۱۵ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۵ آبان ۱۴۰۳ - ۱۴:۲۳
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۶۱۸۸۱
تعداد نظرات: ۸ نظر
تاریخ انتشار: ۱۶:۵۶ - ۲۰-۰۱-۱۳۹۰
کد ۱۶۱۸۸۱
انتشار: ۱۶:۵۶ - ۲۰-۰۱-۱۳۹۰

ماجراي عجيب يك عضو سازمان منافقين/ احمد عبدي ،‌ چگونه مسوول بازجويي و شكنجه شد؟

حميد داوود آبادي

در هنگامی که ملت ایران اعم از مسلمان و غیرمسلمان، حزب اللهی و غیرحزب اللهی، زیر بارش موشک‌های مرگ آفرین صدام قرار داشتند، منافقینی که فرزندان همین آب و خاک بودند و پدر و مادر و خانواده‌شان در همین شهرها زندگی میکرد، برای خوش‌رقصی جلوی صدام، نشانی دقیق را به ارتش بعث عراق میدادند. بمباران وحشیانه و موشک‌باران خانه و کاشانه، مجلس عروسی و جشن تولد، همه و همه حاصل خیانت آنانی بود که از خانواده و ملت خود بریده و برای فدا کردن خویش در پای رجوی، از هیچ خباثتی کوتاهی نکردند.

ارتش بعث عراق، به بهانه‌ی دفاع از خاکش و در اصل به‌طمع اشغال آن قسمت از خاک ایران – خوزستان - که آن را "عربستان" مینامید، به ایران حمله کرد. ولی منافقین به چه بهانه و با چه هدف وطن دوستانه‌ای! پیش‌مرگان صدام شدند و در کنار ترورها و بمب گذاری های فراوان و به شهادت رساندن حداقل 000/16 نفر از مردم بی‌گناه، در عملیات مختلف به داخل مرزهای ایران حمله کرده و راه را برای اشغال‌گری صدام و اربابانش بازکردند؟

این جاست که می‌شود فهمید وقتی امام خمینی (ره) درباره‌ی گروهک مجاهدین خلق - که ملت ایران به‌حق آنان را منافقین نامیدند - میفرمود: "این منافقین هستند که از کفار بدترند."
آن چه در پی میآید، شرحی کوتاه است بر یکی از کسانی که ننگ محل ما بود و متاسفانه هنوز هست!


برگ اول
فرزندی که مثلا به‌رهبری رجوی می‌خواهد کشور ایران را آزاد کند، مادر خود را مزدور و دلقک می‌نامد:

احمد عبدی: من به بچه محلهامون سلام خاص میرسونم بچههای تهراننو شرق تهران، تهران پارس ابوریحان. پیام خیلی خوب اشاره کرد و گفت پدر و مادری که بر سر مزار عزیزش میره چطور از طرف رژیم حبس حالا همین رژیم ....... یک مزدوری رو آورده جلوی در اشرف که به‌اصطلاح مادر من محسوب میشه به اسم دیدار خانوادگی و عاطفه مادری. الان من به این دلقکهایی که جلو در هستن میگم.
بگذریم که این مزدور سابقه طولانی داره در رفتن با رژیم ....... مدتی بهعنوان نماینده خانواده اسرا بود مدتی در ارگانهای مختلف رژیم کار کرد و الان هم تمام احساس و عواطف مادری خودش رو خرج ولی فقیه ......... کرده وداره در خدمت اونها کار میکنه.
1389/3/28
سایت رسمی منافقین (سازمان مجاهدین خلق)


برگ دوم
این خبر تاسف بار را درباره‌ی همان مادر چشم انتظار فرزندش بخوانید:

خانم توکلی مادر احمد عبدی یکی دیگر از اسرای ذهنی و عینی در فرقه رجوی که به حالت گریه میخواند "غم هجران تو گفتم با شمع، آنقدر سوخت که از گفته پیشمانم کرد". احمد در جبهه جنگ ایران و عراق اسیر نیروهای عراقی شد و بعد سر از پادگان اشرف در آورد. فرقه رجوی احمد را وادار نمود تا مادر خود را "به‌اصطلاح مادر" خطاب کند. مادر اما میگوید که احمد جان و تمام وجود من است.
17/7/1389
سایت اینترنتی "بنیاد خانواده سحر"
www.saharngo.com/fa/story/1421


مادر

مادر "احمد عبدی" که چند ماه است در مقابل اردوگاه اشرف در عراق، چشم انتظار او نشسته، بر تنها تصویر فرزندش بوسه می زند.

برگ سوم
این مثلا خاطرات عجیب تر را هم که "مجید روحی" از هم‌رزمان احمد عبدی در کمپ منافقین که از اردوگاه اشرف گریخته و برای دل‌خوشی مادر او نوشته، بخوانید:

مسعود و مریم رجوی! مادر احمد عبدی که زنده است.
من و پسرت احمد عبدی با هم در یک قرارگاه بودیم و خیلی وقتها با هم سر پست نگهبانی میرفتیم و حرف می‌زدیم. احمد برای من خاطراتش را تعریف میکرد ....
5/8/1389
وبلاگ شخصی "مجید روحی"
www.rohi13.blogfa.com/post-2926.aspx


برگ چهارم
این هم خبری دیگر درباره‌ی احمد عبدی که ظاهرا در یکی از حملات تروریستی‌اش به خاک ایران، سخت مجروح شده است، از زبان یکی دیگر از هم‌رزمان دیروزش:

