آفتاب: عماد افروغ معتقد است نخبگان جامعه
ایران در دهه ۱۳۸۰ وضعیت نامطلوبی را تجربه کردند. با این حال، او
ساختارهای رسمی قدرت را تنها علت و مقصر این وضع قلمداد نمیکند بلکه
فقدان خلاقیت و شجاعت در نخبگان را نیز عامل مهم دیگری میداند که در ظهور
و گسترش این وضع تاثیر فراوان داشت.
وی اگر چه به تحمل اندک بالادستیها در قبال نخبگان اشاره میکند، ولی از سکوت و مصلحتاندیشی نخبگان ایران نیز گلهمند است.
متن
زیر گفتوگوی خبرآنلاین با دکتر عماد افروغ استاد جامعهشناسی دانشگاه است
درباره وضعیت نخبگان در جامعه ایران در دههی به تاریخ پیوستهی ۱۳۸۰
ارزیابی شما از وضعیت نخبگان جامعه ایران در دهه ۱۳۸۰ چیست؟ به
این سؤال نمیتوان پاسخ صریح و قاطعی داد. اولا باید عرصه های نخبگی را از
یکدیگر تفکیک کرد. یعنی نخبگان فکری و سیاسی و اقتصادی و … را باید از
یکدیگر جدا کرد …
با توجه به تخصص و زمینه فعالیت شما، طبیعتاً سؤال ما ناظر بر وضعیت نخبگان فکری است. بین
نخبگی و وجه فکری نسبت نزدیکی برقرار است. درباره نخبگان فکری، با توجه به
اینکه نخبگی بیشتر با توجه به عاملیت آن تعریف میشود نه وجه ساختاریاش،
باید بگویم که نسبتی موجود بین نخبگی و عاملیت، درخصوص این گروه از نخبگان
مضاعف میشود. اما قطع نظر از این پیوند، خوب است که وجوه ساختاری و
رابطهای هم مستعد بروز و ظهور این وجع عاملیت باشد. به هر حال به سؤال
شما از دو منظر میتوان پاسخ داد. یکی اینکه وجه رابطهای و ساختاری ما
تا چه اندازه مستعد ظهور و بروز این نخبگی بوده و دوم اینکه نخبگان فکری
ما تا چه حد وظیفه عاملیتی خود را ادا کرده اند. من فکر میکنم که ما در
هر دو حوزه مسأله داریم. یعنی در دهه گذشته، از یکسو وجه ساختاری و مستعدی
برای بروز و ظهور نخبگی مطلوب ما وجود نداشت و از سوی دیگر نخبگان ما نیز
توجه لازم به وجه عاملیتی خود نداشتند و کنشها و واکنشهای مطلوب و مورد
انتظار را نشان از خود به نمایش نگذاشتند.
چرا نخبگان ما نتوانستند چنین وجهی را در عملکرد خود بروز دهند؟ نخبگان
ما اگر بخواهند به وجه عاملیت خود رجوع کنند، ما باید شاهد خلاقیت،
نوآوری، پویش، مقاومت نوعی حرکت با توجه به زمینههای فرهنگی، هویتی و
تاریخی خودمان و حتی با توجه به گفتمان انقلاب اسلامی باشیم. من چنین چیزی
را در حرکت نخبگان خودمان ندیده ام. یعنی وقتی که به جامعه حودمان نگاه
میکنم، میبینم نخبگان ما آن طور که باید و شاید روشنفکری و مقاومت
نکردهاند.
