تهران امروز: ياكريمها روي ديوار خانه دكتر شريعتي ميان برگهاي تبدار چنارها پرپر ميزنند. گاهي ميآيند روي سقف «مسكوويچ» قديمي دكتر مينشينند و دمي بعد پر ميزنند در باريكه باغچه حياط و حالا روي لبههاي ديوار كوچه. شايد پرندهها مهمانهاي هميشگي اين ديوار بودهاند:«دو مرغ غريب، هر يك را غربتي،يكي غريب زمين و دگر غريب زمانه! روي ديوار خانهمان نشسته بودند و بال در بال هم سكوت كرده بودند، نه تكاني ميخوردند و نهسخني ميگفتند، گويي نشسته بودند و غروب را تماشا ميكردند. غروب را فكر ميكردند، نشسته بودند و در غلظت تاريكي و سنگيني ابهام مغرب خاموش به اذان مغرب گوش ميدادند.»
هر چقدر كلمه، چقدر واژه، مستتر است در هواي راهرو و اتاقي كه دكتر در آن چاي ميخورد، رقص جملههاي بيهمتا روي ميز تحرير. در چوبي اتاق با شيشههايي كه نور در آن منعكس ميشود، دستها سايبان چشمها، از توي مربع پنجرههاي اتاق سر ميرود در ذهن: «از لاي اين سردر نگاه كن! معبد! چه ميبيني؟... سماور است و كرسي و سفرهشام و لحاف و تشك و هيزم و دود و بوي روغن و پياز داغ و آجيل و سيبزميني و سيبهاي گلشايي و پيت نفت و ديوترم و كيسه صابون و كت و شلوار و چادر و كفش سرپايي و جارو و خاكانداز...»
كت و شلوار همراه با كراوات معروفش، عصاهايي كه متعلق به دكتر نبود و مال پدرش بود و بيننده را به اشتباه مياندازد. اينجا همه چيز شريعتي جفت و جور است احتمالا به همت همسرش. اما يك چيز در اين خانه انگار كم است: شايد هماني كه همسر او را وا ميدارد كه سر بزند و توضيح بدهد و تاكيد كند. جستن روح جاري شريعتي ميان اتاقهايي كه سالن شدهاند آسان نيست.
تنديس دكتر در ميانه حياط با صفا چندان مثل خودش نيست. شتكهاي آب، آبي كه روي درختچههاي باغچه ريخته شده، از سر و روي دكتر سرازير است. مبلهاي چرمي و تختخوابهاي استاد در سالن ورودي در چيدماني غريب رديف شدهاند: «هيچ خانواده ايراني دوست ندارد تختخوابش جلوي در باشد.»
شريعتي دو سال آخر زندگياش در اين خانه زيسته است و به همت خانواده دكتر در اين خانه موزه، بيشترين حجم وسايل شخصي در اختيار مسئولان قرار داده شده است اما با وجود كوشش مسئولان، اين خانه با وجود غني بودن تا موزه شدن فاصله دارد. دكتر در خانهاش گم است، از بروز زير پوستي افكارش در چيدمان خانه خبري نيست. خانه نه خانه است و نه موزه.
خيليها در خانه شريعتي ميآيند تا در فضاي فكرياش يكبار ديگر غوطهور شوند، در كوير تنهايياش و اما در ساختماني كه ديوار اتاقهايش برداشته شده، ديدن سماور، استكان و بشقاب مخصوص غذاخورياش از پشت در بسته شده براي ايجاد اين احساس كافي نيست.