آیا تا به امروز تصور کرده اید که اگر دریاچه ای خشک شود، چه منظره ای از آن دریاچه پس از خشک شدنش قابل رویت است. حال اگر به شما بگویند این اتفاق در حال رخ دادن است و دریاچه ای به طور واقعی خشک میشود، آنهم به بزرگی دریاچۀ ارومیه، عکس العمل شما چیست؟
بسیاری از کسانی که این خبر را می شنوند ممکن است بگویند این یک جو گرفتگی است و امکان خشک شدن بزرگترین دریاچۀ کشور وجود ندارد. اما در همین سالها دریاچه هایی به مراتب بزرگتر از دریاچۀ ارومیه هم خشک شده اند. خشک شدن دریای آرال در سالهای گذشته، در حالی که وسعت و عمق آن حدود ۷ برابر دریاچه ارومیه بود، گواهی بر این مدعاست.
هر چه زمان جلوتر برود واقعی بودن خبرهای خشک شدن دریاچۀ ارومیه بیشتر باعث نگرانی میشود. آنهم خبر خشک شدن دریاچه ای که در طول تاریخ حتی یکنفر راغرق نکرده، چرا که اگر شنا هم بلد نباشید به سادگی می توانید روی آب آن مطالعه کنید و جالب اینکه تنها نظیر آن بحرالمیت است، ولی آرتمیا را فقط دریاچۀ ارومیه دارد و تنها زیست گاه آرتمیا در جهان دریاچۀ ارومیه است.
خشک شدن دریاچۀ ارومیه فاجعه هایی بیشترو بزرگتر از این را هم به همراه دارد، که گفته می شود با خشک شدن این دریاچه، میراث آن بیابان نمکی در بین دو استان آذربایجان غربی و شرقی خواهد بود، که اگر ایجاد شود دریاچه تبدیل به بیابانی با حدود ۸الی ۱۰ میلیارد متر مکعب نمک می شود و این نمک ها امکان پیشروی دراثر باد به سوی مزارع کشاورزی و روستا ها و شهرها را خواهند داشت، و این یکی از عواقب ناگوار خشک شدن دریاچۀ ارومیه خواهد بود.
این در حالی است که کاهش بارندگی و شروع خشک سالی از سال ۱۳۷۷ تا به امروز به تدریج باعث پدیدار شدن مشکلات دریاچۀ ارومیه بیش از پیش گردیده است.
این دریاچه درسال های ۱۳۴۲ و ۱۳۴۳ نیز به میزان زیادی از آب خود را از دست داده بود ولی با ترمیم مجدد توانست به شرایط تراز آبی طبیعی خود برسد. ولی حتی اگر قبول کنیم که دریاچه ارومیه در زمان های مختلف، نوسانات آبی متفاوتی داشته است اما هیچ وقت میزان کم آبی دریاچه ارومیه به میزان کنونی نرسیده بود و دریاچۀ ارومیه درحال حاضر در پایین ترین سطح ثبت شده خود قرار دارد، و این بار بحران بسیار شدید تر و طولانی تر از بحران دهۀ ۴۰ این دریاچه است و این خشک سالی به مدت ۱۱ سال ادامه پیدا کرده است، و در دراز مدت باعث کاهش شش ونیم متری از عمق دریاچۀ ارومیه و ۲۰۰۰ کیلومتر مربعی از وسعت دریاچه گردیده است.
در کنار این عوامل طبیعی بشر نیز در روند خشک شدن دریاچه بی تاثیر نبوده، حفر تعداد زیاد چاه های مجاز و غیر مجاز در اطراف دریاچه و حوزه آبریزش، درکنار احداث سدهایی برای مهار آبهای روان که در آنها حق آبی دریاچه ارومیه آنچنان که باید درنظر گرفته نشده بود، عوامل دیگری درجهت تسریع خشک شدن دریاچه محسوب می شوند، که همۀ این عوامل طبیعی و غیر طبیعی باعث شده اند دریاچِۀ ارومیه در حد خشک شدن کامل پیش برود.
