منوچهر محمدی متولد ۱۳۳۵ آبادان، یکی از تهیهکنندگان سینمای ایران است که تاکنون تهیهکنندگی فیلمهای «آنسوی رودخانه» (۱۳۸۷)، «ده رقمی» (۱۳۸۷)، «طلا و مس» (۱۳۸۷)، «عصر روز دهم» (۱۳۸۷)، «میم مثل مادر» (۱۳۸۵)، «مارمولک» (۱۳۸۲)، «ارتفاع پست» (۱۳۸۰)، «زیر نور ماه» (۱۳۷۹)، «مسافر ری» (۱۳۷۹)، «بازمانده» (۱۳۷۳)، «من زمین را دوست دارم» (۱۳۷۲)، «همسر» (۱۳۷۲) و «هی جو» (۱۳۶۷) را بر عهده داشته است. تهیهکنندگی فیلمهایی چون مارمولک و ارتفاع پست، تا مدتها نام این تهیهکننده را در صدراخبار فرهنگی و هنری قرار داده بود. فیلم طلا و مس که هماکنون در سینماهای کشور نمایش داده میشود نیز با واکنشهای متفاوتی روبهرو شده است. اینکه انگیزه این تهیهکننده در ساخت سه فیلم با محوریت اصلی روحانیت چیست، موضوع بحثی است که در ادامه "پنجره" به آن پرداخته است.
آقای محمدی، اجازه دهید بحث خود را با این پرسش آغاز کنم که اساسا چرا شما چنین عرصه خطرناک و حساسی را برای کار انتخاب کردید؟اینکه ساختن فیلم درباره روحانیت، عرصه خطرناکی است را نمیپسندم و به نوعی ضدارزش میدانم؛ چراکه وقتی ما میگوییم خطرناک است این موضوع به ذهن متبادر میشود که به حریم روحانیت جز در جنبه تقدیسی و احتراماتی که شاید عشق، علاقه، فهم و شعور پشت آن نباشد، نمیشود نزدیک شد. مثل احترامی که برای پادشاهان وجود دارد و طبیعتا از روی ترس یا منافع است و در آن نشانهای از دانش، محبت و فکر نیست! ما نباید اجازه دهیم که یکچنین نگاهی بهوجود بیاید که نزدیک شدن به این حوزه، خطرناک است. ما که خدایی نکرده نمیخواهیم مدح بیهوده یا ذم ناروایی را بیان کنیم. من فکر میکنم اگر ما ورود به این عرصه را زمینه و بستری بدانیم که در دنیای معاصر در قالب آن میتوان راجع به مفاهیم دینی صحبت کرد، نه تنها خطرناک نیست و اشکال ندارد، بلکه ضرورت دارد و واجب کفایی است. این موضوع وقتی آشکارتر میشود که بدانیم همواره تفکری در جوامع وجود داشته که ميخواسته مسائل را سطحی کند.
به یاد میآورم که در دوران قبل از انقلاب، عدهای مروج مارکسیسم بودند که اتفاقا خودشان باعث شده بودند تفکر مارکسیستی در ایران نه عمق پیدا کند و نه ریشه بدواند. کتابهایی چاپ میشد تحت عنوان مارکسیسم به زبان ساده که در چند سطر، فلسفه تاریخ را تشریح میکرد؛ یعنی یک موضوع پیچیده را که یک سر آن انسان و سر دیگر آن تاریخ است به خیال خود آنچنان ساده میکردند تا همه بفهمند؛ ممکن بود که اذهان ساده، باوری نسبت به این موضوع پیدا كند، اما در عمل واقعا غیرممکن بود؛ چراکه انسان، موجود پیچیدهای است و دارای ساحتهای متفاوت. درواقع، این قبیل افرادی که مروج مارکسیسم بودند، پاشنه آشیل این تفکر محسوب میشدند. اگر ما این آسیبشناسی را درک کنیم، میبینیم که در دنیا تفکری وجود دارد که دین را مساوی با روحانی و کشیش تصور میکند و چون در اعمال، رفتار و گفتار برخی روحانیون مصادیقی وجود دارد که توسط آن میشود آن اندیشه را به سخره گرفت، با استناد به این اشتباهات میگویند که دین فایدهای ندارد و در نتیجه آن را بهراحتی کنار میگذارند. من باور دارم که سینما توانمندیهایی دارد و میتوان به کمک آن دین را ترویج کرد.
