عصر ایران؛ اهورا جهانیان - اگرچه حضور علیرضا بیرانوند در باشگاه استقلال منتفی شد و پرسپولیس توانست دروازهبان ممتازش را حفظ کند، ولی نفس این انتقال احتمالی، زخمی کهنه را تازه کرد که باید آن را "ارقام نجومیِ فوتبال دولتی ایران" نامید.
رسانهها دربارۀ مبلغ قرارداد احتمالی بیرانوند با استقلال، ابتدا از رقمی نزدیک به 100 میلیارد تومان خبر دادند ولی وکیل بیرانوند گفت مبلغ قرارداد بیرانوند 18 میلیارد تومان است.
در این 44 سال پس از انقلاب، بیرانوند پس از عابدزاده بهترین دروازهبانی بوده که در فوتبال ایران ظهور کرده. بنابراین چه بسا بتوان گفت این پولها، دست کم رقم 18 میلیارد تومان، در برابر شادی و لذتی که او با هنر دروازهبانی در پرسپولیس و تیم ملی به میلیونها ایرانی عطا کرده، رقم چندانی نیست.
اما این حرف وقتی درست است که فوتبال ایران دولتی نباشد. پرسپولیس و استقلال مثل رئال مادرید و بارسلونا باشگاههای خصوصی باشند و ارقام نجومی به بازیکنانشان بپردازند.
مقصر این وضع البته تصمیمگیرندگان حکومتیاند. آنها ابا دارند که باشگاههای پرطرفدار فوتبال ایران تحت مالکیت شخص خاصی درآیند؛ چراکه احتمال میدهند این چندین و چند میلیون نفری که طرفدار استقلال یا پرسپولیساند، ممکن است پیادهنظام آن شخص شوند!
در واقع دولت در ایران واهمه دارد که مبادا تماشاگران و طرفداران پرسپولیس و استقلال وزن اجتماعی و سیاسی مالک خصوصی این باشگاهها را چندان بالا ببرند که او مثل رئیسجمهوری که بیستوچند میلیون رای آورده، به خودش غره شود که من هم رجل سیاسی هستم و اگر لازم باشد، طرفدارانم را بسیج میکنم!
اگر فردی مالک خصوصی پرسپولیس شود و مثل برلوسکونی که مالک میلان بود و این تیم را به اوج فوتبال اروپا و جهان رساند، پرسپولیس را با مدیریت موفقش چند بار قهرمان آسیا کند، بدیهی است که طرفداران پرشمار پرسپولیس، به شدت دوستدار و هوادار او خواهند شد.
اما اینکه این هواداری چقدر در خارج از دنیای فوتبال هم تداوم داشته باشد، سؤالی است که پاسخ آن معلوم نیست. و تصمیمگیرندگان دولتی نیز دقیقا از همین "امر نامعلوم" واهمه دارند. سالها قبل رحیمپور ازغدی گفت اگر دموکراسی در کشور بدون قید و شرط پذیرفته شود، خداداد عزیزی یا نیکی کریمی رئیسجمهور میشوند.
در واقع تصمیمگیرندگان سیاسی میگویند سری را که درد نمیکند، چرا دستمال ببندیم؟ مثلا ماجرا را این طور میبینند که اگر پرسپولیس را در یک مزایده به علی دایی واگذار کرده بودیم و او در اعتراضات سال قبل، علاوه بر اینکه اسطورۀ فوتبال ایران است، مالک پرسپولیس هم بود، مضرابهای سیاسی ناکوکش بیشتر میشد.
آشکار است که ملاحظهای سیاسی مانع خصوصی شدن باشگاههای بزرگ فوتبال در ایران بوده. تبعات فوتبالی این امر هم چیزی جز این نیست که این باشگاهها "حیات انگلی" دارند. یعنی بر سر سفرۀ ملت ایران نشستهاند و دستشان نهایتا در جیب مردم است. از عهدۀ مخارج خودشان برنمیآیند و باید با پول مالیات ملت و با پول نفت، که این یکی هم متعلق به ملت است، به حیاتشان ادامه دهند.
