خبر درگذشت «استیو جابز»، جادوگر اپل، بدون شک یکی از مهمترین اخباری بود که دوستداران فنآوری اطلاعات نهتنها در ماهی که گذشت بلکه در یکسال اخیر، شنیدند.
آقای اپل در اثر متازتاز سرطان پانکراس دچار ایست تنفسی شد و در 56 سالگی درگذشت. او در طول 35سال فعالیت حرفهای خود، همواره موفق بود و بیشک برای رسیدن به این موفقیت از رموزی استفاده ميکرد که شاید کمتر کسی از آن آگاه باشد. شاید به همین دلیل بود که پس از مرگ استیو جابز، تعداد بسياري پیام تسلیت از مردم دنیا که تحت تاثیر وی و نبوغش قرار گرفته بودند، مخابره و به اطرافیان وی ارسال شد.
امروز دیگر نام اپل در کنار استیو جابز و محصولات شگفتانگیزی با نشانه «i» از قبیل: iPhone، iPod iPad، iTunes، iMac، iBook، iAD، iOS و... شناخته ميشود و بسیارند کسانی که با جزئیات يا چگونگی و نحوه زندگی وی آشنایی داشته و مسائل مربوط به آن را دنبال ميکنند اما به نظر ميرسد صرفنظر از زندگینامه این مبدع و بنیانگذار اپل، آنچه بیشتر باید مورد توجه قرار گیرد، درسهایی است که استیو جابز ميتواند به هر فردی بدهد. «گای کاوازاکی» 52ساله که در بخش سرمایهگذاری در «سلیکون ولی» اشتغال دارد و در نخستین سالهای شکلگیری اپل در جهت موفقیت این شرکت کمکهای شایانی کرده، درپی درگذشت استیوجابز روی پروفایل خود در «گوگل پلاس» فهرستی از نکات رازآميزي را نوشته که ميگوید آنها را در طول کار با جابز آموخته است. «کاوازاکی» که کار با استیو جابز را از 1983 آغاز کرد به مدت چهار سال همکاري نزدیکی با رئیس اپل داشت. اکنون وی این فهرست را تدوین کرده است تا هیچ یک از درسهای جابز از بین نروند یا به دست فراموشی سپرده نشوند.
1 -کارشناسان هیچچیز نميدانندروزنامهنگاران، تحلیلگران، مشاوران، بانکداران و راهبران نميدانند چه بکنند، بنابراین تنها به شما مشاوره ميدهند. آنها به تو ميگویند چه چیزی در محصول تو وجود دارد که خوب عمل نميکند اما قادر نیستند محصولی بهتر را بسازند. آنها ميتوانند به تو بگویند چگونه یک محصول را بفروشی اما خود قادر به فروش آن نیستند. آنها ميتوانند به تو توضیح دهند چگونه گروههای کاری بزرگ تشکیلدهی اما خودشان بدترین دفاتر را دارند. برای مثال، کارشناسان به ما ميگویند 2نقص مهم «مکینتاش» در اواسط دهه 80 فقدان حمایت برای یک چاپگر چرخشی و نبود لوتوس3،2،1 بود؛ این تنها چیزی است که کارشناسان ميتوانند به ما بگویند.
2 - مشتریان نميدانند چگونه چیزی را كه ميخواهند به تو بگویندنقطه تمرکز اپل، نیمکره راست مغز استیو بود که با نیمکره چپ حرف ميزد. اگر از مشتریان بپرسی چه چیزی ميخواهند، آنها به تو ميگویند: «بهترین، سریعترین و ارزانترین». اما این صدای یکنواخت تکراری بویی از یک تغییر انقلابی نبرده است.
مشتریان تنها ميتوانند آرزوهای خود را در قالب کلماتی بیان کنند که هنوز درحال استفاده از آنها هستند؛ در دورهای که در آن مکینتاش تولید ميشد، همه ميگفتند ميخواهند رایانهای با بهترین، سریعترین و ارزانترین سیستم عامل MS-DOS داشته باشند. بهترین چیز برای یک شروع، تولید محصولی است که تو ميخواهی استفاده کنی؛ این چیزی است که استیو جابز و استیو وزنیاک
انجام دادند.
3 - اهمیت جهش به جلوتغییرات بزرگ زمانی رخ ميدهند که تو جهشی فراتر از قدمهای یکنواخت برداری. بهترین تولیدکنندگان چاپگرهای چرخشی در ابتدا شروع به تعریف ویژگیهای جدیدی کردند که متفاوت بودند. اپل یک جهش رو به جلو برداشت: چاپگرهای لیزری. به آنهایی فکر کنید که یخ جمع ميکردند. به شرکتهایی فکر کنید که یخ را تولید ميکردند و به آنهایی فکر کنید که یخچالها را ميسازند. آیا هنوز هم امروز کسی هست که در طول زمستان یخ جمع کند؟
4 - بیشترین، بزرگترین است و بیشترین چالش، کیفیت کار را بهتر ميکندمن همیشه با این ترس کار ميکردم که استیو بتواند به من بگوید من عالی نیستم یا کارم هیچ ارزشی ندارد. این ترس، چالش بزرگ من بود اما رقابت با IBM و مایکروسافت یک چالش عظیم بود. تغییر دادن دنیا یک چالش بزرگ بود. من و کارمندان اپل (قبل و بعد از من) کار خود را به بهترین شکل انجام دادهایم چون باید برای انجام این چالشهای بزرگ حداکثر توان خود را صرف ميکردیم.
