تاريخ بشريت مملو از آدمهاي خودسر و ناميزاني است كه هميشه وجودشان مايه ناامني و دردسر براي مردم در جامعههاي گوناگون بوده است. تاريخ اسلام و تشيع نيز نمونههاي بسياري از اين آدمهاي نامتعادل و بيباك و متهور براي ما به ثبت رسانده و به يادگار گذاشته است. اين افراد با همه اختلافهاي زماني، مكاني، اقليمي، قومي و قبيله اي، در مواردي با هم اشتراك كامل دارند و از خصلتهايي مشترك برخوردار ميباشند: تندخوئي، تنگنظري، كوتهانديشي، جهل و ناداني، تهور و بيباكي، غرور، خود بزرگ بيني، افراط و تفريط گري، فحاشي و هتاكي از جمله خصايص روحي مشترك اينان به شمار ميآيد.
در صدر اسلام كساني با اين ويژگيها، كنار پيامبر(ص) حضور داشتند و خود را مسلمانتر و عدالتخواهتر از آن حضرت ميپنداشتند؛ حتي در مواردي پيامبر(ص)را به عدم اجراي عدالت متهم ميكردند و با كمال پرروئي ميگفتند:"إعدل يا محمد! فانك لم تعدل"1
اين افراد بعد از اندكي، دچار انحراف فكري، عقيدتي و اخلاقي شدند و در برابر پيامبر(ص) و بعد در مقابل اميرمومنان علي(ع) موضع خصمانه گرفتند.
در هنگام صلح، دم از جنگ ميزدند و در وقت نبرد و قيام، شمشير خود را غلاف كرده و قعود مينمودند.
در ماجراي صلح حديبيه، وقتي پيامبر(ص) به خاطر مصالح مهم تر، از برخي مباني و ارزشهاي مهم در ظاهر و به طور موقت، عقب نشيني و چشم پوشي كرد برخي از اين تند خويان كه فقط نوك دماغشان را ميديدند، لب به اعتراض گشودند كه وامصيبتا! پيامبر از اصول مسلم اسلامي دست برداشته و به دشمن امتيازهايي داده است؛ ولي در اين ميان، امام علي(ع) كه منادي اعتدال و تعبد محض در برابر رسول خدا(ص) بود، قلم به دست گرفت و متن معاهده حديبيه را به رشته تحرير در آورد و بعد از اندكي ثمرات پربار آن بر همگان آشكار گرديد.
نمونه ديگر از اين خودسريها، برخوردهاي عجيب گروه خوارج در زمان اميرمومنان بود.
آنها وارد مسجد ميشدند و در سخنرانيها و خطبههاي آن حضرت اختلال به وجود ميآوردند و چون با برخوردهاي منطقي، مستدل و متين امام علي(ع) مواجه ميگشتند بيشتر عصباني ميشدند و شروع به ناسزاگوئي و فحاشي ميكردند و ميگفتند:"قاتلهالله كافراً ما أفقهه"2 خدا او را در حالي كه كافر است بكشد چقدر عالم و فقيه حاضر جواب است! آنها در مسجد حاضر ميشدند؛ اما به آن حضرت اقتدا نميكردند چون او را كافر ميپنداشتند.
روزي حضرت در نماز بود يكي از خوارج به نام "ابن الكوّاء"وارد شد و با صداي بلند آيه 69 از سوره زمر را خواند: "و لقد أوحي اليك و الي الذين من قبلك لئن اشركت ليحبطنّ عملك و لتكونن من الخاسرين."3
او ميخواست با اين آيه به حضرت طعنه زده وبگويد:اي علي! اگرچه سابقه تو روشن است و پيامبر تو را برادر خود خوانده و تو اول كسي هستي كه به او ايمان آوردي و در ليلهالمبيت به جاي او خوابيدي و ايثار كردي؛ اما اين را بدان كه ملاك، حال فعلي افراد است. تو اكنون كافر شدي و اعمال گذشته ات را به هدر دادي.
