۳۰ شهريور ۱۴۰۳
به روز شده در: ۳۰ شهريور ۱۴۰۳ - ۲۲:۵۷
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۷۴۰۳۱
تاریخ انتشار: ۱۶:۴۹ - ۰۱-۰۵-۱۳۹۰
کد ۱۷۴۰۳۱
انتشار: ۱۶:۴۹ - ۰۱-۰۵-۱۳۹۰
نگاهی منصفانه به «سیزده 59»؛

گردان تك نفره بسیجی از كما درآمده، زیر توپخانه "كیهانی ها"!

از بازی بد و تصنعی دریا آشوری گفتیم اما در مقابل پرویز پرستویی كه برای بازگشتش و طبیعی جلوه كردن بودن در كما، 15 كیلوگرم وزن لاغر كرده باز هم معركه بازی می كند و صابر ابر هم/ چون سالور جزو برخی جریان ها نیست، توپخانه روزنامه هایی چون كیهان كه شناخت چندانی از تكنیك فیلم ندارد، به اسم نقد، همه عقبه فیلم را می زنند. / در طول فیلم گاف هایی متعددی قابل مچ گیری است...
آينده:
در ایامی كه فیلم های كمدی و با فاصله ای قابل تامل ملودرام ها، میدان دار سینمای حرفه ای ایران هستند و مخاطب نیز طبیعتاً به آثار فاخر در این دو ژانر گرایش نشان می دهد، ساخت یك ملودرام با دستمایه قرار دادن ژانر جنگی و دفاع مقدس اتفاق مبارك تلقی می شود كه شاید اگر حامی چون سازمان تبلیغات اسلامی نبود، ساختش تحقق نمی یافت و آهسته آهسته این ژانر كمتر از این می شد. اما در عین حال نباید از نقد این اثر گذشت؛ چرا كه می توانست به مراتب قوی تر ساخته شود و سامان سالور با «سیزده 59»، می توانست گذر از سینمای هنری به سینمای صنعتی را به مراتب بهتر از این، تجربه كند.



سامان سالور به گونه ای آغاز كرده و هشت سال ادامه داده بود كه كمتر كسی تصور می كرد تغییر مسیر دهد و به نظر می رسید با موفقیت در بخش فیلم های هنری، معناگرا و مخاطب خاص، به سمت و سوی فیلم های عباس كیارستمی برود و بعید به نظر می رسید، او بخواهد با ریسك در مسیر سینمای صنعتی وارد عمل شود. او با ساكنین سرزمین سكوت (1382) برنده جایزه منتقدان بین‌المللی فیپرشی شد، با چند كیلو خرما برای مراسم تدفین (1384) برنده جایزه بخش سینماگران معاصر جشنواره فیلم لوكارنو و با فیلم ترانه تنهایی تهران (1387) به‌عنوان تنها نماینده سینمای ایران در بخش 15 روز با كارگردانان به جشنواره فیلم كن 2008 راه یافت و البته از فرانسوی ها جایزه ای نگرفت.



سالور در ایامی كه در جشنواره ها مورد توجه قرار گرفته بود و می توانست همین مسیر را ادامه دهد، ریسك كرد و فیلمنامه ای نوشت كه برخلاف آثار بلند پیشینش، ساختار یك اثر مخاطب خاص را نداشت و قرار بود مخاطبی بیش از تماشاچیان و داوران جشنواره ها داشته باشد. این اتفاق ارزشمند باعث شد سبك كاری او را مخاطب عام نیز بشناسد. هرچند پلی به نام «سیزده 59» یا همان «1359» خودمان كه یادآور سال آغاز جنگ تحمیلی به ایران است، برای عبور از مخاطب خاص به مخاطب عام توسط سامان زده شد، آنچنان مستحكم نبود كه مخاطبان عام نیز همچون خواص هنری یكپارچه تحسینش كنند. اما بی شك در این آشفته بازار كه فیلم ها اكثراً فاقد محتوا هستند، برای كارگردانی كه چون حاتمی كیا و ملاقلی پور خودش جنگ را تجربه نكرده، اثر ارزشمندی تلقی می شد.



