عصر ایران؛ امیر حسن خدیر- تیم هوادار دیروز و در ورزشگاه آزادی و در حضور هواداران پرشور استقلال در حالی به استقلال باخت که با دو گل جلو بود و بازی دو بر صفر برنده را با باخت سه به دو معاوضه کرد و بازنده از زمین خارج شد.
فوتبال است و توپ گرد و هزار اتفاق و یک روز میبری و روز دیگر نه. قصه اما این نیست. درباره محمود فکری است؛ مربی امروز هوادار که سالها بازیکن و کاپیتان استقلال بوده و دست بر قضا به اعتبار این سابقه و نه دانش کافی یا کاریزمای ویژه مربیگری روی نیمکت استقلال نشست و موفقیتی به دست نیاورد و کنار گذاشته شد و از آن پس عشق به استقلال و هواداران را به نفرت و دستکم ابراز گله وشکایت بدل کرده است.
این در حالی است که در آغاز بازی دیروز هواداران، بازیکنان سابق و مشخصا او را تشویق کردند ولی در پایان بازی گفت: نیازی به این تشویقها ندارم. طرفه این که نام تیم فعلی او «هوادار» است و چون صحبت از هوادار شد این یادآوری هم جا دارد که اتفاقا بخت با او یار بوده که در روزگار غیبت تماشاگران (به خاطر اوجگیری کرونا) سرمربی شد و اعتراضها را از نزدیک و روی سکو نشنید و گرنه شاید زودتر رفتنی میشد.
در یادداشت ۱۵ اسفند ۱۳۹۹ و پس از برکناری او و سپردن تیم به فرهاد مجیدی هم به موضوع هواداران اشاره کردم و نوشتم:
«مشکل محمود فکری نتایج او نبود تا برخی مقایسه کنند یا بگویند باید فرصت مییافت. او لذت تماشا و پیگیری فوتبال را البته ناخواسته و به سبب تجربۀ کم و آموزش ناکافی از هواداران گرفته بود تا جایی که برخی بردن با او را هم دوست نداشتند. فوتبال با روح و جان بازیکن و هوادار سر و کار دارد و امری مکانیکی نیست. مهمترین غفلت و خطای محمود فکری همین بود وگرنه برد و باخت همیشه هست».
چه کسی گفته پاداش بازیکنان وفاداری که سالهای جوانی برای تیم محبوب خود توپ زدهاند این است که در میانسالی بر نیمکت آن بنشینند؟ یا هواداران باید با همه مانند علی پروین و ناصر حجازی برخورد کنند؟ غافل از آن که مربیگری هم به دانش و هوش بالا نیاز دارد و هم به «آن»ی که قلیلی دارند و کثیری نه. منتها جناب فکری گمان میکرد همان سابقه کفایت میکند حال آن که چنین نیست.
او قبل از بازی با استقلال - تیمی که سالها در آن بازی کرده و بازوبند کاپیتانی آن را بسته و تا بر نیمکت مربیگری آن ننشسته بود محبوبیت هم داشت- در کنفرانس خبری گفت: «اگر شما عاشق کسی باشید و برای کسی با تمام وجود کار کنید، اگر صادق باشید و سرت را برایش بگذارید و اگر دوستش داشته باشید قضیه برعکس میشود. به همین خاطر بعد از این که من در استقلال مربیگری کردم یاد گرفتم دیگر آن محمود فکری نباشم. به خاطر کسی جریمه نشوم. به خاطر کسی گذشت نکنم و جوانیام را ندهم تا بعد حسرت بخورم.»
اتفاقا به نظر میرسد قضیه برعکس نشده بلکه او ماجرا را به عکس متوجه شده. چون داستان ساده است. هواداران استقلال او را به عنوان بازیکن و کاپیتان دوست داشتند اما هرگز در قد و قواره مربیگری نمیدانستند و بر جبین او در این جایگاه نور موفقیت نمیدیدند و در عمل هم نتوانست. پس نپسندیدند و خود نیز نتوانست قانع کند و از نیمکت کنار گذاشته شد.
