همزمان با آغاز تبلیغات خیابانی روزنامه "هفت صبح" و انتشار اخباری مبنی بر این که این روزنامه متعلق به خط سیاسی اسفندیار رحیم مشایی است ، رضا حقيقت نژاد یکی از اعضای "هفت صبح" در یادداشتی که آن را دراختیار عصرایران گذاشته ، کوشیده است در این باره توضیحاتی دهد که بدون پیشداوری درباره آن ، عیناً منتشر می نماییم. هفت صبح، روزنامهاي است كه اين روزها به اندازه «مكتب ايراني» به نام اسفنديار رحيممشايي گره خورده و به عنوان بخشي از پازلي كه رئيسدفتر رئيسجمهور براي نشستن بر كرسي رياستجمهوري يازدهم و در كنار آن، تصاحب 150 كرسي مجلس نهم طراحي كرده، شناخته ميشود. اما آيا واقعا «هفت صبح» همين جانور عجيب و غريب است كه سياسيون ميگويند و اساسا در فضاي كنوني ميتوان چنين نقشآفرينياي را براي اين روزنامه قائل بود؟
الف: كماكان در دوران گذار به سر ميبريم. در اين دوران، در هر مقطعي، چهرهاي و يا نهادهاي عهدهدار مسئوليتهاي عظيم مدني و سياسي ميشود. در دوران اصلاحات، روزگاري نهادهاي دانشجويي و در دورهاي، روزنامهها اين مسئوليت را بر عهده داشتند. در دوره احمدينژاد، شخص او بخش عظيمي از اين مسئوليتها را ميخواست به دوش بكشد و در كنارش برخي اصولگرايان در انديشه احياي نقش مسجد و بهرهگيري از ظرفيتهاي بسيج بودند. همه اين جابجاييها و نقش آفرينيهاي غيرمعمول و گاه غيرمعقول، ريشه در اين داشت كه موجودي به نام «حزب»، نه در ميان حاكميت و حتي مردم، محبوب است و نه در همه اين سالها، فرصت رشد و نهادينگي يافت. و تا قاعده همين باشد،
جورش را بايد نهادهاي ديگر بكشند، از جمله روزنامهها. به همين سبب محمدباقر قاليباف، مدتهاست مجوز حزب دلخواهش را دارد ولي ترجيح ميدهد حرفش را در «تهرانامروز» بزند، علي لاريجاني، به جاي حزب، پشت «خبرآنلاين» ميايستد، احمد توكلي كه ميخواست «دولت پاك» تاسيس كند، به اداره «الف» بسنده ميكند، مصطفي كواكبيان، بيش از آنكه در دفتر حزبش باشد، در تحريريه «مردمسالاري» است، محسن رضايي كه 15 سال است ميخواهد رئيسجمهور شود، به جاي حزب، روزنامه «ملت» راه مياندازد، ياران احمدينژاد سر روزنامه «ايران» دعوا ميكنند، حميد رسايي به جاي اينكه دستي به سر فراكسيون نيمهجانش بكشد، تابلوي «9دي» را به همه نشان ميدهد و بر و بچههاي ايثارگران، همه وجود حزبشان را در «پنجره» به ديگران نشان ميدهند. و به همين قاعده، بعيد نيست كه مشايي نيز هوس كرده باشد، روزنامهاي داشته باشد، حالا هفتصبح يا روزنامهاي ديگر...
ب: در عرصه سياسي كنوني كه «جوگيري» و «هوچيگري» دو شاخص اساسي رفتار سياسي است، هر كس كه قاعدههاي معمول را در نوردد، در سيبل قرار گيرد، خطري تلقي شود، فكر برافراشتن پرچمي ديگر باشد و ...، در يك روال طبيعي، هر «كنشي» كه انجام دهد، «سياسي»، «امنيتي» و «مرموز» تلقي ميشود. اگر تجارت كند، احتمالا دارد پشتوانه يك حزب سياسي را فراهم ميكند و يا به تغذيه ضدانقلاب مشغول است، اگر سفر ميرود، احتمالا با جاسوسان خارجي قرار دارد و يا ميخواهد عقدههاي اخلاقياش را خالي كند و هزار كنش و تفسير ديگر. در حال حاضر، «اسفنديار رحيممشايي» از اين چهرههاست. به همين سبب، بايد طبيعي دانست كه وقتي نام «هفت صبح» به اسفنديار رحيممشايي گره ميخورد، انبوهي از تحليلها و گمانهزنيهاي سياسي درباره انتشار اين روزنامه جلوهگر شود.
ج: گزاره سوم اما به تفسيري خاص درباره مشايي باز ميگردد كه بر اين باور است رئيسدفتر رئيسجمهور با فرض اينكه گفتمانهاي موجود توانايي پوشش خواست و گرايش غالب اجتماعي به ويژه در ميان طبقه متوسط را ندارد، پرچم گفتمان «مليگرايي» را برافراشته و با پيوندزدن آن با «مهدويت»، كه جايگاه ويژهاي در ميان بخش مهمي از اجتماع دارد، قصد دارد با نظرداشت به «زندگي روزمره» ايرانيان و علائق آنها، تلاش دارد با «لحافي چهلتكه»، پشتوانهسازي اجتماعي وسيعي براي خويش انجام داده و با استراتژي «فشار از پايين و چانهزني در بالا» و استفاده به موقع از اصل «مصلحت»، كه كارايي وسيعي در ساختار سياسي نظام داشته و دارد، راه براي نقشههاي سياسي خويش هموار سازد.
