الف- حمید محمدی:
سلام سردار،
قبل از این که گلایه خود را قلمی کنم، لازم می دانم ابتدا از زحمات شبانه روزی و تلاش خستگی ناپذیر شما و همکارانتان در نیروی انتظامی تشکر کنم.
اما مطلبی که می خواهم با شما در میان بگذارم مربوط است به تجربه تهرانگردی دیروز اینجانب که اگرچه یکی دو ساعت بیشتر به طول نیانجامید اما ناراحتی و عصبانیتی را برایم به همراه داشت که تا همین الان طعم آن را احساس می کنم.
دیروز بعد از ظهر برای دیدار دوستی ناچار شدم مسیری را با تاکسی و اتوبوس طی کنم.
حتما به عنوان یک دانش آموخته علوم اجتماعی اطلاع دارید که معمولا وسایل حمل و نقل عمومی آیینه ای تقریبا شفاف از وضعیت روز خیابان ها هستند.
از قبل می دانستم که ضدانقلاب به هواداران خود فرمان داده که به خیابان بیایند. شنیده بودم که قرار است حوالی میدان محسنی و پارک لاله عده ای از زنان فریب خورده یا ضدانقلاب تجمع کنند. اخبار سایت ها و ماهواره ها را هم کمابیش از چندروز پیش دنبال کرده بودم. انتظار من و همینطور دوستانم که عده ای از آنها از هواداران سابق و در واقع توبه کرده سران فریب خورده فتنه هم هستند، این بود که با توجه به جو عمومی جامعه، این دعوت نیز همانند هفته گذشته با بی تفاوتی عمومی روبه رو شده و به سنگ روی یخ شدن دوباره ضدانقلاب بیانجامد.
سوار اتوبوس که می شوم اوضاع عادیست و همه مشغول صحبت های روزمره هستند. از آن جهت بر عادی بودن فضا تاکید می کنم که تجربه روزهای مختلف تنش و التهاب بعد از انتخابات در وسایل حمل و نقل عمومی را داشته و فضاهای این چنینی را کاملا درک کرده ام. به هرحال، همانگونه که گفتم، فضا کاملا عادی است.
اتوبوس به حرکت خود ادامه می دهد و بعد از دو ایستگاه به اولین چهار راه (در واقع سه راه) می رسد. حضور تقریبا انبوه برادران ضدشورش بهت آور است. در چهره تک تک اتوبوس سواران همراه خود دقت می کنم. احساسی آمیخته با تعجب، بهت، نگرانی و وحشت به وضوح نمایان است. کم کم زمزمه ها شروع می شود.
امروز خبریه؟
چه اتفاقی افتاده؟
ظاهرا روز حمایت از زنان بی سرپرسته؟!
لابد موسوی و کروبی رو از حشمتیه بردن کهریزک؟!
میگن یه عده کشف حجاب کردن!
مانور چهارشنبه سوریه!
...
چهره زنی میانسال توجهم را به خود جلب می کند که در حالی که تلاش دارد چادرش را محکم تر بر سر کند، لبان خود را از نگرانی می گزد.
...
اتوبوس به حرکت خود ادامه می دهد. دو ایستگاه بیشتر نرفته که بار دیگر حضور نیروهای ضدشورش با ابهت ترسناکشان بار دیگر همهمه را به جمع اتوبوسی ها بر می گرداند.
زیر پل بعدی باز هم نیروهای ضدشورش و باز هم نگرانی و اضطراب و انواع تحلیل های اتوبوسی.
تا مقصد چندین و چندبار این صحنه تکرار می شود و من هربار ناراحت تر و عصبانی تر از دفعه پیش می شوم.
...
ناراحت و عصبانی به خاطر اعتمادی که به راحتی از دست می رود.
ناراحت به خاطر خدشه ای که به خیالم بر تصویر نظام - نظامی که چه خون ها و خون دل ها برای تناور شدنش درخت استوارش داده شده - در اذهان امثال اتوبوس سواران همراه من وارد می شد.
ناراحت به خاطر تبلیغی مجانی که برای ضد انقلاب می شد.
ناراحت به خاطر حضوری این چنین مهیب که به خیالم ضرورتی نداشت.
و ناراحت تر به خاطر انبوه مسافرانی که در اتوبوس ها و تاکسی هایی مشابه، با انبوهی از نگرانی و تحلیل ها و تفاسیر متفاوت، امشب به خانه می روند و فضای خانه های شهر را عوض می کنند.
...
سردار،
می دانم که برای هر تصمیم گیری، مجموعه ای از اطلاعات آشکار و نهان مبنای کار قرار می گیرد و می دانم که لابد شما و همکارانتان به اطلاعاتی دسترسی دارید که من ندارم.
اما به خیال من، صرف انرژی زیاد، آن هم در این حد مهیب و ترسناک برای مقابله با فراخوان ضد انقلاب، حداقل در فضایی همانند فضای دیروز، ضرورت چندانی ندارد و ضررش بیشتر از نفعش است؛ چراکه ضد انقلاب را بزرگ جلوه می دهد و تصویر نظام در نظر مردمان عادی و حتی ارزشی هایی با سطح تحلیل نه چندان عمیق مثل من را کدر می کند.
به خیالم، می توان در روزهایی همانند دیروز، البته اگر علاوه بر اطلاعاتی که من داشتم، اخبار پشت صحنه دیگری در کار نبوده باشد، در مکان های مختلف از آرایش های مختلف با ظرفیت هدایت و برخورد گوناگون استفاده کرد. مثلا می توان در فضاهایی که احتمال حضور ضدانقلاب اندک است، از نیروهای انتظامی معمولی (اصطلاح انتظامی این رده را نمی دانم) استفاده کرد که تصویر مهربان تری نسبت به نیروهای ضدشورش به اذهان متبادر می کند و یا در برخی فضاهای دیگر اساسا از حضور نامحسوس نیروهای انتظامی مدد جست، و صرفا در فضاهایی که کار به برخورد می کشد از نیروهای ضدشورش استفاده کرد. و البته می دانم که این آرایش سیال و منعطف نیروها نیاز به سیستم قوی اطلاع رسانی و ارزیابی دارد. ضمن اینکه استفاده از نیروهای ضد شورش نیز باید به گونه ای باشد (نمی دانم با چه روشی) که مردم به آنها اعتماد کرده و به آنها به چشم برادران خود، و نه نیروهایی برخوردگر از جنس فیلم های اکشن، که صرفا قصد برخورد با آشوبگران دارند نگاه کنند، و البته این نیروها نیز قادر به تفکیک ضدانقلاب از مردم باشند.
هرچند می دانم ضدانقلاب هم بیکار نیست و تلاش دارد در فضاهای متراکم خود را میان مردم جا بزند و برخورد با خود را به برخورد با مردم تسری دهد و اهداف خود را پیش ببرد.
در هر حال، کار بسیار سختی دارید. می دانم از بیرون گود اظهار نظر کردن و اشاره به لنگ کردن خصم، شاید چندان درست نباشد، اما این هدیه را از یک دلسوز نظام قبول کنید.
باتشکر