* ابتكار
روزنامه ابتكار درسرمقاله خود با عنوان "از كجا آوردهاي؟ به تو مربوط نيست! "به قلم غلامرضا كمالي پناه آورده است:مجلس اخيراً مصوبهي مهمي را به تصويب رساند كه باتأسف رسانهها آنچنانكه بايد و شايد به آن نپرداختند. شايد يكي از دلايل رسانهها در كمتوجهي و نگاه گذرا به موضوع اين مصوبهي مهم، شلوغي موضوعات داغ زمستان امسال است كه بدجوري ديكتاتورها را برفگير كرده است.
شايد هم برخي آنرا جدي نگرفتهاند؛ زيرا وقتي ميبينند براي اجراي همين قوانين موجود كسي تره هم خرد نميكند و هر روز، ميان قواي كشور بحث وكشمكش است و همديگر را متهم به قانونگريزي ميكنند، دگر چه اميدي است كه اين قانون ضمانت اجرايي پيدا كند؛ قانوني كه انگيزهي شخصي براي اجراي آن بسيار كم، در حد هيچ است.اتفاقاً در روزنامههاي ديروز، با تيتر درشت آمده بود كه رئيس مجلس دولت را متهم به بيقانوني يا غيرقانوني عملكردن نموده است و در نامهاي به رئيس دولت نوشته «جناب آقاي رئيسجمهور، شما در تصميم قانونيتان، غيرقانوني عمل كرديد.
هرچند آقاي احمدينژاد جوابهايي در آستين دارد و معتقد است چون از نزديك دستي بر آتش دارد، ميتواند نيازها و موانع و ظرفيتها را بهتر تشخيص دهد و مجلسيان را كه از دور دستي بر آتش دارند، متهم كند؛ افرادي كه قوانيني را مصوب ميكنند كه نهتنها گرهگشا نيستند، بلكه گاهي قوزبالاقوز ميشوند و خود گره را كورتر ميكنند. اكنون مجلس تصويب كرده است كه كليهي مسئولان، بهويژه مديران دولتي موظف هستند كه ميزان دارايي خويش را قبل و بعد از منصب خويش به قوهقضائيه اعلام كنند. بسيار قشنگ است؛ اما انگار جاهايي لنگ ميزند و چيزهايي كم دارد.
***
نقل است ديوانهاي وارد نيشابور شد. در راه، بيرون از شهر، گلّههاي گوسفند فراوان ديد. پرسيد: اين گلّهها از كيست؟ گفتند: عميد نيشابوري. جلوتر رفت و اسبان و شتران زيادي ديد. پرسيد: اينها مال كيست؟ گفتند: عميد نيشابوري. وارد شهر شد، خانهاي آباد و بزرگ ديد كه غلامان و كنيزان فراوان در آن رفتوآمد ميكردند. پرسيد: اين سرا و خدم و حشم متعلق به كيست؟ گفتند: عميد نيشابوري. خلاصه از هرچه پرسيد، جواب ميآمد كه از عميد نيشابوري. ديوانه كلاه خود را به هوا انداخت و گفت: اينرا هم بده به عميد نيشابوري.
***
سالهاي سال پس از انقلاب، بسياري از مسئولان ردهبالاي كشور بهحق يا ناحق، به چيزهايي متهم شدند. اگر به جزيرهاي زيبا و آباد براي تفريح ميرفتيم و از آبادانيهاي صورتگرفتهي آن به وجد ميآمديم، عدهاي ميگفتند كه اين جزيره متعلق به فلاني است. اگر از كنار ساختمانهاي بلندمرتبه رد ميشديم، باز يكي پيدا ميشد و ميگفت كه اين متعلق فلان فرد است. اگر كارخانه يا شركتي سودآور در كشور جان ميگرفت و به تبليغات گسترده براي فروش كالا ميپرداخت، باز ميگفتند كه اين مال فلاني است. بانكها و مؤسسات مالي معتبر و موفق را باز متعلق به فلاني ميدانند. هيچكس هم از خود نپرسيده كه منبع موثق اين اخبار و يككلاغوچهلكلاغ كجاست؟ اينگونه تهمتها آنقدر تكرار و شايع ميشود تا درنهايت، به باوري عمومي تبديل ميشود. وقتي اين باورها بارور شود، آنو قت كساني پيدا ميشوند كه از آنها بهرهبرداري كنند و ميوهي مقصود خويش را بچينند و البته اينگونه داوريهاي نادرست ميتواند عليه هر جناح يا شخص صاحبقدرتي صورت گيرد.
از آنجا كه افراد، معصوم نيستند و در معرض گناه و عصيان قرار دارند، بهگفته خواجه حافظ:
جاييكه برق عصيان بر آدم صفي زد
ما را چگونه زيبد دعوي بيگناهي
بهجز معصومين كه بهگفته استاد بهاءالدين خرمشاهي: «يا ميتوانند گناه نكنند يا نميتوانند گناه بكنند»، هركسي بنابه ظرفيت وجودي خويش، در معرض خطا و گناه قرار دارد. قدرت و كسب آن و امتيازاتي كه از قِبَل آن حاصل ميشود، چنان شيرين است كه اكثريت را مانند بيد بر سر ايمانشان ميلرزاند. بهجز سالهاي اوليهي انقلاب و دوران دفاع مقدس كه همگان واقعاً تشنگان خدمت بودند، نه شيفتگان قدرت، همواره شاهد بودهايم كه جناحها و اشخاص براي شكست رقيب از هيچ كوششي فروگذار نكردند و هر حربهاي را براي پيروزي خود و لگدمالكردن هستي و حيثيت رقيب خويش بهكار گرفتهاند؛ بنابراين، اخلاقيات صِرف و دستورهاي ديني نتوانسته مانع بياخلاقيها شود؛ لذا ميبينيم به همان ميزاني كه دولتمردان كنوني و طرفداران آنان در انتساب فسادهاي اقتصادي به مخالفانشان جولان دادند، خود نيز قرباني اين روش گشتهاند. واقعيت اين است كه داوري درست در اين زمينه، كار درستي نيست. بخشهايي از اين نسبتها سياسيكاري است و جاي تأسف است كه اينهمه سياست ما آلوده شده است. سياستي كه طبق تأكيد امام (ره) بايد عين ديانت باشد.
***
اكنون اگر افراد بهواسطه نيروي دروني و ايمان خويش نميتوانند خود را كنترل كنند و اژدهاي نفْس پس از كسب قدرت و مسئوليت، سر از خواب زمستان بيآلتي بر ميدارد، بايد قفسي ساخت و چهارچوبي را تهيه نمود كه قلمرو اژدها را محدود كند و تا كنون ثابت شده كه محكمتر از قانون چهارچوبي نيست، بهشرط آنكه همه خود را مقيد به آن بدانند. بههمينسبب بايد مصوبه اخير مجلس را به فال نيك گرفت و براي اجراي آن آستينها را بالا زد.