به هر صورت، آقایانی که در کسوت روحانیت وارد میشوند، سعی کنند که با بصیرت و آگاهی و درک بسیار بالا وارد این عرصه شوند؛ چراکه این موقعیت، موقعیت بسیار حساسی است. از آنجا که روحانیون در موقعیت موعظهگری قرار دارند، باید در گام نخست خودشان متخلق به اخلاق باشند و دنیا را بر خود سخت بگیرند. بنابراین باید مراقب کلمات، گفتار و حتی چرخش نگاهشان باشند. یک روحانی جدا از آن درس و بحثی که میخواند، باید اخلاق در وجودش ملکه شود. اینکه روحانیت بتواند در مقام عمل با انسانها ارتباط برقرار کرده و بتواند فهم درستی از دین را منتقل کند، یک ضرورت است و ورود به این عرصه نیز یک ضرورت است و بحث خطرناک بودن کنار گذاشته میشود. اگر واقعا قصد، خدمت باشد طبیعتا ممکن است؛ کجفهمیها و تصورات نادرستی هم بهوجود میآید که البته به مرور مثل هر کار تازهای راه خود را هموار میکند و پیش میرود.
مروری بر فیلمهای تولیدی غرب گویای این حقیقت است که ورود سینمای غرب به عرصه دین در بسیاری از موارد، نهتنها به نفع دین، کلیسا و کشیشان نشده، بلکه بهنوعی موجبات تخریب دین و کلیسا را فراهم آورده است. شما چه راهحلی را پیشنهاد میکنید که سینمای ایران در ورود به این حوزه، دچار چنین انحرافی نشود؟ چه تضمینی وجود دارد که ورود به این حوزه دچار چنین معضلی نخواهد شد؟ اولا من با این نوع سئوالات از پیش قضاوت شده، مشکل دارم. اینکه یک حکم کلی صادر کنیم، غلط است. اتفاقا شما به رمان «بینوایان» که یکی از موفقترین رمانهای جهان است و تاکنون فیلمهای زیادی از روی آن ساخته شده است، دقت کنید. در این فیلم یک کشیش باعث نجات یافتن ژانوالژان شده و در ادامه این فرد منشأ کارهای خیر میشود. همه این کارها هم بازمیگردد به حسنهای که آن فرد کشیش انجام داده است. البته آثاری هم ساخته شده که کشیشها را به رفتارهای زننده جنسی متهم کرده است، اما شما گمان میکنید کدام آثار ماندگارتر هستند؟ این نکتهای که عرض کردم دفاع از سینمای غرب نیست، اما در همین فیلم، شما دفاع از کشیش و دین را مشاهده میکنید. اینکه فکر کنیم وارد حریمی نشویم که شاید بعدها یکسری بیایند و سوءاستفاده کنند، تفکر خوبی نیست و اساسا فرضیه، فرضیه غلطی است. مگر چنانچه افرادی بخواهند دست به چنین کارهایی بزنند، شما میتوانید جلوی آنها را بگیرید؟ پس باید سعی کنیم با عرضه کالای خود، عملا افکار خود را عرضه کنیم. ببینید، در حال حاضر غرب تلاش کرده تا به دنیا بگوید که اسلام، دین خشنی است. در اخبار، فیلمهای سینمایی و سریالها القا میشود که مسلمانان انسانهای بیعاطفه و خشنی هستند؛ اگر ما نجنبیم و کاری نکنیم، قافیه را باختهایم.
اجازه دهید من پرسش خود را بار دیگر تکرار کنم که بهنظر شما چه راهحلی وجود دارد که ما فیلم دینی و بهخصوص فیلمی درباره روحانیت بسازیم، اما دچار این چالشها نشویم؟من اساسا با ذات این دیدگاه مشکل دارم. من با این تفکر که بیاییم مقررات و قوانینی را تصویب کنیم تا مشکلی ایجاد نشود، مخالفم. اولا در شرایط فعلی جامعه امکانپذیر نیست که شخصی فیلمی را علیه روحانیت بسازد، چراکه هزینه بسیار بالایی را باید بپردازد. اما اینکه یک فیلم قوی باشد و فیلم دیگر ضعیف، موضوع دیگری است. بنابراین اگر ما بیاییم با ایجاد مقررات، موضوع را آنقدر پیچیده کنیم که کارگردان عطایش را به لقایش ببخشد، کار درستی انجام ندادهایم. ما نباید استعدادها را از بین ببریم. مدیران فرهنگی جامعه باید زمینه آشنایی با چنین فضاهایی را بهوجود بیاورند. شما میدانید که چه تعداد از جوانان با دیدن این فیلم نگاهشان به روحانیت تصحیح شده است؟ من معتقدم که یک حلقه مفقوده مدیریت فرهنگی وجود دارد. البته لزوما عینیت این مدیریت فرهنگی را در نهادهای رسمی و دولتی نمیبینم چون آنها را فاقد کارایی لازم میدانم. اگر ما گمان کنیم از امامزاده وزارت ارشاد، معجزهای نصیب فرهنگ خواهد شد، کاملا اشتباه کردهایم. در واقع نقصان مدیریت فرهنگی در کشور بهگونهای است که زمینه ایجاد سوءتفاهم را ایجاد میکند. اگر ما بتوانیم زمینه ایجاد گفتوگو و دیالوگ را فراهم آوریم، مطمئنا خروجی آن بسیار بهتر از وضع مقررات و قانون خواهد بود.
