مدت بیش از 30 سال، ژئوپلیتیک منطقه خاورمیانه، وابسته به روابط سهجانبه آمریکا، مصر و اسراییل بود. بیشتر این مدت، عاملی که این اجزا را به هم متصل کرده بود، حسنی مبارک - رییسجمهوری مصر - بهحساب میآمد. آیا این عصر رو به پایان است؟
به احتمال بسیار زیاد، عصر مبارک در حال به اتمام رسیدن است. این امر، چه تأثیری بر خاورمیانه خواهد گذاشت؟ بهطور حتم، آخرین روزهای حکمرانی مبارک را شاهد هستیم. اما هنوز روشن نشده است که آیا تأثیری بر خاورمیانه خواهد گذاشت و اگر بگذارد، چه خواهد بود. حقیقتا این مسأله بستگی به رژیمی دارد که جایگزین وی خواهد شد. او امیدوار بود که بتواند پسرش «جمال» را بهجای خود بنشاند که احتمالش بسیار ضعیف شده است. راهپیماییهایی در مصر در جریان است. تخمین میزان فراگیری آنها بسیار دشوار است. رسانههای غربی عادت دارند که فورا آنها را بهعنوان اصلاحطلبان دموکراسیخواه معرفی کند. زیراکه معمولا با آنهایی صحبت میکنند که انگلیسی بلدند و اصلاحطلب دموکراسیخواه هستند. روشن نیست که اخوان المسلمین چه نقشی دارد یا اینکه از چه قابلیتهایی برخوردار است. پس نمیدانیم که اگر کودتای نظامی برای جانشینی مبارک صورت گیرد، نمیدانیم که دولتی اسلامی بر سر کار خواهد آمد، یا اینکه جانشینی مسالمتآمیزی رخ میدهد و فرد سکولار دیگری جایگزین خواهد شد. اما هر اتفاقی که بیافتد، بسته به راهی که پیش گرفته شود، تأثیر عظیمی خواهد گذاشت.
اهمیت بازگشت محمد البرادعی به قاهره چیست؟ خب، البرادعی گورباچف مصر محسوب میشود. اکثریت آمریکاییها عمیقا به گورباچف علاقهمندند، اما روسها نفرت دارند. تا آنجا پیش نمیروم که بگویم از البرادعی متنفر هستند، اما وی ریشه سیاسی عمیق و تأثیرگذاری در کشور ندارد. به یاد داشته باشید که از سال 1956 در مصر، ارتش قدرت اصلی بوده است؛ جمال عبدالناصر، سادات و مبارک، همگی به لطف ارتش بهصورت پی در پی به قدرت رسیدند. علاوهبر این، نظامیان از یکی از مدرنترین ساختارها در داخل کشور، برخوردار هستند. در نتیجه، محتملترین نظریه این است که بدون در نظر گرفتن آنچه در راهپیماییهای اعتراضی رخ میدهد، یک نظامی روی کار آمده و جایگزین مبارک خواهد شد.
احتمال دوم این است که رویدادهای خیابانی، زمینه بهوجود آمدن انقلاب اسلامی، همانند انقلاب ایران خواهد شد. در ابتدای انقلاب سال 1979، بهنظر میرسید که مخالفت آنها با استبداد شاه بود و به همین دلیل گروههای حقوق بشر غربی هم از آن حمایت میکردند. اما در نهایت دیدیم که نظامی اسلامی به رهبری آیتالله خمینی تشکیل شد. هرچند که شواهدی در این زمینه دیده نمیشود، اما این هم یک احتمال دیگر است.
اما سئوال به ظاهر سادهای که در اینجا به ذهن میرسد، این است: 30 سال است که مصر یک کشور طرفدار آمریکا بوده است که پیمان صلح مؤثری با اسراییل داشته است. و حال، وارد عصری میشویم که سیاست مصر تغییر خواهد کرد و قرارداد صلحی که با اسراییل داشته است، کان لم یکن خواهد بود. در نتیجه اسراییل که مدتهاست از جانب مصر آسوده بود، بهخصوص در صورتیکه مصر شروع به تجهیز نظامی مجدد خود کند، امنیتش بهخطر خواهد افتاد.