***
البته سؤالات زيادي در اطراف اين مصوبه مطرح ميشود، مثلاً آيا همهي نمايندگان مجلس، وابستگان آنان، مديران دولتي در همه ردهها، اعضاي شوراي شهرها و خلاصه همه كسانيكه بهنوعي با احوال عمومي و مردم به هر ميزان سروكار دارند، در اين قفس مبارك ميگنجند يا به دلايل گوناگون، از جمله كار كارشناسي ناكافي و اغراض نهفته ديگر، بسياري از اين چهارچوب رها ميشوند؟ گو اينكه نوك پيكان تحديد، بيشتر بهسمت دولتيها رفته است. درست است كه قدرت و ثروت كشور غالباً در دست دولتيان است؛ ولي نمايندگان مجلس از رانتهاي گستردهاي برخوردارند. فلان نمايندهاي كه تا چند سال پيش، در كنار ما، به تدريس ميپرداخت و براي اجارهخانهاش دغدغه داشت، اكنون چه شده كه همانند عميد نيشابوري سرا و حشم و خدم بيشماري بههم زده است؛ ولي ما هنوز سر جاي خودمان هستيم و حتي در زمينههاي اقتصادي پسرفت هم كردهايم و كابوس تأمين حداقل معيشت را داريم. بهضرسقاطع ميتوان گفت ميزان سوءاستفاده نمايندگان از موقعيت خويش و بهرهبرداري از اموال عمومي بهطور غيرقانوني اگر از وزرا و مديران دولتي بيشتر نباشد، كمتر نيست.
ما همه ميتوانيم مديران و نمايندگاني را مثال بزنيم كه قبل از تصدي مسئوليت، آسمان جل بوده و پس از اتمام دورهي خود، آسمانخراش ساختهاند. بسياري اموال خويش را زيركانه بهنام اشخاص ثالثي ميزنند تا از معرض اتهام رهايي يابند. حال اگر قانون بخواهد از آن افراد ثالث بپرسد كه اين اموال را از كجا آوردهاي؟ حتماً خواهد گفت: به تو مربوط نيست و پاسخش هم قانوني است. چراكه قفس قانون را تنگ ساختهايم.
* رسالت
روزنامه رسالت در سرمقاله امروز خود با عنوان "رسالت خبرگان " به قلم صالح اسكندري آورده است: مجلس خبرگان رهبري يك مجلس مهم و استثنايي در جمهوري اسلامي ايران است كه از تمايزات نظام مردمسالاري ديني محسوب مي شود. اين نهاد برتر و فائق، بر اساس اين وجه تمايز كه اساس نظام اسلامى بر اطاعت از خداوند است، حلقه وصل زمين و آسمان در حكومت اسلامي در عصر غيبت به حساب مي آيد.بر خلاف اغلب مردمسالاري هاي متداول در دنيا مردمسالاري ديني بر اساس توحيد شكل گرفته است و هر آنچه به غير از حكم خداست طاغوت است. "اطيعوا اللَّه و اطيعوا الرّسول و اولي الامر منكم ".
خبرگان ملت به واسطه خبرويت خود در فقاهت و عدالت، طي دو مرحله "حدوث " و "بقاء " ولايت الله نقش تعيين كننده دارند. در مرحله حدوث رجوع عموم ملت به مجلس خبرگان نشان مي دهد كه حكومت اسلامي و ملت مسلمان دو دغدغه اصلي دارند. اول اينكه كسي كه در راس امور قرار مي گيرد بايد عادل باشد و دوم اينكه مصدر تصميم گيري بايد يك فقيه اسلام شناس، آگاه به زمان، شجاع، مدير و مدبر باشد. در واقع در راس حكومت بايد كسي قرار گيرد كه عدالت و تقوا در او ملكه باشد تا حكومت اسلامي در مسير مستقيمي طي طريق خود را آغاز كند.
اما در مرحله بقاء ولايت الله كه به مراتب مسئوليت و وظايف خبرگان ملت در آن سنگين تر مي شود بايد نقشه انقلاب در دسترس خبرگان باشد. اينكه مبدا و مقصد انقلاب اسلامي كجاست؟ امروز در چه مرحله اي قرار داريم؟ شان و جايگاه خبرگان ملت در مهندسي نظام اسلامي چيست؟ و ...
انقلاب اسلامي پديده بديع و نويني را در ساحت مشهورات سياسي حاكم بر دنيا ارائه كرد كه سياست و حكومت در آن مبناي بر پرهيزگاري، عدالت و حقيقت سامان مي يابد. اين انقلاب در ادامه موجد نظام اسلامي شد كه اساس آن بر ولايت فقيه استوار است. نظام مقدس اسلامي مبتني بر تز مترقي ولايت مطلقه فقيه كه تصور آن به تعبير حضرت امام (ره) موجب تصديق مي شود انسجام يافت و ملت فهيم ايران با بيش از 98 درصد آراء به اين نظام سياسي راي دادند . اما با گذشت بيش از سه دهه از انقلاب اسلامي ايران و پشت سر گذاشتن تجارب گرانبهايي كه در طول برهه هاي مختلفي چون جنگ تحميلي ، دوران سازندگي ، اصلاحات و ... به دست آمده ملت ايران در مسير حركت اسلامي خود در مرحله گذار به "دولت اسلامي " هستند. دولتي كه متكي بر تعريف عدالت و بر اساس قانون نظام هستي شكل گرفته باشد .
دولتي كه در آن هر شي در موضع خودش قرار بگيرد و هر اقدامي به هنگام ، صورت پذيرد . دولتي كه در آن اختلاس و ارتشاء و اختصاص جايگاهي نداشته باشد وبا متجاوز به حقوق سياسي ، اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي مردم به شدت برخورد شود. مرحله نهايي گذار اسلامي ملت ايران تحقق "جامعه اسلامي " است. جامعه اسلامي سمبل مدينه النبي و جامعه علوي است . جامعه اسلامي سمبل يك جامعه آرماني در عصر بيداري است . اين جامعه مقدمه ظهور منجي عالم بشريت حضرت بقيه الله( ارواحنا له الفدا) است.
در واقع فرماسيون نظامي كه در ايران پس از انقلاب اسلامي شكل گرفت يك هندسه الهي با مبدا و مقصدي اسلامي است. اين هندسه الهي چه در مرحله حدوث و چه در مرحله بقاء نيازمند مهندسان مومن، چشمان تيزبين و نگهبانان بصيري است كه نقشه كلي نظام را مي شناسند، در عين حال قادرند نقشه خواني كنند و مهمتر از همه خود را متعهد به اين نقشه كلي و ميثاقي مي دانند كه ميراث گرانبهاي بنيانگذار كبير انقلاب اسلامي(ره) و خون صدها هزار شهيد است.
