خراسان: دستاوردهاي ناگفته هدفمندي يارانه ها«دستاوردهاي
ناگفته هدفمندي يارانه ها» عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم محمد
سعيد احديان است كه در آن ميخوانيد؛دولت دهم با اجراي قانون هدفمندي
يارانه ها، نام خودش را در تاريخ اقتصاد ايران ثبت کرد. درباره دستاوردهاي
اقتصادي هدفمندي يارانه هاتاکنون زياد سخن به ميان آمده اما به نظر مي رسد
کمتر از منظر سياست داخلي و سياست خارجي به اين موضوع نگاه شده و نتايج
اجراي اين اتفاق مهم از اين نگاه براي افکارعمومي تبيين شده است.
اميدها
و بيم ها از نقطه نظر اقتصادي در جاي خود قابل بحث و بررسي است اما نبايد
از دستاوردهاي سياسي و نتايجي که اين دستاوردها در سياست خارجي مي تواند
مورد بهره برداري قرار گيرد غافل شد.
1-هرگز نبايد فراموش کرد
که اجراي هدفمندي يارانه ها در شرايط سياسي اجرا شد که نظام بعد از
انتخابات 88 با چالشي بزرگ روبرو شده بود و به شدت اين ادعا درباره نظام
جمهوري اسلامي مطرح مي شد که نظام پايگاه افکارعمومي خود را از دست داده
است اما مي توان گفت همکاري بي نظير مردم با دولت در اجراي هدفمندي يارانه
ها، به وضوح نشان از استحکام پايه هاي نظام در بين توده هاي مردم داشت چرا
که تجربه هاي پيشيني در ديگر کشورهاي جهان که باعث اعتراضات اجتماعي در
شرايط عادي شده بود، در ايران که دنباله فضاهاي سياسي بعد از انتخابات هنوز
ادامه داشت گمانه هاي اعتراضات اجتماعي بسيارزياد را تقويت کرده بود و
روشن است که اگر حکومتي ميان مردم از پايگاه ضعيفي برخوردار باشد اجراي
چنين طرحي مي تواند پيامدهاي سياسي غيرقابل کنترلي را به دنبال داشته باشد-
مانند برخي کشورها از جمله تونس- اما همراهي مردم با مسئولان نظام جمهوري
اسلامي به گونه اي بود که تلاش، براي ايجاد نافرماني مدني حتي توسط رسانه
هاي خارجي نيز چندروزي بيشتر ادامه پيدا نکرد و آن ها که پيش از اين حساب
ويژه اي را براي "بعد از هدفمندي يارانه ها" باز کرده بودند، نااميدانه
دوباره به جريان سازي هاي سياسي خود برگشتند لذا مي توان نمايش اقتدار
سياسي حکومت ايران دربين مردم را مهمترين دستاورد سياسي هدفمندي يارانه ها
دانست دستاوردي که دشمن آگاهانه و ما از سر غفلت به آن کم توجهيم.
2-اجراي
هدفمندي يارانه ها موضوع مهم ديگري را نيز به نمايش گذاشت و آن همکاري و
همراهي نخبگان کشور با سليقه و مشي هاي سياسي بسيار متفاوت، در موضوعي است
که همگي به اجماع آن را جزء منافع ملي مي دانند. واقعيت اين است که يکي از
آفت هاي مهم فعاليت هاي صرفا سياسي به حاشيه رفتن منافع ملي در برابر سليقه
هاي سياسي است اما در هدفمندي يارانه ها، نه تنها همراهي قريب به اتفاق
نخبگان سياسي و اقتصادي کشور را داشتيم بلکه به وضوح ديديم به دليل مصالح
عمومي کشور وبه دليل خدشه وارد نيامدن به هدفمندي يارانه ها بسياري، اختلاف
سليقه هاي خود را نيز کمرنگ تر از گذشته در فضاي عمومي جامعه مطرح
کردند.بي ترديد اگر بخشي از نخبگان چه اصلاح طلب، چه اصول گرايان منتقد، چه
رجال مهم سياسي و چه منتقدان و معترضان جدي خارج از جريان هاي سياسي موجود
شروع به نقد حتي به جاي اجراي هدفمندي يارانه ها مي کردند آرامشي که بر
فضاي کشور حاکم بود دچار تحولاتي اساسي مي شد و ما هيچ گاه به نتيجه اي که
اکنون به آن رسيديم، دست نمي يافتيم خلاصه آنکه نخبگان نشان دادند زماني که
بر مساله اي مهم اجماع داشته باشند وزماني که ترديدي در تطابق منافع ملي
بر برنامه اي وجود نداشته باشد، سليقه هاي سياسي خود را بر منافع ملي ترجيح
نمي دهند.
3-توانايي مثال زدني دولت در پياده سازي اين قانون به گونه
اي بود که خلاف اکثر پيش بيني ها نه تنها تورم انتظاري به وجود نيامد بلکه
در شروع کار ما حتي شاهد تورم واقعي ناشي از افزايش هزينه هاي توليد نيز
نبوديم اقتدار سياسي دولت را بسيار افزايش داد مخصوصا آنکه دولت در
عملکردهاي گذشته خود يا از خود ضعف نشان داده بود يا نتوانسته بود قوت هايش
را به افکارعمومي منتقل کند و اگر دولت بتواند به همين نحو ادامه مسير
اجراي اين قانون را نيز با موفقيت سپري کند از اين پس در کنار صفت "شجاع" و
"پرتلاش" ، صفت "توانمند" را نيز خواهد داشت.
4-دستاوردهاي ذکر شده
مخصوصا دو بند اول نتيجه اي بسيار مهم را براي سياست خارجي کشورمان به
ارمغان آورده است و باعث شده است اين امکان را داشته باشيم که در بحث هسته
اي با دست بالا وارد مذاکرات شويم.
براي تبيين اين ادعا بايد اين گونه
توضيح دهيم که کشورهاي 1+5 که جزئي ترين تحولات داخل ايران را براساس اصول
علمي ديپلماسي رصد مي کنند به طور طبيعي بايد با اجراي هدفمندي يارانه اين
گزاره ها را بعنوان داده هايي مهم مدنظر قرار داده باشند: حکومت ايران
خلاف تصوراتي که از ماجراهاي بعد از انتخابات داشتند، از اقتدار سياسي
غيرقابل انکاري برخوردار است (بنداول)، نخبگانش در پافشاري بر منافع ملي که
مورد اجماع همه است مانند ماجراي هسته اي، اختلاف سليقه ها را کنار مي
گذارند ( بند دوم) و ايران با اجراي هدفمندي يارانه ها و افزايش قيمت و
کاهش مصرف حامل هاي انرژي، وابستگي خود را کمتر و خود را در برابر تحريم
هاي شديدتر واکسينه کرده است و به عبارت دقيق تر خود را آماده کرده است
براي رسيدن به منافع بلندمدت،سختي هاي مقطعي بيشتري را تحمل کند.
