۰۴ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۴ دی ۱۴۰۳ - ۱۹:۲۸
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۲۰۶۶۳۹
تاریخ انتشار: ۱۸:۲۰ - ۰۵-۰۱-۱۳۹۱
کد ۲۰۶۶۳۹
انتشار: ۱۸:۲۰ - ۰۵-۰۱-۱۳۹۱

عذرخواهی نویسنده قلب یخی از مخاطبان

آنقدر آزار و اذیت فکری و مشکلات در این مجموعه به من فشار آورد که واقعا دیگر دوست نداشتم ادامه دهم. اگر فصل سوم را هم تا جایی نشستیم و صحبت کردیم حتی سیناپس نوشتم، فقط و فقط به حرمت کمال طباطبایی تهیه کننده کار بود.
مهر: نویسنده و طراح قلب یخی در ارتباط با ممیزی های این مجموعه عنوان کرد، من در این کار با ایجاد جذابیت درباره مباحث آخر الزمانی حرف زدم. اما سد سنگین ما صهیونیست ها بود یا طبقه روشنفکرهای لائیک؟ نخیر! بلکه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود.

در بخش دوم گفتگو با نویسنده "قلب یخی"، در ارتباط با پرداختن به موضوع فراماسونری و گروه‌های زیر زمینی، ممیزی‌ها و حاشیه‌های به وجود آمده توسط وزارت ارشاد و... صحبت کردیم.

خرده روایت‌ها در"قلب یخی" در بخش‌هایی به خط اصلی داستان کمک می‌کند و در بخش‌هایی برای پرداختن به این روایت‌ها هیچ لزومی دیده نمی‌شود. به طور نمونه حضور برخی شخصیت‌ها و حتی همین خرده روایت‌ها هیچ ضرورتی نداشته است. افرادی که حتی بی‌دلیل از قصه حذف می‌شوند و هیچ دلیلی همه برای این موضوع وجود ندارد. مثل شخصیت برادر زن(مسعود) حامد (حسین یاری) و یا پسر ویدا (نسرین مقانلو) که به نوعی قصه با وی شروع شد.

حامد عنقا: آنها را نمی‌بینید به دلیل اینکه آن بخشی که مربوط به آخر فصل دو بود، حذف شده‌است. مثل اینکه شما با این پک‌های آخری که وارد بازار شده است، نمی‌بینید که پرند دختر ویدا توسط آذین و نسیم دزدیده می‌شود و کسی که عامل این موضوع است مسعود برادر زن حامد است. این فصل وقتی چنین خصوصیاتی دارد طبیعی است. این بخش‌ها متاسفانه کاملا حذف شده‌اند.

* شما حالا عنوان می‌کنید قرار بوده چنین اتفاقاتی در پایان فصل دوم بیافتد و یا صحبت از حذفیات و اصلاحات کار می‌کنید. به هر حال مخاطب با مشخص نشدن سرنوشت این آدم‌ها دچار سردرگمی می‌شود و برایش سئوال ایجاد می‌کنید.

عنقا: مخاطب ما با هوش تر از این حرف‌هاست. مخاطبی که سریالی دیده با چنین پیچیدگی‌ها که تا کنون کمتر دیده و نویسنده آن هم حامد عنقا است، احساس می‌کنم فکر نمی‌کند که نویسنده دچار مرگ مغزی شده‌است و یادش رفته چنین شخصیت‌ها و یا چنین روایت‌هایی دارد. به همین دلیل با این موضوع می‌تواند متوجه شود که در این مباحث ارتباطات و رسانه‌ها که وبلاگ‌ها، پیامک ها و شبکه‌های اجتماعی فراوان است. یک چیزی خارج از اراده این سریال است.