حماقت، جهالت و خودسري سبب شد كه در نهايت آنها امام نخست شيعيان را در محراب نماز و مسجد به شهادت رساندند. فضا را به قدري مسموم و آلوده ساخته بودند كه وقتي اين خبر در ميان مردم انتشار يافت اغلب تعجب كرده و از هم ميپرسيدند و ميگفتند: مگر علي هم نماز ميخواند كه در محراب به قتل رسيده باشد؟
شهيد بزرگوار آيتالله مطهري بعد از نقل اين ماجراي تلخ مينويسد:
"...واي به حال جامعه مسلمين از آن وقت كه گروهي خشكه مقدس، يك دنده جاهل بيخبر، پا را به يك كفش كنند و به جان اين و آن بيفتند! چه قدرتي ميتواند در مقابل اين مارهاي افسون ناپذير ايستادگي كند؟ كدام روح قوي و نيرومند است كه در مقابل اين قيافههاي زهد و تقوا تكان نخورد؟ جمعيتي كه پيشانيشان از كثرت عبادت پينه بسته، مردمي مسلكي و ديني اما در عين حال سدّ راه اسلام، مردمي كه خودشان خيال ميكنند به نفع اسلام كار ميكنند اما در حقيقت دشمن واقعي اسلامند."4
شهيد مطهري كه در زمان خود از اين جور آدمهاي نامتعادل ضربات فراوان ديده بود در جاي ديگر در توصيف آنان مينويسد:
"...اگر بخواهيد بفهميد جمود با دنياي اسلام چه كرده است همين موضوع را درنظر بگيريد كه علي بن ابي طالب را چه كشت؟... اگر بگوييم علي را چي كشت بايد بگوييم: جمود، خشك مغزي، خشكه مقدسي. همينهايي كه آمده بودند علي را بكشند از سر شب تا صبح عبادت ميكردند. واقعاً خيلي تاثر آور است! علي به جهالت و ناداني اينها ترحّم ميكرد. تا آخر هم حقوق اينها را از بيت المال ميداد و به اينها آزادي فكري ميداد؛ اما بالاخره آنها توطئه چيدند حضرت را به شهادت رساندند.
ابن ابي الحديد ميگويد: اگر ميخواهيد بفهميد كه جمود و جهالت چيست؟ به اين نكته توجه كنيد كه اينها وقتي قرار گذاشتند اين كار را بكنند مخصوصاً شب نوزدهم رمضان (اولين شب قدر) را انتخاب كردند. گفتند ما ميخواهيم خدا را عبادت بكنيم و چون ميخواهيم امر خيري را انجام بدهيم پس بهتر اين است اين كار را در يكي از شبهاي عزيز قرار بدهيم كه اجر بيشتري ببريم."5
نمونه ديگر از اين خودسريها در سريال مختارنامه به نمايش گذاشته شد. وقتي مختار تشكيل حكومت داد به نيروهاي امنيتي (شرطه ها) بخش نامه كرد كه محافظ جان، مال، ناموس و امنيت مردم باشند و هتاكي و بيحرمتي به ديگران را ممنوع اعلام نمود و گفت: مخالفان در امان هستند مگر دست به شمشير وشورش بزنند؛ اما وقتي عدهاي از خودسران بيباك ابن منذر را ديدند به او حمله ور شدند و به جرم اين كه وي قبلاً در زمره دشمنان شيعه قرار داشت و از ستمكاران بود، او و پسرش را كشتند. مختار چون از ماجرا باخبر شد خشمگين گشت و دستور حبس خودسران بيباك را صادر كرد. در اين هنگام فردي بنام ابن رفاعه بر مختار خرده گرفت كه اين خودسران كه حكم حبسشان را صادر كرديد از شيعيان دلسوخته هستند و فقط دو ستمگر را كشتند، مختار در جواب گفت: هرگز نخواهم گذاشت طعم شيرين قيام شيعه با تندخويي و حماقت شماها كه كارتان افراط وتفريط است به هدر رود.
