عصر ایران؛ حسن ظهوری _ ناامید است با اینحال از ما خواست دنبالش برویم. آنچه میخواست به ما نشان بدهد اتفاق هولناکیاست که احتمالا رهایی از آن غیرممکن به نظر میرسد. کمی بیش از 30 سال قبل پدران او و اهالی روستایی که حالا در آن زندگی میکند، جای دیگری زندگی میکردند.
گزارش را اینجا ببینید
آن زمان وقتی طوفانهای بزرگ آغاز شد با وحشت، روستایی که بیابان و صحرا در حال بلعیدنش بودند را ترک کردند. ریگهای بیابان که به راه افتادند، هیچ نیرویی نتوانست مانع حرکتشان شود. نه تنها روستا بلعیده شد که نخلستانهای بزرگ هم زیر ریگها و ماسهها مدفون شدند. هرجا که نخلی افتاد، بیابان آن را در خود فرو کشید و هر نخلی که ایستاد، یا سر از تنش قطع شد و یا جانش را بیابان گرفت. حالا از آن زندگی آنچه مانده گورستانی سوت و کور است که حتی دیگر ردپایی از انسان هم در آن دیده نمیشود.
وقتی به اینجا آمدند، خیلی از جایی که بیابان بیدار شده بود، فاصله گرفته بودند. اما حالا گامهای آهسته اما پیوسته بیابان به آنها رسیده و چند خانه را در روستا بلعیدهاست. او نفر بعدی این روستاست که خانهاش را از دست خواهد داد. تا به حال چندبار دو برابر ماسههایی که در کنار خانهاش جمع شده بودند با تراکتور برداشته شدند اما فایدهای ندارد؛ بالاخره باید تسلیم شود و خودش هم این را خوب میداند.
ما در جنوب کرمان بودیم. در جایی که به ریگان شهرت دارد. بخش بزرگی از این منطقه را بیابانها و ریگزارها فرا گرفته اما هیچ وقت تا اینحد مهاجم و ویرانگر نبودند. گواه این ادعا نخلستانهای بزرگ است که درختانشان بزرگ شدهاند و مثل هر سال بار خرما هم میدهند. اما این نخلستانها به آخر راه رسیدهاند. خشکسالیهای مکرر و بهرهکشی از آبهای زیرزمینی و بیکفایتی مسئولان در مدیریت آب باعث شده بیابان در جای جای جنوب کرمان به حرکت در آید و هر آبادی و سرسبزی را ببلعد.
بیش از ۳۰۰ هزار هکتار از یک میلیون و ۲۶۰ هزار هکتار بیابانی که در جنوب کرمان وجود دارد، کانون تندبادهاییست که بیابان را به حرکت درآورده. یکی از اصلی ترین علت آن خشکی تالاب جازموریان است. اتفاقی که نقش انسانی در آن بسیار پررنگ بوده و نمادی از بیکفایتی مدیران در مدیریت آب است. جازموریان بزرگترین دریاچه آب شیرین ایران بود که نیمی از آن در استان سیستان و بلوچستان و نیم دیگر در استان کرمان واقع شده و ندادن حقآبه تالاب و کشیدن آبهای زیر زمینی باعث خشکی کامل آن شد.
اگر به نظر میرسد زمانه زیستن و ادامه حیات در این نقطه از ایران به آخر خط نزدیک شده، برای برخی نخلستانها به آخر خط رسیدهاست. صاحب باغ میداند سرنوشت شومی در انتظار نخلستانش است. او پیش از این شاهد مدفون شدن نخلستانهای دیگری بودهاست. درست شنیدید؛ این ریگهای صحرا و بیابان که به حرکت درآمدهاند نه درختها که نخلستانها را بلعیدهاند. بگذارید اتفاقی را در این فیلم به شما نشان بدهم که وحشتناکترین تصویر از هجوم بیابان است. ریگزاری که میبینید فقط یک بیابان معمولی نیست؛ ما حدود ۵ یا ۶ متر بالاتر از سطح زمین ایستادهایم. شاخ و برگهایی که میبینید نوک درختانی هستند که مدفون شدهاند. ما درست روی باغی از نخلها ایستادهایم که به طور کامل توسط بیابان بلعیده شدهاست.
حالا این بیابان رو در رو نخلستانی ایستاده که به زودی محو خواهد شد. نخلستانی که به هزار امید هنوز خرما میدهد اما شانس زیادی ندارد. حتی شاید دلخوش کردن به این مالشپاشیها و حتی کاشت پوشش گیاهی هم بیفایده باشد. اگرچه این مالشپاشیها میتوانند مانع از حرکت بیابان شوند اما انجامشان حیات و حشی که در تپههای شنی زندگی میکنند را از بین میبرد. بهترین راه برای مقابله با هجوم بیابان کاشت پوشش گیاهی است که آنهم اگر بودجه باشد انجام میدهند و وقتی بودجه قطع شد، نیمه کاره رها میکنند.
میدانند به زودی باید روستا را ترک کنند. طوفانها هر روز شدیدتر میشوند، چرا که بخش زیادی از سفرههای آب زیرزمینی از بین رفته و هیچ چیز مانع هجوم بیابان نمیشود. آنها هر روز شاهد دیدن چنین لحظاتی هستند. هربار که بادها فروکش میکند، بخشی از زندگی آنها زیر ریگها مدفون میشود. بچههای روستا هنوز نمیدانند چه اتفاقی دارد میافتد. شاید همان رفتاری را میکنند که وقتی پدران و مادرانشان همسنشان بودند، در این روستا انجام میدادند. آنها یکبار لحظه به لحظه دفن شدن در بیابان را تجربه کرده بودند و حالا نوبت بچههایشان است که این تجربه را پشت سر بگذارند. تجربهای که با این بیکفایتی در مدیریت آب، به زودی شاهد آن در نقاط دیگر ایران هم خواهیم بود.