وقتی مهمترین فصل پایان‌بندی ما که دزدیدن فرزند ویدا (پرند) است، تحت فشار گذاشتن کیوان پدر پرند (محمدرضا داود نژاد) برای کشتن شیوا (مهراوه شریفی‌نیا) از یک طرف. به طوریکه وقتی کیوان برای این امر می‌رود، امین حیایی که از طرف استاد (جواد یحیوی) موظف شده مراقب شیوا باشد وارد کار می‌شود. پایان این فصل که متوجه می‌شویم، شیوا این آدم مثبتی که فکر می‌کنیم نیست.او از حامد باردار است و قرار است بچه‌ای را به دنیا بیاورد که فراماسونرها فکر می‌کنند این همان دجالی است که قرار است به دنیا بیاد.

وقتی شما اینها را در کار نمی‌بینید در صورتی که من آنها را نوشتم و لطیفی ساخته است. مسعود را فرهاد (حمید فرخ‌نژاد) از زندان بیرون می‌آورد و این را در اوایل کار دیده‌ایم و به او می‌گوید: منتظر باش، با تو کار مهمی دارم. و این کار مهم همین دزدیدن بچه ویدا است. اما هیچ کدام آنها را نمی‌بینیم. اگر واقعا مخاطب فکر می‌کند که نویسنده آنقدر بی‌فکر بوده که موضوع را یادش رفته که تصور کودکانه‌ای است.
 
* قبل از اینکه قرار باشد من این گفتگو را با شما انجام دهم درباره همین ممیزی‌ها، هیچ کدام از عوامل راضی نبودند که در این باره توضیح دهند. از طرف دیگر تاخیری که در پخش فصل دوم در میان قسمت‌ها به وجود آمد هم می‌توانست حتی برای مخاطب سئوال ایجاد کند که انگار آن انگیزه اصلی در میان عوامل اصلی و "قلب یخی" وجود ندارد. از طرفی خبر می‌رسد که لطیفی می‌خواهد سریال "ساخت ایران" را بسازد.

عنقا: این توقف‌ها بین قسمت‌های فصل دوم واقعا ارتباط زیادی به وزارت ارشاد ندارد. اتفاق پخش غلط و فاجعه بار "قلب یخی" یک یا دو بار آن به وزارت ارشاد مربوط است مابقی به خاطر بی سیاستی‌ها است.

به عنوان نویسنده نیاز می‌دانم به احترام مخاطبانی که سریال را دیده‌اند و پول هزینه کردند از آنها عذرخواهی شود زیرا این مخاطب مهم است و حق او است که به پرسش‌هایش پاسخ داده شود. با اینکه من نباید این عذرخواهی را بکنم و شخص دیگری باید این کار را انجام دهد. ولی من هم به سهم خودم از مخاطبان معذرت می‌خواهم.

پخش فصل دوم تازه شروع شده بود که من مصاحبه‌هایی انجام دادم و عنوان کردم هیچ انگیزه‌ای برای ادامه کار و نوشتن فصل سوم ندارم. حسین لطیفی هم به دلایلی. دلیل انگیزه نداشتن ادامه کار چیست؟ مگر "قلب یخی" کم برای ما محبوبیت اجتماعی و یا کم برای من شهرت آورد. شهرت من قبل از "قلب یخی" با بعد آن قابل مقایسه نیست و حتما دلایلی هست که من چنین مطالبی را عنوان کردم.

آنقدر آزار و اذیت فکری و مشکلات در این مجموعه به من فشار آورد که واقعا دیگر دوست نداشتم ادامه دهم. اگر فصل سوم را هم تا جایی نشستیم و صحبت کردیم حتی سیناپس نوشتم، فقط و فقط به حرمت کمال طباطبایی تهیه کننده کار بود. ایشان دوست خوب من است شاید با هم اختلاف عقیده داشته باشیم ولی یکی از شریف‌ترین آدم‌هایی است که من در این حوزه می‌شناسم. تهیه کننده‌ای است که خیلی مشکلاتی را در این دو سال ساخت مجموعه تحمل کرد و تک و تنها فردی که پول از جیب خودش می‌داد با هزار مشکل این پول را فراهم می‌کرد و مدام می‌شنید سریال شما سفارشی است. اما طباطبایی تا امروز هیچ حرفی نزده است.

