جام جم: سخني از سخني«سخني از سخني» عنوان يادداشت روز روزنامه جام جم به قلم بهروز پورسينا است كه در آن ميخوانيد؛ در طليعه سال جديد، رهبر معظم انقلاب با اعلام سال 89 بعنوان سال همت مضاعف و كار مضاعف، طي بازديدي از بخشي از توانمنديهاي صنعت خودروسازي كشور در نهم فروردينماه، نارضايتي خود را از واردات بيرويه خودروهاي خارجي به كشور ابراز كردند
و فرمودند: «من بارها به مسوولان ـ مسوولان گوناگون در بخشهاى مختلف دولتى ـ گفتم: اگر فلسفه شما، منطق شما براى افزايش واردات و تسهيل وارداتِ ساختههاى صنعتى اين است كه ميگوييد كيفيت مصنوعات داخلى بايد بالا برود، خب فشار را روى اين بخش بگذاريد. سياستهايى وجود دارد كه ميشود وادار كرد، مجبور كرد توليدكننده داخلى را به اينكه كيفيت را ارتقا بدهد. بدترين گزينه براى بالا بردن كيفيت داخلى اين است كه ما راه را براى مصنوعات خارجى باز كنيم؛ اين، بدترين گزينه است. گزينههاى بهترى وجود دارد براى اينكه ما كيفيت را بالا ببريم.»
متعاقب اين سخنان بود كه در تعامل دولت و مجلس محترم، از كاهش نرخ تعرفة واردات خودرو در سال جاري جلوگيري شد و در پي آن، برنامههاي سختگيرانهتري براي ارتقاي كيفيت ساخت و توليد خودرو در داخل به صنعت خودروسازي ابلاغ گرديد.
در همين هفته و طي فرازي ديگر، معظم له در ديدار با دانشجويان در خصوص اجراي اصل 44 قانون اساسي فرمودند: «يكى از آقايان راجع به مساله خصوصى
سازى فرهنگ و بهداشت نكتهاى گفتند كه به نظر من آن نكته هم درست است. خصوصىسازى مربوط به شركتهاى ذيل اصل 44 است، كه خوب، يك تعريف مشخصى دارد. به نظر ما مسائل فرهنگى و بهداشتى و اينها، به آن شكل، مشمول اين اصل خصوصىسازى نميشود. از طرف مسوولان ذىربط هم مواردى را به من گفتهاند. به نظر ما اين اشكال، اشكال واردى است؛ بايستى مورد توجه قرار بگيرد.»
ناگفته پيداست كه انتظار ميرود در كوتاهترين زمان، مجلس و دولت محترم در يك تعامل سازنده به رفع اين نقيصه، وفق نظر رهبري اقدام كنند.
پيش از اين نيز ايشان طي ديدار با كارگزاران نظام در 27 مردادماه، در بخشي از بيانات خود ميفرمايند: «من نسبت به مساله مديريت واردات به دولتىها سفارش كردم؛ الان هم تأكيد ميكنم. من نميگويم واردات متوقف بشود؛ چون يك جاهايى لازم است كه واردات انجام بگيرد اما واردات، بايد مديريت بشود. يك جايى واردات مطلقاً نبايد بشود؛ يك جاهايى بايد انجام بگيرد. با مديريت، واردات انجام بگيرد. البته مسوولان محترم دولتى به من گفتند كه قوانينى كه مجلس تصويب كرده، به ما اجازه نميدهد جلوى واردات را بگيريم؛ من خواهش ميكنم اين قضيه را حل كنند. اگر واقعا قانونى وجود دارد كه دولت را ممنوع ميكند از جلوگيرى از واردات، اين قانون را اصلاح كنند؛ جورى باشد كه مديريت بشود. بايد توليد ملى بالا برود.» نيك ميدانيم كه در چند روز گذشته، تلاشهاي شايستهاي هم در دولت و هم در مجلس شوراي اسلامي در حال شكلگيري بوده است تا اين مساله كه رهبر معظم انقلاب، نسبت به رفع آن امر فرمودند، هرچه زودتر به سمت صلاح و اصلاح رهنمون شود. در واقع اين يادداشت، چند نمونه از سخنان رهبر فرزانه انقلاب در موضوعاتي است كه به طور مستقيم، به اقتصاد ملي بازگشت ميكند. در اين ارتباط ذكر سه نكته ضروري است:
اول؛ با مرور نسبت به آنچه نگاشته شد، اين سوال مطرح ميشود كه چرا رفع برخي نقايص بين و روشن اقتصادي ميبايست از جايگاه بيانات رهبري نظام كه مسووليت هدايت مسائل كلان كشور در سطح ملي، منطقهاي و جهاني را در كنار وظايف بيبديل ديگري كه به عهده دارند، طرح شود؟
به باور نگارنده، پاسخ صريح اين سوال را بايد در عدم ارائه تعريف صحيحي از جايگاه كارشناسي و نقش بدنه كارشناسي (بويژه نقش دانشگاه و دانشگاهي) در دولت و مجلس محترم جستجو كرد؛ در چنين شرايطي است كه ميبايست راه حل يا اصلاح و رفع نقايص موجود در چنين معضلات مهم و روشن اقتصادي را كه بر زمين مانده است، در بيانات رهبري جستجو كرد.
دوم؛ در دو مورد از سه فصل از سخنان رهبري، پديدة واردات بعنوان يك دغدغه و معضل مطرح شده است. نگارنده خود را مكلف ميداند اين سوال را مطرح كند كه آيا بهواقع، نرخ برابري ارز در كشور به گونهاي مديريت نميشود كه براي واردات و واردكننده ناخواسته رانتهاي برجستهاي را اعطا ميكنيم؟ آيا قيمت محصولات خارجي، براستي و درستي چنين ارزان است كه بازارهاي كشور را يكي پس از ديگري در مينوردد يا نرخ مبادله ريال با ساير ارزها بيش از حد ارزان است؟!
سوم؛ با عنايتي كه رهبر معظم انقلاب نسبت به اجراي صحيح اصل 44 قانون اساسي دارند، اميد ميرود كه در پي ورود مديري جوان و پر تلاش در اين عرصه كه سكان سازمان خصوصيسازي را در دست گرفته است، علاوه بر دغدغههاي رهبري در اين باره كه تاكنون رهبر امت در بياناتشان فرمودهاند، نقش بدنه كارشناسي در فرآيند اجراي صحيح اصل 44 و خصوصيسازي، در نظر و عمل، بيهيچ كم و كاست به منصه ظهور برسد؛ به انتظار عملكرد مديريت جديد سازمان خصوصيسازي مينشينيم.
رسالت: کارآمدي و اقتدار نظام«کارآمدي و اقتدار نظام»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم محمد کاظم انبارلويي است كه در آن ميخوانيد؛امشب شبي است که حضرت علي(ع) در مسجد کوفه هدف يک ترور ناجوانمردانه و خائنانه قرار مي گيرد و فرق مبارک آن حضرت شکافته مي شود. چهل سال پس از هجرت حضرت رسول(ص) نزديک ترين يار او که وصي او و ولي امر مسلمين است پس از سه جنگ خونين «جمل»، «نهروان» و «صفين» مورد سوء قصد قرار مي گيرد و پس از سه روز به شهادت مي رسد.
امروز روز شهادت شهيد باهنر و شهيد رجايي است. آن دو در يک ترور ناجوانمردانه که از سوي منافقين طراحي شده بود، به رفيع اعلي پيوستند.آن دو در آتش «حسد»، «کينه» و «لجاجت» کساني سوختند که در راه رسيدن به قدرت هيچ مرز اخلاقي و ديني را بر نمي تابيدند. تاريخ از قربانيان اين دو حادثه به نيکي ياد مي کند و آنها را مظهر عدالت، شرف، اخلاق، مردمداري و مردم دوستي، راستي و حقيقت مي شناسد و به وجود آورندگان چنين فاجعه اي را جزء روسياه ترين انسان هاي روي زمين ثبت کرده است.
