درب بزرگ آهنی با كسالت و سنگینی كنار رفت. حق هم داشت. درب زندان زیاد عادت به باز شدن ندارد. درب دوم هم مثل اولی كنار رفت و بعد از هماهنگیهای اولیه وارد حیاط اوین شدیم. شهری كوچك در نقطهای خوش آب و هوا ولی پر از دیوار. دو نفر از مسوولان زندان برای همراهیمان آمده بودند و انصافا با گشادهرویی خوش آمد گفتند. یكی دو تذكر در مورد تصویر محكومان برای حفظ آبرو و حركت به سمت قلب اوین...
به گزارش ایسنا، ساعت 22 شامگاه سهشنبه یكم شهریور مقارن با سومین شب قدر پا به اوین گذاشتیم تا مراسمی متفاوت از هر سال را تجربه كنیم و «الغوث» را در كنار كسانی فریاد كنیم كه استغاثه شان از جنس استغاثه آدمهای آن طرف دیوار نیست.
چند دقیقه طول كشید تا به هوای اوین عادت كنیم. وقتی به همراه حاج آقا مومنی و حاج آقا خزایی به بالای اوین رسیدیم، سربازی كه روی برجك نگهبانی بود، هشدار داد اما پس از شناسایی عبور كردیم. مراسم شبهای قدر در همه سالنها برگزار میشد اما مراسم متمركز و پرجمعیت شب 23 ماه رمضان قرار بود با حضور محكومان اندرزگاه 7 كه بالاترین جمعیت را داشت، برگزار شود.
در آستانهی ورودی اندرزگاه 7 چهرهای آشنا «التماس دعا»ی بلندی خطاب به دو مسوول زندان گفت و وقتی نگاهش كردیم، شهرام جزایری را دیدیم با ظاهری كمی متفاوت از روزهای داغ برگزاری دادگاه و روزهای بازگشت پس از فرار، مثل همیشه لبخندی داشت و در حالی كه با یكی از همراهان دست میداد، گفت: «قبول باشه».
از سالن آمفیتئاتر عبور كردیم و داخل حسینیه رسیدیم. هوا كمی دم داشت. حدود 400 مددجو بدون آنكه اجباری برای حضورشان باشد در حسینیه حضور داشتند. این در حالی است كه مسوولان زندان میگفتند مددجویان زیادی تمایل دارند در این مراسم حضور داشته باشند اما كمبود فضا این امكان را نمیدهد. ما در جمع محكومان مالی بودیم. كسانی كه عمد یا غیرعمد محكومیت مالی داشتند و باید دوران محكومیت خود را سپری میكردند. كنار كسانی نشستیم كه فاصله شان با ما یك چك بلامحل یا یك لحظه تعجیل در رانندگی بوده است. كسانی كه از روزهای صفا و صمیمت كنار همسرشان به روزهای مطالبه مهریه و نفقه رسیده بودند و حال باید پشت میلهها منتظر تسویه حساب با طلبكاران میماندند.
دقیقا طبق برنامه اعلام شده ساعت 22 و 20 دقیقه صدای «اعوذ بالله» قاری بلند شد. صفر تا صد مراسم را مددجوان برگزار میكردند. از قاری و مداح گرفته تا پذیرایی و خدمات. خصوصی سازی در زندان یعنی همین كه تصدیگری با مددجویان و نظارت و كنترل با مسوولان زندان. در ابتدای مراسم پای صحبتهای حاج آقا مومنی بودیم كه میگفت، هیچ اجباری برای حضور در فعالیتهای فرهنگی نیست و مددجویان با میل و رغبت در این برنامهها شركت میكنند.
او همچنین از برگزاری كلاسهای مختلف فنی و حرفهای، اعطای گواهینامههایی بدون هیچ آثاری از محكومیت و اعطای وام اشتغالزایی پس از آزادی زندانیان گفت و به اینجا رسید كه فعالیتهای فرهنگی امتیازاتی را برای مددجویان به ارمغان میآورد كه اعطای مرخصی، ملاقات و استفاده از مددكاری از جمله این امتیازات است.
روحانی جوان در حال آماده شدن بود و همزمان صدای «یا ابا عبدالله» از دل زیارت عاشورای زندانیان میآمد. از حجتالاسلام پارسا در مورد تفاوت كار تبلیغی در داخل و بیرون زندان پرسیدم كه قاطعانه گفت، تبلیغ معارف دینی در داخل زندان بسیار سادهتر است. او معتقد بود كسانی كه در زندان هستند به نوعی سرشان به سنگ خورده، دردشان آمده و برای مداوای درد خود تشنه معارف هستند اما كسانی كه بیرون از زندان زندگی میكنند چون گرفتار نشدهاند دچار غرورند و انسان مغرور هم به سختی سر بندگی فرود میآورد.
پارسا به گفته خود با ذوق و سلیقه شخصی كار در زندان را برگزیده و هیچ اجباری به حضور در آنجا نداشته است. روحانی جوان به شدت بر این اعتقاد بود كه سخنرانی در این شبها و در میان زندانیان نیازمند چارچوب مشخص و محورهای از پیش تعیین شدهای نیست و حس و حال مددجوان است كه به محتوای سخنرانی جهت میدهد.