كيهان: واژگوني پروژه ها«واژگوني
پروژهها»عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم حسام الدين برومند است
كه در آن ميخوانيد؛اين روزها موج فزاينده خيزش هاي اسلامي آنچنان اوج
گرفته است كه بيش از هر چيزي نشان دهنده شكست پروژه هاي ضداسلامي است كه
آمريكا و اذنابش طي دهه گذشته تمام توان و پتانسيل خود را به صحنه آوردند
تا آنها را عملياتي و اجرايي نمايند.
10 سال پيش در 11 سپتامبر 2001 دو
هواپيماي خطوط هوايي آمريكا- پان آمريكن و آمريكن ايرلاينز- به دو برج
تجارت جهاني اصابت كردند و دستمايه اي شد تا آمريكايي ها با ادعاي مبارزه
با تروريسم در 2001 به افغانستان و بعد در 2003 به عراق لشكركشي كنند. در
اين ميان پروپاگانداي رسانه اي غرب ادعاي واهي مبارزه با تروريسم را به
گفتماني مبدل ساخت كه در اين گفتمان جعلي واژه تروريسم معادل كليد واژه
«اسلام» قرار بگيرد.
پروژه «اسلام هراسي» و پس از آن «اسلام ستيزي» در
منطقه خاورميانه در ادامه گفتمان دروغين مبارزه با تروريسم كليد خورد و كار
بدين جا منتهي نشد و با هدف سيطره بر منطقه، مثلث شوم آمريكا، برخي
كشورهاي غربي و رژيم جعلي صهيونيستي طرح خاورميانه بزرگ را در سال 2003
رونمايي كردند.
طرحي كه در واقع نقشه راه آمريكايي ها و صهيونيست ها
براي جنايت، تجاوز، چپاولگري، غارت منابع و ثروت هاي عمومي منطقه بود. با
به راه انداختن جنگ 33 روزه در 2006 محرز شد كه طرح خاورميانه بزرگ به
نتيجه نرسيده است و در همان ايام بود كه اين بار از طرح خاورميانه جديد (در
سال 2006) سخن به ميان آمد.
در سال 2008 رژيم صهيونيستي پس از آن كه
ضرب شستي از حزب الله در جنگ 33 روزه خورد جنگي 22 روزه را در غزه به راه
انداخت و كلكسيوني از جنايت و تجاوز را مرتكب شد.
آنچه در تمامي آن سال
ها يعني از كشتار مردم افغانستان و عراق در 2001 و 2003 تا كشتار مردم
مظلوم لبنان و فلسطين در 2006 و 2008 از سوي آمريكا و رژيم صهيونيستي و چند
كشور غربي حامي آن دو به وقوع پيوست چيزي جز «ترور اسلام» نبود آن هم با
ادعاي اوليه مبارزه با تروريسم!
طرح خاورميانه بزرگ و بعد طرح خاورميانه
جديد كه تشكيل خاورميانه اي با مختصات آمريكايي- صهيونيستي را دنبال مي
كرد نيز در راستاي حذف عنصر اسلام خواهي در گستره منطقه خاورميانه بود.
طبيعي
بود كه ابتدا پروژه «اسلام هراسي» و سپس «اسلام ستيزي» نيز چاشني نقشه ها و
طراحي هاي آمريكايي- صهيونيستي عليه ملت هاي مسلمان و مستقل و آزادي خواه
قرار بگيرد.
اما آنچه با تحولات اخير منطقه و سقوط دولت ها و حاكمان
دست نشانده جاي تامل دارد سندي است كه دو سال پيش روزنامه آمريكايي
نيويورك تايمز افشا كرد.
جمهوري اسلامي: همسايگان جنوبي، واقع بيني يا فرصت طلبي؟«همسايگان
جنوبي، واقع بيني يا فرصت طلبي؟»عنواتن سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است
كه در آن ميخوانيد؛يكصد و هجدهمين اجلاس وزراي خارجه شوراي همكاري خليج
فارس در قبال فهرستي از مسائل و مشكلات منطقه مواضعي را اتخاذ كرده و
ديدگاههاي خود را در بيانيه پاياني اجلاس منعكس نمود. اين اجلاس، درخصوص
ديدگاه امارات پيرامون سه جزيره ايراني در خليج فارس اعلام كرد پيگيري اين
موضوع را به جمهوري اسلامي ايران و امارات عربي متحده مربوط ميداند و بدون
ورود به اين مطلب از طرفين خواست به بررسي و رفع مشكل در چارچوب مناسبات
فيمابين بپردازند. اين تغيير ديدگاه، چه از جانب امارات متحده باشد يا از
جانب شوراي همكاري خليج فارس يا هر دو، ميتواند نشانهاي باشد از گرايش
همسايگان جنوبي ايران به سوي واقع بيني و پرهيز از تنش آفريني.
خوشبختانه
وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي ايران هم در يك واكنش متين و منطقي در
قبال اين "تغيير رويكرد"، از آن استقبال نموده و آنرا گام مناسبي در جهت
تصحيح رويكرد امارات تلقي نموده است. سخنگوي وزارتخارجه در اين زمينه تصريح
نموده است كه جمهوري اسلامي همواره آمادگي خود را براي گفت و گوي دوجانبه و
مستقيم درباره سوءتفاهم ايجاد شده در مورد جزيره ابوموسي درخصوص ترتيبات
اجرائي يادداشت تفاهم سال 1350 (1971 ميلادي) اعلام كرده است.
بدين
ترتيب فضاي سياسي منطقه نشانگر آنست كه گرايش به استقلال فكري و پرهيز از
تأثيرپذيري از قدرتهاي استعماري درحال حاكم شدن بر موضعگيريهاي همسايگان
جنوبي از جمله شوراي همكاري خليج فارس ميباشد. اين در واقع، يكي از
محورهاي هميشگي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران است كه با همسايگان خود
بهترين مناسبات را پايهريزي نمايد و به مرور زمان، از هر فرصتي و هر
زمينهاي درجهت ارتقاء سطح مناسبات و كاهش تنشها و مسائل احتمالي، بيشترين
بهرههاي ممكن را ببرند.