در مرحله بقاء ولايت الله حفظ و پاسداري از هندسه الهي نظام اولويت اصلي خبرگان ملت است و در مسير صيانت از اين مهندسي، قانون اساسي هيچ محدوديتي به غير از اسلام براي خبرگان قائل نشده است. از همين روست كه يكي از ويژگي هاي كليدي مجلس خبرگان استقلال آن است. يعني بر خلاف رياست جمهوري، مجلس شوراي اسلامي، قوه قضائيه، مجمع تشخيص مصلحت نظام كه مشروعيّت آنها محتاج به تنفيذ، تصويب، تائيد رهبري است اما در مجلس خبرگان طبق اصل يك صد و هشتم قانون اساسي: "قانون مربوط به تعداد، و شرايط خبرگان، كيفيّت انتخاب آن ها وآيين نامه داخلي جلسات آنان براي نخستين دوره بايد به وسيله فقهاي اوّلين شوراي نگهبان تهيّه و با اكثريت آراي آنان تصويب شود، و به تصويب نهايي رهبر انقلاب برسد. از آن پس، هر گونه تغيير و تجديد نظر در اين قانون و تصويب ساير مقرّرات مربوط به وظايف خبرگان در صلاحيت خود آنان است. "
وجدان يا فقدان استقلال مجلس خبرگان به طور مستقيم با اين هندسه الهي ارتباط مي يابد و عملا با عدم هر گونه تحديد، قانون اساسي دست اين مجلس را در صيانت از روح الهي حاكم بر نظام بازتر كرده و به تبع آن رسالتش را به مراتب سنگين تر نموده است.
آنچه كه امروز وظيفه مجلس خبرگان است حفظ اين هندسه عظيم الهي و پيشگيري و درمان انحرافات احتمالي است. پاسداري مومنانه از اين بافت روحاني كه نظام اسلامي را در بر گرفته است بدون نقشه خواني انقلاب و مرزبندي با دشمن ميسر نيست. بايد دشمن و
دشمني هايش را شناخت و مرزها را مشخص كرد.رهبر معظم انقلاب دو سال پيش در ديدار اعضاي مجلس خبرگان ضمن تاكيد بر جايگاه بسيار با اهميت و مايه اطمينان مردم و نظام اسلامي اين مجلس فرمودند: " يكي از وظايف مهم مجلس خبرگان، حفظ و تقويت مباني، شعارهاي بنيادين و جهت گيريهاي اصلي نظام است. "
سلوك سياسي در مردمسالاري ديني بسته به تحقق شرايطي است كه بخشي از آنها شكل رسمي و سخت افزاري نظام اسلامي است و در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران احصاء شده اما به تعبير رهبر فرزانه انقلاب "شرطِ لازم، ولي غير كافي " است.
بخش مهمتر و بنيادي تر آيين حكومتداري در نظام اسلامي وجوه نرم افزاري و زير پوستي است كه در واقع همان جهت گيري هاي فكري، شاخصهاي اصلي و شعارهاي بنيادين انقلاب است. مقام معظم رهبري در تبيين شاخصهاي اصلي انقلاب اسلامي برخي از آنها را اينگونه برشمردند: " عدالتخواهي ، استقلال و آزادي به معناي حقيقي كلمه ، استكبار ستيزي و منفعل نشدن در مقابل دشمن ، مردم گرايي ، مستضعف نوازي و گرايش به طبقات محروم ، و پرهيز از اسراف و زندگي اشرافي گري جزء مباني انقلاب اسلامي هستند كه به هيچ وجه نبايد تغيير كنند. "
مجلس خبرگان رهبري به لحاظ شأن و جايگاه عالي خود در نظام مردمسالاري ديني و همچنين به دليل وظايف حساس محوله در تشخيص رهبر و رصدِ دائميِ شرايط رهبري و عدم محدوديتي كه قانون اساسي براي اين مجلس در صيانت از هندسه الهي نظام قائل است در مرحله بقاي نظام از رسالت خطيري در حفظ و تقويت مباني، شعارهاي بنيادين و جهت گيريهاي اصلي نظام برخورداراست.
مآلا بايد گفت امروز يكي از وظايف مجلس خبرگان به عنوان "ذخيره معنوي نظام اسلامي " تقويت مباني و جهت گيري هاي اصولي نظام اسلامي در راستاي صيانت از هندسه الهي جمهوري اسلامي است تا با تاكيد و اصرار خبرگان ملت بر اسلام گرايي در تمام شئون حيات سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي كشور زمينه تحقق دولت اسلامي و پس از آن جامعه اسلامي فراهم گردد .
* كيهان
روزنامه كيهان در يادداشت روز خود با عنوان "سمفوني يغما " به قلم محمد ايماني آورده است:تا همين چند وقت پيش خيال مي كرديم افسانه است داستاني كه مولوي حكايت مي كند. داستان مسافري كه شب هنگام خسته به خانقاهي رسيده و درازگوش خويش به خادم سپرده بود. مولوي مي گويد صوفيان مفلس خانقاه به غايت گرسنه بودند اما آن شب به افتخار مهمان تازه از راه رسيده، ضيافت بزرگي راه انداختند و او را گرامي داشتند و بساط دف و كف و سماع به راه انداختند. مجلس گل انداخت و ريتم دست افشاني مدام تندتر شد. «خر برفت و خر برفت و خر برفت». هيجان محفل چنان صاحب درازگوش را فراگرفت كه او نيز هم آواز شد. خواندند و خوردند و نوشيدند از اين سفره چرب و شيرين تا گرگ و ميش صبح. صبح كه شد درويشان رند، يك به يك رفتند. مسافر ماند و خادم خانقاه، فقط! درازگوش كو؟ درازگوش كه خرج همين ضيافت بود! فروختند و باهم خورديد. مجادله ميان آن دو افتاد و مسافر، شاكي از اينكه چرا دزديدن درازگوش را به من خبر ندادي؟ چه مي توانست بگويد خادم بيچاره؟
گفت والله آمدم من بارها
تا تو را واقف كنم زين كارها
تو همي گفتي كه خر رفت اي پسر
از همه گويندگان با ذوق تر
باز مي گشتم كه او خود واقف است
زين قضا راضي است، مردي عارف است
خلق را تقليدشان بر باد داد
اي دو صد لعنت بر اين تقليد باد
تا همين چند وقت پيش خيال مي كرديم افسانه است داستاني كه مولوي حكايت كرده است. شايد اگر خود آن حكيم بزرگ امروز در قيد حيات بود باور نمي كرد كه ببيند جماعتي رند ورشكسته، «سرمايه» آبروي برخي رجال پرآوازه را به سرقت برده باشند و با اين حال همين چند رجل مال و آبرو باخته، با آنان اركستر سمفوني مشترك راه انداخته باشند. اما جناب مولوي- نور به قبرت ببارد!- آنچه را تو قرن ها پيش سروده بودي، مردم ما با حيرت و كنجكاوي به چشم ديدند كه چگونه تمام اعتبار و سرمايه برخي سياست پيشگان را مردرندها به يغما بردند و با اين همه سارق و مال باخته باهم بر سر خوان يغما نشستند. مولوي عزيز! قصه بيخ پيدا كرد. شايد اگر بودي، ابياتي به حكايت خويش مي افزودي و روايت مي كردي رنداني را كه نه تنها سرقت كردند، بلكه سواري گرفتند از برخي مالباخته هاي فتنه كه يادشان رفته بود نبايد به فتنه گران سواري داد، دوشيده شدن كه به جاي خود محفوظ! مالباخته هاي داستان ما به خيال زرنگي و مرد رندي، تاراج شدند و دوشيده شدند و سواري دادند، حتي به فرومايگاني كه آشكارا مي گفتند شير درازگوش خورده و پاي در عرصه سياست و صدارت گذاشته اند. جناب مولوي! اگر مرد مسافر قصه تو زودباور و ساده دل بود كه غارت شد اما در قصه ما غير از ساده دلي، برخي رفتارها بوي خيانت هم مي داد.
