صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۹۵۱۵۷۲
تاریخ انتشار: ۰۱:۰۰ - ۲۵ اسفند ۱۴۰۲ - 15 March 2024

چرا سقراط می‌خواست «خودش» را بشناسد؟

حقیقت برای سقراط به معنی نگریستن در درون خویشتن و به یاد آوردن آن دانش‌هایی است که همیشه با روح ابدی و غیر مادی ما همراه بوده‌اند.

سقراط به رغم اصرارش بر اینکه «همۀ چیزی که می‌دانم این است که هیچ نمی‌دانم»، تأثیر عمیقی بر مسیر فلسفه غرب گذاشت. این ادعا اگر به تنهایی در نظر گرفته شود می‌تواند بد تعبیر شود، به این معنا که تصور شود منظور سقراط این بوده که چیزی برای دانستن وجود ندارد. 

به گزارش فرادید، این در حالی است که وجود حقیقت ابدی برای فلسفه سقراط و به طور کلی فلسفه یونان باستان اساسی است؛ حقیقتی که سقراط به ویژه آن را در درون «خود» جستجو می‌کرد.

خوب زیستن

هدف اصلی سقراط در طول حیاتش این بود که بفهمد «انسان خوب بودن» به چه معناست. فرهنگ آتن قرن پنجم به غایت اجتماعی بود، حضور اشراف و جشنواره‌ها به همان اندازه که شخصیت آتن باستان را شکل داد، مسئول پرورش سطحی‌نگری و زیاده‌روی نیز بود. با وجود این، سقراط عاشق آتن و آتنی‌ها بود و مرتباً با همشهریان خود گفتگو می‌کرد و حضور اصیل و در عین حال «ضدفرهنگی‌اش» را حفظ می‌کرد. 

برای سقراط (بر خلاف فرهنگ آتنی) خوب زیستن به معنای رفتار خوب و عادلانه بود، نه صرفاً لذت‌جویی. او معتقد بود تنها راه مطمئن درست عمل کردن این است که بدانیم خوبی یا عدالت چیست. او که در جستجوی صداقت بود، به دوستان و هموطنان آتنی روی آورد و از آن‌ها پرسید که چه پاسخی برای چنین پرسش‌های مبهمی دارند و چه استدلالی پشت پاسخ‌هایشان است.

هیچ کس، حتی سقراط، پاسخ‌های قاطعی نداشت. با این حال، سقراط هرگز کسی نبود که مسائل غیرقطعی را بپذیرد و از جستجو دست بکشد. مقصود مکالمات او دست‌یابی به پاسخ‌های عمیق و مشکل‌گشا بود و در حالی که گفت‌وگوهای افلاطون نشان می‌دهد این پاسخ‌ها تا چه حد مبهم بودند، اما گواه برخی از عقاید قوی سقراط نیز بودند که به آن‌ها تقریباً اطمینان داشت. 

مرگ پیش از بی‌آبرویی

مرگ سقراط اثر ژاک لوئی دیوید

سقراط هرگز در انجام کاری که درست می‌پنداشت، سازش نکرد، حتی اگر زندگی‌اش به آن وابسته بود. سقراط در طول محاکمه‌اش، علیه اتهامات بی‌تقوایی و فاسد کردن جوانان مخالفت می‌کرد و دلیل می‌آورد، در حالی که اظهار پشیمانی و درخواست بخشش ممکن بود او را از مجازات اعدام نجات بخشد.

آنطور که در رسالۀ کریتون افلاطون شرح داده می‌شود، یکی از دوستان سقراط به نام کریتون، مخفیانه وارد سلول زندان او قبل از اعدام می‌شود و نقشه‌ای برای کمک به سقراط برای فرار او از آتن و جلوگیری از مرگ ناعادلانه‌اش دارد. سقراط از پذیرش این پیشنهاد امتناع می‌ورزد مگر اینکه هر دو به توافق برسند که فرار کردن، راه‌حل مناسب و خوبی خواهد بود. 