شما قبول دارید که یک کارگردان موفق برای ساخت یک فیلم با متخصصین مختلفی مشورت میکند. بهطور مثال، اگر فیلم در ارتباط با مواد مخدر باشد، کارگردان یا سایر دستاندرکاران فیلم حتما با یک روانشناس و یا دکتر متخصص مشورت میکنند. همین کارگردان و یا تهیهکننده وقتی فیلمی راجع به روحانیت میسازد، با چند روحانی معتبر مشورت میکند یا اینکه خود را محق در قضاوت نسبت به روحانیت مییابد؟شکی نیست اگر فیلمنامهنویسی بخواهد وارد یک حوزه تخصصی شود، باید مشورت بگیرد و این یک امر بدیهی و ضروری است. اما اینکه در این ارتباط بیاییم جایی را تعریف کنیم و آنجا تبدیل به یک مکان رسمی شود که باید جوابهای رسمی دهد، مطمئن باشید که نتیجهای نخواهد داد. من معتقدم که یک فیلمساز برای ساخت فیلمی راجع به روحانیت باید قم برود و در کنار طلاب مدتی زندگی کند. سپس برداشتهای خودش را متناسب با حقایق موجود، کنار هم گذاشته و فیلمش را بسازد.
در واقع این یک نوع راهحل برای جلوگیری از انحراف احتمالی است؟من امیدوارم منظور شما این نباشد که یک نهاد رسمی ایجاد شود که رسما جوابگو باشد.
من میخواهم بگویم که پشت فیلمی که راجع به نهاد روحانیت ساخته میشود، بایستی تأیید روحانیت وجود داشته باشد.
باز تکرار میکنم بهعنوان یک نهاد رسمی قبول ندارم؛ چراکه این قبیل نهادهای رسمی معمولا در جریان زمان به یک محافظهکاریاي میرسند که جلوی خلاقیت هنرمندان را میگیرند. این مشاوران باید درباره کلیات سخن بگویند و راجع به ریزهکاریها دخالت نکنند.
شما فرمودید که روحانیت باید عامل به اخلاق باشد و در فیلمهایی که تهیه کردهاید بهنوعی به این موضوع پرداختهاید. آقای محمدی چرا روحانیت فیلمهای شما هیچ نسبتی با موضوعات اصلی نظام، دغدغههایی که راجع به سیاست داخلی و خارجی کشور وجود دارد، روحانیتی که مبارز است و پیشاپیش مردم در مهمترین حوادث اجتماعی حاضر میشود، ندارد؟ چرا روحانیت شما نشانی از دغدغههای شهید بهشتی، شهید مطهری، مرحوم ابوترابی و يا آن روحانی محترم و مظلومی که توسط سربازان رژیم صهیونیستی به همراه خانوادهاش به آتش کشیده میشود، ندارد؟ چرا نماد روحانیت شما تنها در اخلاقیات که به نوبه خود بسیار مهم و ارزشمند است، خلاصه شده است؟ و چرا طلبههای شما شهرستانی انتخاب میشوند؟شما انشاءالله یک فیلمنامه برای من بیاورید که این ویژگیها را داشته باشد؛ من میخوانم اگر ارزشهای هنری و دراماتیک داشت، آن را میسازم. بهنظر من این چیزهایی که در ذهن شماست، خودش یک فیلم است و ارتباطی با اثر من ندارد. بهنظر من شما خواسته دارید، نه یک مصاحبه! تصور کنید من و شما سوار بر ماشین در خیابان پر ترافیکی هستیم. من مسئولیتی نسبت به ترافیک شهر ندارم و پاسخگوی آن نیستم. اگر من به پرسشهای شما پاسخ دهم، اشتباه کردهام. ببینید طلبهجوانی از شهرستان راهی تهران میشود تا در یک درس اخلاق شرکت کند. این موضوع بهعنوان یک سنت حسنه در حوزههای علمیه ایران رواج داشته است. من یک طلبه شهرستانی انتخاب کردم که یک طلبه تنها را نشان دهم تا به نوعی مشکلات او بیشتر نمایان شود. اگر این طلبه در همان شهرستان خود بود که با این همه مشکلات روبهرو نبود.