تقارن اين دو روز در سال89 از شگفتي هاي جالبي است که نگاه هاي ما را به دو مقطع تاريخ اسلام و تشيع مي برد و مشابهت ها آن را به خوبي نشان مي دهد.
شهيدان رجايي و باهنر داراي يک سلوک روحي، اخلاقي، عرفاني و سياسي بودند و به تعبير حضرت امام(ره) اين سلوک را20 سال در کنار هم تمرين کرده بودند و خدا خواست آنها را با هم در يک زمان پيش خود ببرد.
واکاوي انديشه سياسي رجايي و باهنر به ما نشان مي دهد آنها شيفته خدمت به مردم بودند و به قدرت از اين زاويه نگاه مي کردند. آنها در انديشه پيشرفت ايران و جبران عقب ماندگي هاي ملت بودند و در راه بسط عدالت علوي و نبوي در جامعه سر از پا نمي شناختند. تئوري گفتمان پيشرفت، خدمت و عدالت در حقيقت در زمان دولت رجايي و باهنر شکل گرفت. اگر جنگ تحميلي و ناگواري ها و ناملايمات سه دهه گذشته و نيز بي مهري برخي در داخل نبود، اکنون جمهوري اسلامي از لحاظ مرتبت قدرت، فراتر از آنچه که امروز قرار دارد، قرار مي گرفت. دولت هاي پس از دولت شهيد رجايي و باهنر هر کدام در وسع خود سعي کردند بر اين ممشا عمل کنند اما دولت نهم و دهم با اعلام گفتمان رجايي و باهنر در سر لوحه برنامه هاي خود رکورد قابل قبول تري را به جاي گذاشته است.
دولت نهم و دهم از دل يک رقابت جدي و نفسگير که نوعي تحکيم جمهوريت بود پديد آمد. رئيس جمهور در هر دو انتخابات با آرايي چشمگير و قابل قبول انتخاب شد. اين در حالي بود که رئيس جمهور خود را پايبندترين فرد به اصول و به ارزش هاي انقلاب، امام و رهبري معرفي کرده بود. فاصله دولت و ملت در دولت هاي نهم و دهم به حداقل کاهش يافت لذا دولت توانست گام هاي بلندي در تثبيت اقتدار ملي بر دارد.
دولت و ملت در سايه رهبري هوشمندانه انقلاب توانستند بزرگترين هجمه نرم دشمن را به شکست برسانند و در برابر زياده خواهي هاي آمريکا و اروپا که در برابر پيشرفت ايران صف کشيده بودند بايستند. ايران امروز با يک اقتدار ملي تثبيت شده وارد باشگاه هسته اي جهان شده است و بي اعتناء به تهديدها و تحريم ها هر روز از يک پيشرفت مهم در قلمرو هاي علمي و فناوريهاي نوين پرده برداري مي کند. ايران امروز اکنون در بسياري از رشته هاي علمي جزء10 کشور برتر جهان است و اين مهم غلبه گفتمان پيشرفت بر گفتمان عقب ماندگي و تحجر است که توسط منافقان و ليبرال ها همواره پس از انقلاب تبليغ و ترويج مي شده است.
امروز طعم شيرين خدمات دولت در لايه هاي زيرين جامعه ما حس مي شود. دولت توانسته است با فرصت به دست آمده خدمات خود را در سفرهاي استاني و ديدارهاي چهره به چهره با مردم گسترده کند دولت توانسته است به مردم بگويد در جنگ فقر و غنا در کنار فقرا ايستاده است و از آن کوتاه نمي آيد.
لذا در گونه شناسي آراي رئيس دولت در انتخابات دهم به يک شگفتي مي رسيم و آن اينکه هر چه از شهرهاي بزرگ به شهرهاي کوچک و محروم مي رويم راي رئيس دولت ملموستر و بيشتر است دولت نهم ودهم در پاسخ به اخم و تهديد آمريکا و قدرت هاي جهاني ذره اي کوتاه نيامد و ديپلماسي تهاجمي را در دستور کار خود قرار داد.
رئيس دولت در مجامع جهاني با قدرت ظاهر شد و با طراحي ديپلماسي عمومي قدرت خارق العاده ملت ايران را به رخ جهانيان کشيد. توطئه اجماع جهاني و انزواي ايران را خنثي کرد. امروز رئيس دولت ايران يک چهره برجسته و مورد احترام در نگاه ملت هاي جهان است و هر جا که مي رود مورد استقبال قرار مي گيرد. او بحق شجاعت و جسارت ملت ايران را در مجامع جهاني نمايندگي کرد و ثمرات آن را امروز در عقب نشيني قدرت هاي جهاني در برابر انقلاب لمس مي کنيم.
ذکر توفيقات دولت به معناي ناديده گرفتن کاستي ها و اشکالات و حتي قصورها و تقصيرها نيست. اما بزرگ نمايي کاستي ها - به گونه اي که ما موفقيت هاي دولت را نبينيم - نوعي جفا به دولت و ملت است.
رمز موفقيت هاي دولت در اطاعت از فرامين رهبري معظم انقلاب است. دولت هر جا بر اساس رهنمودهاي رهبري عمل کرده رکوردي از کارآمدي نظام را به ثبت رسانده است.
نظام و دولت هيچ گاه طي سه دهه گذشته به اين درجه از کارآمدي و اقتدار نبوده است بدخواهان با سياه نمايي مي خواهند کارآمدي نظام را ضعيف جلوه دهند. اما اين نيرنگ و فريب هيچ گاه نتوانسته است برحقيقت کارآمدي و اقتدار نظام، دولت و مردم سرپوش بگذارد.
