نوبت- روز و شب نشسته می لمبونه! چیزی برای ما باقی نمی ذاره. اگه حرفی هم بهش بزنی دنیا رو به هم می ریزه. این طوری ادامه بده، ما از گشنگی می میریم!
لاشخور جوان بعد از گفتن این جمله ها به چشم های لاشخور پیر زل زد. او حرف های لاشخور جوان را زیاد جدی نگرفت و در حالی که از روی شاخه می پرید، گفت:
- بده بخوره! چاق و چله شه! ما شیرهای زیادی را خورده ایم او را هم خواهیم خورد!
ناممکنمن نمی توانم باور کنم. فکر می کنم همه اش خواب می بینم. آخر چه طور ممکن است؟ مگر می شود از دیوارها عبور کرد، یا از آب گذشت و خیس نشد؟! ما تمام این کارها را کردیم، حتی از کوه پرت شدیم و خراشی برنداشتیم.
- احمق! ما مرده ایم.
این نوشته از داخل یک کلاه پشمی بر سر مجسمه ای برنزی پیدا شدمرد زندگی من!
مواظب خودت باش، زمستان سختی در پیش است. اگر طاقت نیاوردی خودت را به دیوانگی بزن تا تو را هم به تیمارستان بیاورند. مطمئن ام این جا به تو خوش می گذرد.
دوست تو دختر چشم آبی.
سفرمرد ترجیح می داد رود باشد تا سنگ. یک روز طاقت از دست داد و فریاد زد:
- من از این جا می روم!
کسی نگفت نرو! راه افتاد و به موازات رود حرکت کرد.
می خواست به دریا برسد؛ به آبی بی کران. اما وقتی به دشت رسید هراسی وجودش را فرا گرفت. رود در زمین فرو می رفت.
آخرین ترورپس از آنکه آخرین ترورش را انجام داد، تصمیم گرفت بقیه عمرش را با شرافت زندگی کند، اما وقتی خواست ماسک اش را درآورد با مشکل روبه رو شد. ماسک برای همیشه به صورت اش چسبیده بود.
آن ها نباید عاشق شوندمردم به همکارش گفت:
من تو را دوست دارم!
دخترک پرسید:
از چی حرف می زنی؟
مرد جواب داد:
از عشق!
در درون دخترک، قطعه ای با صدای خفیف آژیر کشید. احساس خطر کرد و بی درنگ گفت:
این برنامه برای من تعریف نشده!
سپس، روی اش را برگرداند و رفت. مرد که به اشتباه خود پی برده بود، سعی کرد موضوع را با هیچ کس در میان نگذارد. بی چاره نمی دانست صدایش در اتاق کنترل ضبط شده است. چند روز بعد او را به کارخانه سازنده اش برگرداندند و آنتی ویروسی قوی در قلب اش نصب کردند.
هیچآنها در یک روز برفی از هم جدا شدند.
یکی به سمت شمال رفت.
دیگری به سمت جنوب.
برف رد پای آنها را پوشاند، طوری که انگار هرگز نبوده اند.
احمق! ما مرده ایمداستانک های رسول یوناننشر مشکی
و برای جناب آقای رسول یونان آرزوی سلامت و موفقیت روز افزون می نمایم
ولیــــ همچین شاخم نمینویسه !
تبریک میگم
با اجازتون البته با ذکر نامتون چندتاشو به اشتراک گداشتم.
زیباو قابل تأمل