داستان تلخ پيكار ناجوانمردانه خودسران خيره سر با مناديان خط اعتدال كه پيروان واقعي اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) هستند همواره در طول تاريخ ادامه داشته و دارد چنان كه تاريخ سي و دو ساله نظام مقدس جمهوري اسلامي نيز از اين پيكارها و ستيزها در يك سو و از مظلوميتها و خون دل خوردنهاي انسانهاي متعادل از سوي ديگر خالي نبوده است. اوائل پيروزي انقلاب تعدادي از منافقين و جوانان ديگر كه به بعضي از ارگانهاي انقلاب نفوذ كرده و اسلحه به دستشان افتاده بود، خودسرانه ميرفتند اشخاص محترم بازاري را به بهانه داشتن يكي دو مغازه يا منزل و چند انبار به سرمايهداري متهم كرده و اموالشان را به مصادره ميگذاشتند. اين كارها هرگز در شان نظام مقدس جمهوري اسلامي نبود و هميشه مورد اعتراض حوزه و روحانيت قرار داشت؛ ولي اعتراض و فرياد علما به جايي نميرسيد. تاجايي كه شخصيتهاي بزرگ حوزه مانند حضرات آيات مسلم ملكوتي، مكارم شيرازي، ابراهيم اميني، موسوي اردبيلي، موسوي تبريزي، سيد جعفر كريمي، احمدي ميانجي، آذري قمي، رضا استادي، محمدعلي گرامي، مرتضي بني فضل و...6 از سوي حضرت امام و حوزه به مراكز استانها و شهرستانهاي تابعه اعزام شدند تا جلوي اين خيره سريها را بگيرند و اعتدال، آرامش وامنيت را بر جامعه بازگردانند.
در بخشي از خاطرات حضرت آيتالله ملكوتي ميخوانيم:
"تعدادي از جوانان كم تجربه و احساساتي اسلحه به دست شان افتاده بود كه بعضيها از روي صداقت، بعضيها هم تحت تاثير افكار انحرافي منافقين و گروهكهاي ديگر قرار گرفته بودند، ناگهان ميريختند افرادي را به عنوان خان، مالك، سرمايهدار و فئودال مصادره اموال ميكردند. بعضي از اينها خيلي هم مغرور بودند نه تنها به حرف روحانيت گوش نميدادند بلكه علماي اعلام را به باد مسخره ميگرفتند. چند نفر از همين افراد در منطقه عشاير نشين پارس آباد مغان، تعدادي از خوانين شاهسون را دستگير كرده و آنها را هنگام انتقال به تبريز كشته بودند. تصورشان اين بود كه هر صاحب ملكي را بايد كشت. يكي از اين بيچارهها در منطقه پارس آباد، گاوداري و چند گاو شيرده داشت كه آن موقع آنها را از هلند يا استراليا آورده بود. اين افراد خيره سر، گاوها را سربريده و بعد گوشت آنها را يك كيلو، يك كيلو در ميان فقرا و مستمندان تقسيم كرده بودند... جالب اين كه بعضي از اين افراد كه در آن زمان اين گونه ميزدند، ميكشتند زنداني و ضرب وشتم ميكردند الان ميبينيم در بعضي روزنامهها شعار اصلاح طلبي ميدهند و صحبت از تسامح و تساهل به ميان ميآورند. نه به آن شوري شوري، نه به اين بينمكي."7
در خاطرات آيتالله استادي نيز چنين آمده است:
"من در اواسط ماموريت يك نوبت به قم آمدم و دوباره به سبزوار برگشتم بعد متوجه شديم اكثر اين پروندههايي كه عليه اين وآن تشكيل شده اغلب از طرف اعضاي همين سازمان منافقين است كه به بهانههاي گوناگون براي افراد پرونده سازي كرده بودند. آن گاه مرتب به تهران و قم هم نامه مينوشتند و فشار ميآوردند كه چرا قاضي نميفرستيد تا بيايد به جرم اينها رسيدگي كند... آن روزها برخي افراد تندرو در مراكز قضايي حضور داشتند كه كارها را خراب ميكردند مثلا يك آقايي در بندر عباس بود كه اكنون فرماندار يكي از شهرهاست، آنجا از متهمان بازجويي ميكرد. بازجويي او خيلي تماشايي بود. يك بار ديدم يك طرف سالن نشسته بود آن سمت نيز متهم را با چشم بسته نگاه داشته بودند اين آقا با فرياد و با يك حالت خشن و هولناك از وي سوال ميكرد به گونهاي كه متهم به وحشت ميافتاد..."8