اگرچه امارات و ساير اعضاي شوراي همكاري،
بسيار ديرهنگام به اين ديدگاه مثبت و اين راهكار عملي دست يافتهاند و از
اين بابت، زيانهاي فراواني متوجه منافع كشورها و ملتهاي منطقه گرديد،
اما از ديدگاه عقلاني بايد از آن استقبال نمود تا زيانهاي وارده مهار و
حتي درصورت امكان، جبران شود. با اينهمه، مسئله اينست كه آيا موضع امروز
امارات و شوراهاي همكاري خليج فارس، مبتني بر يك "ضرورت تاكتيكي" به منظور
عبور از بحران كنوني در كشورهاي عرب منطقه است؟ يا از وجود يك "ديدگاه
استراتژيك" نزد امارات و شوراي همكاري حكايت دارد؟
اين نكته از آن جهت
اهميت دارد كه تغيير ديدگاههاي شورا در همين زمينه، پيش از اين هم سابقه
داشته ولي بلافاصله پس از عبور از آن مقطع زماني، دوباره شاهد بازگشت مواضع
قبلي بوده ايم. در سالهاي گذشته نيز همواره امارات خواستار طرح موضوع
جزاير ايراني در جلسات رسمي شوراي همكاري خليج فارس بود كه يكبار با نهيب
امير عبدالله وليعهد وقت عربستان مواجه گرديد كه با تهاجم شديداللحني به
مقامات ارشد امارات، آنها را متهم به "بلاهت" و ناداني كرد و اين سئوال را
مطرح نمود كه چرا مقامات امارات، "موقع شناس" نيستند؟ از روي قياس، شايد
امارات و شوراي همكاري در شرايط كنوني با توجه به بحرانهاي داخلي در
كشورهاي عرب حاشيه جنوبي خليج فارس ترجيح دادهاند اين مسئله را مسكوت
بگذارند تا وقتي ديگر!
احتمال ديگر اينست كه چون همواره قدرتهاي شيطاني و
دستهاي بيگانه با تحريك امارات براي طرح مسائل جنجالي و مفسده انگيز درصدد
گل آلود كردن آبهاي خليج فارس بوده اند، فعلاً در پرتو نهضت بيداري
اسلامي در منطقه دچار سردرگمي شدهاند و چه بسا ترجيح ميدهند بيش از اين
اوضاع را به زيان خود، آشفته نسازند.
نبايد از نظر دور داشت كه
احتمال منطقيتر اينست كه امارات و ساير اعضاي شوراي همكاري با دقت نظر در
رفتار غرب نسبت به مبارك، بن علي و قذافي به اين جمعبندي رسيدهاند كه
نبايد بيش از اين دنباله رو غرب باشند و با طناب غرب به درون چاه بروند.
هيچ كس فراموش نكرده است كه بيگانگان همواره امارات را براي طرح موضوع
جزاير ايراني و حتي كشاندن آن به دادگاههاي بينالمللي با هدف "بين المللي
كردن مسئله" تحريك نمودهاند. حتي بوقهاي تبليغاتي استكبار نيز عموماً
سعي و بلكه مأموريت دارند به اين مسئله دامن بزنند تا فضاي پرتشنجي را در
منطقه به وجود آورند و اهداف ناپاك خود را پيگيري نمايند.
قدس: اقتدار ملي در پرتو توانمندي هاي علمي«اقتدار
ملي در پرتو توانمندي هاي علمي»عنوان سرمقاله روزنامه قدس به قلم غلامرضا
قلندريان است كه در آن ميخوانيد؛حضرت آيةا... خامنه اي، رهبر انقلاب
اسلامي ديروز از نمايشگاه فناوريهاي راهبردي، توليدات و دستاوردهاي علمي و
فناوري محققان و دانشمندان کشور در بخشهاي «فناوري هوافضا»، «فناوري
ميکروالکترونيک»، «فناوري انرژيهاي نو»، «فناوري نانو»، «فناوريهاي بين
رشته اي»، «فناوري سلولهاي بنيادي»، «فناوري اطلاعات و ارتباطات» و «زيست
فناوري و فناوري گياهان دارويي و طب ايراني» ديدن نمودند.
ايران در
سالهاي اخير با شتاب بخشيدن به رشد فناوريهاي نوين علمي و سرمايه گذاري بر
پروژه هاي تحقيقاتي که به مرور نتايج مسرت بخش آنها، يکي پس از ديگري کام
مردم ايران را شيرين مي کند، توانسته است گامهاي بلندي بردارد و بر اساس
برخي برداشتها، اين کشور را بايد در جهان دوم يا حداقل در جهان سوم برتر،
تقسيم بندي نمود.
جمهوري اسلامي پس از پيروزي انقلاب، با تنگناهاي
سياسي، اقتصادي و تکنولوژيکي بسياري روبه رو گرديد تا بيگانگان از اين
رهگذر، به گمان خود حصار عقب ماندگي و انزواي ايران را فراهم و به مردم اين
کشور و ملتهاي منطقه اين مهم را اثبات کنند که راز موفقيت و پيشرفت
کشورها، در گرو همراهي با کشورهاي جهان اول است و در صورت سرپيچي از اين
موضوع، نه تنها بايد طعم حاشيه نشيني علم و دستاوردهاي نوين بشري ر ا
بچشند، بلکه هيچ گاه از امتيازهاي جديد علمي جهان نيز برخوردار نمي گردند.
توانمنديها
و استعداد ذاتي جوانان ايراني، موضوعي است که در گذشته به دليل خود باختگي
در مقابل مظاهر فرهنگ غرب، جايگاهي نداشت، اما امروزه با وجود کمبودها، به
پيشرفتهاي غيرقابل انتظاري دست پيدا کرده اند که اين مهم ناشي از ايمان به
سرمايه بومي است. اگر امروز سلولهاي بنيادين، فناوري نانو، فناوري هسته
اي، نوآوريها در عرصه هوا فضا، دستاوردهاي صنايع نظامي در حوزه هاي گوناگون
مايه مباهات و افتخار مي گردد، مديون همين نگاه است.
کشورهاي غربي با
در پيش گرفتن انواع تحريمها به بهانه هاي گوناگون، تلاش کردند جمهوري
اسلامي را از دستيابي به هدفهاي مسلم خويش محروم و بستر هرگونه موفيقت را
از ايران سلب کنند. اين در حالي است که همين محدوديتها انگيزه دانشمندان و
جوانان اين مملکت را در شتاب بخشيدن به فعاليتهاي علمي بيش از پيش نمود.
