برای ما چاقو خوردن هاشم فروزش و علی خلیلی در جریان نهی از منكر یا مزاحمت آن جوانان برای دختران و حتی مرگ روح الله داداشی در یك نزاع به ظاهر سر هیچ و تجاوزات به نوامیس مردم عادی شده است. این اتفاقات از طرف یك عده جوان كه تربیت نشدهاند و برایشان انسان و اخلاق و دین مهم نیست و خود را از سایه قانون خارج میدانند، انجام شده است. اتفاق عجیب و تأسفبارتر و غیرانسانیتر، خودداری بیمارستانها از پذیرش یك انسان دم مرگ است.
روات حدیث نوشت: سریالِ هجمه به ناهیان از منكر و مجروح كردن آنان، این روزها به یك خبر عادی تبدیل شده است. ناهیانی كه معمولا از طلاب حوزه علمیهاند. برای فهم اینكه چرا یك ناهی از منكر مجروح میشود و این خبر، خبری عادی محسوب میشود و كسی از آن شگفت زده نمیشود باید به سؤالات فراوانی پاسخ داد. جامعه ما از لحاظ اخلاقی در چه سطحی است؟ با وجود این همه جرایم و تجاوزات و قتل و نزاعهای خیابانی و اعتیاد و .. آیا نمیتوان گفت ما در یك انحطاط اخلاقی یا در آستانهی آن قرار داریم؟ عوامل این سقوط اخلاقی چیست؟ دستگاههای تربیت و آموزش چه نقشی در این وضعیت دارند؟ آموزش و پرورش، صدا وسیما و فرهنگ و ارشاد چه میكند؟ رسانههای سنتی تبلیغ دین مانند منبر و وعظ و مساجد چه میكنند؟ بیكاری و اشتغال چه تأثیری در این روند دارد و ….
این سؤالها را باید پاسخ داد. باید برای بازسازی اخلاقی جامعه تلاشی نو كرد. روشن است وقتی همه ثانیههای مسئولان و نمایندگان را مسائل سیاسی پر كرده باشد، نباید از آنان انتظاری برای ارتقاء فرهنگ داشت. وقتی شورای عالی انقلاب فرهنگی وقتش را صرف تصرف ممالك غنی دانشگاه آزاد میكند و در پایان مصالحه میكند، معلوم است كه برای جوانهای علّاف سر كوچه برنامه ندارد. هنگامی كه همه به فتنه و جریان انحرافی می پردازند، به حاشیه رفتن اخلاق در جامعه پدیدار میشود. نباید سخن از این گفت وقتی كه آدمهایی كه پشتمیزها نشستهاند و در حوادث كهریزك پرونده دارند اما آزادانه در چشم من و تو نگاه میكنند و از عدالت و انسانیت سخنان پرطمطراق میگویند و مسئولیت بالاتر میگیرند، نباید از سقوط آزاد اخلاق تعجب كرد. شك نداشته باشید سهم بسیاری از این وضعیت را باید به عملكرد سیاستبازان اختصاص داد.
برای ما چاقو خوردن هاشم فروزش و علی خلیلی در جریان نهی از منكر یا مزاحمت آن جوانان برای دختران و حتی مرگ روح الله داداشی در یك نزاع به ظاهر سر هیچ و تجاوزات به نوامیس مردم عادی شده است. این اتفاقات از طرف یك عده جوان كه تربیت نشدهاند و برایشان انسان و اخلاق و دین مهم نیست و خود را از سایه قانون خارج میدانند، انجام شده است. آدمهایی كه در برابر فشارهای زندگی به ستوه آمدهاند و فقر و بیكاری آنان را وادار كرده است به علافی سر كوچهها و دود كردن زندگی پای منقلهای نو با مواد نو و لم دادن و تماشای فیلمهای خشن و مبتذل. از چنین جوانی چنین رفتاری بعید نیست.
اتفاق عجیب و تأسفبارتر و غیرانسانیتر، خودداری بیمارستانها از پذیرش یك انسان دم مرگ است. فرقی نمیكند این انسان طلبه باشد یا یك فقیر یا یك هر كس دیگر. دوست علی خلیلی گفته است چهارده بیمارستان وی را كه مجروح بود، نپذیرفتند نه به خاطر پول بلكه به خاطر حال وخیم. بیمارستان پانزدهم هم به شرط پرداخت شش میلیون وی را پذیرفته است. خدا خیر بدهد این بیمارستان پانزدهم را. اسم بیمارستانها را ببینید، بهانهی نبود تجهیزات با اسمشان نمیخواند.
خشونت آن جوانان بیاخلاقی عریان است، اما نپذیرفتن یك مجروح با وضع وخیم، توسط بیمارستانی كه مسئولانش نه بیكارند نه علافند نه فقیرند، چه معنایی دارد؟ این هم بیاخلاقی است، اما پنهان. شاید گفته شود یك بیمارستان حق دارد و از نظر قانونی میتواند بیماری را بپذیرد یا نه، پذیرش در بیمارستان یك نوع معامله است، بیمارستان میتواند این معامله را نكند. حتی بر فرض اینكه از لحاظ قانونی بیمارستان بتواند از پذیرش بیمار سر باز زند، آیا این عمل درست است؟ هر عمل قانونی لزوماً اخلاقی نیست. طلاق قانونی است اما همیشه اخلاقی نیست. بیاخلاقی كه پس آن هیچ فشاری نباشد، نه فشار فقر، نه فشار تحقیر، نه مواجهه و نزاع بسیار تأسفبارتر است. باید فكری برای این بیاخلاقی پنهان و حتی گاهی در ظاهر یك لبخند كرد.