عصر ایران؛ امید جهانشاهی- برخی مسئولان تصور میکنند رسانه چنان قدرت جادویی دارد که امیال و اذهان مخاطبان را در ید اختیار گیرد و طبق مراد آنان پیش برد. از این روست که اگر از وضعیت امید به آینده و میزان اعتماد سیاسی ناراضیاند آنرا به عملکرد بد رسانهها نسبت میدهند.
گویی ذهن و ضمیر و نظام باور آدمی اسیر سرپنجه پیامی است که رسانه نرم و با ترفند بر لوح سفید ذهن مینشاند و در دم اثر میکند.
البته که رسانهها قدرت دارند و میتوانند تاثیرگذار باشند اما نکته در این جاست که مخاطبان صرفاً تحت تأثیر رسانهها نیستند، بلکه آنها محصول زندگی اجتماعی هستند که تنها بخشی از آن را رسانههای رسمی میسازند. نیروهای اجتماعی بر شکلگیری ساختار ذهنی و مکانیسم قضاوت مخاطبان در مورد محتوا و نحوه خوانش و برداشت مخاطب تاثیر میگذارند.
پژوهشهایی نشان دادهاند عامل اصلی در تعین روابط بازتولید شده بین تولیدکنندگان و مصرف کنندگان رسانهها، فضای اجتماعی است؛ یعنی افکار، گرایش ها و رفتار مردم بیشتر تحت تاثیر فضای اجتماعی است تا جاذبههاي اقناعگر رسانهها.
فضای اجتماعی ساختاریافته از سوی طبقات اجتماعی است. فضای اجتماعی محمل و عرصه بازی طبقات و پاره طبقات است. آن چیزی که در روابط و تعاملات پاره طبقات نقش کلیدی دارد، امکان بازیگری و نقشآفرینی کنشگران و به عبارت دیگر میزان گسترش نهادهای مدنی در جامعه و به عبارت دیگر، میزان پویاییهای جامعه مدنی است.
نهادهای مدنی به نوعی بستر فرهنگی را میسازند که در آن نحوه مواجهه و خوانش مخاطب شکل میگیرد. منظور از فرهنگ در اینجا، فضایی است که جامعه را معنادار میکند؛ فضایی که نمادها را بازآفرینی میکند، یعنی معنیها و احساسها را جمعی میکند. به این معنا، ذائقه و سلیقه مخاطب، نحوه خوانش مخاطب از محتوا و الگوهای مصرف رسانهای مخاطبان بر اساس ساختار فرهنگی جامعه شکل میگیرد. فضای اجتماعی هم در این مهم به شدت دخیل و تاثیرگذار است.
در واقع، هم فرهنگ محصول کنش افراد است و هم کنش متقابل افراد در جامعه در بستر فرهنگ رخ میدهد و از این منظر، یکی از مهمترین چیزهایی که بر چگونگی فرهنگ تأثیرگذار است، میزان گسترش نهادهای مدنی است.
میزان پویایی نهادهای مدنی، نقش جدی در مصرف فرهنگی و رسانهای و تعیین ترجیحات و نظام ذائقهها بازی میکند. نهادهای مدنی (یعنی انجمنهای صنفی، رسانههای غیر دولتی، احزاب، و تشکلهای مردمی) با پویایی و تعاملشان، گفتگوی جمعی را شکل میدهند. جاری بودن این گفتگوی جمعی به این معنی است که برای سلیقهها و دیدگاههای مختلف، رسانههایی هست تا آنان صدای خود داشته باشند و با دیگران در آشتی باشند و با روایت رسمی در ستیز نیفتند.
به این معنا، هرچه جامعه مدنی فعالتر و پویاتر باشد امکان اعتراض مدنی، امکان درک متقابل جامعه و حکومت، امکان گفتگوی جمعی بر سر اختلافها، امکان درک دیدگاههای سیاسی مختلف وجود دارد. در چنین فضای اجتماعی، رسانههای رسمی هم میتوانند تنوع داخلی ایجاد کنند یعنی میتوانند جامعهای ناهمگن و فراوان را جذب کنند و محتواهای متنوع را مطابق با سلایق، علایق و افکار متفاوت ارائه نمایند. صدای هر دو جناح غالب و گرایشهای آنها وجود دارد، لذا هم کنترل ایدئولوژیک کمتر و هم مصرفگرایی فرهنگی بیشتر است.
اما هر چه پویایی نهادهای مدنی کمتر باشد، یعنی اگر رسانههای غیر دولتی کمشمار و در فشار باشند، انجمنهای صنفی فعال و پویا نباشند و انتخابات صنفی و تشکلها با دخالت سیاسی همراه باشد، و اگر احزاب تصنعی باشند و امکان بازیگری طبقه متوسط گرفته شود و از بازیگری در عرصه اجتماعی فرهنگی سرخورده شود، در این صورت احتمالاً جامعه به تدریج به سمت نوعی تودهواری حرکت میکند که یکی از تبعات آن رادیکال شدن کنش سیاسی اجتماعی است.