كيهان: وحدت به روايت علي(ع)«وحدت به روايت علي(ع)»عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن ميخوانيد؛دوره كرده اند او را به طعن و تمسخر. يهودي اند. ماجراي سقيفه را مي دانند. مي دانند پيكر پيامبر(ص) هنوز در آغوش علي(ع) بود كه ديگران پي نزاع قدرت رفتند. مي دانند داغ علي(ع) تازه است. مي دانند اگر علي صبوري كرده، شكيبايي كسي بوده كه خار در چشم و استخوان در گلو و تلخ تر از حنظل بر جگر دارد. دوره كرده اند علي را يهوديان و يكي از آن ميان به تمسخر مي گويد «شما مسلمانان هنوز جنازه پيامبرتان را به خاك نسپرده بوديد كه درباره جانشينش اختلاف كرديد.» اينجا فقط صبر و بصيرتي به ژرفاي ايمان علي بن ابيطالب است كه مي تواند در برابر غريبه ها و نامحرمان خويشتنداري كند و بگويد «ما فقط در جانشين پيامبر و نه در پيامبري او دچار اختلاف شديم اما شما يهوديان هنوز پايتان از خيسي دريا خشك نشده بود كه به پيامبرتان گفتيد(1) اي موسي همان گونه كه براي آنان خداياني است براي ما نيز خدايي قرار ده. موسي گفت به راستي كه شما مردماني نادان هستيد».(2)
اين كلمات را مردي گفت كه باور داشت «به خدا سوگند فلاني جامه خلافت را برتن كرد حال آن كه مي دانست جايگاه من به خلافت، جايگاه قطب به سنگ آسياب است. سيل از من جاري مي شود و پرنده نمي تواند به بلنداي من پرو بال گيرد. پس پرده اي ميان خود و خلافت آويختم و روي از آن برگرداندم» (3) و اين كلام عين كلام رسول خدا(ص) بود كه «علي مع الحق و الحق مع علي يدور حيث ما دار». حق با علي يكي است و گرد او هرجا كه بگردد، مي گردد. و علي فرمود؛ ديدم در برابر حادثه اي تيره و تار كه بزرگسال در آن فرتوت و خردسال در آن پير مي شود و انسان مؤمن آرزوي ديدار پروردگار مي كند، صبر خردمندانه تر است، پس صبوري كردم حال آن كه خار در چشم و استخوان در گلويم بود. ديدم كه ميراث من به يغما مي رود...».(4) قريش مي گفتند يا با غم و اندوه صبر كن يا از سر تأسف بمير! «پس خار در چشم خليده، چشم پوشيدم و استخوان در گلو جرعه جرعه نوشيدم و شكيبايي ورزيدم در خوردن خشمي كه از حنظل تلخ تر و زجرآورتر از زخم تيغ براي قلب بود.(5) 25سال از مشورت و معاضدت و همراهي خلفا دريغ نكرد چندان كه بارها از آنان شنيد «اگر تو نبودي، هلاك مي شديم.» براي اين بيعت و همراهي تنها يك ملاك داشت چندان كه هنگام بيعت با خليفه سوم فرمود: «همانا مي دانيد كه سزاوارتر از ديگران به خلافت منم. به خدا سوگند گردن مي نهم مادام كه مرزهاي مسلمين ايمن باشد و كسي را جز من ستمي نرسد. من خود اين ستم را پذيرفته، فضيلت اين گذشت را انتظار مي كشم و به زر و زيوري كه بر سر آن رقابت مي كنيد، ديده نمي گمارم».(6)
او از اختلاف- به هر قيمت- گريزان بود ولو بر سر حق مسلم خود. علي عين عدالت و پرچمدار حق بود. علي استوار و خشن بود در اقامه امر خدا. اما هيچ كدام از اين بهانه هاي مشروع نتوانست او را حتي به مرز اختلاف سوق دهد چه رسد به اينكه وارد تيرگي هاي فتنه اندود آن شود. كه اگر ريسك و معامله اي هم بايد، با خدا بايد. او توانسته بود قاطعيت و عزم و حركت و صلابت را با بصيرت و صبر و سكوت در نقطه «وحدت» به هم بياميزد تا آن هنگام كه جماعت امت با اشتياق تمام- چونان اشتياق ماده شتر به طفل خود- گرد او آيند و مطالبه عدالت كنند. قمار و معامله اي كه علي مي فهميد چنين مختصاتي داشت: «انسان مسلمان مادام كه به پستي آشكار تن ندهد- آن پستي كه اگر سخن از آن به ميان آيد، احساس ذلت و خواري كند و مردم فرومايه به وسيله آن فريب خورند و گمراه شوند- مانند آن قمار زننده برنده اي است كه در انتظار نخستين برد از تير و ابزار خويش است و همين، سود را براي او قطعي كند و زيان و غرامت را از او بردارد. و چنين است كه انسان مسلمان از خيانت مبرّاست... از خداوند جايگاه شهدا و همزيستي با اهل سعادت و همراهي با پيامبران را مسئلت مي كنيم.(7) در نقطه مقابل جريان هايي به ظاهر گوناگون ايستاده بودند كه يك ويژگي مشترك داشتند. آغوش آن جريان ها، كانون جوجه كشي و پرورش شياطين بود. «شيطان را براي كار خود ملاك و تكيه گاه گرفتند و او هم آنها را دام ها و شريكان خود قرار داد. پس در سينه آنها تخم گذاشت و جوجه درآورد و در درونشان لانه كرد و بر دامنشان پرورش يافت. پس آنگاه از چشم آنها نگريست و از زبان آنها سخن گفت و آنها را سوار و مرتكب لغزش ها كرد و فساد و انحراف را براي آنان زينت داد، رفتار كساني كه شيطان آنها را شريك قدرت خود كرد و از زبان آنان به باطل سخن گفت».(8)
تضاد ميان رويكرد دو جبهه چنان بود كه نمي توانستند با هم كنار بيايند. «استقمنا و فتنتم». امام در پاسخ معاويه كه مدعي الفت و وحدت جماعت شده بود نوشت «اما بعد، به يقين ما و شما بر الفت و جماعت بوديم همان گونه كه يادآور شدي. اما ديروز ميان ما و شما جدايي انداخت اينكه ما ايمان آورديم و شما كافر شديد، و امروز جدايي انداخت اينكه ما بر حق استقامت ورزيديم و شما ]منافقين مسلمان نما[ به كجي فتنه و گمراهي مايل شديد».(9) و چنين بود كه جاذبه و دافعه علي عليه السلام، جامع الاضداد شد. مي ديد و چشم مي پوشيد- ولو خار در چشم- تا آنجا كه حجتي از جانب مردم براي قيام نداشت و امر خدا كمابيش اقامه مي شد و اتحاد امت محفوظ بود. اما از آن هنگام كه مردم بر در خانه او هجوم آوردند و حجت تمام كردند، از آن روز كه تشنگان عدالت، التماس او را كردند و از آن زمان كه «انقلابيون پيمان شكن»، «ستمگران» و «از دين بيرون شدگان» هر يك سر به شورش گذاشتند تا به گونه اي «حاكميت اسلامي» را دوگانه و تجزيه كنند، روزگار پس از 52 سال، دوباره برق ذوالفقار درخشان در بدر و احد و خندق و خيبر را ديد. علي در 36 سالگي همان «لافتي»يي بود كه در 5-42 سالگي در بدر و احد. در بحبوحه همين آشوب ها بود كه فرمود «پهلوي باطل را چنان بشكافم كه حق از آن خارج شود.» هنگامي كه گفتند طلحه و زبير را تعقيب نكن، فرمود «چون كفتار نباشم كه با آهنگ ملايم خوابش كنند تا صياد بر او دست يابد و كمين كننده فريبش دهد و شكار كند» (01) و بعداز سركوب شورش جمل فرمود «همواره منتظر خيانت شما بودم و آثار فريفتگي را در سيماي شما مي ديدم. لباس دين شما را از من مي پوشاند و صدق باطنم مرا بر شما بصير و بينا مي ساخت... امروز بر سر دو راهي حق و باطل ايستاده ايم. و هركس كه به آب اطمينان كند، هرگز تشنه نخواهد ماند».(11)
