خبری منتشر شد که «حکم علیاکبر جوانفکر به اتهام توهین به مقام
معظم رهبری که چندی پیش در دادگاه بدوی صادر و مورد اعتراض وی قرار گرفته
بود در شعبه 36 دادگاه تجدیدنظر تایید شد. بر اساس این حکم علیاکبر
جوانفکر؛ مشاور مطبوعاتی رئیسجمهور و سرپرست موسسه ایران به دلیل توهین به
مقام معظم رهبری به یک سال حبس و 5 سال محرومیت از عضویت در احزاب و
گروههای سیاسی محکوم شد.»حتماً برای دادگاه احراز شده
است. ببینید! حالا شما خیلی پیچش ندهید. آقای احمدینژاد شخصیتش همین است.
ایشان مدیری است با این شخصیت. پذیرفتهایم ایشان را و باید تا پایان دوره
قانونی تحمل کنیم.
شما عضو جامعه روحانیت مبارز هم هستید. الآن چند نفر از اعضای جامعه قهر هستند و در جلسه شرکت نمیکنند؟قهر که... دوستانی بعد از انتخابات [ریاست جمهوری] حضور پیدا نکردند. آیتالله امامی کاشانی بودند، آقای ناطق نوری، و آقای روحانی.
آقای هاشمی چطور؟آقای
هاشمی از اول در جلسات جامعه روحانیت شرکت نمیکردند. تردد ایشان مشکل
بود. محلهای جامعه وسط شهر بود و تیم حفاظت ایشان معمولاً سختگیری
میکردند مگر اینکه جلسه در دفتر ایشان باشد. اینطور نبوده که ایشان در
جلسات منظم شرکت بکنند.
بعد از 88 چند بار گفتگوهایی که شده اشاره کردید برای بازگشتن افراد کارهایی شده. آیا نتیجه ای هم داشته است؟دستاورد روشنی نداشتیم
صحبت آقای امامی کاشانی، روحانی و ناطق چیست و به چه دلیل نمیآیند.البته
همه صحبتهایشان یکی نیست و متفاوت است. به خصوص آقای امامی با دو بزرگوار
دیگر نظر متفاوتی دارند ولی اعضای جامعه مایل هستند که این بزرگواران در
جلسات شرکت بکنند و استقبال هم میکنیم از حضورشان و مفید هم میدانیم حضور
این آقایان را.
فکر میکنید در سال 91 در جلسات شرکت کنند؟نمیدانم امیدواریم این اتفاق بیفتد.
*منبع: جهان نیوز