به نظر میرسد فقدان نهادهای مدنی یعنی نهادهای رابط میان جامعه و حکومت باعث افزایش بی اعتمادی به نهادهای حکومتی از جمله رسانههای حکومتی میشود و به نوعی به تقسیم فضای سیاسی- فرهنگی جامعه بین دوگانهای رو در رو و متخاصم دامن میزند به نام «ما» و «آنها» که در آن مردم به عنوان کلیتی به نام «ما» در قالب یک توده عمل میکنند و به عنوان سوژه عام سیاسی برساخته میشود، چون نهادهای مدنیای که باید سازماندهی اجتماعی کنند، در این وضعیت احتمالی درست نمیتوانند عمل کنند و در مقابل، «آنها» وجود دارد یعنی نقطه مقابل مردم؛ یعنی کسانی که حکومت میکنند. چنین وضعیتی محصول طبیعی ضدیت با فعالیتهای واقعی و پویای نهادهای مدنی است که امکان صدا دادن به گروههای مختلف اجتماعی را نمیدهند. لذا فضایی آکنده از سوء تفاهم نسبت به حکومت بوجود میآید و زمینه مساعدی برای جولان گروههای افراطی، ساختارشکن، تجزیه طلب فراهم میآید.
در چنین شرایطی میتوان گفت بخش قابل توجهی از جامعه که به دلیل تحریمهای ظالمانه و فشارهای اقتصادی ناشی از آن، زیر فشار اقتصادی هستند و یا به هر دلیل (یا از جهت سیاسی یا از جهت کارامدی اقتصادی و یا فرهنگی) معترض هستند، به «سبکهای زندگی مقاومت» رو میآورند که نمادی از مغایرت با ارزشهای حکومت است. این گروهها معمولاً مصرف رسانهای و فرهنگی خارج از رسانههای حکومتی دارند. این وضعیتی است که در آن طبقه متوسط که ترجیحات نوسازی دارد، از بازیگری در عرصه فرهنگی سیاسی ناامید و دلشکسته است، مصرف فرهنگی و رسانهای متفاوتی در پیش میگیرد. در این شرایط، مخاطب رسانههای حکومتی کاهش مییابد و محتواهای ارزشی و سیاسی که برای حلقه طرفداران و وفاداران تولید میشوند و کارکرد تقویت همبستگی طرفداران را دارند، کمتر مورد توجه بخشهای بزرگتر مخاطب قرار میگیرند.
در چنین وضعیتی رسانههای حکومتی معمولاً دو استراتژی را در دستور کار میگیرند؛ یکی آنکه سعی میکنند به تعبیر گرامشی مداخله هژمونیک کنند؛ یعنی میکوشند هویتی دینی- انقلابی را آنچنان پررنگ تبلیغ کنند به این امید که بقیه هویتها در آن هضم شوند یا از آن تاثیر جدی پذیرند؛ اما به نظر میرسد به دو دلیل موفق نمیشوند، یکی بستر نارضایتی از میزان کارامدی و به طور مشخص مسائل اقتصادی که بر عاطفه و دیدگاه مردم نسبت به ارزشهای ایدئولوژیک تاثیر منفی میگذارد و یکی گسترش رسانههای اجتماعی که ضریب نفوذ رسانههای حکومتی را تحت تاثیر قرار داده است.
آنچه تجربه سایر کشورها نشان میدهد آن است که کمک به جامعه مدنی پویایی و توانمندسازی رسانههای غیر دولتی و حکومتی، احزاب، نهادهای صنفی و تشکلهای غیر دولتی یکی از مهمترین پیش شرطهای لازم برای امکان تاثیرگذاری قابل قبول رسانهها هستند.
پویایی نهادهای مدنی به اصطلاح «نگاه به درون» را تقویت میکند. نگاه به درون یعنی اینکه مجموعه رسانههای داخلی هم بیشتر مورد توجه هستند و هم تاثیرگذاری بهتری دارند.
تاریخ اخیر در همین جمهوری اسلامی به روشنی شاهد است که هرگاه جامعه مدنی مورد توجه قرار گرفت، نگاه به درون قویتر شد و هر گاه فضای متفاوتی ایجاد شد مهاجرت هم شدت گرفت و از رسانهها برای امیدآفرینی کاری برنیامد.
---------------------------------
*تیتر ازماست. نویسنده شخصیتی آکادمیک است و طبعا عنوانی پژوهشگرانه برای نوشته خود برگزیده بود که ما در روتیتر آوردهایم.