البته سهم عوامل انسانی بسیار کمتر از عوامل طبیعی د ر روند خشک شدن د ریاچه بوده است و مؤثرترین عامل، خشک سالی و عدم بارندگی به میزان لازم در طی سالهای گذشته بوده است، و کارشناسانان حدود ۷۰ درصد عوامل تخریبی را، عوامل طبیعی دانسته اند و ۳۰ درصد بقیه را شامل عوامل انسانی می دانند، که می توان با مدیریت بر منابع آبی منطقه نقش ۳۰ در صد عوامل انسانی را تا حدود زیادی کاهش داد. بیلان آبی دریاچه نشان میدهد که حدود ۷۰ درصد از این پس روی مربوط به تغییرات اقلیمی است و ۲۵ درصد مربوط به راندمان و ۵ درصد مربوط به سازه های هیدرولیکی است.
در واقع بارندگی کم که از یک دهۀ گذشته آغاز گردیده و تا به امروز ادامه دارد، که باعث شده شاهد آسیبهای جدی در حوزۀ آبریز این دریاچه باشیم. تا به امروز ۶۰ هزار هکتار از اراضی تبدیل به شوره زار شده و ممکن است این آسیب فراتر از این مقدار نیز شود و مشکلات ناشی از پس روی آب دریاچه متوجه زیست مندان حوزه آبریز دریاچه نیز شود، آنهم د ر استانی که به عنوان دومین استان پر آب کشور شناخته می شود. سئوالی که د ر اینجا مطرح می شود اینست که برای جبران ۷۰ درصد تخریب عوامل طبیعی، چه کار می توان انجام داد؟ و یعنی اینکه آیا می شود بدون بارندگی در حد طبیعی، کمبود آب ناشی از خشک سالی را جبران کرد؟
به نظر میرسد با پیشرفت فناوری می توان در مواردی به طبیعت کمک کرد و با بارور نمودن ابرها و ایجاد ابرهای باران زا و باران های مصنوعی تا حدودی نیز کمبود آب ناشی از عدم بارندگی را جبران نمود، حتی اگر به لحاظ اقتصادی استفاده از این روش هزینه زیادی را بطلبد، اهمیت خشک شدن دریاچه ارومیه بزرگتر از آن است که بتوان بیکار نشست، لذا از دیگر گزینه ها جهت جبران کمبود آب در حوزه ها آبریز دریاچه ارومیه انتقال آب از رودخانه زاب که از حوالی شهرستان پیرانشهر وارد کشور عراق می شود به دریاچۀ رومیه است، رودخانه زاب از جمله رودهای پر آب و دائمی است و می تواند بخش عظیمی از این کمبودها را جبران کند، از طرفی بنظر می رسد بتوان آب را از طریق دریای خزر نیز به این دریا انتقال داد، که با توجه به زمان زیاد لازم جهت مطالعه و اجرای این طرح ها به نظر می رسد مسئولین مربوطه باید اقدام سریع تری را نسبت به هرچه زودتر عملی شدن این طرح ها انجام دهند، امروزه دیگر فقط استان آذربایجان غربی از خشک شدن این دریاچه متضرر نمی گردد و تمامی استانهای هم مرز با این حوضۀ آبریز در خطر فاجعه حاصله از خشک شدن این دریاچه هستند و بطبع نه تنها مسئولین این استانها بلکه مسئولین کشوری نیز باید جوابگوی فاجعۀ مذکور که ابعاد منطقه ای و حتی بین المللی نیز دارد، باشند.
بعنوان مثال وقتی به تاثیر استفاده نمودن از روشهای جدید آبیاری، جهت بالا بردن بازده آبیاری در کشاورزی و همچنین استفاده نکردن از شیوۀ آبیاری سنتی توجه می کنیم، می بینیم که حتی سازمانهایی همچون وزارت جهاد کشاورزی و وزارت نیرو نیز علاوه بر استانداری استان های واقع در حوزۀ آبریز دریاچۀ ارومیه و سازمان محیط زیست می توانند بر جلوگیری از این فاجعۀ عظیم تاثیر گذار باشند و در مدیریت دریاچۀ ارومیه جهت گریز از این فاجعه مشارکت داشته باشند.
بنظر می رسد که هم قسم شدن مسئولین برای نجات دریاچه ارومیه لازم و ضروری باشد ولی این هم قسم شدن کافی نبوده و لازمۀ آن عمل به تعهدات میباشد. کمی اندیشیدن در این زمینه آنهم بخاطر دریاچه ای که هیچ خانواده ای را داغ دار نکرده، کافیست تا داغ دریاچۀ ارومیه بر دلمان نماند.
منبع: سایت انجمن یورد