ما اكنون وارد دوراني شدهايم كه دو ويژگي مهم دارد. اولين ويژگي آن اين است كه ما شاهد به پايان رسيدن سلطه غرب بر تاريخ جهان هستيم (با تاكيد بر اين نكته كه پايان اين سلطه به معني پايان غرب نيست). دومين ويژگي آن اين است كه ما شاهد بازگشت آسيا هستيم. دليل اينكه بر بازگشت آسيا تاكيد ميشود اين است كه از شروع عصر جديد تا حدود سال 1820 چين و هند از لحاظ اقتصادي، دو قدرت برتر جهاني بودند. به همين دليل است كه اگر اين دو كشور، تا سال 2050 دوباره به دو قدرت برتر دنيا تبديل شوند، جهان دوباره به وضعيت دوهزار سال قبل بر ميگردد و اين دويست سال سلطه غرب بر دنيا، همچون يك تصادف تاريخي به نظر خواهد آمد.
توضيح اين موضوع، بهخصوص براي افكار عمومي غرب، بسيار مهم است كه چرا افزايش قدرت آسيا متوقف نخواهد شد؟ اغلب سياستمداران و مفسران، نظرات و تصميمات خود را با توجه به تغييرات وضعيت جهاني اتخاذ ميكنند. متاسفانه، بسياري از انديشمندان تاثيرگذار غربي، كماكان بر اين باورند كه الگوي تفسيري بهجا مانده از دوران استيلاي تاريخي غرب همچنان مناسب و درست است در صورتي كه آن دوران در حال به پايان رسيدن است.
به چندين دليل بايد گفت كه پيشروي آسيا در عرصه جهاني اجتنابناپذير است. نخست اينكه جوامع آسيايي، بعد از چندين قرن درجازدن و عدم موفقيت، توانستهاند هفت اصل عقلانيت غربي را درك كنند و به كار ببرند. در نتيجه اقتصاد آسيا با سرعت باورنكردنياي گسترش مييابد.
لاري سامر، دبير سابق خزانهداري آمريكا، اظهار ميدارد كه اتفاقي كه اكنون در آسيا در حال رخ دادن است تكرار همان اتفاقي است كه غرب در دوران انقلاب صنعتي تجربه كرد: در آن هنگام جمعيت غربي شاهد پيشرفت ناگهاني و وسيعي در شرايط زندگي خود بود. با اين حال آن پيشرفت تنها 50 درصد بود، اما امروزه مردم آسيا شاهد پيشرفت 10 هزار درصدي، در همان مقياس هستند. به محض اينكه سياستمداران از اين ارقام آگاه شوند به ضرورت اجراييكردن تغييراتي اساسي پي خواهند برد.
دوم اينكه، رشد اقتصادي سريع جوامع آسيايي و بهدنبال آن، تغييرات اجتماعي غيرقابل باور (ازجمله افزايش چشمگير طبقه متوسط در اين جوامع)، ذهنيت آسياييها را تغيير داده است. درواقع انفجاري از لحاظ اعتمادبهنفس فرهنگي، در اين اجتماعات صورت گرفته است، انفجاري در مقياس اتمي. يكي از مشكلاتي كه پيشتر بسياري از جوامع آسيايي نميتوانستند از آن رهايي يابند اين بود كه با وجود به پايان رسيدن استعمار، ذهنيت مردمان آنها هنوز استعمارزده بود. اين استعمار ذهني و فكري بالاخره پايان يافته است.
اكنون بسياري از جوانهاي آسيايي به اين نتيجه رسيدهاند كه جوامع آنها ميتواند همچون جوامع ديگر يا حتي بهتر از آنها، به موفقيت و پيشرفت نائل آيد. اين اعتمادبهنفس موجب سريعتر شدن حركت چرخه رشد اقتصادي ميشود كه از سوي بسياري از جوامع آسيايي آغاز شده است.
سوم آنكه رهبران آسيايي موفق شدهاند درسهايي را، منفي و مثبت، از روابط قدرتها به دست آورند. آنها دريافتهاند كه پيشرفت قدرتهاي جديد اروپايي منجر به پديد آمدن تنشها و تعارضات بسياري شده است. بسياري از تحليلگران اروپايي پيشبيني كردهاند كه گذشته اروپا (جنگ)، آينده آسيا خواهد بود، اما تا به حال قدرتهاي آسيايي مانع اين اتفاق شدهاند. بهجاي آن، آنها موفق شدهاند همكاريهاي منطقهاي را تقويت و تحكيم كنند.
درواقع اروپا درسهاي بسيار ارزندهاي براي آسيا فراهم آورد. در تمام طول تاريخ كنوني، بزرگترين شاهكار تمدن، ارائه تصويري از صلح پايدار توسط دولتهاي اعضاي اتحاديه اروپايي است، در حالي كه همان دولتهاي اروپايي طي چندين قرن رودرروي هم قرار داشتند. دولتهاي آسيايي نيز علاقهمندند اين سرمشق مثبت اروپايي را در آسيا اجرايي كنند و اگر آنها بتوانند مانع جنگ و درگيري شوند، موفق ميشوند بر بزرگترين مشكلي كه ميتواند مانع پيشرفت آسيا شود غلبه كنند.
