مهدي محمدي در کیهان نوشت:
بدون ترديد پرونده هسته اي ايران در حال ورود به دوراني جديد و اساسا متفاوت از گذشته است. آنچه طي هفته هاي اخير طرح گام به گام روسيه خوانده شده صرفا بيروني ترين جنبه اين تغيير فاز است والا آنچه واقعا در حال رخ دادن است، بسيار عميق تر از آن است كه صرفا در قالب اين يا آن پيشنهاد ديپلماتيك خاص قابل خلاصه سازي باشد.
از ماه ها قبل روشن بودكه زمان يك تغيير فاز اساسي درباره مجموعه مناسبات ديپلماتيك شكل گرفته حول برنامه هسته اي ايران فرا رسيده است. بويژه در آمريكا، ظرف حدود دو سال گذشته اين ادبيات كه چاره اي جز زندگي با يك ايران هسته اي نيست به روش هاي بسيار متنوعي توسعه داده شده است.
از يك منظر كساني استدلال مي كردند كه پس از 10 سال كشمكش ديگر وقت آن است كه غرب اين سخن ايران را كه مي گويد علاقه اي به ساخت سلاح هسته اي ندارد بپذيرد چرا كه اگر واقعا ايران قصد چنين كاري را داشت زماني به وسعت يك دهه كافي بود كه آن را به هر نحو ممكن انجام بدهد واگر اين كار را انجام نداده پس لابد واقعا قصد انجام آن را ندارد.
از منظر ديگر، كارآمدي راهبرد غرب براي متوقف كردن ايران يعني همان چيزي كه استراتژي دو مسيره فشار-مذاكره ناميده مي شود در اين دو سال عميقا به چالش كشيده شده است.
اين راهبرد در مسير فشار مبتني بر تركيب گزينه هاي تحريم، تهديد به درگيري نظامي، عمليات اطلاعاتي و تلاش براي ايجاد بي ثباتي داخلي در ايران بوده است.
اين گزينه ها در دو سال گذشته نه به طور مناسب ايجاد شدند، نه تركيب موفقي از آنها شكل گرفته و نه مجموعا توانستند تاثيري روي واقعيت هاي برنامه هسته اي ايران بگذارند به گونه اي كه نه روند پيشرفت اين برنامه مختل شده، نه ايران هدف گذاري هاي خود را تغيير داده و نه حتي از سرعت برنامه هسته اي ايران كاسته شده است.
در مسير مذاكره هم اين راهبرد هرگز به اندازه كافي مبتكرانه و صادقانه نبوده است. اكنون تعداد طرفداران اين ايده بسيار زياد شده است كه ظاهرا آمريكا اصلا مايل به حل برنامه هسته اي ايران نيست چرا كه اصلا مشكلش برنامه هسته اي نيست و به خوبي مي داند كه كسي در ايران قصد ساخت سلاح هسته اي ندارد بلكه هدف اصلي آمريكا اعمال فشار براي تغيير رژيم در ايران است و لذا به حفظ بهانه اي مانند برنامه هسته اي براي تداوم اعمال فشار نياز دارد.
همين مسئله باعث شد اعضاي گروه 6 عملا به دو دسته تقسيم شوند. دسته اول كشورهايي كه عقيده داشتند مي توان به راه حلي رسيد كه در آن ايران سلاح نسازد و از حقوقش هم برخوردار باشند و دسته دوم آنها كه وجود هرگونه راه حلي در دورنما را انكار مي كردند.
منازعه ميان اين دو دسته درون گروه 6 تازه داشت بالا مي گرفت كه تحولات منطقه آغاز شد. در ساده ترين تحليل ممكن، اين تحولات به 3 نتيجه راهبردي منجر شد كه هر سه مستقيما بر موضوع هسته اي ايران اثر مي گذاشت.
اول اينكه اين تحولات مجموعه اي از مشكلات ژئوپلتيكي بسيار حاد براي آمريكا و اسراييل ايجاد كرد كه باعث شد آنها ديگر حقيقتا قادر به حفظ موضع سنتي خود در اين باره كه مسئله هسته اي ايران «تهديد شماره يك» است نباشند.