اکنون، هرگونه دستاوردي که جمهوري اسلامي از بدو پيروزي تاکنون به آنها دست
يافته است، در همين دوران تحريمها بوده که کشورهاي غربي با اين برداشت که
از طريق ايجاد محدوديت مي توانند جمهوري اسلامي را با بن بست روبه رو
نمايند، بر استمرار اين مسير صحه گذاشتند.
بر کسي پوشيده نيست، اکنون بر
اساس مؤلفه هاي متنوع و جديد قدرت، سهم قابل اعتنايي به دستاوردهاي علمي
يک کشور بستگي دارد، به نحوي «الوين تافلر» در موج سوم معتقد است در اين
عرصه کشوري داراي قدرت است که توانسته باشد از پيشرفتهاي علمي برخوردار
باشد. به عبارت ديگر، امروز نمي توان دولتي را در زمره قدرتهاي جهاني محسوب
نمود، در حالي که از نمره قابل قبول علمي برخوردار نباشد.
همان گونه که
رهبر معظم انقلاب اسلامي، به تلاش برخي قدرتها براي انحصاري کردن علم و
تقسيم جهان به دو بخش پيشرفته و عقب مانده اشاره کردند و مهمترين عامل براي
تغيير در نظام سلطه حاکم بر جهان را حرکت و تلاش علمي ملتها دانستند.
ايشان تأکيد کردند: «ملتهاي جهان سوم بايد تلاش کنند رابطه سنتي امردهي و
امربري را از بين ببرند و اين اتفاق از طريق پيشرفتهاي علمي امکان پذير مي
باشد.»
سياست روز: نفوذ ايران از خاورميانه تا قفقاز«نفوذ
ايران ازخاورميانهتا قفقاز»عنوان سرمقاله روزنامه سياست روز به قلم محمد
صفري است كه در آن ميخوانيد؛بسياري از كشورها در منطقهاي كه ما نيز در
آن هستيم، حكومتهايي دارند كه بسيار شبيه هم هستند. يا پادشاهي هستند، يا
رئيسجمهور مادام العمر.
كشورهاي خاورميانه و به ويژه كشورهاي عربي از
اين امر تبعيت ميكنند. انتخاباتي براي تعيين رئيسجمهور هم اگر برگزار
شود، يك انتخابات نمايشي و فرمايشي است. حكومت پادشاهي هم كه به طور طبيعي،
از پدر به پسر به ارث ميرسد.
يكي از دلايلي كه مردم منطقه به قيام و
انقلاب روي آوردهاند، اهميت ندادن حاكمان آنها به ديدگاهها و راي مردم
است. مردم در سرنوشت كشورشان نقشي نداشتند و اكنون به اين نتيجه رسيدهاند
تا با اعتراضات انقلابي، در سرنوشت خود ايفاي نقش كنند.اكنون كه كشورهاي
مسلمان منطقه با رويكرد اسلامي خود به قيام پرداختهاند و به نتايج مثبتي
نيز دست يافتهاند، اين پرسش مطرح ميشود كه آيا اين قيامها به ديگر
كشورهاي مشابه سرايت خواهد كرد؟ آيا كشورهايي كه نوع حكومت آنها موروثي و
مادامالعمري است، از اين الگوي قيام اسلامي در منطقه تاثير خواهند گرفت.
در
منطقه كشورهاي بسياري هستند كه از اين امر مستثني نميباشند. منطقه قفقاز و
آسياي ميانه شامل كشورهايي است كه پس از فروپاشي شوروي سابق و خارج شدن از
يوغ ديكتاتوري كمونيستي، به استقلال رسيدند و كمي هم طعم آزادي را
چشيدند، اما استقلال آنها تنها، استقلال جغرافيايي بود و آن چيزي كه انتظار
ميرفت در اين كشورها پياده نشد.
چند كشور در اين منطقه وجود دارد كه
با حكومتهاي خودكامه و ديكتاتور خاورميانه تفاوت آنچناني ندارند. انتخابات
رياست جمهوري يا پارلمان در آنها برگزار نميشود، مردم در سرنوشت كشورشان
نقشي ندارند. موازين اسلامي كه مورد توجه مردم آنها است، رعايت نميشود و
بسياري موارد ديگر از جمله وابستگيهايي كه به غرب دارند و ارتباطاتي كه با
رژيم صهيونيستي برقرار كردهاند از ديگر موارد اعتراضي مردم برخي از
كشورهاي منطقه است.
همه اين عوامل در آيندهاي نه چندان دور باعث خواهد
شد تا مردم كشورهاي مورد اشاره دست به قيام و اعتراضاتي بزنند، گرچه هم
اكنون نيز در برخي از آنها اعتراضات نارضايتيهايي ديده ميشود، اما
پيشبيني ميشود كه خيزشهاي مردمي منطقه خاورميانه و شمال آفريقا به ديگر
نقاط و كشورها از جمله قفقاز هم سرايت كند.
رسالت: تحليل هتاکي«تحليل هتاکي»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجيحيدري-محمد ملاعباسي است كه در آن ميخوانيد؛
هتاکي...
آتشين...
گفتگوهاي سياسي در ايران، بيش از هر زمان ديگر، با سخناني تند و آتشين همراه شده است.
چنين
مناقشات آتشيني، نشانه چيست و اين تغيير جهت به سمت مواضع راديکال، که
گاه گاه، رنگ و بوي هتاکي و ناسزاگويي نيز به خود ميگيرد، چگونه و به چه
دليل رخ داده است؟
ما آلوده به «احساسگرايي» هستيم، که در اجماليترين
معنا، عمل کردن، صرفا بر اساس عواطف و سلايق شخصي است. اين بيماري، اپيدمي و
منبع عدم تعادل رواني نزد اغلب افرادي استکه روزمره ميبينيد.
هر کسي مصروف مديريت و بهينهسازي «احساس» خويش است.
و اشکال کار در اينجاست که در اين وانفسا، از «احساس» ديگري خبر ندارد.
کم کم افراد نميتوانند ارتباطات منظم و مثمر ثمري با يکديگر برقرار کنند.
خب؛ اين، چيزي است که ما ميتوانيم از مفهوم «احساسگرايي» السدر مکاينتاير بياموزيم.
جنبههايي که مکاينتاير براي اين «احساسگرايي» ميشمرد خطوط راهنماي خوبي براي درک عميق و حکيمانه جزئيات شرايط حال حاضر ماست؛
اول
در
اخلاق و سياست «احساسگرا»، طرفهاي ارتباط، به گونهاي استدلال ميکنند
که درک آن براي طرف مقابل، ممکن نيست. اين، يعني «قياسناپذيري»؛ عدم درک
متقابل و امکان مقايسه خود با ديگري، به خاطر فرو رفتن مفرط در خود.
