۰۵ آذر ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۵ آذر ۱۴۰۳ - ۰۴:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۸۲۹۲۸
تاریخ انتشار: ۲۳:۰۷ - ۰۵-۰۷-۱۳۹۰
کد ۱۸۲۹۲۸
انتشار: ۲۳:۰۷ - ۰۵-۰۷-۱۳۹۰

خاطره رهبر انقلاب از روز اول مدرسه

ضمیمه فرهنگ شهر روزنامه همشهری در شماره جدید خود خاطره روز اول مدرسه رفتن مقام معظم رهبری را به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی رهبر معظم انقلاب منتشر کرد.

روز اوّلى که ما را به دبستان بردند، روز خوبى بود؛ روز شلوغى بود. بچه‏‌ها بازى مى‏کردند، ما هم بازى مى‏کردیم. اتاق ما کلاس بسیار بزرگى بود - باز به چشم آن وقتِ کودکى من - و عدّه بچه‏هاى کلاس اول، زیاد بودند. حالا که فکر مى‏کنم، شاید سى نفر، چهل نفر، بچه‏ هاى کلاس اول بودیم. به هرحال و روز پُرشور و پُرشوقى بود و خاطره بدى از آن روز ندارم. البته چشم من ضعیف بود، هیچ‏کس هم نمی دانست، خودم هم نمی دانستم؛ فقط می‏ فهمیدم که چیزهایى را درست نمی‏بینم. بعد‌ها چندین سال گذشت و من خودم فهمیدم که چشم‌هایم ضعیف است؛ پدر و مادرم هم فهمیدند و برایم عینک تهیه کردند. آن زمان - وقتى که من عینکى شدم - گمان می ‏کنم حدود سیزده سالم بود؛ لیکن در دوره اول مدرسه این نقصِ کار من بود. قیافه معلم را از دور نمى‏دیدم، تخته سیاه را که روى آن مى‏نوشتند، اصلاً نمى‏دیدم و این، مشکلات زیادى را در کار تحصیل من به وجود مى‏آورد.

دبستانى که من در مشهد می ‏رفتم، معلم آن، مرحوم میرزا حسین تدین کرمانى بود. تنها مدرسه‏ دینى مشهد هم مدرسه‏ى ایشان بود، به نام «دارالتعلیم دیانتى». بنده شش سال در این مدرسه زیر دست آقاى تدین درس خواندم. مرحوم تدین واقعاً یک مرد حسابى بود. نه تنها آن زمان که من بچه بودم، این حس را داشتم، بلکه زمان ریاست جمهورى هم که ایشان در مشهد به دیدن من آمده بود، از نو نگاهى به ایشان کردم؛ دیدم مرد سنگین، جاافتاده، محترم و باشخصیتى است. ایشان، هم معلم بود، هم ناظم. با آن وقار و هیمنه‏ اى که داشت، در حیاط مدرسه راه می ‏افتاد و چوبى به دستش می‏گرفت و البته گاهى هم بچه‏‌ها را فلک می‏کرد؛ بنده را هم یک‏بار فلک کرد.

ایشان مرد محبوبى بود. در‌‌ همان دوره‏ بچگى هم بنده و شاید همه‏ى بچه‏‌ها به ایشان علاقه‏مند بودیم. وقتى درسم در آن مدرسه تمام شد، یکى از برادرانم در آن‏جا مشغول تحصیل شد؛ ولى باز من با ایشان سلام و علیک داشتم. سر ماه وقتى می ‏رفتم شهریه‏ برادرم را بدهم، ایشان را می‏دیدم؛ باز هم با‌‌ همان منش و چهره‏ محترم و آقاوار و واقعاً مدیریتى؛ آن هم نه مدیریت یک دبستان. ایشان در مدرسه هیبت داشت. ما در مدرسه محلى داشتیم به نام قصاص‏گاه، که بچه‏‌ها در آن‏جا مجازات مى‏شدند؛ بنده هم در همان‏جا یک‏بار قصاص شدم!

آنجا، هم محل مجازات بچه‏‌ها بود، هم نوعى زباله‏ دانى؛ یعنى بچه‏‌ها خربزه یا هندوانه میخوردند و پوست‏‌هایش را باید در آنجا می‏ریختند. ایشان وقتى در مدرسه راه می ‏رفت، با‌‌ همان لهجه‏ ى کرمانى به بچه‏‌ها خطاب می کرد: هر کس مِیْوه می خورد، پوست‌هایش را بریزد قصاص ‏گاه. از آن سال‏‌ها، این صدا هنوز در گوش من هست.
ارسال به دوستان
کانارد جنگنده چیست و چه وظیفه‌ای دارد؟ (+عکس) تنبلی روده در کودکان؛ از علت تا عوارض افزایش خطر سکته قلبی با مصرف زیاد این ویتامین باکتری زباله‌ها رگ‌های خونی را پیر می‌کند 70 خواص وازلین برای زیبایی پوست ، مو و دندان + کاربردها چرا قورباغه‌های «چرنوبیل» سالم و طبیعی هستند؟(+عکس) تبدیل پوست موز به انرژی پاک! بعد از امارات یک اسرائیلی دیگر در آمریکا کشته شد آخرین تغییرات سازمان سنجش از زبان وزیر علوم سفارت ایران در ابوظبی: ادعای مداخله ایران در قتل خاخام اسرائیلی را قاطعانه رد می کنیم استاندار خوزستان وضعیت دانشجویان مسموم شده را پیگیری کرد فرستاده آمریکا: اگر ظرف روزهای آتی توافقی حاصل نشود، از میانجیگری میان لبنان و اسرائیل عقب نشینی می‌کنم درگیری مسلحانه در شیراز/ سارق مسلح کشته شد؛ همدستش دستگیر شد هشدار دبیر شورای اطلاع‌ رسانی دولت به مدیران دولتی؛ شان اصحاب رسانه را رعایت نکنید برخورد می‌‌کنیم فرمانده کل ارتش: دیرباورترین افراد هم به این نتیجه رسیدند که رژیم صهیونیستی بعد از ۲۵ سال دیگر جهان را نخواهد دید
نظرسنجی
موافق مذاکره ایران با دولت ترامپ با هدف تنش زدایی از روابط تهران - واشنگتن هستید؟