خائنان حكمي دارند و ساده دلان حكمي ديگر و بدكاران خيال پرداز، حكم سوم. طايفه سوم جماعتي هستند كه با زحمت، عمل اندوختند و يكجا به آتش كشيدند چندان كه هيچ وزني برجاي نماند، به سان كافران! خداوند در آيات 103 تا 105 سوره كهف، اين طايفه را زيان كارترين مردم مي شمرد و مي فرمايد «قل هل انب ّئكم بالاخسرين اعمالاً الذين ضلّ سعيهم في الحياه الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعاً... اي پيامبر بگو آيا شما را از زيانكارترين مردم باخبر كنم كه چه كساني هستند؟ آنها كه كوششان در زندگي دنيا گم و نابود شد؛ با اين حال مي پندارند كه كار نيك انجام مي دهند. آنها كساني هستند كه به آيات پروردگارشان و ملاقات او كافر شدند. به همين جهت، اعمالشان نابود شد و از اين رو در روز قيامت، چيزي به عنوان وزن (ارزش و حقانيت) براي آنها برپا نخواهيم كرد». اميرمؤمنان(ع) درباره مصاديق اين آيات الهي به اصبغ بن نباته فرمود «منظور يهود و نصاري هستند كه در آغاز بر حق بودند سپس بدعت هايي در دين خود آوردند كه همين بدعت ها آنان را به انحراف كشانيد اما گمان مي كردند كار نيك انجام مي دهند.» امام همچنين فرمود كه خوارج نهروان نيز چندان از يهود و نصاري فاصله نداشتند. يعني كه در نظام ديني، سردمداران خروج عليه حاكميت به مرز كفر و نفاق وارد مي شوند ولو پيشاني پينه بسته داشته باشند و اداي زاهدان و صوفيان و درويشان را درآورند. گم كردن عمل و باختن اصل سرمايه در خانقاه شياطين، عمرو و زيد ندارد و كوچك و بزرگ نمي شناسد. وارد زمين شيطان كه شدي و در زمين او بازي كردي، لاجرم بازنده اي چه رسد به اينكه به ياري حريف هم بشتابي و به سوي دروازه خودي بتازي.
آيا كسي يكبار ديده يا شنيده كه شياطين به غارت زدگان خود در وقت تنگنا ياري رسانده باشند؟ منافقين هم بر آيين شيطانند در تحميق و تحريك به انتحار و سپس پشت قرباني را خالي كردن. اين، خبري كاملاً سري است. «آيا آنها را كه نفاق ورزيدند، نديدي؟ پيوسته به برادران كافر خود از اهل كتاب مي گفتند اگر شما را بيرون كنند، همانا ما نيز با شما بيرون مي آييم و هرگز هيچ كس را درباره شما اطاعت نخواهيم كرد و اگر با شما بجنگند، ياري تان خواهيم كرد. خداوند شهادت مي دهد كه آنها دروغگو هستند. اگر آنها را بيرون كنند، با آنها بيرون نمي روند و اگر با آنها پيكار شود، ياري شان نخواهند كرد و اگر ياري شان كنند، پشت به ميدان كرده و فرار مي كنند، سپس كسي آنان را ياري نمي كند. وحشت از شما در دلهاي منافقان بيش از ترس از خداست، اين به خاطر آن است كه آنها گروهي نادانند... كار آنها مانند شيطان است كه به انسان گفت كافر شو اما هنگامي كه انسان كافر شد، گفت من از تو مبرّا و بيزارم، من از پروردگار جهانيان بيم دارم. سرانجام كارشان اين شد كه هر دو در آتش دوزخ جاودانه خواهند بود.» (آيات 11 تا 71 سوره حشر). جاي دوري نرويم، همين خاورميانه بزرگ و شمال آفريقا به وسعت چند ده ميليون كيلومتر مربع شهادت مي دهد كه چگونه شياطين به هنگام تنگنا پشت نوكران خود را خالي مي كنند و آنان را زير پا مي گذارند، هر چند كه به زودي اين صحنه تحقير و برائت آشكارتر خواهد شد.
راست مي گويد مشاور ارشد آقاي كروبي- عباس عبدي- كه «غربي ها بسيار بي شخصيت هستند و روي حمايت آنها نمي شود حساب باز كرد». دست اندركاران فتنه- تا آخرين مسافر قطار «شهر اسباب بازي»- همه خيانت هايشان را كه روي هم بگذارند، به اندازه يك سال نوكري 03 ساله حسني مبارك نمي شود. آيا كسي هست كه عبرت بگيرد از اين حقيقت؟ اينكه ديگر قصه مثنوي معنوي يا افسانه قطار سوار شدن و به شهر اسباب بازي رفتن پينوكيو و مسخ شدن وي در شمايل درازگوش نيست، واقعيت جاري پيش روي ماست كه آمريكايي ها نوكر 03 ساله را زير پا گذاشتند بلكه خود را نجات دهند. شما را به خدا گرفتاراني اين چنين در تله انفجاري زنجيره اي- حدفاصل مراكش در غرب آفريقا تا بحرين و يمن و عربستان در جنوب خاورميانه- يا نوكران ايراني پناهنده به لندن و پاريس و برلين و تل آويو و واشنگتن، مي آيند براي كروبي و موسوي و خاتمي «قيامت» كنند؟! شبي بود و شيطان و بساطي. رنداني دست افشان كردند و ريختند و پاشيدند و گريختند تا بساط سور و سات را اين بار با سر كيسه كردن انگليس و آلمان و فرانسه و آمريكا در پايتخت هاي اروپايي و آمريكا برپا كنند.