جان کلام محمود فکری اما این است که به اعتبار قریب ۱۴ سال بازی در دو مقطع برای استقلال مربیگری حق و حتی طلب او بوده و جای کسی را نگرفته و وقتی روی نیمکت نشسته با هر نتیجه باید تحمل و حمایت میشده چون در زمین با عشق بازی میکرده اما اتفاقا همان عشق به هواداران باید او را متوجه این واقعیت میکرد که دانش و کاریزمای کافی را برای مربیگری ندارد و نه تنها در آن چند بازی که مربی استقلال بود که دیروز هم نشان داد، ندارد یا هنوز هم ندارد هر چند کاریزمای مربیگری به دست آوردنی نیست. یا داری یا نه!
این تصور که هر بازیکنی میتواند مانند زین الدین زیدان در مربیگری هم موفق شود خطاست و گویا آقای فکری هم دچار این خطا شده حال آن که در زمین هم زیدان نبوده تا روی نیمکت باشد!
آشکار است که محمود فکری از اخراج خود از استقلال کینه دارد یا دست کم دلچرکین است حال آن که واقعیت جز این است و نه ربطی به بخت و اقبال دارد نه روابط ناسالم. این قبا بر تن او گشاد بود و شرکت در کلاس فیفای امیر حسین پیروانی و سالهای طولانی بازی باشگاهی و اندک بازیهای ملی برای موفقیت و کسب محبوبیت روی نیمکت و به عنوان سرمربی کافی نیست و به لحاظ فنی هم کاستی دارد.
باخت تیمی که ابتدا دو بر صفر برنده بوده طبعا به حساب مربی گذاشته میشود و جدای این در بازی دیروز دیدیم بعد از آن که کلانتری مصدوم شد داریوش شجاعیان را وارد بازی و بعد او را تعویض کرد! صرف آوردن تیمی از لیگ یک به لیگ برتر کارنامه یک مربی را پربار نمیکند و قصه در لیگ برتر متفاوت است و در پرسپولیس و استقلال حکایت کاملا دیگر است.
انتظار هواداران برای موفقیت تیم محبوب خود از سرمربی چه خارجی باشد چه بازیکن پرسابقه سابق ربطی به علاقه آنان به بازیکنان پیشین ندارد و کاملا طبیعی است و جدای دانش فنی کاریزما هم هست.
جناب فکری فکر میکرد سابقه بازی در استقلال نقص دانش فنی و قدرت مدیریت و فقدان کاریزما را جبران میکند حال آن که چنین نیست ضمن این که نسل هم تغییر کرده است و وقت میگذارند و هزینه میکنند تا بازی باکیفیت و برد تیم خود را ببینند نه آن که با محمود فکری نرد عشق ببازند.
اتفاقا هواداران ناسپاس نیستند. بلکه اوست که ناسپاسی میکند. چون همین مربیگری هوادار را هم از بازیکنی استقلال دارد. بازی در تیمهای بزرگ رویای میلیونها کودک و نوجوان است و وقتی در جوانی به آن دست مییابند باید قدرشناسی کنند نه آن که در ازای آن جز دستمزدهای کلان و تشویقهای بیامان، طلبکار مربیگری پس از بازنشستگی هم باشند!
بهترین مثال فرانک لمپارد بازیکن چلسی است که مثل محمود فکری ۱۴ سال برای این تیم بازی کرد و البته تعداد بازیهای ملی او به مراتب بیشتر بود. او مثل فکری مربی چلسی هم شد و باز مانند او موفقیت کسب نکرد. اما وقتی کنار گذاشته شد هرگز نگفت یاد گرفتم دیگر فرانک لمپارد نباشم. بلکه گفت: هر چه دارم از چلسی است. من لیاقت مربیگری تیم محبوبم را نداشتم و با عشق چلسی و هواداران عاشقانهتر زندگی میکنم.
کوتاه این که: آقای فکری! شاکر باش نه شاکی.
آقا محمود موفق و پیروز باشید.
وگرنه کجای دنیا 40 میلیارد به بازیکنی می دهند که بلد نیست لگد به توپ بزند اما همان پول را ندارند تا چمن مهمترین استادیوم کشور را درست کنند.
کجای دنیا مربی سیصد هزار دلاری را یک میلیون می خرند و با او گاوبندی میکنند تا با شکایت از فیفا سه میلیون کاسب شود (و البته با دلال و مدیر ایرانی تقسیم کند).
دلم به حال آن کودکان و نوجوانانی می سوزد که به عشق این مفاسد ، به همدیگر فحش می دهند .
قرمز و آبی دو رو دارد ، روی اول فحش هواداران به یکدیگر و روی دومش میلیارد میلیاردی است که می خورند و می برند و به ریش مردم می خندند