فیلم روایتگر زندگی یك فرمانده دفاع مقدس به نام جلال با بازی پرویز پرستویی است كه در حال دفاع از یكی از مواضع ایران در سالهای پایانی جنگ است كه در این بین گروهی از همرزمانش در دم شهید می شوند و خودش نیز به "كما" می رود و تا این روزها در كماست و حال پس از این همه سال و ناامیدی همگان از بازگشت سردار، از كما خارج می شود و هوشیاری اش را به دست می آورد و حالا همگان در تلاشند تا او تصور كند تنها چند ماه در كما بوده و بر این اساس از كارگردانی بهره می گیرند تا با فضاسازی و حتی رنگ كردن موهای همرزمان باقی مانده اش در گذر این سالها و جا زدن دختر سردار (دریا آشوری) به جای همسر سردار، همه چیز را طبیعی جلوه دهند و برای آنكه سردار متوجه حال و روزش نشود، همه آینه ها را نیز از دسترش خارج می كنند، غافل از آنكه سردار باهوش داستان در انعكاس قاشق خودش را می بیند و پس از یك شوك به دنبال همرزمان سابقش می رود و اینجا قصه یك باره با رفتن سردار بالای صخره به قصد خودكشی و بازگشتش تمام می شود.




داستان با همان فلاش بك جنگ شروع می شود. فلاش بكی كه اگر قرار باشد قلابی برای گیر انداختن مخاطب و كشاندنش تا انتهای فیلم باشد، قابل توجه است. صحنه های جنگی برخلاف بسیاری از فیلم ها، حرفه ای درآمده و به كارگیری صحنه هایی همچون نوع خروج گلوله از سلاح و یا رفتن جلال پشت مسلسل خودی و شلیك به دشمن عراقی جذاب و گیراست و مخاطب را در دقایق نخست، چشم انتظار دقایق ملتهب تر می سازد. اما جنگ همان جا تمام می شود و پس از آن بازگشت به حال و چراغ قرمز آمبولانس و توضیحات پژشك و رفیق سردار جلال (جمشید مشایخی) مشاهده می شود و دیگر خبری از فلاش بك و ارجاعات نیست، جز هنگام خروج پرویز پرستویی از كما كه یكباره گوشه هایی از آنچه در ابتدای فیلم مشاهده كرده را بازخوانی می كند و یك یا حسین زیبا می گوید، حال آنكه این فیلم می توانست تا انتها ده دقیقه دیگر هم ارجاعات به صحنه جنگ با تصاویر تازه داشته باشد.

دوربین در بسیاری از دقایق فیلم نقش مثبتی برعهده دارد اما برخی اوقات هم تماشاگر را خسته می كند. در همان دقایق نخست جنگی، برای نمایش التهاب فضا، دوربین روی دست می رود اما آن قدر در این زمینه افراط می شود كه بیننده به یاد فیلمبرداری از وقایع با دوربین های هندی كم می‌افتد، در حالی كه هیچ تسلطی از سوی فیلمبردار آماتور وجود ندارد و این خوب نیست. سالور آن صحنه ها را به خوبی مدیریت كرده و برخلاف عمده فیلم های دفاع مقدس كه رزمنده ایرانی دارای توانمندی جنگی پایین و اعتقادی بالاست و راحت شهید می شود، اینجا حس باهوش بودن رزمنده های ایرانی در گردان مورد اشاره فیلم تقویت می شود، اما دوربین در برخی سكانس های دیگر نتوانسته انتظارات را برآورده سازد و شاید با انتخاب شات های بهتر كه در فینال فیلم، بیشتر مورد نیاز است، می شد به جای  به فلو كردن این تصویر، از زوایه ای تصویربرداری كرد كه مشخص نشود به علت نامحرم بودن، باران دستش را به جای كشیدن روی صورت جلال، بالای صورت جلال حركت می‌دهد.