اگر
در فضاي سياسي ايران بنگريم، شايد يکي از مصاديق آن، تلاش سياسيون معترض
براي دريافت مجوز راهپيمايي شهري باشد. آنها معتقد بودند که اين
راهپيماييها، طبق قانون اساسي، حق آنهاست، اما از سوي ديگر، وزارت کشور
معتقد بود، امنيت و شرايط لازم براي انجام راهپيمايي، فراهم نيست؛ و
بنابراين، نبايد چنين مجوزي صادر شود. هر دو گروه در ارائه استدلالات خود،
پيروي يک منطق بودند، اما اين دو منطق، با يکديگر قياسناپذيرند. بدين
معني که اين مناقشه، به سختي ميتوانست راه به جايي ببرد.
دوم
در
اخلاقِ «احساسگرا»، هر گروه، بر خلاف آنچه در واقع امر روي ميدهد، تلاش
ميکند تا نشان دهد که استدلالاتش، نه خواستههاي شخصي خود او، بلکه با
تکيه بر رويهها و اصول غير شخصي انجام ميگيرد.
اما، بهترين نشانه براي
رد اين ادعا، پايانناپذيري مناقشات سياسي در جوامع امروزي است. اصول
غيرشخصي، تنها نقابي براي رسيدن به تمايلات گروهي و شخصي محسوب ميشوند، و
پايبندي به آنها نه به خاطر خود آن اصول، بلکه به خاطر منافعي است که آن
اصول ميتوانند ياريگر ما در رسيدن به آنها باشند. اين، هميشه از انتقادات
جدي وارد بر نيروهاي سياسي «اصلاحات» بوده است که تحت لواي اصلاح رويههاي
نادرست و غيرقانوني، و با هدف اجراي صد در صدي قانون اساسي، راههايي را
برگزيدهاند که آشکارا همان قانون اساسي را زير پا گذاشته است.
مردم سالاري: انقلا ب عربي انقلا ب انتظارها«انقلا
ب عربي انقلا ب انتظارها»عنوان سرمقالهِ روزنامه مردم سالاري به قلم مهدي
مال مير است كه در آن ميخوانيد؛با ورود انسان به ساحت مدرن و فرآيند تولد
تکنولوژي ها و ابزارهاي ارتباطي و کوچک شدن هر چه بيشتر جهان، کشورهاي
موسوم به «در حال توسعه» به تدريج با چالشي بزرگ به نام «انتظارات
فزاينده» روبه رو شدند. اين واقعيت انکارناپذير است که نظام هاي سياسي
حاکم در اين کشورها همواره چندين گام از توقعات و نيازهاي جديد اتباعشان
عقب تر بوده و پيوسته صلا ح خود را در ناديده گرفتن يا حتي انکار خواست
هاي جديد و نيازهاي تازه آنها مي ديده اند. اما جهان امروز بي شک جهان
ديگري است. امروز جهان طومار مرزهاي جغرافيايي و تعاريف خاک خورده از
زمان و مکان را در هم پيچيده و ناديده انگاشتن و بي اعتنايي آشکار به حقوق
حقه انساني را بر نمي تابد. مردماني که امروزه در ميادين بزرگ شهرهاي
عربي در خاورميانه و شمال آفريقا در ليبي، بحرين و... بر ساقط شدن نظام
هاي سياسي حاکم بر کشورشان پاي مي فشارند، دير زماني است که از معضل نديده
انگاشتن و انکار انتظارها و خواست هاي جديدشان در رنج اند.
شايد
بزرگترين خواست دروني تظاهرکنندگان امروز نه فقط سختي هاي معيشتي و
اقتصادي (که در جاي خود بسيار قابل اعتنايند) بلکه به رسميت شناختن درک
جديد آنها از زيستن و آگاهي روزافزون آنها از هستي و در يک کلا م چگونگي
بودن در جهان باشد. اکنون با ديدن شور و شوق مثال زدني هزاران مرد و زن
مسلمان در شهرها و ميادين کشورهاي عربي که سرسختانه برخواست هاي خود
اصرار مي ورزند، زياد سخت نخواهد بود که دريابيم انسان امروزي نه تنها
ديگر خود را رعيت مستبدان و مکلف به تکليف زورمداران نمي داند، بلکه بيش و
پيش از هر چيز خود را موجودي صاحب کرامت و واجد حقوق و ارزش مي
شمارد. اشکال بزرگ مستبدان و ديکتاتورها در درازاي تاريخ همواره اين بوده
است که انسان را موجودي سنگي و خواست ها، آمال و نيازهاي او را اموري ثابت و
پايدار مي پندارند و البته چندان شگفت آور نيست که مي بينيم هنگامي که به
يک باره با نوآوري و نيازهاي جديد اتباعشان روبه رو مي شوند به وادي حيرت
در مي غلتند و دهان به هذيان گويي و دشنام مي گشايند ومخالفان خود را مشتي
خائن و مزدور و لول و مست مي نامند. اما انسان اساسا موجودي زمان مند است و
دگرگوني و تغيير را در بستر زمان، حق انکار ناپذير خود مي داند. تاريخ
نشان داده است که انسان پيوسته در پي پاسخ هاي جديد براي بغرنج هاي بي
انتهاي زندگي بوده است و به راستي ما امروزه تبلور بارز اين حق بزرگ را در
مشت هاي گره کرده و عزم هاي راسخ ملت هاي مسلمان در به زير کشاندن حکومت
هاي فاسدشان به نظاره نشسته ايم. آنچه امروز مردم را به خيابان هاي شهرهاي
عربي مي کشاند پديده اي است که در دانش سياسي،آن را انقلا ب انتظارها (tion
expecta rising of revolution) مي نامند. حکومت هاي ديکتاتور ماب عربي
پيوسته در برابر درک رو به گسترش شهروندانشان از جهان و مافي هايش خود را
به خوابي گرانبار زده اند و با بلا هت و ناداني تمام چشمان خود را در برابر
انتظارات جديد و آگاهي روبه فزوني اتباعشان بسته اند.
مردان و زنان
مسلمان عرب به لطف پيشرفت خيره کننده علم و فناوري و تکنولوژي هاي ارتباطي
به روشني دريافته اند که نظاره کردن دنيا از دريچه تنگ و تاريک مستبدان و
پدرسالا ران تا چه پايه مي تواند نازيبا و ملا ل انگيز و رنج آور باشد.