تا گفت «بيت المال را باز مي گردانم حتي اگر با آن، زناني به عقد درآمده و كنيزاني خريداري شده باشند، كه در عدل گشايش و وسعتي است و هركس كه عدالت بر او تنگ آيد، تنگناي جور و ستم بر او بيشتر است».(21)، شماري از صحابه با سردمداران اشرافيت و تبعيض به هم پيوستند و بيعت شكستند و سر بر شورش گذاشتند، حال آن كه پيشاپيش با آنها شرط كرده و فرموده بود: «مرا واگذاريد و ديگري را بخواهيد كه به استقبال امري گونه گون و رنگارنگ مي رويم، امري كه قلب ها در آن برجاي نماند و عقل ها ثبات و قرار نگيرد. و كران تا كران افق را ابر فتنه پوشانده و راه راست ناشناس گرديده است. و بدانيد اگر دعوت شما را براي خلافت اجابت كنم با شما چنان كنم كه خود مي دانم و به ملامت سرزنش كننده گوش ندهم...».(31)
پرچم عدالت پس از 52 سال غربت، هنوز بر فراز نيامده بود كه كجروي و خودسري و آسايش طلبي و خيانت ياران آغاز شد. خيانت شماري، بي طاقتي و سست عنصري شماري ديگر و سردرگمي و حيرت دسته سوم، دست به دست هم داد تا صاحب ذوالفقار درماند. بارها فرمود مي خواهم خود را با شما درمان كنم و زخم و درد من شماييد، مانند كسي كه بخواهد خار را با خار از تن بيرون كشد و آن خار بشكند و بيشتر در تن او فرو رود. بارها فرمود: «به جانم سوگند جماعت دشمن بر شما پيروز مي شوند نه بدان خاطر كه آنها به حق سزاوارترند بلكه به خاطر شتابشان به سوي باطل امير خود و كندي شما در حق خويش. و امت ها از ستم حاكمان خود مي ترسند و من از ستم رعيت خويش مي ترسم... اي كساني كه بدن هاشان حاضر است و خردهايشان غايب، هواهايشان پراكنده و مختلف، و اميرانشان مبتلا به آنان! امير شما خدا را اطاعت مي كند و شما نافرماني او مي كنيد. و امير مردم شام نافرماني خدا مي كند و آنها اطاعت او را مي كنند. به خدا سوگند دوست داشتم معاويه مانند سوداي دينار با درهم، با من معامله مي كرد و 01 تن از شما مي گرفت و مردي از آنها به من مي داد». (41) فرمود جنگاوران بدي هستيد «براي شما نقشه مي كشند و شما كيد نمي كنيد. از نيرو و قلمروتان كاسته مي شود اما آزرده و خشمگين نمي شويد. دشمن شما از كمين شما نخوابيده و شما در غفلت غوطه وريد. به خدا سوگند تن به پستي سپردگان مغلوب شدند».(51) «آنها چيره مي شوند بر شما به خاطر اجتماعشان بر باطل و تفرقه و نافرماني شما از امام خود در مسير حق» (61) «با هيچ قومي در خانه اش نجنگيدند مگر اينكه خوارشان ساختند».(71)
تا روز آخر به وحدت فراخواند اما نه اينكه فريب منافقين را بخورد. به خوارج مقدس نما فرمود «شما مردماني هستيد كه شيطان تيرهايش را به واسطه آنها مي اندازد و با آنان به هدف مي زند... بهترين مردم كسي است كه در حب و بغض نسبت به من ميانه روي كند. همراهي كنيد ميانه روي را و همراهي كنيد سياهي جمعيت امت را كه دست خدا همراه جماعت است. بر شما باد پرهيز از جدايي و تفرقه كه جدا شده از مردم، سهم شيطان است همچنان كه جدا مانده از گله، سهم گرگ».(81) اما خط مقدم حرمت امام را پيشاپيش ياران پيمان شكن شكسته بودند و پس از آن شاميان توانسته بودند ميان «قرآن ناطق»- امام- و «پوستين قرآن» كه وارونه هم شده بود فاصله بيندازند. و ديگر اين دو برهم منطبق نشدند و شيطان، امام قاسطين و مارقين شد.
كجايي عمار؟ كجاييد ابن تيهان و ذوالشهادتين؟ كجايند مانندهاي آنها از برادرانشان كه با يكديگر پيمان مرگ بستند و سرهاي آنها را نزد قاجران هديه بردند.(91) گريه كن مرد خلوت ها! در جلوت گريه كن! مرد گريه مي كند. اما گريه تو در جلوت، آيت عذاب امت است. نزديك است شقي ترين مردم، زخمي زهرآلود بر پيشاني علي زند كه عقده ديرين دل پراندوه او را بگشايد. آنك وصال دوباره فاطمه و علي است. آنك شب قدر است و هنگام وصال اميرمؤمنان به حقيقت شب قدر، فاطمه زهرا سلام الله عليها. به نام خدا، با خدا و بر دين رسول خدا... به خداي كعبه سوگند كه رستگار شدم... نه دروغ گفتم و نه به دروغ گفته شد، به خدا سوگند اين همان شبي است كه رسول خدا وعده داد... «به خدا سوگند با مرگ چيزي كه از آن كراهت داشته باشم سراغ من نيامد. من نبودم مگر مانند تشنه اي كه در ظلمت شب ناگهان به آب رسد و جوينده اي كه مطلوب خود را بيابد. و آنچه نزد خداوند است براي ابرار و نيكان بهتر است».(02)
الله الله في الايتام! بدرود اي يتيمان و خاك نشينان! دل بوتراب هنوز پيش شما و نگران شماست. بپاييد آنها را! بدرود اي كوخ نشينان و ضعيفان و مستضعفان! بدرود اي همه آنها كه تا نهايت تاريخ، عدالت برايشان عقده و غصه گلوگير خواهد شد!... و درود بر هر آن كس كه در هجوم طوفان بي عدالتي براي حق برمي خيزد. شما مانند علي نمي توانيد زهد و پارسايي و ساده زيستي پيشه كنيد اما «فاعينوني بورع و اجتهاد و عفه و سداد.
مرا ياري كنيد با اجتناب از محارم، و مجاهدت و سخت كوشي، و دامن چيدن از همه شهوات، و درستكاري و محكم كاري.(12) بدانيد هركس - تا نهايت تاريخ- دل و اراده و سودايش با ماست با ما در جنگ جمل بوده است.(22) علي، مشتاق و خريدار چنين دل ها و اراده هايي است. و چه سوداي پرسودي!
ما پيروان علي، با عدالت، با وحدت، بامجاهدت، و با صبر و مصلحت و بصيرت و همت، چگونه معامله كرده ايم؟ آن قدر جانمان صيقل و تراش خورده كه اميرمؤمنان در حق ما نيز «اين عمار» و «اين ذوالشهادتين» بگويد يا در شمار آنانيم كه مي ارزد 01تايشان را بدهي و يكي از اردوگاه مقابل بگيري؟! راستي مي داني چرا خزيمه بن ثابت انصاري «ذوالشهادتين» شد و شهادت او به اندازه گواهي2 شاهد عادل پذيرفته بود؟
محمد ايماني
1- سوره اعراف، آيه831 2- نهج البلاغه، حكمت 713 4و3- خطبه 3 نهج البلاغه
5- خطبه 712 6- خطبه 47 7- خطبه 32 8- خطبه 7 9- نامه 46 نهج البلاغه 01- خطبه 6 11- خطبه 4 21- خطبه 51 31- خطبه 29 41- خطبه 79 51- خطبه 43 61- خطبه 52 71- خطبه 72 81- خطبه 721 91- خطبه 281 02- نامه 32 نهج البلاغه 12- نامه 54 22- خطبه 21
مردم سالاري: امام علي عليه السلام تجسم عدالت«امام علي عليه السلام تجسم عدالت»عنوان سرمقالهي روزنامهي مردم سالاري به قلم وحيد حقي است كه در آن ميخوانيد؛خورشيد فروزان حيات امام علي عليه السلام، در افق روز نوزدهم رمضان سال چهلم هجري در آسمان شهر کوفه به خون نشست و شمشير مسموم نفاق و کين، فرق انسان عدالت گستري را شکافت که برترين خلق پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله بود. آنان که مي خواستند نور خدا را خاموش کنند، نمي دانستند که اراده الهي، بر مانايي علي عليه السلام استوار است و مي بينيم که همچنان، کردار و گفتار امام مومنان، چراغ راه مردان خدا و حق جويان و يکتاپرستان جهان است.
