يك روزنامه صهيونيستي اذعان كرد كه ارتش اسرائيل در جنگ لبنان مانند يك ارتش سازمان نيافته، غيرمتمركز و كودن بود، ارتشي كه سياست داخلي آن را فاسد و تباه ساخته بود.
به گزارش فارس به نقل از پايگاه اطلاع رساني "امور استراتژيك "، روزنامه صهيونيستي هاآرتص بمناسبت پنجمين سالگرد شكست در جنگ دوم لبنان يا جنگ 33 روزه مقالهاي منتشر كرد كه و در آن به بررسي دلايل اين شكست و اين كه آيا در صورت بروز جنگي ديگر اسرائيل خواهد توانست شكست قبلي را جبران كند يا خير.
* فراتر از شكست در جنگ، ناكامي پس از آن بود
اين روزنامه در اينباره مينويسد: ناكامي بزرگ اسرائيل شكست در جنگ دوم لبنان بود، اما بزرگتر از اين شكست، ناكاميهاي پس از جنگ بود كه از آن بزرگتر و فراگيرتر مينمود، جنگي كه به دليل اداره نادرست در منجر به آن شكست فضاحتبار شد و نتايج بسيار خطرناكي به دنبال داشت.
* خطرناكتر از همه نگرفتن درسهاي لازم از جنگ است
هاآرتص ميافزايد: اما آنچه از تمام موارد فوق خطرناكتر مينمايد، پنج سال پس از جنگ 33 روزه است، بويژه آن كه در تمام طول اين مدت اسرائيل خود را صرفا به انجام برخي مانورهاي داخلي مانند به صدا در آوردن آژير خطر و فراخواندن شهروندان به پناهگاهها مشغول كرده و هيچگاه نخواسته وارد مباحثي چون مفهوم جنگ تمام عيار يا عميق شود و با شجاعت با شكست جنگ 33 روزه مواجه نميشود.
* عدم ايجاد هرگونه تغيير ساختاري
هاآرتص ميافزايد: اسرائيل درسهاي لازم را از جنگ نگرفت و به همين دليل تغييري در ساختارهاي خود ايجاد نكرد و جنگي كه در 12 ژونيه 2006 آغاز شد و با ناكامي و شكست پايان يافت، نتوانست اسرائيل را از غرور و نخوت خود بدرآورد؛ جنگي كه طي آن از عدم كارايي فرماندههان خود مطلع شديم و ديديم كه آنها مرتكب چه خطاهاي فاحشي شدند، خطاهايي كه در باور هيچ عقل سليمي نميگنجد؛ خطاهايي كه ناشي از اشتباهات شخصي افرادي چون پزر و اولمرت و حالوتس نبود، بلكه ريشه در مشكلات فرماندهي و تصميمگيري در ارتش اسرائيل و عدم ارزيابي درست ميدان جنگ و عدم كارايي دستگاههاي برنامهريزي و اداره جنگ داشت داشت.
* منافع شخصي در راس منافع عمومي
اين روزنامه صهيونيستي با اشاره به اين كه مشكل فرماندهي از آغاز جنگ تاكنون مورد رسيدگي قرار نگرفته، نوشت: اكنون اولمرت و پرز و حالوتس هيچكدام در راس كار نيستند، اما مشكلات همچنان پابرجاست؛ بحث و جدلهاي تلخي همچنان بچشم مي خورد و طي آن فرماندههان تلاش ميكنند، به جاي درمان ريشهاي مشكل در فرماندهي كل و ستاد مشترك ارتش ناكامي در جنگ را بر دوش يكديگر بياندازند. تغييراتي اينجا و آنجا رخ داده كه برخي خوشايند و برخي ناخوشايند بودهاند؛ اما دستگاه سياسي و اطلاعاتي در طول اين مدت هيچگاه حاضر نبوده منافع عمومي را بر منافع شخصي ترجيح دهند.