ولی مگر در اسپانیا و بریتانیا و ایتالیا که باشگاههای فوتبال مالک خصوصی دارند، هیچ مالکی توانسته با تماشاگران و طرفداران تیمش برای حکومت شاخ شود؟ اکثر بازیکنان بارسلونا، که محبوبترین باشگاه جهان طی پانزده سال اخیر بوده، با جداییطلبان کاتالونیا همدلی دارند. ولی مشکل تجزیهطلبی، مشکلی سیاسی است و دولت اسپانیا هم برای آن "راه حل سیاسی" دارد. یعنی برای مهار آن از فوتبال مایه نمیگذارد.
در حقیقت اگر فضای سیاسی بازتر شود و این فضای باز، موسمی نباشد بلکه تثبیت شود، هراس "استفادۀ سیاسی از فوتبال" تدریجا از بین میرود. استفادۀ سیاسی از فوتبال در فضای باز سیاسی، برد کوتاهی دارد؛ چراکه در جامعۀ باز، تکلیف مسائل سیاسی نهایتا در "حوزۀ سیاست" روشن میشود نه در حوزۀ فوتبال.
در آمریکا که بسکتبال ورزشی ملی و بسیار محبوب است، کدام بسکتبالیست یا کدام تیم بسکتبال توانسته است دولت این کشور را به چالش بکشد؟ با عقل جور درنمیآید که دولت آمریکا بگوید همۀ هزینههای بسکتبال حرفهای به گردن من، تا مبادا بسکتبال در این کشور دستمایۀ تشدید چالشهای سیاسی شود؟
اما اگر به هر دلیلی قرار است دولت مخارج فوتبال ایران را پرداخت کند، چرا مقامات دولتی ایران از تجربۀ شوروی و اروپای شرقی استفاده نمیکنند؟ کشورهای کمونیستی، معدن فوتبالیستهای طراز اول بودند.
لو یاشین، که قطعا بهترین دروازهبان تاریخ فوتبال بوده و در سال 2020 هم از سوی 170 خبرنگار و کارشناس مجددا به عنوان بهترین دروازهبان تاریخ انتخاب شد، بیست سال در دینامومسکو بازی کرد. از 1950 تا 1970. طی آن 20 سال، درآمد او در کشور کمونیستی شوروی به هیچ وجه نجومی نبود؛ ولی هم خودش هم دیگران از حضورش در میادین فوتبال لذت بردند و الان هم جزو افسانههای جهان فوتبال است.
یا اولگ بلوخین، کاپیتان ممتاز شوروی، در 1975 مرد سال فوتبال اروپا شد و از 1969 تا 1988 برای دیناموکیف بازی کرد، بدون اینکه این پولهای کلانِ یامفتِ بازیکنان وطنیِ ما را بریزند در جیبش. بلوخین در دهههای 1970 و 1980 نماد فوتبال شوروی بود.
رینات داسایف هم که جزو دروازهبانهای افسانهای تاریخ فوتبال است و در لیست "فیفا 100" (100 بازیکن برتر قرن به انتخاب پله) نیز حضور دارد، از 1977 تا 1988 سنگربان اسپارتاک مسکو بود. او نه مثل بوفون با فوتبال غیردولتی طعم زندگی در رفاه چشمگیر را چشیده بود، نه مثل بیرانوند با فوتبال دولتی. در شوروی، رفاهی معقول و غیرافسانهای داشت. خودش افسانهای بود نه رفاهش!
تا فردا صبح میتوان اسم استعدادهای ناب فوتبال شوروی و کشورهای اروپای شرقی را ردیف کرد. کافی است تیم ملی شوروی در جام جهانی 1986 و جام ملتهای اروپا در سال 1988 را بررسی کنیم. داسایف، بلانوف، واگیز خدیاتولین، واسیلی راتس، میخائیلی چنکو، اولگ پروتاسف و ... همگی به مراتب بهتر از بازیکنان فعلی استقلال و پرسپولیس بودند. اما هیچ کدامشان چنین پولهایی نمیگرفتند.