حادثه اي که به شهادت امام علي عليه السلام انجاميد، يکي از بزرگ ترين جنايت هاي بشري است; زيرا ابن ملجم مرادي، هيچ آزاري از امام نديده بود. اميرمومنان علي عليه السلام براي او سرا پا مهر و محبت و خير و برکت بود، چنان که براي ديگران.
علي عليه السلام رو بسوي مسجد نهاد و به پشت بام رفت و اذان صبح را اعلام فرمود و بعد داخل مسجد شد و خفتگان را بيدار نمود و سپس به محراب رفت و بنماز صبح ايستاد و چون بسجده رفت عبد الرحمن بن ملجم با شمشير زهر آلود در حالي که فرياد ميزد لله الحکم لا لک يا علي ضربتي بسر مبارک آنحضرت فرود آورد و شمشير او فرق مبارک علي(ع) را تا پيشاني شکافت.
خون از سر مبارک علي عليه السلام جاري شد و محاسن شريفش را رنگين نمود و در آنحال فرمود: بسم الله و بالله و علي مله رسول الله فزت و رب الکعبه. (سوگند بپروردگار کعبه که رستگار شدم) و سپس اين آيه شريفه را تلاوت نمود: منها خلقناکم و فيها نعيدکم و منها نخرجکم تاره اخري (شما را از خاک آفريديم و به خاک بر مي گردانيم و بار ديگر از خاک مبعوث تان مي کنيم) و شنيده شد که در آنوقت جبرئيل ميان زمين و آسمان ندا داد و گفت:تهدمت والله ارکان الهدي و انطمست اعلام التقي و انفصمت العروه الوثقي قتل ابن عم المصطفي قتل علي المرتضي قتله اشقي الاشقيا». (بخدا سوگند ستونهاي هدايت در هم شکست و نشانه هاي تقوي محو شد و دستاويز محکمي که ميان خالق و مخلوق بود گسيخته گرديد پسر عم مصطفي صلي الله عليه و آله کشته شد،علي مرتضي به شهادت رسيد و بدبخت ترين اشقيا» او را شهيد نمود.)
اين فاجعه، به بدنامي برنامه ريزان و عامل آن انجاميد اما براي امام علي عليه السلام، حياتي بود بالاتر از حيات دنيوي. حادثه مسجد کوفه و واکنش امام، نمايشگر اوج انسانيت و جلوه اي از نمايش عدل علوي در تاريخ بشري است. نوزدهم رمضان سال چهلم هجري، شاهد مظلوميت علي عليه السلام و اوج بندگي برترين انسان عصر پس از پيامبر بود.
انسان ها از مرگ گريزانند و از گرفتاري در چنگال آن هراسي هميشگي دارند. اسلام، بزرگاني را به جوامع بشري معرفي کرد که نه تنها از مرگ نمي ترسيدند، بلکه آن را به بازي مي گرفتند. برجسته ترين شخص در سبکباري و در عين حال بي قراري درباره مرگ در راه خدا، اميرمومنان علي عليه السلام بود. صحنه هاي فراواني در زندگي امام علي عليه السلام پديد آمد که شاهدي بر اين معناست. براي نمونه، در جريان هجرت پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله، در بستر ايشان خوابيد و در واقع، در آغوش خطر آرميد. در جنگ بدر، نه تنها دلاوران قريش را به خاک انداخت، بلکه پشت ترس را نيز به خاک کشاند. در جنگ احد، بيش از هفتاد زخم برداشت، ولي پايداري اش، به اسلام و مسلمانان قوت بخشيد. از همه پرمعناتر اينکه، براي تامين هزينه ازدواجش، زره خود را فروخت; زيرا به تعبير پيامبر اسلام، به آن نياز نداشت. آن انتظار و اين بي قراري، درسحرگاه نوزدهم رمضان به وصال انجاميد.
در فرهنگ اسلامي، شهادت، هدف نيست، بلکه ابزار ايستادگي و پايداري در برابر تهاجم دشمنان دين است. هرگاه بستر ايثار و از خودگذشتگي فراهم شد، شهادت نيز پديدار مي شود. شهادت، وسيله اي است که در پيشگاه حضرت دوست، مقام و منزلت ويژه اي دارد و جايگاهي است براي ابراز تعبد و اخلاص در بندگي، و براي شهيد شدن، چه کسي والاتر از امام موحدان، حضرت علي عليه السلام. انسان کاملي که به شهادت عشق مي ورزيد و واژه شهادت برايش نشاط آفرين بود. در نامه 62 نهج البلاغه از زبان امام علي عليه السلام آمده است که من مشتاق ملاقات پروردگارم. آن حضرت، بهترين مرگ ها را کشته شدن در راه خدا مي دانست و سوگند ياد کرده بود که هزار ضربه شمشير بر من، آسان تر از مرگ در بستر در غير بندگي خداست. نوزده رمضان، سکوي پرواز ظاهري امام علي عليه السلام تا بي کران ها، زمان جدايي از خلق و رسيدن به محبوب واقعي بود.
حضرت علي عليه السلام بر آن بود تا آنجا که مي شود، در پاسداري از اسلام و ارزش هاي آن تلاش کند و در اين راه، افزون بر آيات قرآن، سيره پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله نيز به عنوان الگوي عملي مورد توجه آن حضرت قرار داشت. بنابراين، در مسئله خلافت نيز همين معنا مورد توجه قرار گرفت و دوران کوتاه رهبري سياسي جامعه اسلامي، نماد برجسته اي شد از شيوه حکومت علوي. مدت اين خلافت و پايان آن را خوارزمي، از نويسندگان اهل سنت، در کتاب مناقب خود چنين آورده است:"مدت خلافت علي عليه السلام چهار سال و ده ماه بود که به دست ابن ملجم مرادي به شمشير مضروب شد و اين حادثه شوم، قبل از ورود به دهه سوم ماه رمضان روي داد". بي ترديد، فتوت و مردانگي، از ويژگي هاي اخلاقي است که بسيار مورد توجه و تاکيد قرآن و آموزه هاي تربيتي پيشوايان معصوم عليهم السلام قرار گرفته است.
دامنه اين مردانگي در مورد آن بزرگواران چنان گسترده است که حتي گاه بر سر دشمنان دين نيز سايه افکنده است. يکي از جلوه هاي تاريخي و ماندگار اخلاق اسلامي، مساله برخورد اميرمومنان علي عليه السلام با ابن ملجم مرادي است. در تاريخ آمده است که امام علي عليه السلام فرمود: "او اسير شماست، به او نيکي کنيد. محلي را که در آن زنداني است، وسيع قرار دهيد. اگر من زنده ماندم، او را خواهم کشت يا اگر مايل بودم، خواهمش بخشيد. اگر مردم، او را يک ضربت بزنيد، همان گونه که بر من ضربت زده است."
ابتكار: اِذَاالشَّمسُ کُوِّرَت«اِذَاالشَّمسُ کُوِّرَت»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم دکترمحسن اسماعيلي است كه در آن ميخوانيد؛ ديگر مدتها بود که اميرمومنان از سست عنصري و پيمان شکني دلشکسته بود. ميگفت هم شما از من خسته شده ايد و هم من از شما حالا ديگرسالهاي زيادي از هجرت پيامبر گذشته بود و محاسن علي ازهميشه سفيدتر و نوراني تر گشته بود. اين ماه رمضان حال و هواي ديگري داشت. به يتيمان و بينوايان کلمات رمزآلودي درباره وصل و هجران ميگفت که دل آنان را ميلرزاند. نسبت به فرزندانش هم همين طور!