يك شهروند غربي، با خواندن اين مطلب احتمالا تصور خواهد كرد كه تمام برنامهريزيها و نهادهاي مديريتي دنيا بايد بهصورت اساسي تغيير كنند تا خود را با افزايش قدرت آسيا هماهنگ كنند. با اين همه تاثير آسيا بر مديريت جهاني تاثير سادهاي نخواهد بود. دولتهاي آسيايي، به لطف پيشرفت اقتصادي چشمگير خود توانستهاند بيشترين سود را از نظام جهانياي كه از سال 1945 پايهگذاري شده، ببرند. در نتيجه آنها خواهان هيچگونه تغيير اساسياي نيستند.
بهترين نمونه اين حالت ذهني، سازمان تجارت جهاني است. با اين حال واضح است كه كشورهاي آسيايي اميدوارند شاهد تغييراتي اساسي در مديريت و اداره نهادهاي بينالمللي باشند. يك قانون تلويحي و در عين حال استوار تاكيد ميكند، در راس صندوق بينالمللي پول يك شخص اروپايي و در راس بانك جهاني يك شخص آمريكايي قرار گيرد. منطق حكم ميكند اين قانون تغيير كند.
چند اصل مهم و اساسي وجود دارد كه آسياييها ناگزير از پافشاري بر آنها هستند. يكي از آنها، اصل انصاف و عدالت است. براي آنكه نهادهاي جهاني مشروعيت و كارايي خود را در قرن بيست و يكم حفظ كنند، تركيب آنها بايد منعكسكننده واقعيتهاي جديد جمعيتي، سياسي و اقتصادي كره زمين باشد. بهطور مثال هيچ شكي نيست كه اروپاييها در بسياري از بخشهاي كليدي ارگانهاي جهاني، بهطور وسيعي حضور دارند.
با وجودي كه جمعيت اروپا تنها 12 درصد جمعيت جهان را تشكيل ميدهد و سهم اتحاديه اروپا در توليد ناخالص ملي جهاني 17 درصد است، اما اعضاي اتحاديه اروپا بيش از 32 درصد آرا را در بطن صندوق بينالمللي پول به خود اختصاص دادهاند. سه كشور كوچك بلژيك، لوگزامبورگ و هلند به تنهايي صاحب 5/4 درصد آرا هستند، در حالي كه چين بهعنوان دومين اقتصاد بزرگ جهان تنها 66/3 صدم درصد آرا را در اين نهاد مالي بينالمللي دارد. براي رسيدن به اين عدالت جهاني راه درازي در پيش مانده ولي آسياييها نشان دادهاند كه انسانهاي صبوري هستند.
دومين اصل اساسي، اصل كليتبخشي است. كشورهاي آسيايي انتظار دارند، دو وزنه و دو مقياس در كار نباشد. بهطور مثال، از مدت زمان بسيار طولاني، ايالاتمتحده گروههاي مختلف دفاع از حقوق بشر را وادار ميكرد تصميمات قاطعي را در رابطه با محكوم كردن نقض حقوق بشر در كشورهاي مختلف اتخاذ كنند. آمريكاييها قادر به چنين كاري بودند چراكه آنها از شهرت زيادي در رابطه با دفاع و احترام به حقوق بشر برخوردار بودند. با اين وجود، ايالاتمتحده تمام حاكميت و سلطه اخلاقي خود را، بعد از دادن مجوز استفاده از آلات شكنجه در گوانتانامو، از دست داد.
در عين حال اتحاديه اروپا نيز اين سلطه را از دست داد، چراكه هيچكدام از اعضاي آن آمادگي محكوم كردن رسمي آمريكا را نداشتند. بهطور خلاصه، دوراني كه غرب ميتوانست درباره مساله دفاع از حقوق بشر، در بطن سازمان ملل متحد، الگويي براي كشورهاي آسيايي فراهم آورد، به سر آمده است. سومين اصل اساسي براي به جريان انداختن اصلاحات حمايت كردن از آيندهنگري و ثبات نظام بينالمللي است. چون حكومتهاي آسيايي بزرگترين طرفداران نظام بنا نهاده شده در سال 1945 بودند، آنها بيشتر خواهان تقويت نظم نوين جهاني هستند تا تضعيف آن. در نتيجه، آنها به دنبال دنيايي هستند كه در آن بيش از پيش، پيمانها و توافقنامهها بين تمام كشورها منعقد شود.
آمريكا و اروپا ميتوانند چيزهاي زيادي را در روابط بينالمللي خود، از اين رويكرد عملگرايانه آسيا بياموزند. درواقع تمام جهان ميتواند به مكان امنتري تبديل شود، اگر غرب بتواند تجربيات آسياييها را به كار ببرد.
منبع: لوموند 28 اکتبر/ فرهیختگان