قيامت كنند براي آنها كه سرمايه شان را غارت كردند؟! چرا بايد قيامت كنند براي آنها كه خودشان هم سرشان درد مي كرد براي غارت شدن. اصلا سر چهار سوق ايستاده بودند به اميد يك پارتي توهم. آفتاب كه برآمد و صحنه كه روشن شد، خيابان مانده بود و مالباخته ها. رندان ساعت ها بود كه گريخته بودند، كه اساساً براي بزم آمده بودند نه رزم. چهار سوق خيابان بود و چند مالباخته، انگار كه نه خري بوده و نه خانقاهي. انگار نه انگار كه پروژه هاي پي درپي درازگوش ترواي 1 و 2 را 22بهمن پارسال و 52 بهمن امسال، به خرج آبروي همين حضرات ساز كرده بودند. آنها در اين معامله فقط زيان نكردند، بلكه اصل سرمايه و همه چيز خود را باختند. آنان در اين قمار خود را باختند و شگفت آن كه دست كم همت نمي كنند تا خود را از گرو راهزنان به درآورند. آن وقت طنز تلخي خواهد بود اگر جماعتي چنين فاقد اراده و حركت، دم از جنبش و حركت هم بزنند. كو حركت؟!
حالا همه حقه ها و تروكاژها هويدا شده است. اگر بشود با حقه هاي تصويري و سينمايي، به واسطه يك استخركوچك، اقيانوس را تصوير كرد يا چند ده نفر را جاي سياهي لشكر ده هزار نفري جا زد يا اگر بتوان دكور تك ديوار چوبين را جاي يك كاخ واقعي نشان داد، امكان ندارد پيش چشم ملتي حاضر و ناظر، بادكنكي از «جنبش» ساخت و فيل هوا كرد. آنها كه دهه 06 با سبيل هاي استاليني به روي ملت و حاكميت اسلحه كشيدند و از جنايت دريغ نكردند، به وقت تنگ آمدن قافيه از تراشيدن تمام آن سبيل مردي! دريغ نكردند و با لباس مبدل از كشور گريختند. حالا همان ها و مشابهان آنان پاي ماهواره و اينترنت در آمريكا و اروپا نشسته اند و خيال مي كنند با «كليك، كليك- بنگ، بنگ» مي توان ملتي ميدان ديده و سلحشور را واداشت تا دست بالا ببرند و سرمايه هاي ملي و ديني خويش را به حساب «مخملي» هاي آن طرف آب واريز كنند.
بد عادت شدند از وقتي كه توانستند كلاه از سر «مهندس» بردارند و بر سر «شيخ» بگذارند. اما حال و روز مخملي هاي خارج نشين، بهتر از داخلي ها نيست. مگر با يك ترفند چند بار مي شود كلاهبرداري كرد؟ با مقامات ام آي6 انگليس، موساد اسرائيل و سازمان سيا تا كجا مي شود سورچراني مشترك كرد كه «جنبش است اين، جنبش است اين، جنبش است»؟! چه قدر مي توان ريتم تند داد و در فضاي مجازي «داغ» كرد؟ آنها اينك نزد سران خشمگين سرويس هاي جاسوسي غرب اگر نه به چشم خائن، دست كم به چشم متهم و سرمايه بر باد ده نگريسته مي شوند. هرچه خورده اند را بايد بالا بياورند. سران سرويس هاي غربي هرگز به اندازه امروز عصباني و به هم ريخته نبوده اند.
خاورميانه بزرگ و شمال آفريقا يكجا سر به عصيان گذاشته است. فيس بوك و تويتر اگر در ايران معجزه نكرد اما گويا به كمك انقلابيون در فرو ريختن بنياد حاكميت هاي وابسته آمد. تامير پاردو، لئون پانتا و جان ساورز (رؤساي موساد، سيا و ام آي6) حق دارند جماعت اپوزيسيون نماي ايراني را تن پرور و كلاهبردار «برآورد» كنند، اگر كه به فضاي مجازي باور دارند.
كافه به هم ريخته اي است اردوگاه معارضه با جمهوري اسلامي ايران. كدام طيف در اين كافه مالباخته ترند؟ آمريكا و انگليس و اسرائيل؟ اپوزيسيون 03سال مفت خوري كرده؟ منافقين جديد؟ يا گروه چهارمي كه نقطه ضعف هايشان باعث شده تا به امروز در نقشه دشمن رو به هزيمت و عقب نشيني، ايفاي نقش كنند؟ كسي نيست تا به دست اين گروه انگشت شمار آخر، چرتكه و ماشين حساب يا دست كم فهرست سرمايه غارت شده شان را بدهد؟ چرا از حساب و كتاب گريزانند، مگر خود را سياستمداراني تاجرمسلك و زيرك نمي پندارند؟! كسي كه نتواند سرمايه اعتبار و آبروي خود را از رندان راهزن بپايد، آيا مي توان امانتي به وي سپرد؟ آن را كه واعظ وجدان خويش در بند كرده، چگونه مي توان موعظه كرد و هشدار داد؟ ديگري چه مي تواند بكند وقتي صاحب سرمايه در سماع سارقان و طرّاران، معركه گرفته و ميداندار باشد؟ در غلغله دف، كف مي زنند كف زنان. اي كه چنين غرقه اي! بهل تا ببرند.
* تهران امروز
روزنامه تهران امروز در يادداشت خود با عنوان "تحولات جامعه عربي و هراسهاي جديد اسرائيل " به قلم بهمن سعادت آورده است:
در بسياري از تحليلهاي ارائه شده در مورد تحولات ماههاي اخير جهان عربي،يكي از سوالات اصلي مطرح،متمركز بر اين نكته است كه سقوط حكومتهايي چون دولت مبارك، بن علي و اكنون قذافي و تحولات پرشتاب در كشورهايي چون بحرين،يمن و...چه تاثيري بر محيط امنيتي رژيم صهيونيستي خواهد داشت؟اين سوال از آن حيث مطرح ميشود كه از سويي دولتهاي ساقط شده با كنترل خشم عمومي موجود در افكار عمومي جهان اسلام بر عليه اسرائيل، توانسته بودند ثباتي هر چند شكننده را در محيط امنيتي اين رژيم به وجود آورند، محيطي كه اسرائيل،به دليل موقعيت ژئوپلتيك خود، از همان ابتداي تاسيس دغدغهاي جدي نسبت به وضعيت حاكم و تحولات جاري در آن داشته است.اكنون و در موقعيتي كه چنين دولتهايي سقوط كردهاند يا در بحرانند و شواهد حاكي از ورود جامعه و افكار عمومي به عرصه تاثيرگذاري جدي بر فرايندهاي سياسي است، طبعا سوال در مورد شكل، ماهيت و جهت گيري دولتهاي آينده اين كشورها، جهت گيري افكار عمومي نسبت به اسرائيل و نقش آنها در تعيين اولويتهاي سياست خارجي دولتهاي جديد و نهايتا تاثير اين همه بر محيط امنيتي رژيم صهيونيستي موضوعي است كه از اهميت ويژهاي برخوردار است.
بسياري از حكومتها و نظامهاي سياسي فروپاشيده يا در بحران عرب، زماني خود در صف مقدم مبارزه با اسرائيل بودند و آگاهان به تاريخ ميدانند كه جنگهاي اعراب با اسرائيل در هر چهار مورد، بر محور مصر و شعارهاي ناسيوناليستي آن شكل گرفت.
شكستهاي فاحش اعراب در اين جنگها از يك سو موجب سرخوردگي عمومي از دولتهاي راديكال عربي و از سوي ديگر تهي شدن يك پايگاه جدي مشروعيت بخش به رهبران و حكومتهاي مستقر در جهان عربي بود.
