۰۹ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۹ دی ۱۴۰۳ - ۱۲:۲۵
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۶۶۶۳۱
تعداد نظرات: ۲۰ نظر
تاریخ انتشار: ۰۹:۱۷ - ۰۳-۰۳-۱۳۹۰
کد ۱۶۶۶۳۱
انتشار: ۰۹:۱۷ - ۰۳-۰۳-۱۳۹۰

جنایت کار و میوه فروش

جنایت کاری که یک آدم را کشته بود، در حال فرار و آوارگی، با لباس ژنده و پر گرد و خاک و دست و صورت کثیف، خسته و کوفته، به یک دهکده رسید. چند روزی چیزی نخورده و بسیار گرسنه بود.

او جلوی مغازه میوه فروشی ایستاد و به پرتقال های بزرگ و تازه خیره شد. اما بی پول بود. بخاطر همین دو دل بود که پرتقال را به زور از میوه فروش بگیرد یا آن را گدائی کند.

دستش توی جیبش تیغه چاقو را لمس می کرد که به یکباره پرتقالی را جلوی چمشش دید. بی اختیار چاقو را در جیب خود رها کرد و... پرتقال را از دست مرد میوه فروش گرفت. میوه فروش گفت: بخور نوش جانت، پول نمی خواهم سه روز بعد آدمکش فراری باز در جلو دکه میوه فروش ظاهر شد. این دفعه بی آنکه کلمه ای ادا کند ،صاحب دکه فوراً چند پرتقال را در دست او گذاشت، فراری دهان خود را باز کرده گوئی میخواست چیزی بگوید، ولی نهایتاً در سکوت پرتقال ها را خورد و با شتاب رفت. آخر شب صاحب دکه وقتی که بساط خود را جمع می کرد، صفحه اول یک روزنامه به چشمش خورد.

میوه فروش مات و متحیر شد وقتی که عکس توی روزنامه را شناخت. عکس همان مردی بود که با لباسهای ژنده از او پرتقال مجانی میگرفت. زیر عکس او با حروف درشت نوشته بودند قاتل فراری و برای کسی که او را معرفی کند نیز مبلغی بعنوان جایزه تعیین کرده بودند.

میوه فروش بلافاصله شماره پلیس را گرفت. پلیس ها چند روز متوالی در اطراف دکه در کمین بودند. سه چهار روز بعد مرد جنایتکار دوباره در دکه میوه فروشی ظاهر شد، با همان لباسی که در عکس روزنامه پوشیده بود.

او به اطراف نگاه کرد، گوئی متوجه وضعیت غیر عادی شده بود. دکه دار و پلیس ها با کمال دقت جنایتکار فراری را زیر نظر داشتند. او ناگهان ایستاد و چاقویش را از جیب بیرون آورده و به زمین انداخت و با بالا نگهداشتن دو دست خود به راحتی وارد حلقه محاصره پلیس شده و بدون هیچ مقاومتی دستگیر گردید.

موقعی که داشتند او را می بردند زیر گوش میوه فروش گفت : "آن روزنامه را من پیش تو گذاشتم، برو پشتش را بخوان". سپس لبخند زنان و با قیافه کاملاً راضی سوار ماشین پلیس شد. میوه فروش با شتاب آن روزنامه را بیرون آورد و در صفحه پشتش، چند سطر دست نویس را دید که نوشته بود : من دیگر از فرار خسته شدم از پرتقالت متشکرم .

هنگامی که داشتم برای پایان دادن به زندگیم تصمیم میگرفتم، نیکدلی تو بود که بر من تاثیر گذاشت. بگذار جایزه پیدا کردن من، جبران زحمات تو باشد
ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۲۰
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۶
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۴۷ - ۱۳۹۰/۰۳/۰۳
3
171
این با این همه باحالی چرا جنایتکار شده بود
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۲:۳۴ - ۱۳۹۰/۰۳/۰۳
آدمیت اون میوه فروشه باعث شده وبود که آخرش باحال بشه.
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۸:۲۰ - ۱۳۹۰/۰۳/۰۴
علتش این است که هنوز کمی انسانیت در او وجود داشت. وای به آنموقع که کسی تمام ریشه های انسانیت را درخود بخشکاند.
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۰:۳۱ - ۱۳۹۰/۰۳/۰۵
از بدبختی روزگار
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۲۵ - ۱۳۹۰/۰۳/۰۳
5
8
دلم سوخت واسه جنایتکاره !!!
علی
Iran (Islamic Republic of)
۰۱:۰۹ - ۱۳۹۰/۰۳/۰۴
3
45
احتمالا فیلم هندی بود با هنرمندی آمیتاب باچان
سارا
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۵۷ - ۱۳۹۰/۰۳/۰۴
8
15
خیلی قشنگ بود.
قله محبوب پژوهشگران طب سنتی واکنش استاد جامعه‌شناسی به اعتراض‌ها علیه رفع فیلترینگ: اقلیت نمی‌تواند برای اکثریت تصمیم بگیرد خوشبختی، خیال و یک سیرْ سرمای دارالخلافه فت باکس؛ تجربه‌ای متفاوت از هارلی دیویدسون (عکس) بارش برف سنگین در خرقان استان مرکزی (فیلم) پارک ژانگ جیاجی باغی آسمانی در چین / جنگلی شگفت‌انگیز از صخره‌های معلق در میان آسمان و زمین (فیلم) فلسفۀ مارتین هایدگر؛ «وجود» چیست و چه تفاوتی با «موجود» دارد؟ ویوو اکس200 پرو؛ قاتل سامسونگ و آیفون/ کیفیت عکس های این چینی را ببینید وزارت نفت: تکذیب خرید سوخت از قاچاقچیان / به طرح رزاق اشاره شد بازگشت هوندا پرلود (عکس) انتقاد عضو شورای شهر تهران از تغییرات مدیریتی زاکانی (فیلم) آرس اکس-رید؛ مرسدس بنز برای فتح هر مسیری (+عکس) خانه گازرگاه؛ ایرانی، اصیل و دوست داشتنی(+عکس) کنایه عضو شورای شهر: زاکانی به‌جای تغییرات زیاد در شهرداری به فکر خدمت به مردم باشد تصاویری از هواپیمای نظامی وارتاگ؛ گراز زگیل دار آمریکایی