در فیلم «زیر نور ماه» شما یک طلبه شهرستانی از یک خانواده کشاورز را به تصویر درآوردهاید. بهعبارتی این طلبه بهخوبی با فقر و نداری آشناست. اما فیلم بهگونهای پیش میرود انگار که این طلبه تا به حال فقیر ندیده است و برای نخستینبار با مردم فقیر در زیر پل آشنا میشود و در نهایت زندگیاش در مسیر جدیدی قرار میگیرد. آیا این موضوع نقض غرض نیست؟ طلبهای از خانوادهای محروم، اما بیتفاوت نسبت به محرومین؟مشکل من با جنابعالی در این مصاحبه برمیگردد به یک تفاوت ریشهای در نوع نگاه به قضایا. اینکه ما بیاییم با یک پیشداوری ذهنی، مطالبی را استخراج کنیم و به هم ارتباط دهیم، ذاتا اشکال دارد. ما اگر سراغ معرفت دینی برویم خیلی چیزها برای ما روشن میشود. در معرفت دینی تأکید شده است که بشر از حوادث و اتفاقات پیرامونش درس میگیرد. برخی اوقات حجابهای غفلت چشم انسان را میبندد. برای همین است که سفارش شده چند وقت یکبار به قبرستان برویم تا دیدن مرگ انسان را به هوش آورد. اینکه طلبه فیلم «زیر نور ماه» خود از یک خانواده تهیدست بوده، بازمیگردد به دوران کودکی و جوانی او. حال او به شهر آمده و مشغول تحصیل است که ناگهان یک جرقه او را به هوش میآورد. شاید هر انسانی بارها از کنار قضایا بیتفاوت بگذرد، اما یکبار خداوند مرحمت فرموده و او را نسبت به یک موضوع روشن کند. اینجاست که فهم شهودی ایجاد و منجر به یک دانش شده است. این طلبه به خواست پدرش به حوزه علمیه آمده بود و یک شک و تردیدی در پوشیدن لباس داشت، اما وقتی خود به درک واقعی نائل میشود، با کمال میل لباس میپوشد. یکی از کارکردهای سینما تحولی است که در شخصیتهای قصه بهوجود میآوریم. یعنی این آدم از خلال حوادث و رخدادها به یک «فهم تازه» و یک «نگاه تازه» میرسد.
آیا در فیلم «طلا و مس» وقتی آقا سید برخلاف ابتدای فیلم که نسبت به پخش موسیقی بسیار حساس بود، حاضر میشود پردهها را کشیده و برای آرام کردن کودکش «نانای» کند، به همان «فهم تازه» و «نگاه تازه» موردنظر شما رسیده است؟ آیا این کنار گذاشتن اصول نیست؟من فکر میکنم اینجور سئوال کردن بیشتر شبیه به گرفتن اقرار است تا گفتوگویی برای فهم و درک بهتر زوایای فیلم. حتما ترجیح میدهید پاسخ بنده یک آری یا نه باشد که باز براساس آن قضاوت خود را مطرح کنید؟
احساس میکنم که یک مقایسه کلانی میان طلبه فیلم «زیر نور ماه» و آقا سید فیلم «طلا و مس» با سایر روحانیون حوزه بهخصوص مدیریت حوزه صورت دادهاید، به این معنا که برخلاف طبع لطیف و عامل به اخلاق این طلبهها، مدیران حوزه انسانهای خشک و بیعاطفهای به تصویر درآمدهاند که به خود زحمت پرسیدن مشکلات طلاب را نمیدهند؟ البته این موضوع در فیلم «زیر نور ماه» نیز وجود دارد، یعنی مدیر مدرسه هیچگونه توجهی به خواستهها و باورهای طلبه جوان ندارد.من گمان میکنم اگر شما میخواستید یک فیلم بسازید، فیلم شما هزار و 500 دقيقه میشد. ما 90 دقیقه بیشتر زمان نداشتیم و باید در این زمان محدود فیلم را تولید میکردیم. مدیر یک مدرسه وظیفه مدیریت داشته و باید نظم و انضباط را در مدرسه ایجاد میکرد.
حتما دقت کنید که لحن آن مدیر لحن تلخ و سرزنشباری نیست، بلکه توصیه میکند؛ حتما به این نکته توجه کنید که آن چیزی که مراد شماست مثلا قصه یک مدیر مدرسه علمیه است و آن را هم میشود ساخت. مشکلات و گرفتاریهای مدیریتی، علمی، آموزشی، رتق و فتق امور طلاب؛ اتفاقا بهنظرم قصه جالبی هم میشود. اما این نکته که اشاره کردید، قصه ما نبود؛ قصه «طلا و مس» بود قصه سید رضا خادم نیشابوری با حادثهای که برای همسرش پیش میآمد و آن اخلاقی که آمده بود به شکل نظری یاد بگیرد توفیقی فراهم شد با یک ابتلا به شکل عملی این امتحان را از سر بگذراند