تأثیر یک مصر اسلامگرا، بر موقعیت آمریکا در منطقه چه خواهد بود؟ مصر مرکز ثقل بزرگترین کشور دنیای عرب نیز است و تنها کشوری است که توانایی قرار گرفتن، دوشادوش ایران یا عربستان سعودی را دارد. اگر تبدیل به کشوری اسلامی شود، آمریکا وارد فاز جدیدی از جنگی که علیه جهادگرایان دارد، میشود. حال، نوبت قاهره است که حکومت اسلامی داشته باشد؟ فکر نکنم که چنین چیزی رخ دهد. اما حقیقتا سئوال این است: چه آیندهای در انتظار است؟ و مسألهای که کمترین احتمال برای آن است، ایجاد یک دولت اصلاحطلب دموکراسیخواه است.
بیشتر رسانهها به چیزی تمرکز کردهاند که «تأثیر تونس» نامگذاری کردهاند و آن را پایان پادشاهان، در شرق میدانند. موقعیت مبارک در حال حاضر به خطر افتاده است، شاید فردا نوبت دیگران برسد. در مورد مبارک، اینطور نیست وی کاملا محو نخواهد شد. منظورم این است که وی بهطور حتم سرنگون خواهد شد. سالهاست که صحبت جانشینی وی مطرح است. پس درست است که احتمالا جریانات تونس تأثیری در مصر گذاشته است، اما تونس از مصر بسیار عقبتر است. مهم است که بدانید که تفاوت بسیار زیادی میان شمال آفریقای فرانسه زبان، با شمال آفریقای انگلیسی زبان است که واضح است که اولین آنها، تفاوت زبان آنهاست. امکان دارد که جریانات تونس مردم دیگر کشورها را هم تشویق کرده باشد که تظاهرات کنند، اما آنچه در کشورهای دیگر شاهد بودیم، هیچکدام به مؤثری و اهمیت تظاهرات تونسیها نبوده است. مطبوعات فورا شروع به نوشتن میکنند. تیتری را خواندم که نوشته بود که مصر به آتش کشیده شده است، اما بهنظرم این مسخره است. چنین چیزی رخ نداده است. باید به یاد بزرگنماییهای سال گذشته بیافتیم که با عنوان «انقلاب سبز در ایران» به راه انداخته بودند. در آن زمان مطبوعات پر از این صحبتها بود که «رژیم در حال تغییر است و دولت مستأصل شده است»، در حالیکه دولت بهخوبی توانست بر اوضاع مسلط شود و از آن زمان به بعد دیگر خبری از آنها نبوده است. پس شرایط همینقدر غیرقابلپیشبینی است. اما بگذارید این را حتمی فرض کنیم: آنچه برای تونس رخ داد، برای دنیا اهمیت بسیار ناچیزی دارد، در حالیکه رویدادهای مصر بسیار تعیینکننده است.
آیا کودتای نظامی را محتمل میدانید و اگر پاسخ شما مثبت است، بهنظر شما پیامد آنچه خواهد بود؟ نظامیان، همین الان هم قدرت را در دست دارند و مبارک یک نظامی است. سادات یک نظامی بود. ناصر هم همینطور. اگر ارتش بتواند یکی را به ریاست جمهوری برساند، در قدرت میماند، و همیچ تغییری بهوقوع نمیپیوندد و رژیم به زندگی خود ادامه خواهد داد. اما اگر این جانشینی در خارج از چهارچوب ارتش رخ دهد، اهمیتش بیشتر میشود. یکی از دلایل مخالفت ارتش با جمال مبارک هم همین بود که مانند پدرش، سابقه نظامی نداشت. آنها به وی اعتماد نداشتند. پس مسأله در مصر، جانشینی در چهارچوب ارتش است. یک نوع کودتای نظامی که در آن ارتش به قدرت مستقیم و علنی بیشتری دست میباید که بهنظرم نیازی به آن ندارد.
پس سئوالی که ما اینجا مطرح میکنیم این است که ژئوپلیتیک خاورمیانه - بهخصوص از سال 1977 و حتی قبل از آن - بر اساس روابط آمریکا، مصر و اسراییل بنا نهاده شده است. آیا شرایط در حال تغییر است؟ اگر تغییر کند، پیامدهای عظیمی خواهد داشت. اما در شرایط کنونی، با توجه به اینکه رسانهها اصولا از هر تظاهراتی در هر جای دنیا - بهخصوص اگر از توییتر استفاده شود - بیش از حد هیجانزده میشوند، این تغییرات غیرمحتمل است.
منبع: پنجره