خراسان: از خانه فرار کرده ام و امنيت جاني ندارم. مي ترسم پسرم مرا پيدا کند و بلايي به سرم بياورد. او ياغي شده است و مدام مرا متهم مي کند که عامل بدبختي خانواده ام بوده ام.
مرد ۶۰ ساله آهي کشيد و در حالي که قطرات اشک چشمانش را خيس کرده بود در دايره اجتماعي کلانتري نواب مشهد افزود: نمي دانم چرا سرنوشت شوم من که يک عمر زحمت کشيده ام به نقطه کور بدبختي ختم شده است و به جاي اين که در دوران بازنشستگي استراحت کنم و دسترنج زندگي ام را ببينم زانوي غم بغل کرده ام و فراري شده ام. من روزي براي خودم صاحب خانه و زندگي بودم و هيچ وقت فکر نمي کردم خوشبختي ام را به اين شکل از دست بدهم.
مشکل در خانواده ام از روزي شروع شد که دختر و ۲ پسرم قد کشيدند و بزرگ شدند و هر وقت مي خواستم با آن ها يک کلمه حرف بزنم همسرم مي گفت تو حق نداري شخصيت بچه هاي مان را خرد کني! منيره که هيچ ارزش و احترامي برايم قائل نبود با چشم حسرت به زندگي ديگران، تا آخرين لحظه عمرش دنبال فرصتي مي گشت تا روي اعصابم راه برود و جو خانه را به هم بريزد.
متاسفانه با درگيري هاي لفظي و مشاجره هايي که ما داشتيم دختر بزرگمان از کانون خانواده فاصله گرفت. روزي که او خودکشي کرد و جسد غرق به خونش را پيدا کرديم فهميديم در اثر يک ارتباط خياباني چه بلايي به سرش آمده است و براي اين که کسي از اين مسئله بويي نبرد به زندگي اش پايان داده است.
من و خانواده ام اين مصيبت را به سختي پشت سر گذاشتيم اما پسر نوجوانم که دوستانش درباره کار خواهرش به او نيش و کنايه مي زدند هم يک روز خودش را از پنجره اتاق به بيرون پرتاب کرد و در اثر ضربه اي که به سرش وارد شد جان خودش را از دست داد.
با مرگ دومين فرزندم ما خانه خود را به نصف قيمت فروختيم و از دست حرف مردم فرار کرديم ولي تحمل اين ۲ مصيبت کمرمان را شکست و همسرم که خيلي جوش مي زد پس از مدتي دچار عارضه قلبي شد و دق کرد و مرد.
مرد ۶۰ ساله افزود: از روزي که منيره را از دست دادم تنها اميدم به پسرم بود و سعي مي کردم هر چه او مي خواهد برايش فراهم کنم تا احساس تنهايي و افسردگي نکند. اما متاسفانه فرشاد در شرايط روحي بسيار نابسامان خيلي عقده اي بار آمده است و مدام با بهانه جويي اعتراض مي کند که تو مادر خدابيامرزم را دق مرگ کرده اي و عامل بدبختي خانواده مان هستي!
من هر چه تلاش کردم نتوانستم او را متقاعد کنم و به ناچار سوختم و ساختم تا اين که از مدتي قبل متوجه شدم پسر ۱۸ ساله ام به کريستال اعتياد پيدا کرده است. او هر وقت نياز به پول پيدا مي کند با چاقو به جانم مي افتد و حتي چندين بار مرا مورد ضرب و شتم قرار داده است. با اين وضعيت چون مي ترسيدم بلايي به سرم بياورد از خانه فرار کردم و آواره شدم.
من از تمام زوج هاي جوان خواهش مي کنم با درگيري هاي لفظي و بهانه جويي هاي بچه گانه محيط خانه خود را براي کودکان شان آشفته و ناامن نکنند و براي همديگر احترام قائل باشند، چون بي توجهي به همين مسائل ساده باعث شد زندگي من نابود شود!