اين افراد، خودسري و بيباكي را تا جايي رساندند كه حتي شخصيتهاي منزوي و سرمايههاي علمي و فرهنگي كشور مثل شاعر شهير مرحوم محمد حسين شهريار نيز از خيره سري و تندرويهاي آنان در امان نماند. در بخش ديگر از خاطرات حضرت آيتالله ملكوتي ميخوانيم:
"... روزهاي اوايل ورودم به تبريز، شبي كه از نصف گذشته بود در دفتر امام جمعه بودم ناگهان تلفن زنگ خورد گوشي را برداشتم، پشت خط، شخصي با صداي لرزان سلام كرد و امام جمعه را ميخواست. گفتم خودم هستم بفرمائيد!گفت: محمد حسين شهريار هستم. پس از سلام و احوالپرسي و تعارف، ماجراي تاسف باري را مطرح ساخت و گفت: بعضي از افراد كميته به منزلم ريختند و در اينجا به دنبال ترياك و شراب ميگردند مگر من در اين منزل شراب فروشي دارم؟ وقتي اين سخن را شنيدم خيلي ناراحت شدم سرم سوت كشيد. فوري با فرماندهان كميته و سپاه تماس گرفتم و سفارش اكيد كردم هرچه زودتر مانع از اين امور شوند و از ايشان دلجويي كنند. متاسفانه در آن ايام بعضي از جوانان تندرو كه اسلحه به دستشان افتاده بود از اين سري خلافكاريها مرتكب ميشدند و اصلاً گوش به حرفها وتوصيههاي روحانيون هم نميدادند. اين هم به نام انقلاب، اسلام و روحانيت تمام ميشد.."9
همان طوري كه ميبينيد يكي از خصلتهاي شاخص خودسران بيباك، افراط و تفريط در امور است. اكبر گنجي كه نامش با كتاب "عاليجناب سرخ پوش" بر سر زبانها افتاد يكي از همين افراطيون خيره سر بود كه در دهه شصت به نهاد انقلابي سپاه نفوذ كرده بود. او خودش را خيلي مقدس و معتقد نشان ميداد و ميگفت: اين جواناني كه شلوار لي و آستين كوتاه ميپوشند بيدين و لاابالي هستند و همه اينها را بايد به خليج فارس و درياي خزر ريخت تا خوراك كوسهها شوند. هم اكنون كه به خارج پناهنده شده، طي مصاحبههايي ضمن توهين به مسوولين و مردم، حتي منكر وجود حضرت ولي عصر(عج) نيز شده است.
باند مهدي هاشمي معدوم و عاملان قتلهاي زنجيره اي، از جمله همين خوارجي مسلكها بودند كه از افراط و تفريط و خيره سري و حماقت به شدت رنج ميبردند. اوليها قتل مرحوم شمس آبادي و وقايع ناگوار پس از آن را به بار آوردند. دوميها نيز فاجعه قتلهاي زنجيرهاي را رقم زدند كه توضيح اين دو در اين مقال نميگنجد.
در تاريخ ميخوانيم وقتي اميرمومنان (ع) از شام بر ميگشتند در ميان راه به شهر "انبار" رسيدند. مردم اين شهر طبق آداب و رسوم جاهلي، از باب احترام به پاي آن حضرت افتادند. حضرت آنها را از اين كار منع كرده و فرمودند: "اين كار شما هيچ نفعي به فرد احترام شونده ندارد شما فقط خودتان را در دنيا به زحمت مياندازيد و آخرتتان را هم خراب ميكنيد."10
يكي ديگر از شاخصههاي خودسران بيباك، كه در اين جهت با خوارج اشتراك آشكار دارند، اين است كه اغلب اينان بسيار جاهل و تنگ نظر ميباشند به همين سبب به يك نوع خود بزرگ بيني فاحش دچار هستند تاجايي كه خودشان را "قسيم الجنه والنار" تلقي ميكنند. اسلام و مسلماني را منحصر به خود ميبينند و ديگران را كافر و گناهكار و ضد ولايت فقيه ميپندارند. زبان حالشان اين است كه وقتي خداوند "بصيرت"را خلق كرد همه بصيرت را به اينان داد و سايرين فاقد هر گونه بصيرت و آگاهي هستند و هركس بخواهد داراي بصيرت باشد بايستي از اين افراد اخذ نمايد!
جالب اين كه اينان خودشان را هم به قدري با تقوا، انقلابي، مذهبي و پيرو ولايت فقيه جلوه ميدهند كه هيچ كس جرات مقابله با آنان را نميتواند در سر بپروراند تا چه برسد كه با آنها مقابله و يا مخالفت كند.