البته شاید اگر قرار بود نقش دختر سردار جلال هم حذف شود، فیلم بهتر در می آمد. چون به واسطه محدودیت های موجود، طبیعتاً نمی توان انتظار داشت طبق آنچه همواره در واقعیت رخ می دهد، پدر و دختر و یا همسر و شوهر همدیگر را در آغوش بگیرند و اوج كشش دراماتیك میان این دو، دست كشیدن باران آشوری بر روی پارچه روی بدن پدرش پس از به هوش آمدن است كه طبیعاَ بیننده تصویر می كند یعنی دختری كه این همه سال مشتاق دیدار پدر و یه باران شنیدن از لبانش بوده، اینقدر بی خیال به موقعیت است؟! به هر حال چاره ای هم نبوده و باید حریم ها نیز رعایت می شده اما در عین حال آنچه بیش از همه حریم ها، این كشش دراماتیك را تحت الشعاع قرار داده، بازی ضعیف و تصنعی دریا آشوری است كه می توانست با بازی چهره ای چون لیلا حاتمی، هدیه تهرانی و یا نیكی كریمی كه عمری از ایشان گذشته و می توانند نقش مادر و دختر را توامان بازی كنند، هم ذات پنداری مخاطب با دختر سید جلال را به اوج رساند.



مشكل دیگر فیلم كه بخشی از مخاطبان را كلافه می كند، عدم توازن و تقسیم بندی زمانی فیلم است و به عبارت ساده تر، بیننده در حالی كه 40 و چند دقیقه از فیلم را مشاهده می كند، همچنان كلافه از مقدمه هایی است كه برای بازگشت به دنیای متفاوت با دنیای بیست تا سی سال پیش ایران باید مشاهده كند و این مقدمه چینی های كش دار می شد در یك سوم تایم كنونی خلاصه شود و با درآوردن دیالوگ های زائد كه به اصل فیلم كمك چندانی نمی كنند، از اینكه ریتم «سیزده 59»، از شتاب نخست، آهسته، آهسته و آهسته تر می شود، پرهیز می شد و ریتم فیلم با افزودن همان فلاش بك هایی از جنگ كه جای كار داشت و بار دراماتیك اثر را هم خدشه دار نمی كرد، جای برخی دیالوگ های ضائد و خسته كننده را می گرفت تا این حس پایانی كارگردان بیشتر تقویت شود كه آسدجلالها آدم های بزرگ و دارای آرمان هایی با ندای «یا حسین» هستند كه همچنان چون دریایی پرطوفان در حال جنگند كه ساكنان دریا با گذشت مدتی، دیگر صدایشان را نمی شنوند.



در طول فیلم گاف های متعددی هم قابل مچ گیری است كه مثلاً رنگ كردن موی همرزم سید جلال برای جوان نشان دادنش و متوجه نشدن سید جلال پیرامون گذشت سی سال در حالی اتفاق می افتد كه دقیقاً در صحنه بعدی، موی همرزم سیدجلال سفید نشان داده می شود، حال آنكه بعید است یك ساعته (زمان داخل فیلم و فیلم نامه) موهای همرزمش سفید شود یا بدتر از آن خروج سید جلال پس از متوجه شدن پیرشدنش از سینماست كه هیچ نگهبان و پرستاری متوجهش نمی شود و او نیز راحت پس از یك كمای بیست، سی ساله از تپه ها بالا می رود و البته نشانی قهوه خانه بالای تپه دوستانش را هم در گذر تغییرات این سالها تهران به راحتی می تواند بیابد. در این اوضاع توصیه های سیدجلال به همرزمش كه معتاد شده، در دقایقی كه مثلاً به واسطه وقایع ملتهب شده نیز برای مخاطب قابل درك نیست، چون جلال قصه ما بدترین دقایق عمرش را سپری می كند و آنچنان ریلكس توصیه كردن متناسب با آن سكانس داخلی و خواب اصحاب كهفی و اتفاقات بعدی كه برایش افتاده، نیست.



با این حال فیلم ارزش های هنری دارد و جزو فیلم هایی است كه ارزش تماشا و البته بحث كردن را دارد، هرچند می توانست با كاستن از بخش هایی و بهتر شدن و افزودن چند سكانس دیگر و در نظر گرفتن یك فینال بهتر، این فضا را به وجود آورد كه با نمایش تیتراژ پایانی، مخاطب انتظار ادامه ماجرا و قیچی خوردن فیلم را نداشته باشد، هرچند همین كه مخاطب در انتها در پی بیش از آنچه تماشا كرده می گردد، نشان می دهد سالور تا حدود زیادی، موفق شده مخاطب را با خود همراه سازد اما قطعاً در صورت تكمیل بیشتر سناریویی كه قرار بوده طنز باشد و حالا جدی شده و البته دستمایه هایی از طنز را نیز همچنان با بازی مهران احمدی دارد، می شد بازخورد بهتری از تماشاگران دریافت كرد.