از طرف دیگر چون این مقاومت، تراوش، خلاقیت و شهود
وجود نداشت، متاسفانه وجوه ساختاری و رابطهای جامعه ما نه تنها نستعد
ظهور و بروز نقش عاملیتی نخبگان ما نشده است، بلکه در برخی از حوزهها وجه
منفی آن تشدید هم شده است. ما الان در شرایطی به سر میبریم که عدهای
میکوشند تا نخبگی را در جامعه ما حدف کنند. یعنی یک راس داشته باشیم و یک
قاعده و در این میان دیگر خبری از حلقه های واسط نباشد. به نظر من، خود
نخبگان در شکلگیری چنین وضعی مقصر بوده اند. این سؤال شما، ترجمانی از
همان سؤالی است که ما مدام مطرح میکردیم که روشنفکری ما در این جامعه چه
جایگاهی دارد؟
حالا چه روشنفکری رسمی ما در محافل حوزوی و
دانشگاهی و چه روشنفکری در سطوح عمومی جامعه. یعنی سؤال این است که
روشنفکران چگونه ادای وظیفه کرده اند و رابطه ها و ساختارهای رسمی چه
مواجهه ای با این نوع روشنفکری داشته اند. در مجموع هر چه که به پایان دهه
۸۰ نزدیکتر شدیم، کمابیش به مرحله ” مرگ نخبگی ” نزدیک شدیم. ما اگر
میخواهیم نخبگی زنده داشته باشیم، باید نظریه پردازی و نظارت داشته
باشیم. نظارت هم در ابعاد تخصصیاش بیشتر کار خواص و نخبگان ویژه است.
متاسفانه
در در دهه ۸۰ در جامعه ما شرایط مساعدی برای پیدایش این وضع مطلوب وجود
نداشت و در این میان، چنان که گفتم، دو طرف مقصر بودند. یعنی هم نخبگان ما
باید تعریف مطلوبی از نخبگی بدست می دادند و حضور خودش را پررنگ می کرد و
هم اینکه باید شرایط ساختاری و محیطی برای انجام چنین کاری از سوی آنها،
فراهم می شد. متاسفانه این اتفاق در جامعه ما رخ نداد و به همین دلیل، ما
الان وضعیت مطلوبی نداریم. به نظر میرسد تعارف، سکوت، مصلحتگرایی و
منفعتگرایی، عواملی هستند که مانع از تحقق فلسفه وجودی نخبگان ما میشود
که لازمه آن کنش و واکنش و نقد و نظارت است.
بر فرض که نخبگان ما نقصانهایی در کار خود داشته باشند. آیا محدودیتهایی که بر آنها اعمال شد، قابل توجیه است؟ نخیر،
من گفتم که در دهه ۸۰ محدودیت هایی ناروا بر نخبگان ما اعمال شد. بسترسازی
هایی باید صورت می گرفت که نگرفت. یعنی بستر لازم برای ظهور تراوشات فکری
نخبگان فراهم نشد اما از سوی دیگر، نخبگان ما هم حضور پررنگ و مقاومت لازم
را نداشتند. آنها حتی گاهی در برابر اقدامات ناروا به جای اینکه اعتراض یا
لااقل سکوت کنند، همنوایی هم کردند. زیرا این کار آنها را به منافع و
اهداف مادی شان نزدیک میگرد. شاید بتوان چاپلوسی را از دیگر اقشار جامعه
پذیرفت اماچنین چیزی از نخبگان قابل قبول نیست. اما من در دهه گذشته دیدم
که بعضی از نخبگان تغییر موضع دادند و از موضع نخبگی خود فاصله گرفتند تا
بلکه بتوانند به نان و نوایی برسند. یعنی نه تنها مقاومتی از خود نشان
ندادند و فضای نخبگی جامعه را فضای شجاعانه و خلاقانهای نکردند، بلکه در
نامطلوب شدن این فضا مزید بر علت هم شدند.
فکر نمیکنید علت پیدایش این وضعیت بیشتر ناشی از فشارهای بالادستی بود؟
من
نمیتوانم بگویم نخبگان ما مقاومت و حضور پررنگی داشتند اما بسترسازی های
لازم صورت نگرفت. بالایی ها تاب تحمل وجه نخبگی قابل قبول را نداشتند اما
نخبگان ما هم کنشگری لازم را نداشتند. سؤال شما ترجمانی از وجه نظریه
پردازی، نوآوری و آزاداندیشی در کشور ما است.