بنابر اين خود به خود از ميزان حساسيت ها درباره برنامه هسته اي ايران كاسته شد.
دوم، آمريكايي ها دريافتند -بپذيرند يا نه- قدرت منطقه اي ايران روز به روز در حال فزوني است و نيروهايي در منطقه در حال به دست گرفتن سررشته امور هستند كه نزديكي فكري و پيوندهاي سازماني وثيق با ايران دارند.
سوم، متزلزل شدن موقعيت ديكتاتورهاي عربي منطقه آمريكا را به اين فكر انداخت كه ديگر از توان گذشته براي اعمال فشار به ايران برخوردار نخواهد بود.
اينجا بود كه به نظر مي رسد گروه هوادار مصالحه درون گروه 6 توانست حرف خود را به كرسي بنشاند و ايده روسيه محصول همين امر است. 5 نكته زير روشن مي كند كه مباني خفته در پس اين ايده چيست:
1- قلب ايده روسيه اين است كه راهبرد دو مسيره عليه ايران بايد كنار گذاشته شود. ديناميزم دروني راهبرد دومسيره اساسا بر اين پيش فرض مبتني بود كه ايران تحت فشار امتياز خواهد داد و مشكلي هم اگر هست در نوع و شدت فشارهاست.
آمريكايي ها بويژه از فتنه 88 به اين سو با قوت استدلال كرده اند كه اگر ميزان مناسبي از فشار با مشاركت تعداد مناسبي از كشورهاي جهان و در زمان مناسب بر ايران وارد شود حتما موضع ايران را تغيير خواهد داد.
روس ها استدلال مي كنند كه اين راهبرد امتحان خود را پس داده و ناكارآمدي آن روشن شده است.
اولا روشن شده كه غرب به هيچ وجه قادر به توليد آن مقدار فشار كه ادعا مي كند بر ايران نيست.
ثانيا هيچ نوعي از فشار وجود نخواهد داشت كه در طولاني مدت به طور اجماعي عليه ايران قابل اعمال باشد.
ثانيا حتي اگر غرب بتواند آنگونه كه ادعا مي كند فشارهاي اقتصادي سنگين به ايران وارد كند، اين فشارها «رفتار هسته اي ايران» را عوض نخواهد كرد.
روس ها بر اين ايده تاكيد دارندكه موضوع ايران نهايتا از راه تعامل حل مي شود نه فشار و انزوا. از ديد روس ها، فشار و انزوا مي تواند ايران را تا حد بسيار دردناكي آزار بدهد ولي نمي تواند محاسبه راهبردي ايران درباره برنامه هسته اي اش را عوض كند همچنان كه تا كنون نيز نكرده است.
پس اگر هدف آمريكا تغيير دادن محاسبات راهبردي ايران درباره برنامه هسته اي اش باشد، ثابت شده است كه تحريم به اين هدف منجر نخواهد شد چرا كه محاسبات راهبردي ايران درباره برنامه هسته اي اش اساسا از مسائل اقتصادي تاثير نمي پذيرد.
بنابراين پيشنهاد روس ها اين است كه به جاي تهديد به افزايش تحريم كه يك روش امتحان شده است، روي كاهش تحريم ها تمركز شود.
2- مسئله بعدي به تحولات منطقه مربوط است. در اين باره هيچ ترديدي نيست كه اگر اين تحولات رخ نداده بود ايده گام به گام به ايران پيشنهاد نمي شد.
نكته كليدي در اينجا اين است كه آمريكايي ها بوضوح دريافته اند كه در ميان مدت بايد حدي از برتري ژئوپلتيكي ايران در منطقه را بپذيرند و از اين هم كه مسائل منطقه اي به دستور كار مذاكرات با ايران اضافه شود گريزي نيست.