از بازی بد و تصنعی دریا آشوری گفتیم اما در مقابل پرویز پرستویی كه برای بازگشتش و طبیعی جلوه كردن بودن در كما، 15 كیلوگرم وزن لاغر كرده باز هم معركه بازی می كند و صابر ابر هم پس از او، خوب ظاهر می شود، هر چند اگر نقش ابر حذف هم می شد، در مسیر داستان اتفاقی نمی افتاد و در واقع صابر ابر كه در نقش نصابی است كه رمز ماهواره های مردم را 1359 می گذارد و حالا می خواهد با دختر یك سردار زندگی كند، حضورش بیشتر تشریفاتی و با هدف پربازیگر شدن فیلم تلقی می شود. در آخر هم باید تاكید كرد صداگذاری و موسیقی متن فیلم هم اصلاً مناسب نبود و در برخی بخش ها انگار موسیقی را كشیده بودند و شاید یكی از دلایلی كه مخاطب نمی تواند با فیلم یكی شود، همین نوای كش داری است كه برخی اوقات اثر را غیرحرفه ای جلوه می دهد.



با همه این نقدها، نمی توان از ارزش های این فیلم گذر كرد و همین كه در این فضای روشنفكرزده، سالور ترجیح داده با یك اثر دارای ژانر جنگی و دفاع مقدس، به فیلمسازی صنعتی بپردازد یك اتفاق مثبت است و این نشان می دهد فیلمسازی جدی در خصوص دفاع مقدس به حاتمی كیا خلاصه نخواهد شد و نسل جوان و خلاق همچون سالور هم می توانند در این عرصه موثر حاضر شوند و آثاری بسازند كه شاید امثال شمقدری و شورجه توان ساختش را نداشته باشند. با این حال چون سالور جزو برخی جریان ها نیست، از همه طرف مورد حمله قرار می گیرد و ضعف های فیلمش توسط عده ای كه برای فیلم های سخیف سر و دست می شكنند، آگراندیسمان می شود و همین نشان می دهد «سیزده 59» یك چیزهایی دارد و به همین دلیل توپخانه روزنامه های سیاه و سفیدی چون كیهان كه شناخت چندانی از تكنیك فیلم ندارد، به اسم نقد، همه عقبه فیلم را می زنند.

باید یادآور شد در فضای كنونی سینمای ایران كه جز خودی ها، كارگردان دیگری فیلم بلند سینمایی با تم دفاع مقدس نمی تواند به سادگی بسازد و همین باعث شده شاهد كاهش این دست آثار جدی در چند سال اخیر باشیم، اینكه سازمان تبلیغات اسلامی به این حوزه ورود كرده و در یك فیلم دفاع مقدس حمایت مالی و سرمایه گذاری انجام داده، یك اتفاق مثبت است تا مردم آهسته آهسته این ژانر را هم همچون سینمای اكشن از یاد نبرند و همچنان یاد یك جنگ خوب(دفاع) برایشان تازگی داشته باشد، حتی اگر همه بار فیلم بر روی دوش بازیگر نقش اول باشد و یك گردان تك نفره را شاهد باشیم.



از این حیث باید به حجت الاسلام خاموشی و همكاران فهمیده اش در حوزه هنری در كشاندن یك فیلمساز هنری ساز به این عرصه و تولید یك اثر نسبتاً قابل دفاع تبریك گفت، به خصوص كه این رویه نشان می دهد این نهاد فرهنگی همچون برخی بخش های سینمایی دستخوش گروه گرایی نیست و از همه طیف های سینمایی حمایت می كند.  در آخر نیز توصیه می شود در این سال كه فیلمهای خوب تا انتهای سال شاید به ده فیلم نرسد، تماشای این فیلم را به قصد گذراندن یك عصر دلنشین و همچنین حمایت از سینمای دفاع مقدس از دست ندهید.
ارسال به دوستان