شهيد بزرگوار آيتالله مطهري در توصيف بعضي از شاخصههاي خوارج، تعبيرات و جملات دقيق و ظريفي دارد كه امروز با خصلتهاي افراد خودسر كاملا مطابقت ميكند. در اين بخش، خوانندگان محترم را به دقت و تامل در اين عبارات دعوت ميكنم. آن شخصيت بزرگ مينويسد:
"... اينها مردم تنگ نظر و كوته ديد بودند. در افقي بسيار پست فكر ميكردند. اسلام و مسلماني را در چهار ديواري انديشههاي محدود خود محصور كرده بودند. مانند همه كوته نظران ديگر، مدعي بودند كه همه بد ميفهمند و يا اصلا نميفهمند و همگان راه خطا ميروند و همه جهنمي هستند. اين گونه كوته نظران، اول كاري كه ميكنند اين است كه تنگ نظري خود را به صورت يك عقيده ديني در ميآورند. رحمت خدا را محدود ميكنند. خداوند را همواره بر كرسي غضب مينشانند و منتظر اين كه از بندهاش لغزشي پيدا شود و به عذاب ابد كشيده شود... اينها چون جاهل بودند، تنگ نظر بودند و چون تنگ نظر بودند زود تكفير و تفسيق ميكردند تا آنجا كه اسلام و مسلماني را منحصر به خود ميدانستند. اينها اگر چه با مرور زمان خودشان منقرض شدند و رفتند ولي روح تفكر و مذهبشان كم و بيش در ميان بعضي افراد و طبقات همچنان زنده و باقي است."11
اين شهيد سترگ در جاي ديگر مينويسد:
"...تقواي ظاهري خوارج طوري بود كه هر مومن نافذالايماني را به ترديد وا ميداشت جوّي تاريك و مبهم و فضايي پراز شك و دودلي به وجود آمده بود. آنان دوازده هزار نفر بودند كه از سجده زياد، پيشاني شان و سرزانوهايشان پينه بسته بود. زاهدانه ميخوردند و زاهدانه ميپوشيدند و زاهدانه زندگي ميكردند. زبانشان همواره به ذكر خدا جاري بود، اما روح اسلام را نميشناختند و وثاقت اسلامي نداشتند. همه كسريها را با فشار بر روي ركوع و سجود ميخواستند جبران كنند. تنگ نظر، ظاهر پرست، جاهل و جامد بودند و سدّي بزرگ در برابر اسلام. علي عليه السلام ميفرمايد: تنها من بودم چشم اين فتنه را در آوردم. احدي غير از من جرات بر چنين اقدامي نداشت و هنگامي دست به چنين اقدامي زدم كه موج تاريكي و شبهه ناكي آن بالا گرفته، هاري آن فزوني يافته بود... اين من بودم كه خطر بزرگي را كه از ناحيه اين خشكه مقدسان متوجه شده بود، درك كردم. پيشانيهاي پينه بسته اينها و جامههاي زاهدانه و زبانهاي دائم الذكرشان نتوانست چشم بصيرت مرا كور كند. من بودم كه دانستم اگر اينها پا بگيرند چنان اسلام را به جمود و تقشّر و تحجّر و ظاهر گرائي خواهند كشاند كه ديگر كمر اسلام راست نشود."12
نكتهاي كه نبايد از آن غفلت كرد اين است كه حركتهاي افراطي، تفريطي، تندمزاجي و هتاكي در دهههاي شصت و هفتاد، تنها در ردههاي درجه سه و چهار مسوولين و اغلب در ميان افراد غير سرشناس به چشم ميخورد و تا حدودي نميتوانست جنبه الگويي به خود بگيرد و قابل كنترل و مهار هم بود؛ اما با كمال تاسف از اوائل دهه هشتاد، اين ناهنجاريها در سطح مديران ارشد ارتقا و شيوع پيدا كرد. افرادي با اين عناوين در رسانههاي جمعي و صداوسيما ظاهر شدند و به ساحت بزرگان نظام و انقلاب حرمت شكني كردند. در مراسم سالگرد رحلت امام خميني)14/3/1389) با برنامه ريزي حساب شده زمينههاي اهانت و جسارت به نوه ارجمند امام راحل در حضور ميهمانان خارجي و دوربينهاي خبرنگاران بين المللي را فراهم آوردند. به ساحت مقدس بعضي مراجع عظام و علماي اعلام بياعتنايي نشان دادند. توصيههاي دلسوزانه آنان را به باد تمسخر و تحقير گرفتند.