کریتو اثر ژاک لوئی دیوید 

آن‌ها حین گفتگو، هر دو در مورد اهمیت رفتار خوب و عادلانه توافق داشتند. سقراط گفتگو را با طرح این پرسش پیش برد که آیا نظرات همه مهم است یا فقط نظرات کسانی که خوب و عادل هستند (یا دست کم چنین عمل می‌کنند). کریتون در جواب گفت نظرات توده‌ها، یعنی هیئت منصفه، مسئول حکم اعدام او هستند. حتی اگر دیگران عاقل نباشند، باید به نظرات آن‌ها توجه کرد، دست‌کم برای حفظ جان خود. اما سقراط اصرار ورزید و ادعا کرد ارزش زندگی خوب بیش از تمام احتمالات است. 

نمایی از دلفی با گروهی از افراد اثر کلود گله و کلود لورن

سقراط باید سرنوشتش را بپذیرد، زیرا اجتناب از آن به معنای از بین بردن هدفش برای زندگی خوب است. او استدلال می‌کند که تمام عمرش را در آتن زیسته و از سوی دولت حمایت شده و پرورش یافته تا به آنچه که هست تبدیل شود و این همیشه به معنای پذیرش تمام قوانین آتن است.

اگر او ناراضی بود، می‌توانست قانوناً زندان را ترک کند یا سعی کند قوانین ناعادلانه را تغییر دهد. حالا که برای هر دو خیلی دیر شده، فرارش فقط نشان می‌دهد شخصیت خوب و اعمالش هرگز مهمتر از منافع شخصی او نبودند.

گذشته از این، سقراط نمی‌توانست زندگی‌اش را در هیچ شهر دیگری از سر بگیرد، زیرا مردم آنجا باخبر می‌شدند او از آزار و شکنجه آتن گریخته و این خود به تنهایی هر چیزی را که او در مورد فضیلت و عدالت برای گفتن داشت، غیرصادقانه جلوه میداد. 

جاودانگی روح

تکریم جمجمه‌ها اثر میشل فرانسوا داندره باردون

با در نظر گرفتن رسالۀ «کریتون» به تنهایی، سقراط برای وفادار ماندن به ارزش‌های خود به انگیزه دیگری نیاز داشت. اگر او به خاطر عقاید دیگران نسبت به خود به دنبال زندگی خوب بود، احتمالاً از ابتدا به اعدام محکوم نمی‌شد. انگیزه او از درون سرچشمه می‌گرفت و اهمیت یک زندگی خوب منوط به چیزی بیش از حیات زمینی است. لحظات پایانی حیات سقراط در فایدون روایت شده، جایی که او مرگ را جدایی جسم و روح توصیف می‌کند. 

برای سقراط، فیلسوف بودن به این معناست که جذب خرد، ایده‌ها و حقیقت شد. مرگ به روح این فرصت را می‌دهد که از امیال بدن و ناکارآمدی افکار رهایی یابد، به این معنا که سرانجام می‌تواند معرفت و حقایق ابدی را درک کرد، کاری که سقراط چون همه فیلسوفان واقعی عمرش را صرف جستجوی آن کرد. مفهوم روح جاودانه در بسیاری از دیالوگ‌های افلاطونی مطرح شده است.

فضیلت و دانش به عنوان هدف روح

رسالۀ مِنون بر ماهیت یادگیری و خود دانش تمرکز می‌کند تا روحی جاودانه را نشان دهد. نتیجه‌گیری نهایی سقراط این است که هر فردی، باید فضیلت خود را در درون خودش بشناسد.

سقراط و منون هر دو معتقدند که فضیلت شباهت زیادی به سایر زمینه‌های تحقیق ندارد، چون نمی‌توان آن را آموزش داد. با این حال، حتی دانشی را که می‌توان آموزش داد، هرگز نمی‌توان بر دانش‌آموز یا شاگرد تحمیل کرد، بلکه باید آن را از درون آن‌ها بیرون کشید.

این همان احساس عالمگیر یک مفهوم یا درس است که در نهایت قابل‌فهم می‌شود و حاکی از وجود یک روح جاودانه و یک دانش عینی است که روح به آن دسترسی دارد. کلمه یونانی آن «Anamnesis» است، یعنی این ایده که تمام یادگیری در واقع «یادآوری» است.

بنابراین شاید بشود گفت حقیقت برای سقراط به معنی نگریستن در درون خویشتن و به یاد آوردن آن دانش‌هایی است که همیشه با روح ابدی و غیر مادی ما همراه بوده‌اند.

ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200