ضمن اينكه درباره آينده منطقه بوضوح ميان روسيه و آمريكا هم اختلاف ديد و هم اختلاف منافع وجود دارد. روس ها عقيده دارند كه كاهش قدرت آمريكا در خاورميانه امكان مانور بيشتري به آنها خواهد داد كه البته اين جز از طريق شراكت با ايران ممكن نيست.
3- سومين نكته اين است كه اكنون هم در آمريكا و هم در اسراييل اين ارزيابي اطلاعاتي كه ايران مشغول ساخت سلاح هسته اي نيست غلبه كرده است. در واقع جامعه اطلاعاتي و نظامي در غرب -كه اگر بنا بر درگيري با ايران باشد بايد بار آن را به دوش بكشد- به هيچ وجه مايل نيست به سياستمداران اجازه بدهد دردسري جديد آن هم به بزرگي ايران ايجاد كنند.
روسيه و چين از مدت ها قبل بر اين باور بوده اند كه ايران واقعا علاقه اي به ساخت سلاح هسته اي ندارد چرا كه سلاح هسته اي چيزي به برتري هاي استراتژيك ايران اضافه نخواهد كرد.
جامعه اطلاعاتي و نظامي آمريكا و اسراييل هم به تازگي در حال نزديك شدن به همين ديدگاه هستند.
اكنون برآورد اجماعي غربي ها -كه البته از بيان علني آن ابا دارند- اين است كه ايران هيچ برنامه بالفعل ساخت سلاح هسته اي ندارد و همه آنچه هست اين است كه پي گيري و تعميق برنامه غني سازي باعث شده ايران توانايي انتخاب مسيرهاي متعدد در آينده برنامه هسته اي اش را داشته باشد.
علاوه بر اين، يك نكته بسيار مهم اين است كه اكنون در غرب نوعي اتفاق نظر بوجود آمده است كه ايران از نقطه قابل بازگشت عبور كرده پس بهتر است غرب به جاي اينكه انرژي خود را صرف هدف بيهوده و غير قابل دست يابي به نام بازگرداندن ايران به عقب بكند، روي آينده برنامه هسته اي ايران متمركز شود و با تقويت نظارت آژانس امكان ادعايي انحراف را منتفي كند.
در يك جمله، غلبه اين تحليل كه ايران به دنبال بمب نيست، فضاي وسيعي را براي ابتكار عمل هاي ديپلماتيك ايجاد كرده است.
4- مسئله چهارم اين است كه بويژه براي روس ها هيچ چيز مهم تر از توسعه روابط اقتصادي هم با ايران و هم با آمريكا نيست. روس ها به دنبال فرمولي هستند كه اجازه حضور آنها در بازار ايران را بدهد بدون اينكه آنها را از حضور در بازار ايران محروم كند.
5- و نهايتا، غرب اين نكته را دريافته است كه امكان به نتيجه رسيدن هيچ ايده اي كه درصدد تحميل يك جانبه درخواست هاي غرب بر ايران باشد بي آنكه براي خود غربي ها هم تعهداتي در نظر بگيرد وجود ندارد.
گام به گام بودن طرح روس ها دقيقا از اين واقعيت ناشي مي شود كه هر دو طرف بايد تعهداتي را بپذيرند و ميزان پاي بندي هر يك از طرفين به گامي كه ملزم به برداشتن آن شده تنها عاملي است كه طرف مقابل را هم به برداشتن گام متقابل تشويق مي كند.
بنابراين غربي ها با پذيرفتن اين ايده عملا قبول كرده اند كه دوران اعتمادسازي يك طرفه به پايان رسيده و آنها هم بايد تعهداتي جدي را بپذيرند.
آنچه در اينجا گفته شد فقط در حد مباني است. مراحل كليدي ديگري هم وجود دارد كه بحث درباره آنها در اين مقال نمي گنجد. از جمله يك بحث مهم اين است كه چارچوب اين طرح گام به گام يعني اصولي كه غرب حاضر است بپذيرد چيست و نهايتا اينكه درون طرح كدام گام با كدام گام مقابل نهاده خواهد شد؟