آنها آزادي هاي مدني، اشتغال، حق لذت بردن از زندگي و شرکت فعالا نه در
تعيين سرنوشت سرزمينشان را نه پيشکشي قابيليان و حرامياني چون معمر قذافي
ها و سيف الا سلا م ها و نامبارک ها بلکه حقوق پايه اي و اساسي خود مي
دانند و دقيقا از اين روست که وعده هاي توخالي و سخنان پرطمطراق حاکمانشان
را براي برپايي انتخابات آزاد و فضاي باز اجتماعي و... به هيچ مي گيرند و
صداي ترس خورده و لرزانشان را آن هنگام که از ترس جان شيرين دم از ايجاد
فضاي باز سياسي و اصلا حات اقتصادي مي زنند به سخره مي گيرند.
چرا که
آنها امروز به فراست دريافته اند که مستبدان به گواهي تاريخ جز آتش زدن
جواني و طراوت زندگي و از بين بردن آمال و آرزوهاي مردمان چيز ديگري در
چنته نداشته و نخواهند داشت و به راستي چه زيبا، چه با شکوه برسر حقوق مسلم
خود ايستاده اند و در شهر هاي به خون رنگين شده طرابلس، بن غازي و زاويه
و... مومنانه حق زيستن انساني خود را فرياد مي کشند.
تهران امروز: اين ديگر قابل تحريم نيست«اين
ديگر قابل تحريم نيست»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم سيدجواد
سيدپور است كه در آن ميخوانيد؛سوال اين است؛ اگر غرب بهمعناي حوزه تمدني
به پيشرفتهاي علمي نائل نميشد و اگر از پي چنين پيشرفتي به استانداردهاي
بالاتر رفاه اجتماعي دست نمييافت باز هم جاذبهاي براي ديگران داشت؟
واقعيت
آن است آنچه باعث شده غرب را در موقعيت بالاتري نسبت به ساير حوزههاي
تمدني بنشاند ناشي از فرهنگ آنها نيست، برخاسته از علم آنهاست. علمي كه
آنها توانستهاند هم توليد و هم مديريتش را سامان دهند و بهواسطه چنين
تسلطي است كه از قدرت بيشتري هم در حوزه عمومي و اجتماعي و هم در حيطه
نظامي برخوردار شدند. مبتنيبر چنين دريافتي است كه اساسا تحولي ساختاري در
مفهوم قدرت در عصر جديد پديد آمده و برخي استراتژيستها از آن بهعنوان
«جابهجايي در قدرت» ياد ميكنند.
بدينمعنا كه قدرت در دوران معاصر
صرفا به داشتن تجهيزات نظامي بيشتر يا در «قدرت كشندگي» جنگافزارها خلاصه
نميشود بلكه قدرت در توليد، مديريت و مصرف علم نمود مييابد. كشوري كه
بتواند پيشرو در توليد علم باشد سهم بيشتري در مناسبات قدرت و توازن
منطقهاي خواهد داشت و ميتواند بهعنوان يك كشور قدرتمند درمعادلات جهاني
حضور داشته باشد. توليد علم هم يك كار طولانيمدت، مياننسلي و ديرياب است و
نيازمند پشتكار فراوان و ممارست بسيار است تا بتوان آن را بهمثابه نيازي
حتمي در تار و پود جامعه نهادينه كرد.
اگر نقطه قوت تمدن غرب «علمي»
بودن آن است بايد نقطه ضعفش را نيز در آنجا جستوجو كرد بدينمعني كه اگر
كشوري بخواهد فراتر از سياق چنين تمدني يا لااقل همشانه آن در عرصه جهاني
گام بردارد...
بايد بتواند يا فراتر از آنها يا همانند آنان به فعاليت علمي بپردازد و نقطه قوت آنها را به گرانيگاه پيشرفت خود بدل سازد.
انديشمندي
ميگفت: «شما گرانيگاه جهان را به من نشان بدهيد تا من با چوبي آن را
تكان بدهم.» حال اگر گرانيگاه تمدن غرب توليد بالاي علمي است پس ميتوان
اين شاكله را تكان داد يا حداقل نمود و نمونهاي از آن دستاوردها را
بازيابي و بازسازي كرد. ساختي جدا از فرهنگ پيدا و پنهان غرب و مبتنيبر
ارزشهاي اسلامي و ايراني. چنين سازوارهاي از توليد علم و چينش براساس
مقتضيات بومي اينك در نمايشگاه فنآوريهاي راهبردي كه روز گذشته رهبر
فرزانه انقلاب از آن ديدن كردند به نمايش درآمده است. اين نمايشگاه صرفا
مجموعهاي مانند ساير نمايشگاهها نيست بلكه تجلي و تجسد قدرت در حال ظهور
جمهوري اسلامي در عرصه قدرت جهاني است.
براي اثبات قدرت جهاني ايران
نيازي به رژه هواپيما و تانكها و نفربرها نيست بلكه نمايش اين تجهيزات كه
برآمده از انديشه و دانش ايراني است گواه روشني بر اين قدرت است. صاحب علم
يعني صاحب قدرت و ايران اسلامي اكنون در بسياري از عرصههاي علمي جزو اولين
يا بهترين كشورهاي دنياست، اين چيزي است كه نه كسي ميتواند صرفا ادعاي
داشتنش را بكند و نه كشوري ميتواند آن را انكار كند و نه قدرتي ميتواند
آن را از كشوري بازستاند؛ اين ديگر قابل تحريم نيست وكسي نميتواند جلوي آن
را بگيرد.
ابتكار: نان و آزادي و ايران«نان
و آزادي و ايران»عنوان سرمقاله روزنامه ابتار به قلم غلامرضا کمالي پناه
است كه در آن ميخوانيد؛از دکترعلي شريعتي در باب نوع نگاه مکتبهاي سياسي و
اجتماعي و فکري نقل شده: «دموکراسي ميگويد: رفيق، حرفت را خودت بزن و
نانت را من ميخورم. مارکسيسم ميگويد: نانت را خودت بخور، حرفت را من
ميزنم. فاشيسم ميگويد: نانت را من ميخورم و حرفت را هم من ميزنم و تو
براي من کف بزن. اسلام دروغي ميگويد: نانت را به من بده تا قسمتي از
آنرا پيش تو بياندازم و البته حق حرفزدن هم نداري؛ زيرا من بايد تو را
ارشاد کنم. اسلام حقيقي ميگويد: نانت را خودت بخور، حرفت را هم خودت بزن و
من ياور تو دراينباره هستم.»