5 -روی طراحی حساب کناستیو با درخواستهای عجیب خود درباره طراحی، افراد مختلفی را دیوانه ميکرد: بعضی از قابهای سیاه به اندازه کافی سیاه نبودند. انسانهای فناپذیر عادی فکر ميکنند، رنگ سیاه سیاه است و خاکستری خاکستری اما استیو یک کمالگرا بود و حق داشت؛ بعضی افراد طراحی را در دل دارند، درحالیکه بسیاری دیگر تنها به آن توجه ميکنند.
6 - زمانیکه از گرافیکهای بزرگ و حروف درشت استفاده ميکنی نميتوانی اشتباه کنینگاهی به اسلایدهای استیو فونت حروف در سایز 70، از نوعی است که یک نمایشگر یا گرافیک بزرگ دارند. حال به رونماییهایی فکر کنید که دیگرانی که در بخش فنآوری مشغول به کار هستند، انجام ميدهند. آنها از فونت با سایز هشت استفاده ميکنند و عناصر گرافیکی در رونماییهای آنها وجود ندارد. بسیاری از مردم ميگویند استیو بزرگترین معرفیکننده برای محصولات جدید بود... اما هیچ شده از خود بپرسید چرا افراد بسیار کمي هستند که از سبک وی تقلید ميکنند؟
7 - تغییر ایده نشانهای از هوش استزمانی که اپل اولین «آی فن» را عرضه کرد، هیچ برنامه جانبی برای آن وجود نداشت.
برنامههای جانبی (app) را استیو به وجود آورد. آنها ایده بدی بودند چون هرگز نميدانستی با تلفن تو چه کار ميتوانند بکنند. در ابتدا تعریف برنامههای جانبی وب در داخل مرورگر «سافاری» تنها امکانی بود که ميتوانست تصور شود.
تا اینکه 6ماه بعد، استیو تصمیم گرفت برنامههای جانبی را به عنوان ابزارهای مناسبی به کار برد. اپل در مدت زمان کوتاهی راههای بسیاری را پیمود تا به شعار معروف خود برسد: «برای هر چیزی یک برنامه جانبی وجود دارد» (there’s an app for that).
8 -ارزش با قیمت فرق داردبیچاره هستید اگر فکر کنید همهچیز به قیمت وابسته است و باز هم بیچارهتر هستید اگر فکر کنید تنها ميتوان روی قیمت با دیگران رقابت کرد. قیمت تمام آن چیزی نیست که شما باید روی آن حساب کنید: آنچه باید روی آن حساب کرد، حداقل به اعتقاد تعداد کمي از مردم، ارزش است. ارزش است که باید در آمادهسازی محصول خود به آن فکر کنید تا بتوانید لذت استفاده از بهترین دستگاه موجود را به مشتری بدهید. ميتوانیم بگوییم هیچکس محصولات اپل را به خاطر قیمت پایین آنها نميخرد.
9 - نمایشهای مدیر اجراییاستیو جابز قادر بود 2 بار در سال و در دوره رونماییهایش به میلیونها نفر نشان دهد iPadها، iPodها، iPhoneها و Macها چگونه کار ميکنند. چرا بسیاری از مدیران اجرایی (CEO)، معاونان یا سایر مدیران ارشد خود را روی صحنه مراسم رونمایی صدا ميزنند؟ شاید برای اینکه نشان دهند در پس یک محصول، مجموعهای پرقدرت قرار گرفته است یا شاید به این دلیل که مدیر اجرایی عمق کاری را که شرکتش انجام ميدهد نميداند یا نميفهمد، بنابراین نميتواند آن را به خوبی توضیح دهد.
10 - شغل مستقیم مدیر اجراییشاید همیشه محصول مطلوب نبود اما همیشه به حدی چشمگیر بود که بتواند در تمام دنیا گسترده شود. در این مورد، استیو همیشه یک هدف داشت: «سلطه روی بازارهاي موجود و ایجاد بازارهای جدید در سطح جهانی».
11 - بازاریابیبه مربعی فکر کنید که به چهار مربع کوچکتر تقسیم شده است. محور عمودی نشان ميدهد محصول شما چقدر با محصول رقیب تفاوت دارد. محور افقی ارزش محصول شما را نشان ميدهد. در سمت راست پایین: ارزش است اما تک نیست و به یک قیمت رقابتی نیاز دارد. در سمت چپ بالا: تک است اما ارزش نیست، بنابراین شما در بازاری که وجود ندارد اولین هستید. در سمت چپ پایین: تک نیست و ارزش نیست، بنابراین شما یک ابله هستید. در سمت راست بالا: تک است و ارزش است و اینجاست که شما ميتوانید هم پول به دست آورید و هم تاریخ را بسازید. برای مثال، iPod تک بود و ارزش داشت چراکه تنها روش برای بارگذاری موسیقی قانونی بود و ارزان بنابراین به آسانی از سوی بزرگترین تهیهکنندگان موسیقی حمایت شد.
12 - برای اینکه بعضی چیزها را ببینی نیاز است که آنها را باور کنیزمانیکه در تلاشی تا جهشی به جلو برداری، به دنبال راهی برای فرار از دست کارشناسان ميگردی، در جستوجوی چالشهای بزرگ هستی، وسواس طراحی داری و تمام توجه خود را روی ارزش واحد پروژه معطوف ميکنی، باید مردم را متقاعد کنی تا کاری را که مشغول انجام آن هستی باور کنند. مردم برای دیدن مکینتاش آن را باور کردند و به همین دلیل به واقعیت بدل شد. این اتفاق در مورد iPod، iPhone و iPad هم رخ داد. نقطه آغاز برای تغییر دنیا تغییر ایدههاست؛ این بزرگترین درسی بود که از استیو آموختم.
منبع: همشهری اقتصاد/ سارا کروبی