اين بد اخلاقيها، بيدرنگ پيامدهاي نامبارك خود را نشان داد و از باب "الناس علي دين ملوكهم" هتاكي به ديگران به عنوان يك اصل و ارزش در جامعه اسلامي و انقلابي تلقي گرديد و روز به روز هم برعمق و شعاع آن افزوده شد: "اگر ز باغ رعيت ملك خورد سيبي/ برآوردند غلامان او درخت از بيخ"
چنانكه بعدها شاهد شديم، اين منش غلط براي خود طرفداراني پرو پاقرص پيدا كرده حتي به برخي محافل حوزوي و ارگانهاي انقلابي سرايت نمود. افرادي در اماكن و مدارس اجتماع كردند و خيلي راحت و قربه اليالله عليه بزرگان نظام و مراجع عظام هتاكي نمودند. در نماز جمعهها، بعضي ائمه جمعه محترم را مورد اهانت قرار دادند. بگذريم از اين كه جرياني مرموز در پشت پرده تلاش ميكند تا از اقتدار وآزاد انديشي روحانيت، ائمه جمعه و جماعت بكاهد و آنها را چشم وگوش بسته، تابع سياستهاي خود نمايد و تاسف بار اين كه همه اينها به عنوان دفاع از انقلاب، نظام و رهبري انجام ميگيرد.
همان طوري كه مشاهده ميشود اين بد اخلاقيها به قدري فزوني يافته حتي دامن خودشان را هم گرفته است. اخيراً يكي از مداحان كه از سينه چاكان پر و پاقرص آقاي رئيسجمهور بود و در انتخابات در خط مقدم تبليغات او قرار داشت، طي هتاكيهاي مستهجن و زشت به رئيس دولت، گستاخي را به اوج خود رساند كه انسان از تصورش احساس شرم دارد تا چه به رسد به نقل و نگارش آن. ضمن اعلام برائت و انزجار از اين حركت قبيح وناشايست، بايد گفت: اين نتيجه همان هتك حرمت و اظهارات سخيف شبهاي انتخابات است كه امروز به اين صورت خود را آشكار ميسازد، چرا كه"خودكرده را تدبير نيست"
"آتش به دو دست خويش در خرمن خويش/ من خودزدهام چه نالم از دشمن خويش"
در احاديث منقول از ائمه معصومين (ع) نيز داريم كه حضرت ميفرمايد: هر كس بدون دليل ديگران را در موردي توبيخ، سرزنش و هتك حرمت كند از دنيا نميرود مگر اين كه خودش به همان موارد گرفتار ميشود.
متاسفانه افراط و تفريط اين آقايان فقط در بُعد رفتاري و عملي خلاصه نميشود؛ بلكه در عرصه نظري و اعتقادي نيز اين نا هنجاري وجود دارد. اينها در يك طرف از حضرت حجت و امام زمان(عج) دم ميزنند، از سوي ديگر به "اسلام ايراني"، "مكتب ايراني"، "منشور كوروش" و "محوريت عيد نوروز" ميبالند و آنها را ترويج ميكنند كه ظاهراً در هيچ كدام صداقت لازم را ندارند. بعضي شواهد و قرائن به وضوح نشان ميدهد كه اينان با طرح توسل به امام زمان(عج) ميخواهند در مرحله نخست، قشر مذهبي ظاهر نگر را به خود خوش بين كنند و در مرحله بعد، از زير بار ولايت و حاكميت ولي فقيه جامع شرايط و تقليد از مرجعيت شانه خالي نمايند و با مطرح كردن مسايل ناسيوناليستي هم، دل غير مذهبيها را به دست بياورند.
به نظر ميرسد اگر مسوولين متعهد و دلسوزان نظام، از اين امور مانع نشوند و در اين باره چاره انديشي اساسي نكنند چه بسا كم كم اين بد اخلاقيها و نا هنجاريها براي اينان به صورت يك مذهب و آيين درآيد. يكي از اين افراد كه متاسفانه بعضي مسووليتهاي مهمي هم دارد و از دنباله روهاي اين جريان افراطي به شمار ميآيد در جلسهاي كه نگارنده با او داشت، ضمن دفاع از عملكردهاي خودسرانه خويش و دوستانش ميگفت: "به نظر ما در بعضي مواقع لازم است برخلاف فرمايشات و خواستههاي رهبري و ولايت فقيه وارد عمل شد (و به اصطلاح خودش) از انقلاب و نظام دفاع كرد. به اعتقاد من در جنگ صفين هم ميبايستي مالك اشتر به دستور اميرمومنان(ع) گوش نميداد و خودش جنگ را ادامه ميداد و كار دشمن را يك سره ميكرد؛ اما متاسفانه او به دستور علي(ع) عمل كرد و سرنوشت جنگ به حكميت منتهي شد."