اگر درآمد پلاتینی و مارادونا و زیکو و رومنیگه و گولیت و فانباستن را در دهۀ 1980 میلادی ملاک قرار دهیم، قطعا در حق فوتبالیستهای شوروی جفا شده بود؛ اما دلیلش این بود که فوتبال شوروی "دولتی" بود.
مورد عجیب، فوتبال ایران است. فوتبال ایران هم دولتی است اما بازیکنانش نه مثل بازیکنان شوروی بلکه مثل بازیکنان جهان غرب، قراردادهای نجومی میبندند. اوایل انقلاب گفته میشد اقتصاد ما نه سوسیالیستی است نه سرمایهداری. معنای این حرف در واقع این بود که محاسن سرمایهداری و سوسیالیسم را داریم، ولی معایبشان را نداریم.
اما در فوتبال ایران، مدیریت دولتی را داریم و ارقام نجومی. مدیریت دولتی یعنی فقدان مدیریت دموکراتیک در فوتبال. ارقام نجومی هم، جدا از اینکه احساس نابرابری را در جامعه تشدید میکند، زمینهساز فساد است. به همین دلیل در دهۀ اخیر در اروپا قانون "فیرپلیِ مالی" اجرا میشود.
مطابق این قانون، هر باشگاهی حق ندارد هر طور که میخواهد بابت خرید بازیکنان گرانقیمت، ریختوپاش مالی کند؛ چراکه مخارج باشگاهها نباید بیشتر از درآمد آنها باشد. همین قانون یکی از دلایل تمدید نشدن قرارداد بارسلونا با مسی و نیز یکی از موانع بازگشت مسی به بارسلونا بود.
اگر قرار است فوتبال دولتی در ایران تداوم داشته باشد، آیا بهتر نیست برگردیم به دهۀ 1360؟ در دهۀ 60 از این رقمهای نجومی در فوتبال ایران خبری نبود. البته در همان دوران هم وضع بازیکنان مهم فوتبال ایران یک سر و گردن بالاتر از وضع مردم عادی بود.
مثلا زمانی که شاهرخ بیانی میخواست از استقلال برود، یکی از طرفداران استقلال به او گفته بود حقوق ماهیانۀ من 10 هزار تومان است و حاضرم آن را به تو بدهم تا در استقلال بمانی. شاهرخ به او گفته بود این 10 هزار تومان پول قبض تلفن من هم نمیشود. شاهرخ بیانی این خاطره را در مصاحبه با مجلۀ طنز و کاریکاتور بیان کرده بود.
غرض اینکه، آن روزها هم وضع مالی بازیکنان اصلی تیمهای بزرگ نسبتا خوب بود ولی درآمدها نجومی نبود و مردم احساس نمیکردند پولشان در مشتی باشگاه دولتی، حیف و میل میشود. اگر از چهرههای انگشتشماری مثل علی پروین بگذریم، یک فوتبالیست خوب در دهۀ 60، اجارهنشین نبود و خودرو شخصی داشت و معمولا یک مغازه هم داشت. حداکثر یک ویلا هم در شمال داشت.
اما اکثریت بازیکنان جام باشگاههای تهران و لیگ قدس مثل مردم عادی زندگی میکردند. وحید قلیچ گلر پرسپولیس بود و در آژانس تاکسی هم کار میکرد. محسن عاشوری و مجید نامجومطلق و بهروز سلطانی و رضا احدی و عبدالعلی چنگیز و ضیا عربشاهی و جعفر مختاریفر و کریم باوی و جواد زرینچه و صادق ورمرزیار و مرتضی و مهدی فنونیزاده، که بازیکنان اصلی پرسپولیس و استقلال بودند، درآمدشان از فوتبال دولتی ایران در حدی نبود که نسبتشان با مردم ایران نسبت شاهزاده و گدا باشد!