او گفت كه زندانی زیاد حوصله شنیدن نصیحت و موعظه ندارد و بیشتر به ذكر مصبت اهل بیت (ع) دل میدهد تا از این طریق بتواند تنهایی و غربت خود را بگرید و در همین اثنا اگر یك حدیث خوب یا روایت بشنود قطعا با توجه به رقت قلبی كه دارد برایش اثرگذار و مفید خواهد بود. ساعت 11 بود كه جوشن كبیر را شروع كردند. انگار همگی منتظر بودند تا فراز اول جوشن تمام شود و «خلصنا» را با صدای بلند و چشمانی تر فریاد كنند.
مهدی ایزدپرست رییس اداره فرهنگی تربیتی بازداشتگاه اوین را گوشهای یافتم و از او در مورد برنامههای این ماه در زندان پرسیدم. ریز برنامهها را كه شامل قرائت قرآن و ادعیه در زمانبندیهای مشخصی بود در اختیارم گذاشت و تاكید كرد كه همواره معتقد بوده پرداخت هزینه برای كار فرهنگی در زندان، نوعی سرمایه گذاری است كه 10 برابر هزینه، سودآور است.
او با گلایه از برخی مانع تراشیها در مسیر انجام كارهای فرهنگی و كمبود امكانات و زمینههای لازم، در عین حال به انتشار چندین نشریه در داخل اوین، تجهیز كتابخانه بازداشتگاه كه در سطح كتابخانههای عمومی كشور ارزیابی میشود و همچنین از برنامههای تحصیلی تا سطح دكترا سخت گفت.
ایزدپرست به موارد 16 گانه اقدامات و فعالیتهای جاری در اداره فرهنگی تربیتی شامل فعالیتهای قرآنی، ستاد اقامه نماز، ستاد امر به معروف و نهی از منكر، امور كتابخانه و فعالیتهای توسعه و ترویج كتابخوانی، روزنامهها و مجلات اهدایی، آموزشهای كلاسیك و رسمی آموزشهای غیررسمی جانبی، فعالیتهای صنایع دستی اشتغال و حرفهآموزی، امور مربوط به روحانیون، فعالیتهای هنری در رشتههای مختلف، فعالیتهای تربیت بدنی امور نشریه و داخلی و انتشار ویژهنامهها، برگزاری مراسم مناسبتها و ادعیه امور تبلیغات، طراحی نرم افزارهای فرهنگی و كلاس NA، اشاره كرد و گفت كه ای كاش همه در برابر انجام كار فرهنگی پاسخگو باشند و خود را موظف به ارتقای سطح فعالیتها بدانند.
او معتقد بود كه كار فرهنگی پروژه نیست كه امروز آغاز شود و چند روز دیگر نتیجهاش مشخص باشد بلكه یك پروسه است كه برای مشاهده نتایج آن باید منتظر ماند و حوصله به خرج داد. ایزدپرست گفت كه هیچ گاه در انجام فعالیتهای فرهنگی از جرم زندانی سوال نمیكنیم چون معتقدیم همه مددجویان انسانهایی هستند مانند افراد بیرون از زندان كه شایسته احتراماند و به هر حال باید برخی قواعد و مقررات زندان را رعایت كنند تا دوران محكومیتشان سپری شود.
او از شهرداری خواست تا مجموعه اوین را هم مانند منطقهای از فضای بیرون ببیند و در آنجا فرهنگسرا تاسیس كند تا مددجویان به سمت كار فرهنگی سوق پیدا كنند. او از سازمان تبلیغات نیز خواست تا اوین را هم یك نقطه محروم در نظر بگیرد و با اعزام مبلغ، بخشی از كار فرهنگی اینجا را بر عهده بگیرد. ایزدپرست، انجام فعالیتهای فرهنگی را باعث تعمیق روابط خانوادگی و اصلاح و بازگشت شرافتمدانه به جامعه دانست. او به ذكر خاطرهای پرداخت كه براساس آن یك زندانی توانسته بود با توسل به قرآن، از اعدام رهایی یابد.
ماجرا از این قرار بود كه طبق گفته ایزدپرست، چند سال قبل یك محكوم به اعدام با جرم مواد مخدر با فعالیت زیاد در زندان، تبدیل به یك فعال قرآنی شده بود اما سرانجام روز اجرای حكمش فرا رسید. مسوولان وقت زندان رجاییشهر برای توقف حكم تمام تلاش خود را كردند تا جایی كه شبانه به سراغ قاضی مربوطه رفتند و توانستند محكوم را كه فقط 5 قدم با چوبهدار فاصله داشت از اعدام نجات دهند و درپی همین فعالیتها نهایتا این شخص مشمول عفو شد و در حال حاضر نیز مدرس قرآن است.
صحبتها كمی به درازا كشید و حالا «یاعلی» در فضای حسینیه طنین انداخته بود و صدای سینهزنی میآمد. تا ساعت 1 و 30 دقیقه بامداد، ذكر و نام امیرالمومنین مهمان دلها و زبانهای زندانیان در اوین بود و كم كم مراسم قرآن به سر گرفتن نزدیك میشد. وقتی حجتالاسلام پارسا مراسم را شروع كرد، با «بك یا الله» حجمی از التماس و بندگی، وجود ساكنان اندرزگاه 7 را پر كرد.
