پشت پرده دستبرد ۲۰ میلیارد تومانی به یک طلافروشی در شرق پایتخت، طلافروشی ورشکسته بود که با همدستی همسر سابقش نقشه این سرقت را کشید. آنها پس از سرقت قصد فرار از کشور را داشتند که دستگیر شدند.
ساعت ۱۰ صبح روز هشتم آبان ماه صاحب یک مغازه طلافروشی در شرق پایتخت، به محل کارش رفت و با صحنه عجیبی مواجه شد؛ هرچه سکه، طلا و جواهر در گاوصندوق وجود داشت به سرقت رفته بود. سارقان حتی ترازوی طلافروشی و دوربینهای مداربسته را هم به سرقت برده بودند.
خیانت یک آشنا
مرد طلافروش دقایقی در شوک بود و هنوز نمیدانست که این سرقت چطور رقم خورده است. او ماجرا را به پلیس اطلاع داد و دقایقی بعد ماموران در محل حادثه حاضر شدند و تحقیقات آغاز شد.
از آنجا که دوربین های مداربسته مغازه به سرقت رفته بود، ماموران به سراغ دوربینهایی که در اطراف مغازه طلافروشی وجود داشت رفتند و در بازبینی دوربینها، سارق شناسایی شد.
او مرد میانسالی به نام محمد بود که چند وقتی میشد در مغازه شاکی کار می کرد. او دوست قدیمی مرد طلافروش بود که حالا تحقیقات نشان میداد به اعتماد او خیانت کرده و دست به سرقت از مغازه دوستش زده است.
طبق اطلاعات به دست آمده این مرد میانسال ساعت حدود ۷ صبح روز حادثه با دو ساک ورزشی وارد مغازه طلافروشی شده بود. وی چون در آنجا کار می کرد کلید مغازه را داشت و به راحتی وارد آنجا شده و تا قبل از آمدن صاحب طلافروشی، همه طلاها و جواهرات را داخل ساکهای همراهش ریخته و آنجا را ترک کرده بود.
به گفته صاحب طلافروشی، ارزش طلاهای مسروقه بالغ بر ۲۰ میلیارد تومان بود.
پایان فرار
با شناسایی هویت سارق، تحقیقات زیر نظر سرهنگ رضا حاتمی، رئیس پایگاه یازدهم پلیس آگاهی تهران شروع شد تا اینکه این فرد دهم آذر ماه و بعد از گذشت یک ماه در خانه یکی از آشنایانش در شرق پایتخت دستگیر شد. با اعترافات وی مشخص شد که بیش از ۸ نفر دیگر در این سرقت با او همکاری داشته اند که همه آنها یکی پس از دیگری دستگیر شدند.
سردار علی ولیپورگودرزی، رییس پلیس آگاهی پایتخت با اعلام این خبر به همشهری گفت: در بازرسی مخفیگاه متهم، طلاهای مسروقه که سارق آن را به شمش تبدیل کرده بود به همراه مقادیری دلار و پول کشف شد و تحقیقات تکمیلی از متهمان دستگیر شده ادامه دارد.
طمع پولدار شدن
متهم اصلی این پرونده مردی ۵۰ ساله است. او خودش سالها قبل مغازه طلافروشی داشته اما ورشکست شده و از آن پس زندگیش دگرگون شده بود. وی میگوید به طمع پولدار شدن و زندگی رویایی در خارج از کشور چنین نقشهای را کشیده اما هرگز فکر نمی کرد که لو برود. گفت و گو با وی را می خوانید.
انگیزه ات از سرقت چه بود؟
برگشت به گذشتهای که از دستش دادم. آن روزها خیلی پولدار بودم و بدون حسرت زندگی می کردم. هرچه می خواستم فراهم بود اما زندگیم دستخوش تغییراتی شده و از این رو به آن رو شد.
مگر چه اتفاقی افتاد؟
ورشکست شدم. راستش بدهی بالا آوردم و چک هایم وصول نشد. من ماندم و بدهی های کلان. حتی مدتی به زندان افتادم و همه چیزم از دست رفت. حتی همسرم درخواست طلاق داد و با یک بچه مرا ترک کرد.
چطور نقشه سرقت از طلافروشی دوستت را کشیدی؟
بعد از آزادی از زندان، هر ازگاهی به دیدن دوستانم می رفتم. دوستانم در صنف طلافروشی منظورم است. تا اینکه یکی از آنها (شاکی پرونده) به من پیشنهاد داد تا به مغازه او بروم و به صورت درصدی با او کار کنم. من هم پذیرفتم. می دانم که او در حق من لطف کرد و من نمک خوردم و نمکدان شکستم اما ناچار شدم. میخواستم کاری انجام بدهم تا دوباره به روزهایی برگردم که در اوج بودم.
از کی نقشه سرقت کشیدی؟
از حدود یک یا دو ماه قبل.
نقشه را به تنهایی کشیدی؟
نه با همدستی همسر سابقم. راستش حدود ۶ سال قبل از هم جدا شدیم و من هر ازگاهی به دیدن دخترم که پیش همسرم بود می رفتم. یک شب که به خانه همسرم رفته بودم، سفره دلم را برایش باز کردم. گفتم شرایطم خوب نیست اما می توانم مغازه دوستم را که در آنجا کار می کنم خالی کنم. او هم از پیشنهاد من بدش نیامد و تشویقم کرد تا نقشه را عملی کنم. او وعده داد که کمکم می کند. به جز همسرم، چند نفر از آشنایانم نیز به من کمک کردند.
از جزییات نقشه ای که کشیدی بگو؟
آن روز با دو ساک ورزشی رفتم به مغازه دوستم؛ رفتم. قبل از آنکه دوستم برسد مغازه را خالی کردم و بعد رفتم سمت محمود آباد مازندران. ویلایی اجاره کردم و میخواستم زمین بخرم اما طرف معامله وقتی دید می خواهم طلا به جای پول بدهم به من مشکوک شد. ناچار شدم برگردم تهران. از سوی دیگر می دانستم ممنوع الخروج هستم و نمی توانم قانونی از کشور خارج شوم. به دنبال فرد مطمئنی بودم تا کارم را جور کند و من به همراه خانواده ام بتوانیم از ایران خارج شدیم که دستگیر شدم.
با طلاهای سرقتی چه کردی؟
معادل نیم کیلو طلا، دلار خریدم. مابقی طلا ها را هم تبدیل به شمش کردم. شمش ها را به صورت حرفه ای و ماهرانه و با همدستی همسر سابقم، داخل قرنیز، دیوار و مبلمان جاسازی کردیم و به دنبال فرصتی بودیم تا قاچاقی از کشور خارج شویم و شمش ها را با خودم ببریم اما فرصت نشد.