کار کردن با من، لطیفی و این گروه بازیگران کار راحتی نیست. طباطبایی در برابر من در جاهایی آنقدر صبور بود که مادر من در این سی و چند سال در برابر من آنقدر صبوری نکرد. من و لطیفی خیلی در کار کردن سخت هستیم.

اگر نشستم برای فصل سوم کار حرف زدم و حتی یک سیناپس و یا 6 قسمت فیلمنامه را نوشتم و با سامان مقدم طی جلساتی صحبت کردم. باز هم می‌گویم فقط و فقط به حرمت طباطبایی و البته مخاطب بود. البته نکته مهم این است که قرار نبود "قلب یخی" بعد فصل دوم ادامه داشته باشد. ما قصه‌ را به گونه‌ای پایان دادیم که در انتهای فصل دو به یک سرانجام نسبی برسیم.

حمید فرخ نژاد (فرهاد) در سریال در قسمت های پایانی به قتل می‌رسد. ولی حالا این گونه نیست. این حق فرخ‌نژاد است که امروز معترض باشد که چرا شخصیتش الکن ماند و این کاراکتر به انجام نمی‌رسد.

جواد یحیوی وقتی در نقش استاد وارد سریال شد می‌دانست اگر قرار باشد فصل سوم ادامه پیدا کند او تیتر همه روزنامه‌هاست و سخنرانی و بیانیه‌های عجیب و غریبی دارد و حالا می‌بینیم که سه دختر جوان دیگری هم دارند جذب استاد می‌شوند که انگار یک ستاره، چیستا و بهاره دیگری هستند.

ما برای اینها سکانس گرفتیم. یا اینکه وقتی بهار (سامیه لک) و فرهاد می‌روند به گورستان و نشانه‌ای پیدا می‌کنند به مسجدی می‌رسند و از آن مسجد به جای دیگری می‌روند و بعد به لوحی می‌رسند که قرار است دست به دست شود. در این شرایط است که ما متوجه می‌شویم جریان لوح چیست؟ اما حالا در قسمت‌های پایانی که وارد بازار شده اینها وجود ندارد.

من به عنوان نویسنده فیلمنامه، لطیفی به‌عنوان کارگردان حداقل کاری که می‌توانیم انجام دهیم این است که باید از مخاطب عذرخواهی کنیم بابت گناهی که گردن ما نیست. مهراوه شریفی‌نیا حق دارد که معترض باشد اما شاید چون قرار است در فصل سوم باشد این موضوع را بیان نکند، ولی شخصیت شیوا که این همه اوج و فرود دارد یک شخصیت دختر غمگین بی‌دست و پا شده است. واقعا این نبود.

* پس با توجه فیلمنامه شما که فصل دوم را کامل نوشته‌اید، تمام شخصیت‌ها به سرانجامی می‌رسند، اما در نسخه نهایی که در حال حاضر در بازار است این گونه نیست.

عنقا: بله- تمام سعی خودم را در این ارتباط انجام دادم.

* می‌خواهم بدانم چقدر این موضوعاتی که شما در فیلم به آن پرداختید قتل‌های سریالی، موضوع فراماسونری، مراسم‌هایی که بدین شکل به طور زیرزمینی گرفته می‌شود، شخصیت استاد و... ما به ازای بیرونی دارند و یا تا چه اندازه به واقعیت موجود در ایران نزدیک هستند و از تخیل نویسنده نمی‌آیند.

عنقا: مواجهه من با گروه‌های زیرزمینی و موضوع فراماسونری از سالها قبل شروع می‌شود. همان سریال "شور" که درباره آن صحبت کردیم در ارتباط با این گروه‌ها و عرفان‌های کاذبی است که بعضا در جامعه وجود دارد. به کرات هم در این 10 یا 15 سال اخیر درباره شبیخون فرهنگی حرف زده می‌شود.

