صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۸۹۹۳۸۸
تاریخ انتشار: ۰۰:۱۱ - ۰۱ مرداد ۱۴۰۲ - 23 July 2023
به بهانه اولین بازی و گل در فوتبال آمریکا اما نه دربارۀ آن

مسی از جنس پله است نه مارادونا

هر چند بهانۀ این یادداشت، گل مسی در اولین بازی‌ برای اینترمیامی است اما دربارۀ آن نیست بلکه حاوی مقایسۀ سیاسی مسی با مارادونا است.

   عصر ایران؛ جمشید گیل - گل‌زنی لیونل مسی در اولین بازی‌اش برای اینترمیامی در فوتبال آمریکا، شروعی درخشان و امیدوارکننده بود. به‌ویژه اینکه گل مسی، یکی از گل‌های زیبای او در چند سال اخیر بود.

  مسی در دقیقۀ 94 دروازۀ حریف را با یک ضربۀ ایستگاهی باز کرد. شاید اگر مسی در دقیقۀ 70 گل زده بود، ورزشگاه از شادی منفجر نمی‌شد. اما گل پیروزی در دقیقۀ 94، طعم دیگری دارد. چهرۀ شاد دیوید بکام هم پس از گل زیبای مسی دیدنی بود.

با این حال این یادداشت دربارۀ گل مسی یا اولین بازی‌اش برای اینترمیامی نیست بلکه حاوی مقایسۀ سیاسی مسی و مارادونا است. مسی تفاوت‌های زیادی با مارادونا دارد ولی به لحاظ سیاسی هم متفاوت از مارادونا است.

مارادونا متولد 1960 بود. وقتی که او در سنین ده تا بیست سالگی بود، مارکسیسم و ضدیت با آمریکا به مثابه "امپریالیسم" بر فضای سیاسی جهان غلبه داشت. بنابراین عجیب نبود که دیه‌گوی جوان هم تحت تاثیر این مقولات قرار گیرد.

 او قطعا چیز زیادی از سوسیالیسم و کمونیسم و مارکسیسم نمی‌دانست، ولی می‌دانست که ژست‌‌های ضد آمریکایی و ضد سرمایه‌داری، نشانۀ انقلابی‌گری و ترقی‌خواهی است. بنابراین در حالی که خودش تا خرخره غرق در سرمایه‌داری بود، جوری حرف می‌زد که گویی یک کمونیست انقلابی و هیچ جا تسلیم منطق سرمایه‌داری نشده است.  

ضدیت مارادونا با آمریکا، البته تبیین روانشناختی هم دارد. مارادونا اقتدارستیز بود. او نه آمریکا را خوش داشت نه فیفا را. نه از رئال مادرید و یوونتوس خوشش می‌آمد نه از پله و بکن‌بائر و پلاتینی. در یک کلام، "با قدرت" نبود و "بر قدرت" بود.

  اما مسی آمریکاستیز نیست. ضد اقتدار و "بر قدرت" هم نیست. اصلا سیاسی نیست. رفتارش صادقانه‌تر از مارادونا است. اگر به لطف نبوغش از مواهب سرمایه‌داری برخوردار است، ژست کمونیستی نمی‌گیرد و قهرمانانش انقلابیونی مثل کاسترو و چه‌گوارا نیستند.

  علاوه بر این، مسی خالی از خشم و نفرت است. شاید چون برخلاف مارادونا از محله‌های فقیرنشین و محروم نیامده. اگرچه علت اصلی ملایمت مسی حتما چیز دیگری است. پله هم کودکی توام با محرومیتی داشت. مثل مارادونا و برعکس مسی. اما پله شبیه مسی بود: انسانی ملایم و مبادی آداب، که نمی‌خواست نظم و مناسبات جهانی را به هم بزند.

  همین شباهت موجب شده که پله و مسی وجه مشترک دیگری هم پیدا کنند که عبارت است از حضور در فوتبال آمریکا. پله سه سال پایانی دوران فوتبالش را در کاسموس نیویورک بازی کرد، مسی هم قرار است سه سال پایانی فوتبالش را در اینترمیامی سپری کند.

  اگر مسی مثل مارادونا آمریکاستیز بود، محال بود پیشنهاد دیوید بکام را بپذیرد و راهی آمریکا شود. او در دورانی به دنیا آمده که ادعاهای مضحکی مثل "آزادی‌خواهی کمونیست‌ها" را باور نمی‌کند. در زمانۀ مارادونا، بسیاری از روشنفکران و سیاستمداران نیز فریب این حرف‌ها را خورده بودند. دیه‌گو که جای خود داشت.