بيگمان اين سخن دکترشريعتي در ظرف زمان
خودش اهميت داشته و اکنون ميتوان انگشت روي پارهاي از واژههاي وي گذاشت و
درباره آنها تأمّل کرد. بااينهمه نميتوان انکار کرد که دو مقوله نان و
آزادي همواره از دغدغههاي بشر بوده است و در ايران از حدود صد سال پيش به
اينطرف، ايده يا عقده آزاديخواهي همپاي نان و نواطلبي به تدريج اذهان
وجانهاي بخشهاي وسيعتري از مردم ايران را درگير خود کرده است.
اکنون
سؤالي که پيش ميآيد، اين است که «نان مهمتر است يا آزادي؟» نظير اين پرسش
را همواره معلّمان براي عنوان انشاي دانشآموزان خود مطرح کردهاند و
پرسيدهاند «علم بهتر است يا ثروت». همه ميدانيم که نوشتههاي «دلخوشکنک»
کليشهاي با واقعيات زندگي روزمره، زمين تا آسمان فاصله داشته است. همه
علم را بهتر ميدانيم؛ اما به ثروت بيشتر ميچسبيم. درحاليکه دانش را
ارزشمندتر به شمار ميآوريم؛ اما در راه کسب ثروت به هر لطايفالحيلي چنگ
ميزنيم.
در باب نان و آزادي هم حکايت همين است. غالباً آزادي را براي
کسب نان ميخواهيم. سنگ آزادي را بر سينه خويش و سر ديگران ميکوبيم تا
انبان خويش را به نانهاي بيشتري بيانباريم و اگر پاي انتخاب يکي پيش
بيايد، بيترديد آن يک «نان» خواهد بود. چنانکه در زمان مشروطه، براي شخص
گمنامي پيش آمد.
آري، حکايت ميکنند؛ در زمان انقلاب مشروطه،
هواداران به دو گروه مشروطهخواه و مشروعهخواه تقسيم شده بودند و راه را
بر مردم ميبستند و از آنان ميپرسيدند که طرفدار کدام گروه است. روزي شخصي
به قصد تهيه نان براي خانوادهاش از منزل خارج شد. در راه، گروهي جلويش را
گرفتند و پرسيدند که مشروطهخواه هستي يا مشروعهخواه؟ اين شخص که به
اصطلاح «خيلي توي باغ نبود» پاسخ داد مشروطهخواه. اتفاقاً آن گروه
مشروعهخواه بودند و حسابي او را کتک زدند. باز جلوتر رفت، به گروه ديگري
برخورد. همان سؤال را از او پرسيدند. اينبار جواب داد که مشروعهخواه
هستم. دوباره کتک مفصلي او را زدند. با سر و روي خونين به راه افتاد. به
گروه سومي برخورد. وقتي از او همان سؤال را پرسيدند، مرد بيچاره با داد و
فرياد و ناله و زاري گفت: به خدا من زن و بچه دارم و اين چيزها را
نميدانم.
آرمان: درباره دعوت از پادشاه اردن«درباره
دعوت از پادشاه اردن»عنوان سرمقاله روزنامه آرمان به قلم
حشمتاللهفلاحتپيشه است كه در آن ميخوانيد؛ دستگاه ديپلماسي بايد به
مطالبات نشات گرفته از انقلاب اسلامي در اردن توجه كند، نفس دعوت از ملك
عبدالله پادشاه اردن به تهران تامل برانگيز است. شرايط منطقه را بايد مورد
بررسي قرار داد، اكنون در منطقه شاهد قيامهاي مردمي عليه حكومتهاي دست
نشانده غربي هستيم كه اردن نيز به عنوان يكي از اين كشورها با قيام مردم
معترض مواجه است. تحولات منطقه تاثير مهمي
در مباحث مربوط به جهان اسلام
خواهد گذاشت، اكنون در كشورهايي كه شاهد قيام مردمي هستند دو نوع مطالبه
وجود دارد در برخي كشورها معترضان خواستار اصلاح ساختار حكومتي و قانون
اساسي هستند اما در برخي از كشورها معترضان انقلاب سياسي و تحولات ژرف و
عميق هستند. در اردن نيز معترضان مطالبات عميقي از حكومت دارند، دستگاه
ديپلماسي كشورمان بايد به مطالباتي كه در اردن مطرح است توجه كنند چرا كه
اين مطالبات نشات گرفته از انقلاب اسلامي ايران است.
سفر ملك عبدالله به
لحاظ مباحث راهبردي نيز جاي تامل و سؤال دارد ،وقتي آمريكا در سال 2004
بحث خاورميانه بزرگ را مطرح كرد، اردن همراه با عربستان ايران هراسي را در
منطقه مطرح كرد و شاه اردن از جمله كساني كه از خطر هلال شيعي سخن ميگفت؛
بر همين اساس نميتوان سفر پادشاه اردن به تهران را بدون تامل دانست.
سفر
ملك عبدالله به تهران موجب دلسردي انقلابيون اردن خواهد شد، گرچه هنوز
خبري از قطعي بودن اين سفر نيست اما نفس دعوت از پادشاه اردن جاي سؤال
دارد. سفر ملكعبدالله به تهران به هيچ وجه توجيهپذير نيست، برخيها تلاش
دارند سياست خارجه ايران را به سمت و سويي ببرند كه خاستگاه دستگاه
ديپلماسي جمهوري اسلامي ايران با آن مغايرت دارد.
حمايت: پايان سال 89 و قصه پر غصه عدالت خواهي «پايان
سال 89 و قصه پر غصه عدالت خواهي »عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است
كه در آن ميخوانيد؛گذر عمر آن چنان سريع بود که تا خواستيم چشم باز کنيم و
دردهاي موجود در حيطههاي اجراي عدالت را ببينيم و براي رفع آنها همفکري
کنيم، سال 1389 نيز به پايان رسيد. هم اينک نداي زيبا و شميم عطرآگين طبيعت
و فرارسيدن بهار زندگي روزمره ما و رخوت ناشي از درگير بودن به کليشهها
را بار ديگر به بيداري و تحولي ديگر فرا ميخواند.