ممکن است با بخش‌هایی از اینها موافق و یا مخالف باشم. نمی‌خواهم ژست روشنفکری بگیرم و عنوان کنم این گونه نیست و اینها توهم توطئه است. در صورتی که درست این گونه است. پایه اصلی کار واقعیت دارد. گروه‌های فراماسونری در قبل از انقلاب به صورت آشکار کار می‌کردند و حالا هم کار می‌کنند.

خیلی از بزرگان ما درباره شباهت جریان‌های انحرافی و گروه‌های فراماسونری سخنرانی‌های زیادی کردند. درست است که شکل و شمایل آن امروز کمی متفاوت شده است و ما سعی کردیم کمی سمبلیک با این موضوع برخورد کنیم. اما از این دست روابط هست. اینکه در مزون لباس ویدا در "قلب یخی" عنوان می‌شد که یکسری دختر را به شیخ نشینان عرب می‌برند مگر در این سالها کم درباره این موضوع شنیدیم. جوانانی هستند که درگیر این موضوع هستند و درباره گروه های زیرزمینی افشاگری و اطلاعات جمع می کنند. اگر یک جستجو در اینترنت بکنیم بالغ بر 100 سایت و وبلاگ هست که این کار را انجام می‌دهند با هر عقیده فکری و مذهبی.

* شما اتفاقا در فیلم جوانانی را نشان می‌دهید که دنبال گروه‌های زیرزمینی و افشاگری آنها می‌روند که به شدت امروزی هستند به لحاظ تفکر و حتی ظاهر و به نوعی شاید حتی مذهبی هم نیستند اما دغدغه دارند.

عنقا: این دسته‌بندی عقیده‌ها بر اساس ظاهر بلایی است که چند سالی در کشور ما اتفاق افتاده است. اتفاقا همین جوانان کاملا امروزی که ما در خیابان می‌بینیم در مراسم عزاداری محرم هم شرکت می‌کنند. خیلی از آنها مقید هستند. این دسته بندی به جهت عقیده‌ای در حوزه سیاسی ممکن است باشد اما در واقعیت نیست. اما اگر این تجدد و روشنفکری به معنای مثبت در ذهن نیاید و تا این دغدغه در فکر فرد شکل نگیرد حرکتی نمی‌کند.

* پس شما با حفظ این اعتقادات خواستید این بار طرح چنین مسائلی را از زبان نسل امروز بگویید.

عنقا: بله- بلکه مخاطب عام هم بتواند با آنها ارتباط برقرار کند و برایش در درجه اول جذابیت داشته باشد. من هجمه بسیار اساسی و عجیب و غریبی در ارتباط با سکانسی که سه بازیگر جوان فیلم با هم سر میز صحبت می‌کنند و درباره شبکه فارسی وان یک جمله‌ای را نقل قول می‌کنند از دوستان روشنفکرم گرفتم. اما اعتقادم بود.

فکر می‌کنید کجا بیشتر از همه تاکید داشت که کلمه فارسی‌وان در این سکانس گفته نشود و باید حذف شود؟ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. اما من به عنوان نویسنده‌ای که ممکن است هزار ایراد هم داشته باشم با یک گروه فیلمسازی که هر کدام عقاید خود را دارند این موضوع را دنبال کردم. طبیعی است که وزارت ارشاد از همه ما باید در مبارزه با فارسی وان تندروتر باشد، اما اصرار به حذف این جمله را داشت!

خیلی از دوستان سینمایی و مطبوعاتی به من گفتند تو داری حرف شعاری می‌زنی و چون سریالتان سفارشی است این را عنوان می‌کنید. اما چه کسی باید به من سفارش می‌داد وزارت ارشاد؟ در صورتی که اگر این وزارتخانه حامی ما بود باید از کار پشتیبانی می‌کرد.

