موحد که با شش مدال طلا در کنار غلامرضا تختی پرافتخارترین کشتی گیر در تاریخ کشتی ایران محسوب می شود، در تالار افتخارات فیلا در جایگاه یازدهم قرار دارد.
وی در سال 1318 در بابلسر به دنیا آمده و در فاصله سال های 1965 تا 1970، پنج طلای جهانی و یک طلای المپیک در وزن 68 کیلو بدست آورد.
موحد در گفتگو با شبکه تلویزیونی بی بی سی، از دوران کودکی، سال های قهرمانی و مشکلات سیاسی خود با رژیم شاه سخن گفت.
وی درباره دلیل کناره گیری اش از کشتی گفت: " در سال 1972 دست راستم به شدت آسیب دید و ناچار شدم کشتی را کنار بگذارم. "
قهرمان المپیک 1968 مکزیکوسیتی افزود: بعد از آسیب دیدگی ام، رژیم شاه نه تنها از من قدردانی نکرد بلکه مرا از شرکت در کلیه ورزش ها محروم کرد. "
وی درباره مغضوب شدنش در رژیم شاه چنین توضیح داد: " من به کسی بی احترامی نکردم ولی عادت هم نداشتم دست کسی را ببوسم. من پای یک پیرزن ضعیف را می بوسم ولی دست کسی را که ادعای قدرت بکند، نمی بوسم. به عنوان یک قهرمان نمی توانستم و نمی خواستم در برابر هیچ صاحب قدرتی کرنش کنم. "
موحد در حالی که که خاطره خودش را از مشاهده تیتیر محرومیت مادام العمرش از حضور در کلیه رشته های ورزشی بیان می کرد، چشمانش پر از اشک شد و گفت: " من در زندگی ام خیلی کم گریه کرده ام ولی وقتی که آن تیتر را دیدم، اشک از چشمانم سرازیر شد و هنوز هم وقتی که به یاد آن تیتر می افتم، عمیقاً ناراحت می شوم. "
در حالی که فضای گفتگو تحت تاثیر اشک های موحد قرار گرفته بود، مجری برنامه سعی کرد قهرمان بزرگ کشتی ایران را دلداری دهد و سئوال دیگری را مطرح کرد. اما دل خون مرد طلایی کشتی ایران از اقدامات رژیم شاه، مجدداً بحث را به جای اولش برگرداند.
موحد افزود: " من گواهی پزشک داشتم که دستم آسیب دیده و نباید کشتی بگیرم اما مطبوعات آن زمان می ترسیدند گواهی پزشکی مرا منتشر کنند. "
وی همچنین به شرح ملاقاتش با معینیان رئیس دفتر شاه پرداخت و گفت: " بعد از اینکه مرا مادام العمر محروم کردند، به دفتر معینیان رفتم. به او گفتم من که دستم آسیب دیده و دیپگر نمی توانم کشتی بگیرم ولی شما چرا ممنوع الخروج کرده اید؟ معینیان گفت: موحد! برای تو گزارش های بدی رد شده است. من به او گفتم: "شما چشم و گوش شاه هستید و نباید به این گزارش ها استناد کنید." اما در نهایت دیدم او هم مثل بقیه است و نمی تواند به من کمکی بکند. "
موحد افزود: " با معینیان خداحافظی کردم و از دفترش بیرون آمدم اما ناگهان به سمت در اتاق او برگشتم. در را باز کردم و به او گفتم: من اهل شمالم و هوای ابری زیاد دیده ام. همیشه بالاخره آفتاب میاد و ابر می رود. این حکومت دوام نمی آورد. "
وقتی که مجری برنامه این شعر موحد را خواند: " پهلوانی رسم و راه دیگری است / پهلوان از ناجوانمردی بری است "، موحد گفت: این منش و فلسفه فکری من است. پهلوان لزوماً کشتی گیر نیست. پهلوان کسی است که نظر خیر و قدم خیر داشته باشد.
موحد در پاسخ به سئوالی درباره تختی، گفت: تختی قهرمانی بسیار کم نظیر و البته یک پهلوان بود. خصائص خوب انسانی داشت. تختی تنها کشتی گیری بود که شطرنج بازی می کرد. من او با هم زیاد شطرنج بازی می کردیم. من در سال های 1962، 1964 و 1966 با تختی در اردوی تیم ملی بودم. همیشه احترامش را داشتم وخوب می شناختمش. هر کس که او را پهلوان نامیده، به حق پهلوانش خوانده است.
موحد درباره میزان تحصیلات خود چنین گفت: دکترای تربیت بدنی دارم. در ایران فوق لیسانس خودم را گرفته بودم و برای اخذ دکترا به آمریکا رفتم و در آن جا مدرک دکتری خودم را گرفتم.
وی درباره دلیل ماندنش در آمریکا در دوران پس از انقلاب گفت: بعد از انقلاب، اواسط دورانی که مشغول کار بر روی تز دکترایم بودم، نامه ای از دانشگاه محل تدریسم در ایران به دستم رسید که از من خواسته بودند به ایران برگردم و مشغول به کار شوم. من هم نامه محترمانه ای برای رئیس آن دانشگاه نوشتم از او خواستم اجازه دهد درسم را تمام کنم. من زندگی در خارج را هرگز دوست نداشتم. من از زندگی ام در این جا راضی ام ولی دائماً سرفه می کنم اما در هوای کثیف تهران سرفه نمی کنم! به هر حال، دو ماه بعد از اینکه آن نامه را نوشتم، مرا از دانشگاه اخراج کردم. درها به روی من بسته شد و ناچار شدم در خارج بمانم.
موحد همچنین افزود: بعد از انقلاب، فضای کشور به هم ریخته بود و اوضاع نامساعدی در کشور حاکم بود. البته من کار بدی نکرده بودم و پرونده ای نداشتم که بازگشتم به ایران برایم دردسر ساز شود ولی سعدی می گوید: روباهی می گریخت. از او پرسیدند چرا می گریزی؟ گفت: شیر می گیرند. به او گفتند: تو که شیر نیستی. روباه گفت: تا من بیایم ثابت کنم شیر نیستم، خیلی طول می کشد!
قهرمان برگ کشتی ایران ردباره رد پیشنهاد مربیگری تیم ملی آمریکا نیز چنین توضیح داد: " یک روز بابا داگلاس و مارک گیبل به سراغ من آمدند. من پمپ بنزین داشتم و آنها به پمپ بنزین من آمدند و از من خواستند که مربیگری تیم ملی آمریکا را بپذیرم و این تیم را راه بیندازم. اما من دوست نداشتم چیزی به کسی یاد بدهم که ایرانی ها را زمین بزند. نخواستم علیه کشتی ایران کار کنم
اگر راست می گوئید درود بر شرف و غیرت ایرانی و البته اسلامی شما و امثال شما.
پ نه پ مثل دیشبی تو چشم مردم نگاه میکنیم و دروغ می گوئیم
اما من دوست نداشتم چیزی به کسی یاد بدهم که ایرانی ها را زمین بزند.
نخواستم علیه کشتی ایران کار کنم»
درود بر این غیرت