تونس دورانی را پشت سر میگذارد كه پر از تلاطمات سیاسی است و تحولات این كشور تاثیر بسزایی در منطقه خواهد داشت. مطمئنا این بحران بهتر از سستی و رخوت حاكم بر این كشور بود.
تونسیها درحال گذر از فصل خطرناكی هستند؛ زینالعابدین بنعلی و همسرش لیلا از كشور خارج شدهاند و چندین شخصیت مهم حكومت سابق سقوط كردهاند، اما دستگاه حكومتی سابق با نظام اداری و نیروهای فراوان پلیسش همچنان پابرجاست. آیا انتخابات در شش ماه آینده برگزار خواهد شد؟ از هماكنون صدای «قیژقیژ» این رویداد به گوش میرسد. در نوامبر سال ۱۹۸۷، بنعلی با دادن وعدههای پیشرفت، امنیت و آزادی به مردم خود، «حبیب بورقبیه»، رئیسجمهور سابق و سالخورده تونس را خانهنشین كرد. طی این ۲۳ سال، بنعلی كه این منصب را برای همیشه متعلق به خود میدانست، به روش خود به وعدههای دادهشده عمل كرد، طوری كه نویسنده و منتقد نكتهبینی همچون «كریستوفر هینچز» (عضو سابق اتحادیه كمونیست) را به تحسین از خود واداشت. تونسیها به لطف دلارها و یوروهایی كه از توریسم به دست میآورند و به لطف رونق صنعت كوچكی كه دارند و همچنین استقبال خوبی كه از سرمایهگذاری در كشور خود به عمل میآورند، در رفاه نسبتا خوبی به سر میبرند.
با وجود تشویق خوبی كه از آموزش صورت گرفته بود، این كشور نتایج ضعیفی را در این زمینه از خود نشان داده است: ۲۲ درصد بودجه به آموزش اختصاص یافته است اما ۲۰درصد جمعیت این كشور بیسواد و بسیاری از تحصیلكردهها بیكار هستند.
در مورد باقی اوضاع تونس باید گفت كه این كشور در حبس به سر میبرد: كشوری با یك نظام سرمایهداری تكقطبی؛ تنها اقلیت كوچكی از اپوزیسیون در این كشور فعالیت داشتند كه اكنون به وزارتخانهها راه یافتهاند. مطبوعات این كشور در خفقان به سر میبرند و جریان اسلامی، كه فعالترین گروه مخالف به شمار میرفت، در سالهای ۹۰ بهشدت سركوب شد. در مجموع حكومتی بر سر كار بود كه ایالات متحده آمریكا و كشورهای اروپایی همواره ثبات آن را تحسین میكردند اما در خفا به ریش آن میخندیدند.
چرا این آتش در كشوری شعلهور شد كه به نظر میآمد آرامترین كشور منطقه است؟
مردم كشورهای اروپایی غالبا نگاهی توریستی به كشورهای آفریقای شمالی و بهخصوص مغرب دارند: لوكس، آرامش، لذت و... بهطور مثال، آنها برای تعطیلات یا بهعنوان اقامتگاه دوم خود، به مراكش میروند، اما نمیبینند، یا نمیخواهند ببینند كه مردم مراكش در همان وضعیت سابق خود، یعنی كشوری ثروتمند و استعمارزده و مملو از عصبانیت، به سر میبرند. آنها مجبورند برای ادامه زندگی به خردهریزههای این تهاجم تن دهند. اما در روزهای انتخابات، آنها قاطعانه از رفتن به پای صندوقهای رای امتناع میكنند و آشكارا اعلام میكنند كه این انتخابات تئاتری بیش نیست. اگر در مراكش (كه در مقایسه با تونس، كشوری فقیرتر و نابرابرتر است) نیز چنین انفجاری صورت بگیرد، همانطور كه قبلا نیز این اتفاق افتاده بود، باز همان فریادهای تعجب نسبت به گروههای متحد مبارز و همان احتیاط نسبت به «برادر پادشاه» به كار برده میشود.