جا دارد در اين
روزهاي پاياني سال همانگونه که برابر سنت ماندگار و ارزشمند ايراني اسلامي
خود خانه تکاني ميکنيم و غبار از محيط زندگي برمي گيريم، به فکر و روح و
انديشه خود نيز نگاهي بياندازيم و ارزيابي داشته باشيم که چه کرديم و چه
ميتوانستيم بکنيم يا بايد ميکرديم ولي از آن غفلت ورزيديم. در اين راستا
اگر قرار باشد آنچه در ستون "به سوي عدالت" طي هفت ماه اخير انجام شد و
مشفقانه و متواضعانه تقديم مخاطبان ارجمند شد را مورد ارزيابي قرار دهيم و
در اين روزهاي پاياني سال چند نکته قابل تامل در حيطه عدالتخواهي را با
عزيزان در ميان گذاريم، طبيعتا ابتدا بايد بدانيم که قرار اوليه در آغازين
روز ايجاد ستون به سوي عدالت چه بود؟ چگونه مطالب اين ستون طي روزهاي
يکشنبه و سه شنبه اين هفت ماه بدون هيچگونه وقفهاي تقديم شد؟ عناوين
موضوعي مطالب ارايه شده چه بودند و از چه تنوعي برخوردار بودند؟ پاسخ هريک
از پرسشهاي مذکور خيلي فشرده به شرح زير تقديم ميشود.
1- برابر آنچه
در ابتداي ستون "به سوي عدالت" اعلام شد، قرار شد اين ستون مهمترين
رويدادهاي جديد ملي يا جهاني را که از منظر عدالت خواهي حايز اهميت است و
يا تحولات و مناسبتهايي که عليرغم اهميت بسيار مورد توجه ديگران قرار
نگرفته است را از زاويه حقوقي و فقهي مورد تامل قرار دهد تا بدينوسيله نگرش
حقوقي توام با دقتهاي نظري لازم و متمرکز بر مطالعه موردي موضوعات جديد،
در جامعه ما توسعه يابد و همه تلاش کنيم تا خود را با معيارهاي حقوقي منطبق
کنيم نه اينکه حقوق وعدالت را به دلخواه خود و متناسب با هيجانات و فعل و
انفعالات مختلف به اين سو و آن سو کشانده و عملاً بي عدالتي و بي قانوني را
نهادينه سازيم.
2- در خصوص چگونگي تهيه مطالب ستون "به سوي عدالت" طي
هفت ماه اخير اولا ذکر اين نکته ضروري است که متاسفانه عليرغم تعداد زياد
تحصيلکردههاي حقوقي در کشور و آمار قابل توجه جامعه حقوقي اعم از مدرسين
حقوق، وکلا و قضات، اکثرا در حيطه نقد و بررسي حقوقي موضوعات روز و ارايه
راهکار حقوقي به هر دليل تحرک قابل توجهي ندارند و معمولا جامعه حقوقي بعد
از دهها نوشته سياسي و فرهنگي که درخصوص تحولات در سطح جامعه منتشر ميشوند
ممکن است ورودي کرده و نقدونظري داشته باشد، به علاوه بسياري از حقوق
خوانده ها معمولا آمادگي بيان مطالب حقوقي و قانوني به زباني که عموم
بتوانند از آن استفاده لازم را ببرند را ندارند و يا به علل و عوامل مختلف
اکراه دارند که در مورد مسايل جاري کشور و يا مناسبتها و رويدادهاي خاص
ملي يا بينالمللي اعلام نظر کنند. ثانيا حقوق خوانده ها خصوصا آنان که از
توان علمي مناسبي برخوردار هستند و متغيرهاي مختلف براي تحليل آنهم با
حساسيت هاي مختلف جامعه ما را مي دانند، معمولا در حيطه هاي عملي حقوقي
درآمدهاي قابل توجهي دارند و از همين رو اشتياقي به اينکه به صورت افتخاري
يا در حد يک کار فرهنگي و رسانهاي قلم زني تحليلي حقوقي داشته باشند را
نشان نمي دهند و نتيجه اينکه از مشارکت طيف محدودي مي توان بهره برد. البته
گروه زيادي از حقوقدانان نيز محدوديتهاي موجود براي رسانهها در انعکاس
تحليل درست و مورد قبول و انتقادي را ازجمله موانع مشارکت خود اعلام
ميدارند. به هرحال با وجود مشکلات، ستون به سوي عدالت سعي کرد هم در
انتخاب موضوع وهم در محتوا از همفکري استادان و حقوقدانان و فضلاي حوزوي
بهره گرفته شود و در نهايت توسط يک قلم با تجربه و آشنا به مسائل نظري و
عملي تدوين نهايي صورت گيرد تا انسجام مطالب حفظ و دغدغههاي مختلف خصوصا
اثرگذاري معقول بر مخاطبان تأمين شود. همين جا لازم مي داند از همه
حقوقدانان دانشگاهي و فضلاي حوزوي که در فرآيند تدوين يک عنوان موضوعي مورد
مشورت و همفکري قرار گرفتند، صميمانه سپاسگزاري و تقدير داشته باشم.
جهان صنعت: تصميمهاي دولتي مزد«تصميمهاي
دولتي مزد»عنوان سرمقاله روزنامه جهان صنعت به قلم مريم باستاني است كه
در آن ميخوانيد؛تصميم کميته مزد براي افزايش 9 درصدي دستمزدها در سال
آينده نشان ميدهد که سايه دولت بر تصميمهاي بخش خصوصي افزايش يافته است.
اگرچه تشکلهاي کارگري و کارفرمايي طي سالهاي اخير مدعي بودند که آنچه
مصوب ميکنند فارغ از تاثير مستقيم دولت است اما تصميمي که براي دستمزد سال
90 گرفته شد نشان ميدهد که نقش دولت در اين تصميم بسيار پررنگ است.
طي
روزهاي گذشته وزير اقتصاد به عنوان مخالف سرسخت افزايش دستمزدها عنوان
کرده بود که افزايش دستمزد عامل تورم است. اگرچه در ظاهر به نظر ميرسيد که
اين فقط يک اظهارنظر است اما بعد از مشخص شدن تصميمهاي کميته مزد موضوع
ابعاد تازهاي به خود گرفت. بر مبناي سند چشمانداز و سياستهاي کلي
برنامههاي چهارم و پنجم اقتصاد ايران بايد به سمت توسعه بخش خصوصي برود.
لازمه
اجرايي شدن اين سياست استقلال بخش خصوصي در تمام حوزههاست؛ از جمله تعيين
دستمزد که ابتداييترين حقوق رابطه کارگري و کارفرمايي است. اگر بنا باشد
که دولت در اين حوزه نيز دخالت کند، بخش خصوصي هرگز نميتواند در اقتصاد
ايران رشد کند کمااينکه تا به امروز چنين بوده است.