در چنين وضعيتي بود كه دولتهاي عربي با يك چرخش تدريجي به سوي كنار گذاشتن آرمان مبارزه به سوي پذيرفتن موجوديت اسرائيل سوق يافتند و به غرب مايل شدند. چرخش صورت گرفته به سوي غرب و مصالحه تدريجي با رژيم صهيونيستي تاثيري مشخص بر افول محبوبيت حكومتهايي شد كه زماني بخش مهمي از مشروعيت و پايگاه مردمي خود را در تقابل با صهيونيستها و زمينه سازي براي جنگ با آن بهدست ميآوردند.
جالب آن بود كه در سايه نفرت موجود در افكار عمومي جهان عربي نسبت به اسرائيل و عملكرد تهاجمي آن بر عليه ملتهاي مسلمان، دولتهاي عربي در تعامل خود سويه احتياط را نگاه ميداشتند.در عين اينكه جهتگيري خود را گسترش تدريجي تعامل با اسرائيل قرار داده بودند، در تريبونهاي خود از ضديت با اسرائيل و مبارزه با زياده خواهي آن سخن ميگفتند و به منظور اعتبار زدايي از دشمنان و معارضان داخلي، آنها را منتسب به اسرائيل ميكردند.
بخش مهمي از تعاملات گروه فتح، مصر،اردن طي دهه 70 و پيش از آن در دهه 80 و 90 با اسرائيل، در زماني كه ارتباط با آن رژيم از قبح بالايي برخوردار بود، از سنخ روابط غير رسمي و پنهانياي بود كه گاهي برخي از زواياي آن بروز ميكرد.اين الگوي تعامل پنهاني كه برآمده از نوعي حس شرم بود، در دو دهه اخير گسترش يافت و دولتهايي چون عربستان، قطر، كويت و در اين اواخر دولت سوسياليستي قذافي نيز مشاهده ميشد.اصولا هر چه در زمان جلوتر ميآييم با كاسته از قبح قضيه،شاهد علني تر شدن ارتباطات و گسترش آنها نيز هستيم كه طبعا اثر مشخصي بر افت و محبوبيت و مشروعيت رهبران اقتدارگراي اين كشورها داشت.
اسرائيل كه در 3 دهه اول حيات خود دوران سختي را تجربه كرده بود، بيشترين بهره را از تحول صورت گرفته در دولتهاي سابقا انقلابي برد و در دو دهه اخير توانست بيش از هر دوراني در محيط خود احساس امنيت كند و خواستههاي خود را بدون اينكه دولتهاي مستقر عربي تمايلي به برخورد با اين عملكردهاي تهاجمي تحقير آلود داشته باشند، بهپيش ببرد.هر چند كه دولتهاي عربي در تريبونهاي تبليغاتي همچنان سخن از واژگاني چون«اتحاد ملل عربي»،«حمايت از آرمان فلسطين» و «مبارزه با موجوديت اسرائيل» وجود داشت ولي همه بر اين نكته آگاه بودند كه اين شعارها، هر كاركردي داشته باشند، تهديدي براي اسرائيل نميباشند.
اكنون به نظر ميرسد اين دوران به پايان رسيده و دوراني با مختصاتي جديد آغاز شده است كه در آن دولتهاي نوظهور نخواهند توانست بر مدار قبلي حركت كنند، در خفا يا اتاقهاي مذاكره بده بستان كنند و در تريبونها از مبارزه سخن بگويند.در اين بين در مورد نحوه تعامل دولتهاي جديد سناريوهاي مختلفي مطرح است.
از سويي گروهي از تحليلگران غربي معتقدند در سايه تحول اجتماعي و فرهنگي صورت گرفته در جامعه عربي و جريانهاي اسلامگرا، نبايد انتظار بروز احساسات ضد اسرائيلي شديدي را داشت كه سياست خارجي اين كشورها را به مسيري يكسره متفاوت از گذشته سوق دهد.
در مقابل سناريوي ديگر بروز احساسات جدي ضد اسرائيلي را پيش بيني ميكند كه نهايتا به معناي تجديد نظرهاي مهمي در نحوه مواجهه و تعامل با اسرائيل خواهد بود.
گرچه در مورد روند آتي حوادث نميتوان پيش بيني درستي ارائه داد، ولي اگر بهياد بياوريم در مقاطعي چون جنگ 33 روزه رژيم صهيونيستي بر عليه حزب الله، چه فضايي در حمايت از مقاومت لبنان در جامعه اسلامي به وجود آمد، ميتوان اين پيش بيني را داشت كه حداقل در مقاطعي كه اسرائيل خوي تجاوزگري خود را به نمايش بگذارد، ديگر دولتهاي عربي نميتوانند كاري شبيه آنچه دولت مبارك و ملك عبدالله در كنترل احساسات داخلي بر عليه صهيونيستها انجام دادند و حتي در خفا به حمايت از امحاي حزب الله توسط اسرائيل پرداختند، انجام دهند.
از اين جهت است كه اين روزها ميتوان نگرانيهاي جدي را در نزد تحليلگران و سياستمداران غربي علاقهمند به منافع اسرائيل در منطقه مشاهده كرد كه طبعا اين نگرانيها به مراتب در حاكمان اسرائيل شديدتر است، چراكه بعد از چند دهه، محيط اطراف آنها آبستن حوادثي است كه گرچه نتايج آن هنوز مشخص نيست، ولي در هر صورت به نفع آنها تمام نخواهد بود.
* مردمسالاري
روزنامه مردمسالاري در سرمقاله روز خود با عنوان " خطر انحراف در حركت هاي انقلابي منطقه "به قلم حشمت الله فلاحت پيشه آورده است: همانطور كه پيش بيني مي شد تحولات خاورميانه در روزها و هفته هاي اخير اشكال جديدي به خود گرفته و با توفيق نسبي مردم مصر در پايين كشانيدن ديكتاتور كشور كهن شان، اين موج كه از تونس آغاز شده بود در مصر توفيق يافت تا پا به كشورهاي ديگري نظير يمن، بحرين و ليبي بگذارد.
وجه مشترك تمامي كشورهايي كه در آنها شاهد قيام هاي مردمي هستيم، عدم تمكين و توجه رهبران آنان به اصول مورد خواست مردم نظير استقلال، فضاي باز سياسي و دوري از وابستگي است.
اين اصول كه فقدان آنها موجب احساس حقارت نزد ملت هاي اين كشورها شده، در اصل اصول بديهي هر اجتماع پويايي براي رشد و تكامل است و به نحوي كه ملتها احساس مي كنند ديگر عزت و عظمتي براي آنها باقي نمانده و هويت شان در معاملات رذيلانه سياسي و در پي پنهان كاري سران فاسد و وابسته به غرب مورد معامله قرارگرفته است.
