۲۴ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۴ آبان ۱۴۰۳ - ۰۹:۴۵
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۵۰۶۹۴
تاریخ انتشار: ۱۸:۴۱ - ۰۵-۱۰-۱۳۸۹
کد ۱۵۰۶۹۴
انتشار: ۱۸:۴۱ - ۰۵-۱۰-۱۳۸۹

رهبر انقلاب: به حقوق مؤمنین توجه کنید

حالا درباره‌ی جزئیات روایتی عرض كردم و لوازمی كه آن روایت دارد، بحثهای فراوانی وجود دارد. غرض، این تكه‌اش برای ما اهمیت را دارد كه به حقوق مؤمنین توجه كنیم.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی رهبر معظم انقلاب، شرح حدیثی از حضرت امام جعفرصادق علیه‌السلام توسط حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای در جلسه درس خارج فقه ِ پنجم دی‌ماه 89 (بیستم محرم‌الحرام 1432):

«عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ كُنْتُ أَطُوفُ مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَعَرَضَ لِی رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا كَانَ سَأَلَنِی الذَّهَابَ مَعَهُ فِی حَاجَةٍ فَأَشَارَ إِلَيَّ فَكَرِهْتُ أَنْ أَدَعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَذْهَبَ إِلَيْهِ فَبَيْنَا أَنَا أَطُوفُ إِذْ أَشَارَ إِلَيَّ أَيْضاً فَرَآهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ يَا أَبَانُ إِيَّاكَ يُرِيدُ هَذَا قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَمَنْ هُوَ قُلْتُ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا قَالَ هُوَ عَلَى مِثْلِ مَا أَنْتَ عَلَيْهِ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَاذْهَبْ إِلَيْهِ قُلْتُ فَأَقْطَعُ الطَّوَافَ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ وَ إِنْ كَانَ طَوَافَ الْفَرِيضَةِ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَذَهَبْتُ مَعَهُ ثُمَّ دَخَلْتُ عَلَيْهِ بَعْدُ فَسَأَلْتُهُ فَقُلْتُ أَخْبِرْنِی عَنْ حَقِّ الْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ فَقَالَ يَا أَبَانُ دَعْهُ لَا تَرِدْهُ قُلْتُ بَلَى جُعِلْتُ فِدَاكَ...»شافی، جلد 1، حدیث 1506

فی الكافی، عن ابان بن تغلب، قال: «كنت اطوف مع ابی‌عبدالله(علیه السلام) فعرض لی رجل من اصحابنا كان سالنی الذهاب معه فی حاجه». ابان بن تغلب میگوید: یكی از اصحابمان -از برادران شیعه- از من خواسته بود كه برای انجام یك حاجتی با او بروم و یك كاری را برایش انجام دهم.

حالا ابان بن تغلب با حضرت ابی‌عبدالله [امام صادق] (علیه السلام) در حال طواف گرد خانه‌ی خداست. «فاشار الیّ». آن برادری كه از من درخواست كرده بود با او بروم و كاری برایش انجام دهم، در اثنای طواف به من اینجوری اشاره كرد كه بیا. «فكرهت ان ادع اباعبدالله(علیه السلام) و اذهب الیه؛ دلم نخواست كه در حال طواف، حضرت را رها كنم و سراغ او بروم. خب، واقعاً هم چه اقبال بزرگی است كه انسان با امام معصوم گرد خانه‌ی خدا طواف كند.

«فبینا انا اطوف اذ اشار الیّ ایضا». در اثنای طواف، باز رسیدیم به آنجایی كه آن مرد از دور ایستاده بود و باز دوباره به من اشاره كرد. «فراه ابوعبدالله (علیه السلام)»؛ این دفعه، حضرت چشمشان افتاد و او را دیدند. «فقال یا ابان ایاك یرید هذا؟»؛ [فرمودند:] این شخص با تو كار دارد؟ «قلت نعم.قال فمن هو؟»؛ او كیست؟ «فقلت رجل من اصحابنا»؛ از خود ماست، از برادران شیعه‌ی ماست.

 «قال هو علی مثل ما انت علیه؟»؛ [فرمودند:] آیا همان عقایدی را كه تو در باب امامت داری او هم بر همان عقاید است؟ «قلت نعم. قال فاذهب الیه». [گفتم: آری،] فرمود: پس برو ببین چه می‌گوید. «قلت فاقطع الطواف؟»؛ [عرض كردم] من در حال عبادتم و دارم طواف میكنم، طواف را قطع كنم؟ «قال نعم» [فرمودند: بلی]. حالا اینجا این فقیه را ببینید – ابان فقیه است- او میخواهد از فرصت استفاده كند و یك مسئله شرعی را یاد بگیرد. «قلت و ان كان طواف الفریضه؟»؛

[پرسیدم:] حتی اگر طوافِ فریضه هم بود، باز قطع كنم و بروم؟ «قال نعم»؛ حضرت فرمودند: بله، حتی در وسط طواف فریضه وقتی برادر تو با تو كاری دارد، از تو درخواستی میكند، باید طواف را قطع كنی و بروی. «قال فذهبت معه»؛ خوب، اطاعت كردم و جدا شدم، با آن شخص رفتم.

«ثمّ دخلت علیه بعد»؛ بعد آمدم خدمت حضرت، «فسألته فقلت اخبرنی عن حقّ المؤمن علی المؤمن»؛ [و پرسیدم:] این چه حقی است كه اینجور ایجاب میكند انسان طواف واجب را هم قطع كند؟ حق مؤمن را سؤال كردم. حضرت میفرمایند كه [فقال: یا ابان] «دعه لاتردَّه»؛ رها كن دیگر، سؤال نكن. لاترده یعنی این سؤال را تكرار نكن. «قلت بلی جعلت فداك»؛ [عرض كردم:] چرا، سؤال میكنم.

 اصرار كردم و بعد حضرت شروع كردند حقوق مؤمن را گفتن. علت این هم كه میفرمودند سؤال نكن، این است كه وقتی دانستی، گیر می‌افتی و مجبوری عمل كنی. اینجا دیگر روایت مفصل است كه ما نمیخوانیم. شبیه این، روایت دیگری هم بود از معلّی‌بن‌خنیس كه از حضرت سؤال میكند حق مؤمن چیست.

حالا درباره‌ی جزئیات روایتی عرض كردم و لوازمی كه آن روایت دارد، بحثهای فراوانی وجود دارد. غرض، این تكه‌اش برای ما اهمیت را دارد كه به حقوق مؤمنین توجه كنیم.
ارسال به دوستان