مجید نامجومطلق وقتی بیست ساله بود، برای اینکه به پرسپولیس بیاید، خواسته بود که باشگاه برایش یک موتوسیکلت بخرد. اما پرسپولیس خواستۀ نامجومطلق را نپذیرفت و او هم راهی استقلال شد! در حالی که نامجومطلق در کنار علی کریمی و خداداد عزیزی و ناصرمحمدخانی، جزو چند بازیکن تکنیکی برتر تاریخ فوتبال ایران است.
فوتبال در آن ایام پراندوه، بیشتر به کار "لذت بردن از زندگی" میآمد. نامجومطلق از بازی کردن در استقلال لذت میبرد، تماشاگران هم از تماشای تکنیک نابش.
پایین آوردن رقم قراردادها در فوتبال دولتی ایران، قاعدتا شدنی است. کافی است دولت عزمش را جزم کند و تیمهای دولتی را مکلف سازد به انجام این کار. اما ظاهرا مقامات دولتی، در وزارت ورزش و نهادهای بالاتر، از تبعات این کار واهمه دارد. یعنی نگرانند موج مهاجرت بازیکنان ایرانی به کشورهای عربی آغاز شود.
این هم در واقع یک ملاحظۀ سیاسی است وگرنه ایران سرشار از استعدادهای فوتبالی است. همین بیرانوند و طارمی، ده سال قبل در لرستان و بوشهر جوانانی ناشناس بودند. اگر در آغاز دهۀ 1390 فوتبل حرفهایشان را با ارقام بسیار کمتری آغاز میکردند، توقعات مالیشان هم متناسب با آغاز کارشان افزایش مییافت.
ترس از موج مهاجرت بازیکنان ایرانی به کشورهای عربی منطقه، یکی از دلایل پرداختهای نجومی به این بازیکنان است. پرداختهای نجومی اگر از جیب ملت نباشد، باکی نیست. ولی الان وضع به گونهای شده که پول مردمِ خواهان باخت تیم ملی در جام جهانی، باید به پای بازیکنان لیگ برتر ریخته شود تا مبادا این نوابغ دستهجمعی به لیگ امارات یا قطر یا عربستان کوچ کنند.
رفتن این بازیکنان از فوتبال ایران، بدتر از خداحافظی جمعیِ بهترین بازیکنان دهۀ 60 از تیم ملی نیست. پس از بازیهای آسیایی 1986، به دلیل مشکلاتی که بین ستارههای فوتبال ایران و پرویز دهداری (مربی وقت تیم ملی) پیش آمده بود، چهارده نفر از بهترین بازیکنان تیم ملی، در واکنش به سختگیریهای دهداری، قید حضور در تیم ملی را زدند.
این چهارده بازیکن تهرانی عبارت بودند از : احمد سجادی، شاهین بیانی، شاهرخ بیانی، محمد پنجعلی، اصغر حاجیلو، حمید درخشان، مرتضی فنونی زاده، مرتضی یکه، فرشاد پیوس، سید مهدی ابطحی، ناصر محمدخانی، ضیا عربشاهی، عبدالعلی چنگیز و غلام فتح آبادی.
حمید علیدوستی را هم که مهاجم ممتاز فوتبال ایران بود، به دلیل اینکه در سال 1365 در لیگ دو فوتبال آلمان بازی کرده بود، دیگر به تیم ملی دعوت نکردند.
اگرچه رفتارهایی که منجر به حذف خودخواستۀ این بازیکنان از تیم ملی شد درست نبود، و حتی فدراسیون فوتبال آنها را محروم کرد و اکثر آنها راهی کشورهای عربی حوزۀ خلیج فارس شدند، ولی کنار رفتن آنها هیچ مشکلی برای تیم ملی ایجاد نکرد.
ایران در سال 1984 با آن بازیکنان در جام ملتهای آسیا چهارم شده بود و در سال 1988، با جوانان تازهواردی که دهداری به تیم ملی دعوتشان کرده بود، تیم سوم جام ملتهای آسیا شد.
جوانانی که دهداری به تیم ملی آورد، به سرعت به ستارههای فوتبال ایران تبدیل شدند: عابدزاده، محرمی، زرینچه، نامجومطلق، کریم باوی و ...