جنس آنچه امروز در مصر، تونس، بحرين و... فرياد مي شود به فريادهاي ملت ايران در روزها و ماه هاي منتهي به بهمن 57 بسيار شبيه تر است، البته 32 سال از آن دوران گذشته و معادلات جديدي به خواست ملت ها حاكم شده كه شايد در جايگاه مشابهت، تفاوتهايي نيز به لحاظ ماهيت و جنس ابزارهاي اعلام حركت وجود داشته باشد، اما تمامي حاضران در حركت جوشنده انقلاب اسلامي، به راحتي قادرند اشتراكات بي شماري را مورد اشاره قراردهند.
اما با گذشت حدود 3 هفته از حركت مردم مصر آنچه در توفيق انقلاب اين ملت مباحث و موضوعاتي را مطرح مي كند، معادله هاي حاكم بر رفتار شوراي عالي نظامي اين كشور است كه از آن نوعي وابستگي به جريان هاي فرامنطقه اي و البته خارج از انتظار مردم مشاهده مي شود; به گونه اي كه مردم انتظارات انقلابي خود را در جاي ديگري خارج از چارچوب شوراي عالي نظامي جست وجو مي كنند.
مردم مصر به دليل عدم داشتن رهبري واحد و مستقل در شرايط خاصي از توفيق مطالبات سياسي شان قرار دارند كه البته طي روزهاي اخير با مراجعت برخي از علماي برجسته كه در گذشته در تبعيد به سر مي برده اند، مي توان انتظار توفيقات بيشتري را در ادامه مسير داشت.
خاورميانه در آستانه تحولات بزرگتري قرار گرفته و اين تحولات به خواست خداوند و با هوشياري مردم كشورهاي عرب به سامان خواهد رسيد تا پاي بسياري از بيگانگان از منطقه قطع شود و كشورهاي با حكام وابسته به كشورهايي مستقل و آزاد بدل گردند و اين تحقق كلام امام خميني(ره) براي ملل عرب است.
* جوان
روزنامه جوان در يادداشت امروز خود با عنوان "بيداري اسلامي پاسخ ديپلماتيك نياز ندارد " به قلم محمد صفري آورده است: اكنون كه شاهد خيزش مردمي در كشورهاي منطقه هستيم، وظيفه ما به عنوان يك كشور اسلامي چيست؟
آيا تنها به حمايت لفظي و بيانيه دادن و موضع گرفتن بسنده كنيم كافي است؟
نقش اساسي و تاريخي جمهوري اسلامي ايران در انقلاب مردمي- اسلامي كشورهاي منطقه كجاست؟
تاثيرگذاري انقلاب اسلامي ايران بر ايدئولوژي منطقهاي چقدر است؟
از اين دست پرسشها بسيار است، اما پاسخ به آنها از اهميت بيشتري برخوردار است.
مردم كشورهاي منطقه پس از سالها تحمل ديكتاتوري و وابستگي علاوه بر فشارهاي اقتصادي و فقر، اكنون به خود آمدهاند تا گذشته از دست رفته و تباه شده خود را بازيابند.
بازيابي اين گذشته از دست رفته و دستيابي به آينده درخشان در كشورهاي اسلامي به يك الگوي اسلامي نيازمند است.
پيش از اين ايران با يك انقلاب اسلامي، 32 سال پيش از اين مسيري كه اكنون مردم كشورهايي از جمله مصر، تونس، ليبي، بحرين، يمن و ... آغاز كردهاند، رفته است و حاصل آن نيز رهايي از استبداد، ديكتاتوري وابستگي به غرب و شرق، استقلال در تصميمگيري و به چالشكشاندن آمريكا و غرب در دنيا از دستاوردهاي مهم ايران است كه البته پيشرفتهاي علمي و اقتصادي را نيز بايد به آن افزود.
ويترين اين دستاوردها اكنون 32 سال است كه مقابل ديدگان مردم جهان به ويژه مردم منطقه قرار گرفته است. گرچه نبايد تخريبها، وارونه نشان دادن واقعيتهاي موجود ايران اسلامي، توطئهها، تبليغات گسترده رسانهاي عليه ايران و ... را از نظر دور داشت.
همه اينها، دست به دست هم داده است تا مردم منطقه به اين باور برسند كه آنها نيز ميتوانند خود را از يوغ استعمار و استبداد رهايي دهند و مقابل تحقيرهاي آنها بايستند.
سالهاي سال با دروغ و تزوير بر مردم حكومت كردند و اكنون ديگر شعارهاي آنها رنگ و بويي ندارد. آگاهي اسلامي موجي از بيداري اسلامي را در منطقه ايجاد كرده است و روند اين موج همچنان ادامه خواهد داشت. اما نكته مهم، راهنمايي و رهبري كردن اين موج از سوي كشوري است كه طلايهدار مبارزه با سياستهاي غرب و آمريكا در جهان و منطقه است. تنها محكوم كردن جنايات صورت گرفته در كشورهاي منطقه از سوي جمهوري اسلامي ايران كافي است.
شاهد بوديم كه رهبر معظم انقلاب بارها در بيانات و رهنمودهايشان بر اسلامي بودن خيزش مردم تاكيد كردند و حمايت از قيام مردمي را نيز مورد توجه قرار دادند، تاثير اين بيانات را نيز مشاهده كرديم، اما وظيفه دولت اسلامي به ويژه دستگاه ديپلماسي كشور در اين برهه چيست؟
در خبرها خوانديد كه عبدالله گل رئيس جمهور تركيه پس از قيام مردم مصر به اين كشور سفر كرد و رايزنيهايي را نيز انجام داد. اما از سوي جمهوري اسلامي ايران در اين باره ديپلماسي فعالي ديده نميشود. جمهوري اسلامي ايران همواره يار و ياور آزادگان و مسلمانان جهان بوده است. جمله زيباي حضرت امام (ره) را به خاطر آوريم كه فرمودند: «ما غمخوار همه مظلومان جهانيم.»
بايد كمي از سياسيبازي دست برداريم و صريحتر، از قيامهاي مردمي منطقه حمايت كنيم. قيام مردمي كشورهاي اسلامي به مانند يك مصاحبه اختصاصي با يك ديپلمات ارشد يا وزير خارجه نيست كه به پاسخهاي ديپلماتيك اكتفا كند.
آنها اكنون نيازمند حمايتهاي بيدريغ امالقراي جهان اسلام هستند. بايد بشتابيم تا دير نشده وگرنه اين بيداري اسلامي مصادره خواهد شد.
* قدس
روزنامه قدس در يادداشت روز خود با عنوان " اوج گيري احساسات ضد اشغالگري در افغانستان "به قلم مجيد وقاري آورده است: رابرت گيتس، وزير دفاع آمريكا روز گذشته در حالي براي ديدار با حامد كرزي رئيس جمهور افغانستان و شماري ديگر از مقامهاي اين كشور و البته بازديد از پايگاه هاي نظامي آمريكا وارد كابل شد كه موجي از خشم و نفرت مردم اين كشور عليه نيروهاي آمريكايي و اقدامهاي خشونت بار و جنايتكارانه آنها در كشتن زنان و كودكان و مردم غيرنظامي در حملات متعدد هفته هاي اخير در منطقه «كنر» كه منجر به كشته شدن بيش از هشتاد شهروند افغان شده، اين كشور را در بر گرفته است.