در واقع بخت یار مسی بوده که دیرتر از مارادونا به دنیا آمده وگرنه در آرژانتین هر کسی ممکن بود به دام مارکسیسم بیفتد. چه‌گوارای آرژانتینی اگر مارکسیست شده بود، لااقل سبک و اساس زندگی‌اش سرمایه‌دارانه نبود. ولی یک ستارۀ فوتبال در اروپای غربی، چطور می‌تواند دامن از گرد سرمایه‌داری بیفشاند؟ مارادونا و مسی همه چیزشان را مدیون سرمایه‌داری بوده‌اند وگرنه ممکن بود به سرنوشت فئودور چرنکوف دچار شوند که نابغۀ فوتبال شوروی بود ولی دقیقا به علت زیستن در مسکو، نه ثروت داشت نه شهرت.

جبر جغرافیایی به راحتی می‌توانست مارادونا و مسی را هم به درد گمنامی مبتلا سازد. ولی مناسبات سرمایه‌دارانه، آن‌ها را به ثروت و شهرت چشمگیر رساند. هر دو در مقاطعی گران‌قیمت‌ترین بازیکن دنیای فوتبال بودند. رسانه‌های مهم سرمایه‌داری غرب، هر دو را به شهرتی عالمگیر رساندند. با این تفاوت که مارادونا مخالف سیستمی بود که او را به عرش رسانده بود، ولی مسی این قدر عقلش می‌رسد که بر سر شاخ، بن نبُرد.

 عصیان‌گری انقلابی مارادونا، موجب شد او پس از بازی فینال جام جهانی با رئیس فیفا دست ندهد و کلا با سران فیفا دشمنی داشته باشد. ولی پله و مسی فاقد روحیۀ انقلابی بودند و به همین دلیل پله در فینال جام جهانی 1994، کراواتی بسته بود که پرچم آمریکا روی آن نقش بسته بود، مسی هم در فینال جام جهانی 2022 حاضر شد لباس سنتی و ملی قطری‌ها را بر تن کند و سپس جام جهانی را بالای سر ببرد.

خوب یا بد، پله و مسی اهل بی‌احترامی به "قدرت" نبوده‌اند. چه قدرت ایالات متحدۀ آمریکا، چه قدرت امیر قطر یا رئیس فیفا. و همین مایۀ کامیابی آن‌ها بوده. مارادونا ولی ناکامی‌هایی را متحمل شد که با نبوغ و موقعیتش متناسب نبود. می‌توانست فرصت زندگی را شادکامانه‌تر بزید.

او با سران فیفا و آمریکایی‌ها در ستیزه بود، ولی با سران مافیای ناپل، شب‌ها در مهمانی‌های آنچنانی، کوکائین می‌کشید و با روسپیان وقت می‌گذراند. مسی روی دست و پایش تصویر چه‌گوارا و کاسترو را حک نکرده. انقلابی نیست ولی اخلاقی است. با همسر و فرزندانش در آرامش زندگی می‌کند و بحران‌زی و غوغاسالار نیست.

او به "اخلاق بورژوایی" پای‌بند است و به همین دلیل به همسرش وفادار است و ثروتش برای خانواده‌اش است و اجازه نمی‌دهد "سیاست" به خودش و خانواده‌اش لطمه بزند. ولی مارادونا انقلابی بود و آرام نمی‌گرفت. بنابراین با همه در ستیزه بود. از آمریکای جهانخوار و سران فیفا گرفته تا همسرش کلودیا و دخترانش.

انقلابی‌گری مارادونا، موجب می‌شد که او نهادهای قانونی را هم خوش نداشته باشد. چه در فوتبال چه در خارج فوتبال. در اواخر عمر، همسرش را متهم کرد به دزدی از مالش. از او شکایت کرد و شکایتش در دادگاه بررسی شد و همسرش کلودیا تبرئه شد. ولی مارادونا زیر بار حکم دادگاه نرفت و به تلافی، دخترانش را از ارث محروم کرد. مدعی شد که آن‌ها در دزدی از مالش، همدست مادرشان بوده‌اند.

مسی به راحتی بابت عدم حضورش در تمرین پاری سن ژرمن، از هم‌تیمی‌هایش و طرفداران این تیم عذرخواهی کرد. زیدان بابت اینکه درگیری‌اش با ماتراتزی در فینال 2006، در قهرمان نشدن فرانسه موثر بود، از مردم این کشور عذرخواهی کرد.

  ولی مارادونا هیچ وقت حاضر نشد از پیتر شیلتون بابت گل معروف به "دست خدا" عذرخواهی کند. از مردم آرژانتین هم بابت دوپینگش در جام جهانی 1994 عذرخواهی نکرد. انقلابی‌گری یعنی طلبکاری و احساس حقانیت مدام. چنین روحیه‌ای با عذرخواهی و اعتراف به خطا جور درنمی‌آید.

ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200