به نظر پروفسور «موندهر كیلانی»، استاد مردمشناسی در دانشگاه لوزان فرانسه، شرایط لازم برای یك انقلاب در تونس فراهم شده بود. اجتماعی: بیكاری، نابرابری، فساد دولتی. اقتصادی: بحران اقتصادی. سیاسی: خفقان بیش از پیش. اما یك جرقه برای شعلهور كردن این آتش نیاز بود كه در تونس چندین جرقه پدیدار شد. مطمئنا مهمترین جرقه را «محمد بوعزیزی» جوان دستفروش با از خودگذشتگی خود روشن كرد و بعد از آن ترجمه عربی و فرانسوی تلگرافهای سیاسی فرستادهشده به واشنگتون كه توسط سایت ویكیلیكس افشا شده بود و رژیم بنعلی را مفید برای غرب و در عین حال «تا مغز استخوان فاسد» توصیف كرده بود. وقتی آمریكاییها خودشان چنین چیزی میگویند... و در نهایت اطمینان از اینكه ارتش به روی معترضان تیراندازی نمیكند.
انقلاب در كشوری اسلامی، بدون حضور اسلامگراها؟!
به غیر از احزاب كوچكی كه در دوران زمامداری بنعلی فعالیت داشتند، اپوزیسیون تونس شامل چندین جریان بود كه اسم آنها بسیار شنیده میشد: كمونیست، سوسیالیست، لیبرال. نمایندگان آنها همواره در رادیو و تلویزیونهای فرانكوفون مواضع خود را اعلام میكردند. حزب اسلامگرای «النهضه» كه سابقا حركت اسلامی نام داشت، توسط حكومت بنعلی بهشدت سركوب شد چرا كه آن را بهعنوان اصلیترین رقیب خود میشناخت. حكومت بنعلی برای مقابله با جریانات اسلامی در این كشور، همچون سنگری برای غرب به شمار میرفت. آمارها از حدود ۳۰ هزار قربانی، كشته، زندانی و تبعیدی طی این سركوبها حكایت دارد. اعضای جریان النهضه و رهبر آن، رشید القنوشی، به كشور بازگشتند.
آرسیدی، تنها حزب تقریبا موجود و فعال تونس، میل شدیدی به خارج كردن گروه النهضه از بازی دموكراتیك این كشور دارد. روشنفكران لائیك اپوزیسیون نیز با این نظر موافق هستند. درواقع این موضع اتخاذشده «عبدالوهاب مدب» برجستهترین شخصیت اپوزیسیون است: وی سركوبی این گروه توسط بنعلی را حمایت كرد، همانطوری كه كودتای نظامی ژانویه ۱۹۹۲ الجزایر را كه برای جلوگیری از به قدرت رسیدن اسلامگراهای افایاس صورت گرفته بود، مورد تایید قرار داد.
اكنون، پس از مورد شكنجه قرار گرفتن در كشور خود و پس از جنگ مهیب داخلی الجزایر در سال ۱۹۹۲، وی اشتباه خود را پذیرفته است: برای مقابله كردن با یك جریان، دموكراتها ابتدا باید از طریق سیاسی اقدام كنند، سپس از طریق قضایی و در نهایت، اگر برای برقراری قانون لازم باشد، به زور متوسل شوند. این مباحث از شلوغیهای بسیاری در شش ماه آینده خبر میدهد.
آیا ممكن است آتشی كه در تونس شعلهور شده است دامن دیگر كشورهای عربی را نیز بگیرد؟
«رامی خوری» یكی از كارشناسان برجسته مسائل كشورهای عربی و مسلمان بر این باور است كه «انقلاب یاس» دو تاثیر قاطع بر جا خواهد گذاشت؛ در همه كشورهایی كه توسط رژیمهای دیكتاتوری اداره میشوند، گروههای اپوزیسیون با مشاهده این انقلاب، امید تازهای در خود دمیدهاند و برای رهایییافتن از یوغی كه بر گردن آنها نهاده شده است تلاش بیشتری خواهند كرد.