* ارتشي كه سياست داخلي آن را تباه كرد
هاآرتص سپس اين سوال را مطرح ميكند كه سرانجام اسرائيل در جنگهاي آينده چه خواهد شد و در پاسخ مينويسد: در جنگ دوم لبنان شكست نظامي فضاحتبار و آشكار ما برملا شد؛ ارتش اسرائيل چون يك ارتش سازمان نيافته و غيرمتمركز و كودن عمل كرد، ارتشي كه سياست داخلي آن را فاسد و تباه كرده بود.
* ارتشي جنگنده اما بيرمق و بيروح
هاآرتص با بيان اين كه پس از جنگ فورا دو كار اساسي انجام شد، نوشت: اين دو كار در خور توجه انتصاب سرلشكر "گابي اشكنازي " به جاي سرهنگ "گال هيرش " بود، عزل و نصبي كه يك پيام روشن و آشكار داشتند، ارتش پس از جنگ بسيار جنگنده خواهد بود، اما چه فايده كه براي اين ارتش نه توان و رمقي باقي مانده بود و نه اصالت و وقاري كه با تكيه بر اينها استقامت كند.
* چالشهاي پيشروي اسرائيل همچنان پابرجاست
بسان "موتي غور " كه پس از جنگ روز كيپور ارتش بزرگ اما بيروحي ساخت و پايهريزي كرد، اشكنازي هم ارتشي جنگنده اما بيروح بنا نهاد؛ انبارها و مخازن پر از مهمات و تجهيزات و همه چيز براي رويارويي با حالتهاي فوق العاده آماده و مهيا و سربازان همواره در حال آموزش ديدن هستند، اما نشاني از توان و ابداع و شعور و احساس در آنها نميبيني؛ نه از گال هيرش خبري هست و نه از طرفدارانش. به همين دليل سوالي كه همچنان بيپاسخ مطرح باقي ميماند كه آيا تغييرات روي داده در ارتش با چالشهاي پيشروي اسرائيل همخواني و مطابقت دارد.
* شكست 2006 صرفا يك شكست نظامي نبود
اين روزنامه صهيونيستي تاكيد ميكند: در جنگ دوم لبنان ناكامي اسرائيل آشكار شد و احساس تلخي كه جنگ بوجود آورنده آن بود، اين كه اصلا اسرائيل و كابينه و ارتشي وجود ندارد. اين كه كسي نيست به امور شهرهاي شمال اسرئيل كه به شهر اشباح تبديل شده بودند، رسيدگي كند يا مشكلات فراريان از شمال اسرائيل را مرتفع كند؛ هيچ حلقه ارتباطي وجود نداشت كه شمال و جنوب و مركز را به يكديگر مرتبط كند.
* اقتصاد شكوفاي اسرائيل ضعيفتر از گذشته
يكباره آشكار شد كه روح سياسي – مصرفي كه آن را خلق كرده و شكل داديم، با واقعيتهاي تاريخي همخواني ندارد و در روز سرنوشتساز اقتصاد قدرتمندمان نتوانست از ما حمايت كند و ما را چون جامعهاي واحد و يكپارچه و متحد به جامعه بي المللي معرفي كند؛ اين اقتصاد فقط در يك بعد به ما قدرت ميبخشيد و در ابعاد ديگر ما همچنان ضعيف و ناتوان هستيم.
* تشديد تناقضات به جاي رفع آنها
هاآرتص ميافزايد: پنج سالي كه پس از جنگ برما گذشت نه تنها اين تناقضات حل نشدند كه بر شدت و حدت آنها هم افزوده شد، اقتصاد شكوفاست اما جامعه در وضعيت بحراني و سختي قرار دارد. توليد ناخالص ملي افزايش مييابد، اما نهادهاي رسمي به وظيفه خود عمل نميكنند؛ به همين دليل تاكيد ميكنيم، ضربه تابستان 2006 را فراموش كردي و بگونهاي هم اكنون زندگي ميكنيم گويا در جنوب كاليفرنيا يكي از ايالتهاي جنوب آمريكا بسرميبريم، به همين دليل باز هم در روز سرنوشت غافلگير خواهيم شد