آمريكايي ها و در رأس آنها باراك اوباما، در برابر اعتراضهاي مردم و مقامهاي افغانستان، به جاي عذرخواهي رسمي و توقف اين حملات، تنها به ابراز تأسف از كشته شدن غيرنظاميان اكتفا كرده اند و حتي «ديويد پترائوس» فرمانده نيروهاي نظامي آمريكا در افغانستان، در اظهاراتي گستاخانه مدعي شد اين بمبهاي آمريكايي نيست كه زنان و كودكان را سوزانده و خاكستر كرده، بلكه مردم افغانستان به دست خود كودكانشان را مي سوزانند و مي كشند تا نيروهاي آمريكايي را بدنام كنند.
با توجه به اينكه اخبار و گزارشهاي منتشر شده از سوي مراجع پزشكي و قضايي افغانستان حاكي از استفاده نيروهاي آمريكايي از سلاحهاي ممنوعه در حملات است، اين نگراني مردم افغانستان را دو چندان كرده، زيرا آمريكايي ها از مردم اين كشور به عنوان ابزار و امكاني براي آزمودن سلاحهاي جديد و ممنوعه خود استفاده مي كنند.
در چنين فضايي، سفر سرزده گيتس به افغانستان نشان مي دهد مقامهاي كاخ سفيد هم از پيامدهاي اين حملات در داخل و خارج از افغانستان و اوج گيري احساسات ضد اشغالگري نگران هستند و مايلند با انجام مذاكره و جلب نظر مقامهاي دولت افغانستان، به هر نحو ممكن بر اين فضا غلبه كنند.
البته به موازات اين مسأله و گسترش اعتراضها و نارضايتيهاي داخلي، دولت افغانستان نيز بيش از پيش زير فشار افكار عمومي قرار دارد تا در نوع ارتباطات خود با آمريكا و برنامه هاي امنيتي كشور بازبيني كنند. مردم افغانستان بارها از دولت خود خواسته اند مانع تداوم حملات نيروهاي آمريكايي و ناتو به غيرنظاميان شوند. امري كه به نظر مي رسد دولت مركزي كابل تا كنون از انجام آن ناتوان بوده است.
آمريكايي ها تا كنون بي توجه به اين اعتراضها، نه تنها سعي مي كنند گستره عملياتي خود را در مناطق مختلف افغانستان گسترش دهند و گهگاه از مرزهاي اين كشور نيز فراتر رفته اند، بلكه با نزديك شدن به ماه ژوئن، موعد آغاز خروج نيروهاي بيگانه از افغانستان، به فكر ايجاد پايگاه هاي نظامي دائمي و استمرار حضور نظامي در افغانستان هستند كه نگرانيهاي منطقه اي را هم به دنبال داشته است.
اظهارات رابرت گيتس در كابل درباره اينكه با خروج نيروهاي ناتو از افغانستان خلاء امنيتي در اين كشور به وجود خواهد آمد و ناامني تشديد خواهد شد، نشان مي دهد آمريكايي ها سياست مديريت بحران را همچنان با جديت دنبال مي كنند. در واقع، آنها از يك سو اجازه مي دهند خشونتهاي سازمان يافته افزايش پيدا كند و آنگاه خود را در مقام مقابله با آن ناجي افغانستان و تأمين كننده امنيت اين كشور در برابر افراط گرايي و طالبان معرفي كنند تا ابقاي حضورشان را ضروري و حياتي جلوه دهند.
با اين حال، به وضوح آشكار است كه مقامهاي آمريكايي از افزايش نارضايتي و خشم مردم افغانستان نسبت به از سرگيري و تشديد عمليات نظامي آمريكا و ناتو در مناطق غيرنظامي پس از جايگزيني ژنرال پترائوس به جاي ژنرال مك كريستال نگران هستند، اما در كمال ناباوري به جاي اعمال سياستهايي كه منتهي به فرونشاندن اين خشم شود، سياست سركوب، كشتار و گرفتن زهرچشم از افغانها را در پيش گرفته اند تا هرگونه مخالفت و اعتراضي را سركوب كنند.
مجموعه شرايط و عوامل نشان مي دهد آمريكايي ها در شرايطي دشوار و سخت در افغانستان به سر مي برند و سفر پي در پي مقامهاي آمريكايي و ناتو كه در افغانستان نيرو مستقر كرده اند به اين كشور و سفر نماينده ويژه آمريكا در امور افغانستان و پاكستان به منطقه همزمان با سفر گيتس، مؤيد اين بحران و نگراني جدي آنها از خشم افغانهايي است كه مي تواند گريبان نيروهاي آنها را بگيرد.
اعتراضهايي هم كه در آمريكا و اروپا عليه ادامه اشغال افغانستان رو به تزايد است، مقامهاي غربي را بيش ازپيش زير فشار قرار داده و آنها را واداشته تا تحركاتي را هم براي پاسخ به افكار عمومي داخلي خود انجام دهند و هم برنامه هاي خود براي حضور بلند مدت در افغانستان را موجه سازند.
در همين راستا، آمريكايي ها تلاش مي كنند يك قرارداد امنيتي را به مقامهاي افغان تحميل كنند تا بدين وسيله وانمود كنند دولت افغانستان از آنها مي خواهد به تداوم نظامي در اين كشور ادامه دهند.
بديهي است، براي اين منظور آمريكايي ها نيازمند آرام كردن فضاي عمومي در افغانستان هستند، زيرا هر اندازه افكار عمومي عليه نيروهاي بيگانه در افغانستان تشديد شود، هم دولت اين كشور براي نپذيرفتن چنين قراردادي زير فشار خواهد بود و هم زمينه را براي فعاليت گروه هاي تندرو و طالبان تقويت مي كند و موجب سربازگيري آنها مي شود. اما اين مسأله در حكم يك شمشير دو لبه است كه هم حضور نظامي آنها را توجيه مي كند و هم تنشهاي داخلي در افغانستان را افزايش مي دهد.
تجربه تاريخي شكست انگليسيها در افغانستان و همچنين شكست مفتضحانه شوروي سابق در افغانستان، موجب شده آمريكايي ها به اين واقعيت پي ببرند كه در شرايط خاص، افغانها قادرند آمريكايي ها را هم از كشور خود بيرون كنند، لذا مي كوشند به گونه اي عمل كنند كه حضورشان را توجيه كنند، اما ادامه جنايتهاي جنگي آنها نشان مي دهد براي اجراي سياست حضور طولاني مدت در افغانستان و انعقاد قرارداد امنيتي كه متضمن بقاي نظامي آنها در افغانستان باشد، با مشكلات جدي و بزرگي رو به رو خواهند بود.
منبع: فارس