با اين مقدمه، بايد سه گزاره قطعي درباره «هفت صبح»، داشته باشيم تا همان موجود عجيبي شود كه ميگويند. نخست اينكه مشايي حامي اصلياش باشد، دوم اينكه مشايي به همين نقش كنونياش ادامه دهد و سوم، سهگانه رفتار سياسي مشايي، امكاني براي تداوم و توفيق داشته باشد. اين مفروضات را داشته باشيد تا اندكي به موجوديت كنوني «هفت صبح» بپردازيم:
روزگاري محمد قوچاني در سرمقاله «هم ميهن» نوشت كه ميخواهد آسمان را به ريسمان بدوزد، و همين خواست بود كه دليل اصلي انتشار ضميمه همميهن شد. روزنامه قوچاني زنده نماند كه مشخص شود آن ايده به كجا ختم ميشود ولي الان آرش خوشخو و دوستانش در «هفت صبح»، ميخواهند آن كار را وارونه انجام دهند. يعني آن ضميمه همميهن، روزنامه اول باشد و روزنامه همميهن، در فرع قرار گيرد.
بدين سبب در اين روزنامه، مسائل فرهنگي، اجتماعي، سلامت و اقتصاد خانواده به رويدادهاي سياسي، مسائل بينالمللي، اقتصاد كلان، انديشه و امثالهم برتري دارند. «هفتصبح» در اين مسير تنها نيست، گويا روزنامهاي ديگر كه گرايش اصلاحطلبانه دارد و در آستانه انتشار است، نيز به همين منظر عنايت دارد.
هفتهنامه «پيكسبز» كه قوچاني مديريتش ميكرد و مدتي است مرده است، همين سياق را داشت، يكي از روزنامههاي پرتيراژ كنوني هم براي بهترشدن، در اين انديشههاست و روزنامه «ايران» هم در يكسال اخير از رويه بيبهره نبوده است.
در «تهرانامروز» هم رگههايي رقيق از اين گرايش بود، و حالا قرار است كه در «هفتصبح»، جلوهاي تمامعيار از اين رويه را داشته باشيم. مدافعان اين ايده، فاكتورهايي هم دارند. مثلا اينكه در روزگاري كه روزنامهاي خوب مانند «خبر»، از كف تيراژ هم فروتر ميرود، انبوهي از مجلات رنگ و وارنگ، تيراژهاي 50 تا 100 هزار دارند و فروش هم ميروند.
حالا شايد همين قشر مجلهخوان، بخواهد روزنامهاي داشته باشد و يا اينكه همين گروهي كه روزنامههاي سياسي را ميخوانند، بخواهند روزنامه دومي داشته باشند. آن «نماينده» و يا اين «انتخاب»، ميتواند «هفتصبح» باشد.
در عرصه رسانههاي شفاهي هم شواهدي موجود است. مثلا اينكه الان «منوتو»، محبوبتر از «بيبيسيفارسي» است. چند شبكه ديگر هم يا شبكههاي خانوادگي راه انداختهاند يا دارند راه مياندازد، همين رسانه ملي به فكر شبكه مستند افتاده است و هكذا.
بنابراين صورت ماجرا، آنگونه كه من در اين مدت شنيدهام، مستند و استوار بر گزارههايي از جنس رسانه و مخاطب است. انكار نميكنم كه ميتوان نسبتي ميان چنين تفكر رسانهاي و برخي اهداف سياسي چهرههاي سياسي يافت ولي به گمان من تن روزنامهاي چون «هفتصبح» با چنين رويه و گرايشي، نحيفتر از آن است كه بتواند بارهايي چنين گران را به دوش كشد.
دوستي ميگفت اين روزنامه، بيش از آنكه روزنامه «اسفنديار رحيممشايي» باشد، ايده، علاقه و روزنامه گروهي از روزنامهنگاران به راهبري «آرش خوشخو» است. همان چيزي كه آرش دلش ميخواست سردبيرش باشد و منتشرش كند و حالا هم فرصتش فراهم شده است.
نميدانم موفق ميشود يا نه؟ دكتر اميد ملكي، فرهيختهاي كه عضو شوراي سردبيري تهرانامروز بود و گويا هنوز هم هست، ميگفت كه خوشخو اگر در پاريس زندگي ميكرد، خيلي از اين ايدههاي روزنامهنگارياش موفق از آب در ميآمد. حالا تهران پاريس شده، آرش اينطوري ميبيند و يا تهران پاريس ميشود، بايد منتظر ماند و ديد...
از سوي ديگر، حتي اگر مشايي حامي اصلي هفت صبح باشد - كه البته دوستان نزديك به او، ميگويند چنين نيست - و بخواهد آن تئوري توجه به مقولات زندگي روزمره ايرانيان را - يكبار استاد عزيزم، دكتر رحمن قهرمانپور در روزنامه تهران امروز به تفصيل دربارهاش نوشت- ، از چنين كانالهايي پيگيري كند، به گمان بنده ره به جايي نخواهد برد.
درباره اين شكست قابل پيش بيني، با نظرداشت حوادث پس از انتخابات و وضعيت كنوني اصولگرايان، بسيار ميتوان نوشت. براي اشاره همين كه از ديرباز در «قبيله»، رسم معمول اين بوده است كه مردان متنفذ براي آنكه «خان» شوند يا بايد «خانزاده» باشند و يا با «خان» پيوند وثيق يابند، ديگر كمتر جايي براي همدلي با «ايل» باقي مانده است...
به نظر شما، «هفتصبح» همان موجودي است كه اين روزها دربارهاش شنيدهايد؟