حالا پای صحبتهای حاج آقا خزایی بودم كه 28 سال با دلدادگی و اشتیاق، هم نفس زندانیان بود. چشمهایش پر میشد وقتی میگفت انسان در كنار این بندگان گرفتار می تواند به مقاماتی برسد كه خارج از این فضا سختتر میتوان به آن جایگاه رسید. خزایی خود را وقف مددجویان كرده و رفتار زندانیان نشان میداد او را دوست دارند. او كه كلیه مسوولیتهای زندان از ساعت 2 و 30 دقیقه بعدازظهر سهشنبه تا صبح چهارشنبه بر عهدهاش بود، در كمال تعجب گفت از نظر من زندانی باید به فكر فرار باشد!
او در توضیح این گفتهاش اظهار كرد كه منظور از فرار زندانی، فراز غیرقانونی او نیست چون این فرار، وضع او را بدتر میكند. «منظور از اینكه میگویم باید به فكر فرار باشد این است كه آن قدر روی خود و شخصیتش كار كند تا بتواند هرچه زودتر برای بازگشت شرافتمندادنه و آبرومند به آغوش جامعه تلاش كند و زمینه آزادیاش را فراهم سازد».
خزایی گفت كه هرگز برای حضور در صحنههای اجرای حكم اعدام حال خوبی نداشته و صرفا حسب وظیفه در مراسم اجرا حضور یافته است. او اظهار كرد كه اگر در مراسم اعدام حضور مییافتم قطعا تلاش میكردم تا از پرونده محكوم اطلاع پیدا كنم.
حاجآقا خزایی بر این اعتقاد بود كه هیچ بیگناهی در زندانهای كشور اعدام نمیشود. او از خاطرات و تجربیاتش گفت و در عین حال بر ضرورت توجه به همه مددجویان فارغ از نوع جرم و اتهامشان تاكید كرد. وی گفت كه وقتی یك اعدامی در مراسمی مانند شب قدر شركت میكند و سینه میزند، این سینهزنی از عمق وجود اوست چون مسیری كه او رفته بیبازگشت است و از این طریق تلاش میكند حداقل بازگشت بیشتری به سمت فطرت الهی خود داشته باشد.
دستها بالاست. دستهای زندانی این بار به نشانه تسلیم در برابر معبود بالاست و قرآن واسطهای كه به حرمت آن و به عظمت وجودی 14 نور ابدی، دستان زندانی را در دستان رهایی و آزادی بگذارد. چند زندانی كه كارتهایی با عنوان «انتظامات» و «خدمات» به گردن آویختهاند با رسیدن روحانی به سوگند «بك یا حجه» به تكاپو افتادند تا مختصر وسیله پذیرایی را برای تقدیم به سوگواران امیرالمومنین آماده كنند.
ساعت 2 بامداد بود و مراسم دقیقا طبق برنامه قبلی به پایان رسید. زندانیانی كه به احترام نام نامی حضرت منجی ایستاده بودند، آماده رفتن شدند و ما هم. كنار یكی از زندانیان در ازدحام خروج جمعیت بودیم كه گفت خوش به حالتان كه میروید خانه. خانه برای او مفهومی سوای از سرپناه داشت. خانه برای او یعنی آزادی. همتالله خواهی ـ عكاس ایسنا ـ به شوخی گفت خوش به حال شما كه لااقل زودتر از ما میخوابید. زندانی گفت كاش من خانه بودم و تا صبح بیدار میماندم.
از پلهها كه پایین میرفتیم بوی غذای سحری می آمد. قیمه بود. دیگها را برای توزیع به داخل سالنها میبردند و زندانیان آماده خوردن سحری میشدند. به همراه حاج آقا خزایی، مهدی ایزدپرست، پارسا و یكی از مسوولان شیفت یگان حفاظت اوین عازم خروجی شدیم، سوار بر یك دستگاه مینیبوس كه قدیمی بود و آرم زندان اوین بر در آن خودنمایی میكرد با پنجرههایی پوشیده. در بین مسیر چند سرباز را هم سوار كردیم و چند دقیقه بعد به همان دربهای آهنی بزرگ رسیدیم. سمت چپ، هتل اوین عرض اندام میكرد و ما همراه با نسیم بیموقع منطقه اوین در حال خارج شدن از دنیایی بودیم كه دیوارهایش مرز حبس و رهایی بود.
در مسیر شمال به جنوب بزرگراه چمران ترافیك ماشینها بود كه سرنشینان آنها از مراسم احیا بازمیگشتند و نمیدانستند كمی آن طرفتر، نفوس خداجویی هستند كه در عین محرومیت از نعمت آزادی و در چارچوب مقررات زندان، همان مراسم احیاء را با شكل و حس و حالی دیگر برگزار میكنند؛ باشد كه دعایشان از راه میانبر شكسته دلی و پشیمانی زودتر به محضر حضرت حق برسد.