برنا نوشت: لحظهای نبود که در هنگام خواندن دعای کمیل اشک از چشمان بیسوی پیرمرد قطع شود.
دیدن پیرمردی 90 و چند ساله که نمیتواند به تنهایی راه برود و چشم هایش نیز قدرت دیدن ندارد اما اول صبح به مسجد آمده تا در نماز جماعت شرکت کند صحنه عبرت آموزی برای جوانانی مانند من بود که اطراف او جمع شده بودیم و به او که دلش را به دیگری سپرده بود نگاه میکردیم و به یاد نمازهای صبح قضاشده خودمان میافتادیم و تأسف از این همه غفلتی که داریم.
توفیقی بود تا شب جمعهای را در کنار این عالم ربّانی در مسجد ملاحیدر باشیم. لحظهای نبود که در هنگام خواندن دعای کمیل اشک از چشمان بیسوی پیرمرد قطع شود.
آنچه در ادامه میخوانید قسمتهایی از زندگی حضرت آیت الله مروارید(رحمةالله علیه) میباشد(1).
آیت الله مروارید در آخرین سفر زیارت عتبات عالیات در سال 1377 شمسی به همراه چند تن از نزدیکانشان برای دیدار با حضرت آیت الله سیستانی به منزل ایشان رفتند. با ورود آیت الله مروارید، آیت الله سیستانی برای استقبال به صحن حیاط آمدند و بعد از عرض سلام، دست ایشان را بوسیدند و خودشان به جای یکی از جوانها، زیر بغل ایشان را گرفتند. آیت الله مروارید در آن ایام که دیگر چشمشان نمیدید پرسیدند: کیست؟ آیت الله سیستانی خود پاسخ دادند: منم علی!
ایشان بارها به فرزندان یا نوه هایشان که ایشان را در ماههای آخر عمر، برای نشستن و برخاستن و یا وضو گرفتن کمک میکردند میفرمودند: برای شما زحمت شد. إن شاء الله مرا میبخشید. حلال کنید!
شخصی ار ایشان پرسید:شما این همه مدت در جوار حضرت رضا(ع) بودهاید، کرامتی هم از ایشان دیدهاید که برای ما نقل کنید؟ آیت الله مروارید بلافاصله فرمودند: چه کرامتی از این بالاتر که من هر چه دارم، از حضرت رضا(ع) دارم.