خوانندگان محترم حتما عنايت دارند اگر اين نوع افكار انحرافي، كه در واقع رسوباتي از همان خوارج مسلكي در زمان امام علي(ع) است، در كشور نهادينه شود و به صورت دين و آيين درآيد، آن وقت چه مصيبتهايي را به بار خواهد آورد كه هرج ومرج و اختلال نظام تنها يك نمونه از آن ميتواند باشد. تجربه تاريخي و بعضي شواهد و قرائن نشان ميدهد اگر به موقع جلوي اين ناهنجاريها گرفته نشود در آينده نزديك اينان براي رهبري، مراجع عظام تقليد و ساير بزرگان هم تعيين تكليف خواهند كرد.
رهبر فرزانه انقلاب با تيزبيني، هوشياري و اشراف كاملي كه بر اين بداخلاقيها و ريشههاي تاريخي آن دارند، در ديدار اخيرشان با نمايندگان محترم مجلس خبرگان به اين مهم عنايت خاصّ نشان داده و فرمودند:
"... هرگونه هتك حرمت و رفتارهاي غيراخلاقي و توهينآميز، خلاف شرع، مخالف عقل سياسي و ضربه به جمهوري اسلامي است و خداوند را خشمگين ميسازد. برخي رفتارهاي غيراخلاقي در بعضي نماز جمعهها يا محيط درسي، غلط اندر غلط است. من اين مسائل غيراخلاقي را قاطعانه و به طور كامل رد ميكنم و نبايد انجام شود. از همه به خصوص جوانان عزيز ميخواهم كه نگذارند فضاي غيبت، تهمت، هتاكي و شكسته شدن حريمها ادامه پيدا كند كه اگر ادامه يابد مانند يك بيماري به همه چيز سرايت ميكند..."
رهبر معظم انقلاب با اشاره به پشت پرده اين ماجراي تلخ و نقش نفوذيها و تحريك و دخالت دشمنان در آن به فرمايش حضرت امام خميني(س) استناد كرده و فرمودند: "... همان گونه كه امام نيز ميفرمود: گاهي نفوذيها وارد اجتماعات اشخاص مومن و مخلص ميشوند و آنها را به حركتي انحرافي ميكشانند كه از اين هم، نبايد غفلت كرد..."
شهيد مطهري (رضوانالله عليه) در اين خصوص بيان صريحتري دارد و مينويسد: "...خطر جهالت اين گونه افراد و جمعيت، بيشتر از اين ناحيه است كه ابزار و آلت دست زيركها قرار ميگيرند و سدّ راه مصالح عاليه اسلامي واقع ميشوند. هميشه منافقان بيدين، مقدسان احمق را عليه مصالح اسلامي برمي انگيزند. اينها شمشيري ميگردند دردست آنها و تيري دركمان آنها..."
اكنون بر عقلاي قوم، دلسوزان و دست اندركاران نظام مقدس و انقلاب اسلامي است كه جهت برچيده شدن اين خصلتهاي نابهنجار و خوارج گونه از سطح جامعه اسلامي، كه به نوعي بيماري روحي و رواني مهلك تبديل شده است، اقدامات اساسي كنند و دامن حوزه، روحانيت و انقلاب اسلامي و مردم مومن و وفادار به اسلام و تشيع را از اين همه ضد ارزشها و ناملايمات اخلاقي براي هميشه مبرّا سازند. به اميد آن روز!
والسلام علي عبادالله الصالحين والمخلصين.
1- شرح نهج البلاغه،ابن ابي الحديد،ج2،ص 266.
2- وسائل الشيعه،ج2،ص106.
3- بحارالانوار،ج41،ص48.
4- جاذبه و دافعه علي،ص150
5- اسلام و مقتضيات زمان،ج1،ص68.
6- رك:صحيفه امام،ج9،8،7،6
7- خاطرات آيتالله ملكوتي،ص224.
8- خاطرات آيتالله استادي،ص 235و233.
9- خاطرات آيتالله ملكوتي،ص274.
10- وسائل الشيعه،ج12،ص228 و بحارالانوار،ج32،ص397.
11- جاذبه ودافعه امام علي،ص 158.
12- سيري در نهج البلاغه.ص 186-185.
13- جاذبه و دافعه امام علي(ع)،ص151.