اما از طرف دیگر، در تمام این كشورها، رژیمهای حاكم، درسهایی از تونس گرفتهاند و برای كمكردن احتمال به وجود آمدن شورش در كشورهای خود، تدابیر ویژهای همچون افزایش كمكهای دولتی( سوبسید)، آزادسازی بیشتر عرصه حكومتی، افزایش امنیت قصرها به كار گرفتهاند. درواقع در صورت به كار نبردن این تمهیدات این كشورها آینده خطرناكی را برای خود پیشبینی كردهاند.
باید گفت جریان متحد عربی خاصی، در كشورهای عربی وجود ندارد، بلكه میتوان به اندازه ایالتها و حكومتهایی كه در این كشورها وجود دارد، حالتهای خاص برشمرد. خوری تاكید میكند منطقه در حال تغییر و تحول است اما روش به وقوع پیوستن این تحولات در هیچ جا یكشكل نیست.
نتیجه این تحولات، در مذاكرات پر پیچ و خمی كه برای خروج از بحرانی كه پس از قتل رفیع حریری در سال ۲۰۰۵ به وجود آمده است، در حال شكلگیری است. سودان توسط همهپرسی كه آرام به نظر میرسد، در حال تجزیهشدن است و «حسن الترابی» رهبر پیر و اسلامگرا و دوست «طارق رمضان» مردم سودان را به سرمشق قرار دادن تونسیها برای سرنگونی حكومت دیكتاتوری خارطوم و پایان دادن به بحران دارفور فرا خوانده است. تنها عامل مشترك در منطقه، اسلام است كه در این كشورها نیروی غالب، متفاوت و پیچیدهای است و این نیرو تمام چیزی است كه اروپا میبیند.
چه میتوان كرد تا دیگر كشورهای دنیا، مسیری را كه تونسیها در آن پا نهادهاند، ادامه دهند؟
در اروپا صحبتهای متناقض و موضعگیریهای سیاسی بسیاری در این رابطه صورت گرفت. این كلمات و صحبتهای آنها تاثیر زیادی ندارند. «مندهر كیلانی» تاكید میكند كه تنها در صورتی این حركت ادامه پیدا میكند كه دنیا، از این عطشی كه مغربیها برای دموكراسی از خود نشان دادهاند، به همان صورتی استقبال كند كه اروپاییها از سقوط دیوار برلین كردند. عربها استقبالی را كه در سال ۲۰۰۵ از «انقلاب سدر» لبنان به عمل آمد به خاطر دارند، یا استقبال از برگزاری انتخابات آزاد در عراق تحت اشغال. سپس حماس در فلسطین پیروز شد و عكسالعمل دنیا چه بود؟! عمل كردن، بهتر از اظهار نظر دادن است. بهطور مثال كشورهای اروپایی میتوانند بازار كار خود را به روی جوانان تحصیلكرده تونسی بگشایند.
در واقع اروپاییها باید این امر بدیهی را بپذیرند كه قاره اروپا به مهاجر نیاز دارد، پس چه بهتر كه این گروه را سازماندهی كرده و به نیازهای آنها برای جذب نیرو و تنظیم قراردادهای منصفانه پاسخ دهد. هرچند كه میتوان با اطمینان گفت این اتفاق نخواهد افتاد. اروپا این آمادگی را ندارد كه در روند دموكراتیك، جریانات سیاسی با تمایلات اسلامی را بپذیرد.
در این باره میتوان مقایسه جالبی در مورد تونس و تركیه انجام داد؛ بورقیبه برای راندن اسلامگرایان از صحنه، بهطور آشكارا كمال آتاتورك را الگو قرار داده بود، در حالی كه اكنون حزبی با تمایلات اسلامی در تركیه به حكومت رسیده است. اروپاییها تركیه قبلی را دموكراتیكتر و بازتر میدانند. درواقع غرب تركیهای را ترجیح میدهد كه مستقیم یا غیرمستقیم تیمسارانش را كنترل كند. آنها همچنین مراكشی را بیشتر دوست دارند كه در آن پادشاه، كه خلیفه خداست، به «اسلامگراهای خوب» پاداش میدهد و دیگران را خفه میكند.
منبع: فرهیختگان به نقل از مجله ابدو فرانسه / ۲۰ ژانویه ۲۰۱۱