در جریان تهیه گزارش حقوق بشر در خصوص ایران رهبری مجاهدین تعدادی از افراد مجروح در عملیات های تروریستی ویا جبهه‌ای‌اش را به‌عنوان اسناد شکنجه به اروپا اعزام کرد تا مظلم نمایی کرده وچیزی گیرش آید.
احمد عبدی وعبدال اسدی دو نفر از این آدمها بودند که هر دو در عملیات مجروح گشته رجوی در آخرین توجیه به این گونه افراد می‌گفت فرقی نمی‌کند این هم کار مامور رژیم بوده زندان وغیر زندان برای ما میدان است لذا این ها هم شکنجه محسوب می‌گردد ،این گونه موارد اکنون رنگ عوض کرده وبه ترفند نوشتاری تبدیل گشته ورهبری فرقه این چنین چشم بسته‌گان را قربانی می‌کند وهر چرندی را به هر عضوی متناسب با شخصیت و کاراکتر فرد منعکس می‌کند.
20/1/1390
سایت پرونده‌ی سیاه
www.theblackfile.com/default.aspx?app=ArticleManagement&page=ArticleView&catId=38&catParId=35&artId=203&Type=2


برگ پنجم
این هم چهره‌ی واقعی "احمد عبدی" در میان خاطرات حمید داودآبادی:

سرانجام "حسین عزیزی" توانست همراه چند نفر از بچه‌های محل از جمله "حسین شمس" - پسر حاج آقا شمس امام جماعت مسجد امام حسن (ع) - و "احمد عبدی" به جبهه بروند. طولی نکشید که خبر اسارت آن سه نفر را آوردند. ظاهرا جزو نیروهای "ستاد جنگ‌های نامنظم شهید چمران" بودند.
10 سال بعد، مرداد ماه 1369، حسین عزیزی و حسین شمس، سربلند و مفتخر در میان آزادگان سرافراز به خانه بازگشتند، ولی از احمد عبدی یا همان‌طور که در محل معروف بود "احمد جنبشی" خبری نشد. خانواده‌ی او هم جلوی منزل‌شان را چراغانی کرده و انتظار آمدنش را می‌کشیدند، ولی خبری نشد.
بچه‌‌های محل وقتی فهمیدند احمد عبدی چه کرده، چراغ‌های دم خانه‌شان را شکستند.

آنهایی که از اسارت آمده بودند، می‌گفتند:
"از همان اول که اسیر شدیم، وقتی ما را با قطار می‌بردند بصره، احمد داد و فریاد راه انداخته بود که:
- من رو اشتباه گرفته‌اید، من جزو مجاهدین خلق هستم. من اومده بودم تا از جبهه اسلحه برای تهران ببرم.
ما اول فکر می‌کردیم احمد برای این‌که اذیتش نکنند این حرف‌ها را می‌زند، ولی بعدا فهمیدیم قضیه چیز دیگری است. کم کم احمد، از طرف منافقین (مجاهدین خلق) شد مسئول اردوگاه‌های اسرای ایرانی و یکی از وحشی‌ترین شکنجه گرانی که اسرای ایرانی را برای جذب به منافقین، زیر فشار قرار می‌داد.

یکی از بچه‌های محل می‌گفت:
- هنگامی که احمد مرا می‌زد و شکنجه می‌داد، به‌ش می‌گفتم: "بی‌معرفت، ما با هم بچه‌ محل هستیم، حداقل حرمت رفاقت‌مون از بچگی تا حالا رو نگه‌دار و ما رو اذیت نکن." که شروع می‌کرد به فحش دادن و می‌گفت که چرا شماها نمی‌آیید به ما بپیوندید؟

پدر یکی از شهدا که خانه‌شان در همسایگی خانه‌ی پدر عبدی بود، می‌گفت:
- من از این در عجب بودم که این همه اسیر ایرانی توی عراق بودند، ولی فقط احمد زنگ می‌زد خونه‌ی ما که پدر یا مادرش را صدا می‌کردم و راحت با آنها حرف می‌زد. من همه‌اش برام سوال بود که چطور اسرای دیگه نمی‌تونند به خونه‌شون تلفن بزنند؟
احمد عبدی همچنان در عراق ماند و با جنایاتی که انجام داد، توانست برای منافقین و عراق به یکی از کادرهای اصلی و بازجوی اسرا تبدیل شود.
کتاب "از معراج برگشتگان" نوشته "حمید داودآبادی" چاپ "موسسه فرهنگی عماد" صفحه ۱۱۱-
ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۸
در انتظار بررسی: ۵
غیر قابل انتشار: ۰
سروش(کرمانشاه)
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۱۱ - ۱۳۹۰/۰۱/۲۰
6
116
وجود یک انسان چگونه می تواند مراحل سقوط را اینگونه ساده طی کند..!؟
ایا وجدانی در مسیر این سقوط مانع نبود..!
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۱:۰۵ - ۱۳۹۰/۰۱/۲۰
بيچاره مادر آن همه راه رفته تا آخر عمري فرزندش را ببيند ولي طرف او را "به اصطلاح مادر"‌خطاب مي كند و حتي حاضر به ديدارش نمي شود. واقعا دردناك است. اين ها را رسما شست وشوي مغزي داده اند و الا چگونه مي توان مادر را اين گنه نااميد و داغدار كرد؟!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۴۲ - ۱۳۹۰/۰۱/۲۰
2
139
خدا لعنت کنه این مریم و مسعود رجوی رو که مظهر ابلیس رو زمین اند.و اینهمه خونواده هارو داغدار کردن
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۲۵ - ۱۳۹۰/۰۱/۲۰
3
136
بیچاره مادر