شبها را ميان آنان تقسيم کرده و هر شب ميهمان يکي از آنها بود. دخترش ميگويد، چون شب نوزدهم ماه رمضان رسيد پدرم براي افطار به خانه ما آمد و ابتدا به نماز ايستاد. من براي افطار او طَبَقي آوردم كه دو قرص نان جو با كاسهاي از شير و مقداري از نمك در آن بود. چون از نماز فارغ شد، به آن طبق نگريست و گريست و فرمود:اي دختر! براي من در يك طَبَق دو نانخورش حاضِر كرده اي؟! مگر نميداني كه من از برادر و پسر عموي خود رسول خدا پيروي ميكنم؟اي دختر! هر كه خوراك و پوشاك او در دنيا نيكوتر است ايستادن او در قيامت نزد حق تعالي بيشتر است،اي دختر! در حلال دنيا حساب است و در حرام دنيا عذاب. پس گوشهاي از زهد حضرت رسول را يادآوري کرد و فرمود: به خدا سوگند افطار نميكنم تا از اين دو خورش، يكي را برداري؛ پس من كاسه شير را برداشتم و آن حضرت اندكي از نان جو با نمك تناول فرمود و حمد و ثناي الهي به جا آورد و برخاست و دوباره به نماز ايستاد. ديگر تا صبح مشغول ركوع و سجود بود و تضرّع و ابتهال به درگاه خالق متعال مينمود.
گاهي هم ازخانه بيرون ميرفت و داخل ميشد، به آسمان نگاه ميكرد و ميگفت : اَللّهُمَّ باركْ لي في الْمَوْتِ؛ خداوندا مرگ را براي من مبارك گردان، و بسيار ميگفت : اِنّا للّهِ وَاِنّا اِلَيْهِ ر اجعونَ و نيز لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلا بِاللّهِ العَلِي الْعَظيمِ را تکرار ميكرد و صلوات ميفرستاد و استغفار مينمود. گاهي زير لب زمزمه ميکرد: به خدا قسم دروغ نميگويم و به من هم دروغ نگفته اند. اين همان شبي است كه مرا وَعده شهادت داده اند.
زماني كه فجر طالع شد و موذن نداي نماز داد، حضرت آهنگ مسجد کرد، به ابراز احساسات مرغابيان که بال ميزدند و فرياد و صيحه ميكردند، با ملاطفت پاسخ داد.
سفارش کرد در رسيدگي به آنان کوتاهي نشود... و آنگاه که قلّاب کمربندش را گرفت، باخود گفت:اي علي! کمر خود را براي مرگ ببند، که مرگ تو را ملاقات خواهد نمود...
بالاخره علي وارد مسجد شد و در تاريكي ركعتي چند نماز خواند، آنگاه بر بام مسجد برآمد و عاشقانه براي آخرين بار بانگ اذان در داد. با مهرباني هميشگي اش خفتگان را براي ديدار با خدا بيدارکرد. ابن ملجم نيز در ميان آنان بود؛ در حالي که شمشير مسموم خود را در زير جامه پنهان کرده بود. چون به او رسيد، فرمود: برخيز!... قصدي در خاطر داري كه نزديك است آسمانها از آن فرو ريزد و زمين چاك شود و كوهسارها نگون گردد و اگر بخواهم ميتوانم خبر دهم كه در زير جامه چه داري.
علي به محراب رفت و به نماز ايستاد.. و شد آنچه شد! صداي به خون نشسته آن حضرت را شنيدند که ميگفت: بِسْمِ اللّهِ وبِاللّهِ وَعَلي مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ فُزْتُ وَرَبِّ الكَعْبَةِ.سوگند به خداي كعبه كه رستگار شدم.
در همان لحظه بودکه مردم ديدند زمين به خود ميلرزد و درياها به خروش آمده اند، آسمانها دگرگون گشت، درهاي مسجد به هم خورد و ناله فرشتگان خدا بلند شد، باد سياهي وزيد كه جهان را تاريك کرد و جبرئيل در ميان آسمان و زمين چنان فرياد زد که همه شنيدند.
او خبر ميداد که: به خدا سوگند اركان هدايت در هم شكست و نشانههاي پرهيزكاري ازبين رفت، عروة الوثقاي اِلهي گسيخته شد؛ چرا که پسر عموي محمّد مصطفي كشته شد و علي مرتضي شهيد شد؛ او را بدبخت ترين سيه بختان شهيد كرد.
جمهوري اسلامي: ملاحظاتي پيرامون واردات«ملاحظاتي پيرامون واردات»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛واردات و سياستهاي مرتبط با آن مدتها است كه از سوي كارشناسان و ناظران حوزه اقتصاد به عنوان مسئلهاي كه عدم رسيدگي به آن و بازبيني در نوع رويههاي موجود مربوط به آن، ميتواند در آيندهاي نه چندان دور، معضلات عديدهاي را براي كشور به دنبال آورد، مورد توجه قرار گرفته است.
همين تذكرات و هشدارها باعث شده تا موضوع واردات حداقل از زمان قيمتهاي طلايي نفت در سالهاي 85، 86، همواره موضوعي براي بحث و تحليل حتي مناقشه كارگزاران دولتي و فعالان بخش خصوصي باشد.
با اينحال، استمرار رويههاي گذشته كه حجم و ارزش واردات صورت گرفته به كشور را به مرزهاي بسيار نگران كنندهاي رساند، نشان ميداد كه شعاع بحثهاي انجام شده نتوانسته از فضاي رسانهها و محافل كارشناسي فراتر رود و دولتمردان را در مورد تغيير سياستهايشان متقاعد سازد، اما دو اتفاق مهم كه با فاصله زماني اندكي از يكديگر نيز به وقوع پيوستند و به نوعي نيز در پيوند با هم بودند، مباحث پيرامون سياستهاي تجاري كشور را وارد مرحله جديدي كرده كه اميد بروز تغييراتي را در آن افزايش داده است.
نخستين رويداد، اعمال تحريمهاي ظالمانه و غيرانساني است كه كشورهاي غربي به بهانه تلاش به حق ايران براي دستيابي به انرژي صلح آميز هسته اي، عليه كشورمان اعمال كردند. اين تحريمها كه با وجود تأكيد بسياري از صاحبنظران توان اعمال فشار اقتصادي و به تبع آن تغيير سياستهاي كلي نظام جمهوري اسلامي را ندارد، دامنه گستردهاي از ارتباطات و تبادلات اقتصادي ما را در بر ميگيرد كه يكي از آنها بحث درآمدهاي نفتي و ضرورت صيانت از اندوختههاي ارزي كشور است.
دومين رويداد نيز ورود مستقيم و شفاف عاليترين مقام نظام جمهوري اسلامي ايران يعني رهبر معظم انقلاب به مقوله واردات و صادرات و بيانات صريح ايشان در مورد ضرورت پرهيز از هدر دادن اندوختههاي كشور به پاي واردات، خصوصاً واردات لوكس و غيرضرور است. اگرچه ايشان در ابتداي سال جاري و طي بازديد از نمايشگاه دستاوردهاي صنعت كشور در بخش خودروسازي نيز بر اين مهم و لزوم حمايت از توليد داخلي تاكيد كرده بودند، اما صراحت تذكرات اين بار ايشان و همزماني با آغاز تحريمهاي ياد شده، تكاپو و دغدغه بيشتري را در مسئولان امر بوجود آورده تا سياستهاي مناسب با مديريت واردات را هرچه سريعتر تدوين، تصويب و اجرا كنند.
از مجموعه اظهارنظرهاي انجام شده از سوي كارشناسان و فعالان اينگونه به نظر ميرسد كه رسيدگي و بازنگري فوري در چند مقوله ذيل نسبت به ساير راه حلهاي ميان مدت و بلند مدت در اولويت قرار دارد.