من در سریالم برای مبارزه با صهیونیست‌ها و اینکه چه برنامه‌هایی در خارج از کشور طراحی می‌شود که جوانان ما را دچار انحراف کنند، بحث کردم. فکر می‌کنید تک تک اینها از طرف ارشاد اصلاحیه نخورد؟ در صورتی که ما 20 سال است درباره شبیخون فرهنگی حرف می‌زنیم اما این شبیخون را چه کسانی انجام می‌دهند؟ چه کسانی جوانان ما را دچار استحاله فکری می‌کنند؟

یک زمانی وقتی در این کشور درباره عرفان که حرف می‌زدیم درباره ابن‌ عربیه، مولانا و عطار صحبت می‌کردیم امروزه که درباره عرفان که حرف می‌زنیم جوانان از پل تیوچر ویا  کارلوس کاستاندا حرف می‌زنند.

اگر این جریان استحاله فکری و شبیخون نیست، اما خنده‌دار است وقتی می‌خواهیم اینها را بگویم با صد سانسور مواجه می‌شویم. می‌دانید این کار وقتی حدود 100 دقیقه آن درآمد، چه لطمه‌ای خورد؟ من قصه‌ام را تا جایی می‌بردم که از زبان شخصیت‌های منفی به نقطه‌ای برسم که ما هیچ چاره‌ای جز ظهور حضرت حجت نداریم. یعنی سریالی که آخرش قرار بود که با دعای فرج تمام شود، تبدیل به این چیزی که شما هم اکنون در بازار می‌بینید، شد.

سخنرانی و اینجور چیزها دیگر در ارتباط با جوانان امروز ما جواب نمی‌دهد. من با ایجاد جذابیت درباره مباحث آخر الزمانی حرف زدم. درباره آرماگدون و در ارتباط با گروه‌های صهیونیستی که دجال را درشت می‌کند و دنبال این هستند که شاهزاده تاریکی پیروز بشود، صحبت کردم. در صورتیکه ما در اسلام مقید به مهدویت هستیم و به حضور حضرت حجت. من آمدم سریال راه جایی برسانم که وقتی آن را ببینید این موضوع در ذهن شما بیاید که واقعا تا خود آقا ظهور نکند آن اتفاق نمی‌افتد و ما بهترین کاری که از دستمان بر می‌آید این است که منتظر فرج حضرت حجت باشیم. با مصلح کردن این مجموعه متعالی‌ترین حرفی را که می‌شد در سرزمین حج زد را نابود کردند.

قبل از شما دوستانی از دفتر یکی از مراجع تقلید اینجا (دفتر کار نویسنده "قلب یخی") بودند، آنهاخیلی حسرت داشتند که پایان "قلب یخی" در حال حاضر این گونه شده است. برای اینکه آنها معتقد بودند که یکبار از زبان جوانان این شهر مطلبی عنوان می‌شد که نطفه فکر کردن ظهور حضرت حجت در ذهنشان کاشته شود. نمی گویم که قرار بود سخنرانی مذهبی کنم، بلکه می‌خواستم فقط یک تلنگری زده باشم.

کاراکتر استاد در چندین قسمت "قلب یخی" حرف‌های شعاری و بزرگ می‌زند و همه می‌گفتند چرا حرف‌های او اینگونه است؟ اما من عنوان کردم صبر کنید، آن کسی که شعار می‌دهد لزوما شعور ندارد. بگذارید ببینیم آخرش چه می‌شود. می‌خواستم بگویم دیدید این همان استادی است که چنین مطالبی را درباره اسلام می گفت اما خودش چگونه است. مگر ما در طول اسلام کم از این لطمه‌ها خوردیم؟ غیر از این است که وقتی ملعون می‌خواست سر امام حسین (ع) را قطع کند نماز تهیت خواند و گفت خدایا بپذیر از من کاری که دارم انجام می دهم. امروز هم مگر مستند "ظهور نزدیک است" را نساختند که رهبر معظم انقلاب هم ناراحت شدند و موضع گرفتند. یکبار خواستیم این حرف را بزنیم؛ اما آیا سد مقابل ما صهیونیست‌ها و طبقه روشنفکرهای لاییک بودند؟ نخیر؛ سد اصلی پیش روی ما وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی خودمان بود!
ارسال به دوستان