این امر یک وجه رسمی
و یک وجه غیر رسمی دارد. این دو وجه با یکدیگر مزتبط اند. ما اگر بخواهیم
در کانون های رسمی و تعریف شده، مثل دانشگاه و حوزه، نظریه پردازی داشته
باشیم، حتماً باید در عرصه عمومی روشنفکری آزاد داشته باشیم. متاسفانه ما
فاقد روشنفکری مطلوبی بوده ایم که متوجه ملزومات و استلزامات روشنفکری
خودش باشد نداشتیم و از سوی دیگر، بالا دستی ها هم بسترهای لازم را برای
پیدایش چنین روشنفرکی ای فراهم نکردند. هیچکس قائل به محدودیت نیست.
بالاخره اگر کشور ما میخواهد به سلامت اداره شود، نخبگان او باید از
آزادیهای لازم برخوردار باشد تا بتواند اندیشه های خود را آزادانه مطرح
کند و آزادانه هم نقد شود.
آزادی باید برای مطرح کننده اندیشه نو
و منتقد او وجود داشته باشد. موانع یک روشنفکری آزاد، صحیح و واقعی، صرفاً
موانع رسمی نبود. موانع اجتماعی و عمومی هم وجود داشت که این موانع از
طریق تحریک صاحبان قدرت پدید آمدند. نتیجه این وضعیت خروج کشور از حرکتی
حکیمانه و مبتنی بر بصیرت و تدبیر است. بدیهی است که این امر می تواند
عوارض نامطلوبی در برداشته باشد.
به نظر شما نخبگان جامعه ما از گفتمان انقلاب اسلامی فاصله گرفته است؟ به
نظر من در مجموع توقعی که ما از نخبگی داریم، یعنی اینکه نخبگان ما با
توجه به ویژگی ها و شرایط فرهنگی و هویتی و تاریخی مان و نیز با توجه به
ظرفیت های انقلاب اسلامی، موضع نخبگی خود را آشکار بکنند، در دهه ۸۰
برآورده نشد. یعنی من نمی توانم نمره بالایی به این نخبگی و روشنفکری
بدهم. البته این نگاه مطلوب من به روشنفکری است اما این نگاه به این معنا
نیست که روشنفکری خارج از گفتمان انقلاب اسلامی و هویت ایرانی و اسلامی،
نباید به طرح آزادانه اندیشه خودش بپردازد.
من چنین اعتقادی ندارم
اما انتظارم از روشنفکری همان است که گفتم. ولی این به این معنا نیست که
ما در عرصه عمومی منعی برای طرح ازادانه انیدشهدهای دیگر ایجاد کنیم. زیرا
ارزش روشنگری ها و افکار مختلف آشکار می شود. در مجموع بنده معتقدم که
نخبگان ما در دهه ۸۰ ، چه به لحاظ کمی و چه به لحاظ کیفی، آن گونه که باید
عمل نکردند. ما شاهد این واقعیت بوده ایم که در شرایط فراهم شدن بستر
تضارب آراء و رقابت فکری، آثار خوبی هم در جامعه مان پدید آمده است.
ما
می توانیم بگوییم که باید شرایط اجتماعی مساعد باشد تا روشنفکری ما خودش
را نشان دهد. بله، هر وقت که شرایط مساعد بوده، رقابت و تضارب فکری هم در
جامعه ما پدید آمده است. هر چند که انحرافاتی هم شکل گرفته ولی در مجموع
برآیند چنین فضایی مثبت بوده است. اما زمانی که فضا بسته می شود، چطور؟
متاسفانه ما در فضای بسته و منقبض شاهد سکوت، مصلحت اندیشی و همنوایی برخی
از نخگبان بودهایم. به نظر من، نخبگان ما در چنین فضایی، آن طور که باید
و شاید ادای وظیفه نکردهاند.