الف - تغيير قانون برنامه چهارم كه دولت را از جلوگيري واردات كالاهاي غيرممنوعه، بازداشته است. براساس اين اصل قانوني، دولت حق ندارد با روشهائي مانند اعمال تعرفههاي غيرمتعارف و... در برابر درخواست واردات محصولات مقاومت نمايد و مانعي ايجاد كند.
تدوين كنندگان اين بند قانوني البته با عنايت به افزايش رقابت در بازار داخلي و نهايتاً كاهش قيمتها و از سوي ديگر بسترسازي براي پيوستن ايران به سازمان تجارت جهاني چنين بندي را در برنامه چهارم قرار داده بودند. اما به نظر ميرسد با توجه به شرايط خاص موجود، افزايش سطح اختيارات دولت براي ايجاد محدوديت در واردات و مديريت آن ضروريتر از ساير اولويتها است.
از اين رو نمايندگان مجلس پيشنهادهاي اوليه موجود براي تغيير اين بند قانوني را بايد در سريعترين زمان ممكن بررسي و پس از تكميل، تصويب كنند.
ب - تغيير در سياست مديريت شناور نرخ ارز؛ در سالهاي اخير و در پي افزايش شديد نرخ تورم در ايران، ارزش برابري پول ملي و قدرت خريد آن در بازارهاي بينالمللي كاهش يافت ولي دولت با حفظ اين ارزش برابري به صورت غيرطبيعي كه از آن به مديريت نرخ ارز تعبير ميكنند، اجازه نداد تغيير چنداني در نرخ برابري ريال ايران و ساير ارزهاي رايج جهان نمايان شود. اين سياست گرچه به ارزان ماندن واردات و كنترل سهم كالاهاي وارداتي در تورم داخلي انجاميد ولي پس از مدتي در پس وقوع بحران جهاني و پيامدهاي آن براي اقتصادهاي توليد كننده و مبداء واردات كشور ما، اين ارزاني واردات به بليهاي بزرگ براي توليد كنندگان داخلي تبديل شد كه همزمان با دو اهرم فشار مواجه بوده و هستند، ارزانتر شدن واردات و بالا رفتن هزينههاي توليد در داخل به علت افزايش تورم.
ادامه اين روند بنيه و توان رقابتي صنايع داخلي را بيش از پيش كاهش ميدهد و باعث ميشود با كاهش توليدات داخلي دولت براي مهار تقاضا مجبور به واردات بيشتر شود.
با توجه به اين مسائل دولتمردان و نمايندگان مجلس بايد در كوتاهترين زمان ممكن زمينه تغيير روند تجاري فعلي را با تصحيح قوانين و سياستهاي موجود فراهم آورند تا اقتصاد ما بتواند با استحكام بيشتري در برابر فشارهاي ناجوانمردانه جهاني استقامت كند.
آفرينش: آتش سوزي و سيل در روسيه وپاکستان و رابطه آن«آتش سوزي و سيل در روسيه وپاکستان و رابطه آن با کشورمان»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن ميخوانيد؛در يک ماه گذشته دو پديده مخرب طبيعي يعني آتش سوزي روسيه وسيل پاکستان آن هم در ابعاد بسيار گسترده، بسياري را بدين فکر فروبرده و عده اي ر ااز آينده نگران کرده است در اين بين بسياري در کشور ما نيز با نگاهي دقيق تر به اين پديده ها نگاه مي کنند آيا به راستي ما نيز در خطر اين گونه حوادث هستيم؟
آتش سوزي گسترده در روسيه به دلايلي همچون دخالت هاي زياد انسان در طبيعت و تغييرات آب وهوايي و خشکسالي عظيمي که طي 130 سال گذشته بي سابقه بوده بيش از بيست استان روسيه را در بر گرفت وجدا از تلفات انساني آن فقط 300 ميليارد دلار به جنگل هاي اين کشور خسارت وارد آورد و در کنار آن به قطع صادرات گندم انجاميد. در اين بين پيامد هاي گسترده اي همچون آلودگي بسيار زياد هوا در مسکو و..نيز از خود به جا گذاشت .
از سوي ديگر سيل پاکستان کشور شرقي ما مخرب تر از آن است که بتوان تصور کرد سيلي که گذشته از دخالت بيش از حد انسان در نظام طبيعت و تغييرات آب وهوا اينک اين کشور همسايه را در چندين دهه به عقب برده است وجدا از تلفات انساني و تحت تاثير قرار گرفتن زندگي بيش از 20 ميليون از مردم آن کشور و تخريب زير ساخت هاي اساسي اين مناطق با خود پيامد هاي مرگباري را نيز به همراه آورده وخواهد آورد .پيامد هاي متنوع که بي شک محدود به اين کشور نخواهد شد ودر صورت عدم رسيدگي به آن مي تواند منطقه و همچنين کشور مارا تحت تاثير خود قراردهد .در اين راستا در دو هفته گذشته آوارگي ميليون ها نفر، گرسنگي مرگ بار و خطر گسترش بيماري هاي عفوني نظير وبا هم اينک بسياري را در منطقه ودر کشور ما نگران کرده است .
دراين راستا بايد به ياد داشت که مسلما آوارگي ميليوني در اين کشور و خطر شيوع وبا استان هاي شرقي ما را تهديد مي کند. گذشته از آن بايد به ياد داشت که با افزايش توجه اسلام آباد به سيل تحرکات گروههاي تروريستي و بنياد گرا در اين کشور افزايش خواهد يافت امري که مي تواند بر امنيت افغانستان واستان هايي نظير سيستان وبلوچستان در کشور ما تاثير منفي داشته باشد .
آنچه مسلم است سيل در پاکستان و آتش سوزي در روسيه زنگ خطر هايي است که مسئوليت ما را در مقابل زيست بوممان را ياد آوري مي کند در اين بين ما ايرانيان نيز در خطر بروز چنين فجايعي هستيم در اين بين مسئوليت شهروندان ودولت در امر حفظ اکوسيستم هاي زيستي و عدم تخريب گسترده انها و دخالت بيش از حد در طبيعت، جلوگيري از افزايش آلودگي هوا و گرم شدن زمين(کشور ما يکي از کشور هاي مهم انتشاردهنده گاز هاي گل خانه اي است)را بيش از هر زماني بايد مورد توجه قرار دهيم چه اينکه پيامد هاي گسترده و بيشمار حوادث بزرگ طبيعي در هر کشوري که اتفاق افتد بيشک نه تنها بر آن کشور تاثير مخربي خواهد گذاشت بلکه تاثيرات منطقه اي و جهاني خواهد داشت همين امر بر مسئوليت مشترک بشري در اين گونه فجايع مي افزايد.
جهان صنعت: تزريق بياعتمادي به قلب ديپلماسي«تزريق بياعتمادي به قلب ديپلماسي»عنوان سرمقالهي روزنامهي جهان صنعت به قلم محمدحسين مهرزاد است كه در آن ميخوانيد؛ با سوال روز گذشته نادران از متکي بار ديگر اسفنديار رحيم مشايي سوژه خبري شد اما اگر کمي لايههاي ابتدايي را کنار بزنيم مقصود جلوه ديگري پيدا ميکند.
اينکه مشايي چند مسووليت همزمان دارد و چه ميگويد يا اينکه همايش ايرانيان خارج از کشور را چگونه اداره ميکند و در سخنرانيهايش چه ميگويد ديگر نه آنچنان مهم جلوه ميکند که همه کار و زندگي را رها کنند و به دنبال ارشاد او باشند و نه تجربه نشان داده که اين اعتراضها و انتقادها تاثيري در رييسدولت در عدم حمايت از مشايي دارد.
آنچه ديروز در خانه ملت رخ داد سوال الياس نادران از وزير امور خارجه بود که نه شخص مشايي بلکه شخص رييس دولت را نشانه رفت. نادران و بسياري از مردمي که او وکالتشان را برعهده دارد چيزي که ميخواهند بدانند اين است که شوراي عالي ايرانيان خارج از کشور با کدام مجوز قانوني موازي با دستگاه ديپلماسي رسمي کشور فعاليت ميکند؟
موازيکاري در دستگاههاي مختلف کشور اگرچه امري است که پس از روي کار آمدن احمدينژاد نمونههاي فراواني دارد اما در اين مورد آخر فضا کمي ابهامآميزتر است، چه آنکه وزير امور خارجه جايگاه خاصي در سياست ايران دارد که بايد در جريان تمام مذاکرات با طرفهاي خارجي قرار بگيرد تا موضعي برخلاف نظر نظام نگيرد و همسو با اهداف کلان به رايزنيهاي ديپلماتيک بپردازد.آنچه پيشتر زمزمهاش پيچيده بود و ديروز نادران در پي پردهبرداري بيشتر از آن بود نشان ميدهد عدهاي تحت لواي عناويني نظير شوراي عالي ايرانيان خارج از کشور، نماينده ويژه رييسجمهور در خاورميانه يا حتي نماينده ويژه رييسجمهور در کشورهاي مختلف به ديپلماسي موازي روي آوردهاند. موضوعي که امروز دستگاه ديپلماسي ايران را تهديد ميکند گسست اهداف و بياعتمادي مذاکرهکنندگان نسبت به يکديگر است. با رشد نهادهاي موازي در دستگاه سياست خارجي ايران اين بحث روزبهروز رنگ جديتري به خود ميگيرد.
کليد اين ماجرا در آن است که بدانيم چرا آقاي احمدينژاد يا لااقل بخشي از اطرافيان او وزارت خارجه را محرم نميدانند؟
دنياي اقتصاد: نرخ ارز ابزاري براي کنترل تورم؟«نرخ ارز ابزاري براي کنترل تورم؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم پويا جبل عاملي است كه در آن ميخوانيد؛شايد جاي بسي شگفتي باشد وقتي بانک مرکزي ابزار نرخ ارز را براي تاثيرگذاري بر تجارت خارجي در دست دارد به دولت توصيه کند که حجم وارداتش را کاهش دهد.
پرسش اينجا است که وقتي خود بانک مرکزي ميداند و دريافته است که اقتصاد ايران امروز به جاي آنکه درآمد نفتي را تبديل به سرمايه کند آن را مبدل به کالاي نهايي مصرفي کرده و انجام اين فرآيند نه نياز به اقتصاد خواندن دارد و نه برنامهريزي، چرا وارد گود نميشود و حداقل اگر ارزش پول ملي را به عنوان يک سياست راهبردي براي توسعه کاهش نميدهد، ارزش واقعي آن را حفظ کند. آخر کجاي متون اقتصادي توصيه شده و کجاي دنيا ارزش اسمي ارز را تثبيت ميکنند؟ وقتي يک سياستگذار سخن از تثبيت نرخ ارز ميزند، منظور نرخ واقعي ارز است و البته براي فلان کشوري که تورمش در حد و مرز تورم جهاني است دو مفهوم نرخ ارز اسمي و واقعي يکي است و نياز به اشاره نيست؛ اما در ايران اگر به هر دليلي سياستگذاران ما به دنبال تثبيت نرخ ارز هستند بايد در هر دوره، نرخ اسمي ارز را نسبت به تورم داخلي و خارجي تعديل کنند.
در واقع بحث ما اينجا اين است که حتي اگر نظر سياستگذاران را مبني بر تثبيت نرخ ارز بپذيريم، آنها خود بايد به نظر خويش متعهد باشند و نرخ ارز را نسبت به تورم تعديل کنند. تثبيت اسمي ارز هر چه باشد، نامش سياست اقتصادي نيست؛ اما چرا اين تعهد وجود ندارد؟
پاسخ در نقشي است که نرخ ارز براي بانک مرکزي ايفا ميکند. سياستگذار پولي در ايران هدف و مسووليتش کنترل نرخ تورم است؛ اما براي اين مسووليت، ابزاري در دست ندارد. اوراق قرضهاي که وجود ندارد، نرخ بهره وابسته به نظر دولت است و نرخ ذخيره قانوني هم که به خاطر فشار دولت بر بانکها براي وام دهي - هرچند به نظر ميرسد اين فشارها کم شده است - آنچنان موثر نيست.
به اين شکل اگرچه بانک مرکزي براي خود نرخ تورم هدف دارد، اما ابزار رسيدن به آن يا وجود ندارد يا به دست ديگري است و در اين جا است که سياستگذار پولي به دنبال ابزاري هر چند ضعيف ميگردد که استفاده از آن در تضاد با منافع دولت نباشد و اين ابزار چيزي به جز نرخ ارز نيست.
در واقع اگر کنش سياستگذار پولي را در چارچوب اقتصاد - سياسي و بر مبناي فرض عقلايي بودن مقامات پولي تحليل کنيم، اي بسا خواهيم ديد که بسيار معقول است اگر بانک مرکزي ايران از افزايش نرخ ارز حمايت نکند و در مقابل بسياري از کارشناسان و صادرکنندگان بايستد. سياستگذار پولي با مسووليت کنترل تورم و بدون ابزار لازم و با وجود عدم استقلال از دولت به دنبال راهي ميگردد که بتواند تا حد ممکن در جهت کنترل تورم گام بردارد و چه چيز بهتر از افزايش ارزش واقعي ريال که دولت نيز از آن حمايت ميکند.
اما بيترديد اين پايان راه نيست. فراموش نکنيم که زماني نه چندان دور در اين کشور بودند کساني که براي تثبيت، بخوانيد عدم تعديل، قيمت کالاهاي دولتي بر تاريخ فخر ميفروختند، ليکن اين عدم تعديلها بر روي هم تلنبار شد تا بسياري از همان افراد امروز مجبور به تاييد هدفمند شدن يارانهها و تعديلي به مراتب سريعتر شوند. آيا قرار است همين داستان براي نرخ ارز تکرار شود و تعديل چند ساله ظرف يک شب انجام شود؟
اصلا بياييد فرض کنيم که مخالفان سياستهاي ارزي کنوني هيچ مدلي در دست ندارند تا نرخ مطلوب ارز را برآورد کنند و هماني است که سياستگذاران ميگويند، مشکل آنجا است که چرا سياستگذاران بهرغم ادعاي تثبيت، روي نرخ واقعي که مدنظرشان است، باقي نميمانند؟ آيا اين نشان نميدهد که اصولا نه نرخ مطلوبي تخمين زده شده است و نه سياست ارزي وجود دارد؟ آيا به غير از اين است که قصد شده از لنگر اسمي نرخ ارز براي کنترل تورم استفاده شود؟ و چه بد لنگرگاهي است.
نه همه اين مشکلات بلكه بسياري از آنها حل خواهد شد، اگر مقامات پولي بدون ترس از دگرگوني در بوروکراسي خود توسط دولت هم ابزار پولي خود را طلب کنند و هم به دولت فشار آورند که سياستهاي مالياش را بدون کمک آنان به پيش برد. اين نيز به امکان استقلالي باز ميگردد که امروز وجود ندارد. آري بسياري از مشکلات پولي حل ميشود اگر بوروکراسي کانون پولي ايران ذيل دولت تعريف نشود. آيا قانونگذاران کاري ميکنند؟ آيا مقامات پولي نهيبي ميزنند؟