تا جایی که به "فوتبال" مربوط میشود، کاهش رقم قراردادهای نجومی بازیکنان لیگ برتر فوتبال ایران، حتی اگر به مهاجرت گروهیِ این بازیکنان به کشورهای عربی منتهی شود، بحرانی در فوتبال ایران پدید نمیآید. استعدادهای جوان از راه میرسند و جای ستارهها و شبهستارههای پرتوقع فعلی لیگ برتر را میگیرند.
اما ظاهرا پرهیز دولت از کاهش چشمگیر رقم قراردادهای تیمهای دولتی، به "فوتبال" مربوط نیست و به "سیاست" ربط دارد. در واقع دربارۀ روندی "اقتصادی" در "فوتبال"، با منطق "سیاسی" تصمیمگیری میشود نه با منطق اقتصادی یا فوتبالی.
این "ارقام نجومی" در "فوتبال دولتی"، سالهاست که مثل استخوان لای زخم مانده است و کسی جرات بیرون آوردنش این استخوان آزاردهنده را از دل این زخم قدیمی ندارد. راه حل این مشکل دو چیز است: ارقام نانجومی یا فوتبال نادولتی.
ولی سیستمی که فشل شده و از اصلاح ریشهای مشکل میهراسد، ترجیح میدهد فوتبال دولتی ایران با قراردادهای نجومیاش، همچنان چهرۀ عدالت اجتماعی را در این کشور ملکوک کند. فوتبال ایران در واقع همان چیزی است که لنین دربارۀ دوران اولیۀ حکومت شوروی گفته بود: سرمایهداری دولتی.
در جهان غرب فوتبال و سرمایهداری به هم گره خوردهاند. در کشورهای کمونیستی، خوب یا بد، فوتبال در غیاب سرمایهداری به راه خودش ادامه میداد. فوتبال ایران در دهۀ 60 تقریبا شبیه فوتبال شوروی بود. اما از وقتی که پایمان دوباره به جام جهانی رسید و پول کلانی به فوتبال ایران تزریق شد، فوتبال در این کشور گره خورده به سرمایهداریِ دولتی.
اگر نمیتوانیم سرمایهداری راستین را بر فوتبال ایران حاکم کنیم، بهتر است از شر سرمایهداریِ دولتیِ بیست و چند سال اخیر خلاص شویم و برگردیم به دهۀ 60. فوتبال ایران در دهۀ 60، خوشایندتر بود و فساد ناچیزی داشت و حس عمیق تبعیض و نابرابری را نیز در جامعه پمپاژ نمیکرد.
فوتبال دهه شصت فوتبال خلع سلاح شده حرفه ای لیگ تخت جمشید بود با بازیکنانی که در زیر ساخت صحیح تر و بهتر و درست تر اون دوران به بالندگی و اوج رسیده بودن . پس فکر نکنین در زمان حال با مدیریت دهه شصتی اصلا از فوتبال چیزی باقی خواهد ماند . پرسپولیس کبیر با آنهمه خدم و حشم و اموال و املاک و ورزشگاه و باشگاه ؛ دیگر فقط در صندوق عقب اتومبیل علی پروین جا می شد . چند تا توپ و چند دست لباس . این وضعیت پرسپولیس بود ، وای به حال دیگران
دوم در مورد دستمزدها :
فوتبال مثل تمام پدیده های مشابه خود و حتی بسیار فراتر از آن پدیده ای جهانی هست . یعنی شما نمی توانید بازیکنی که از نظر مارکتینگ بین المللی مثلا ارزشی برابر با یک میلیون دلار دارد رادر ایران با 5 ، 6 میلیارد تومان یعنی یک دهم ارزش مارکتینگش حفظ کنید . پس بیخود سنگ بیت المال را به سینه نزنید که نه تنها اختلاس و حیف و میل بیت المال از فوتبال شروع نمی شود بلکه حتی به فوتیال ختم هم نمی شود . اینجا تنها جاییست که شاید بسیاری از مردم راضی باشند بیت المالشان هزینه شود . البته به نحو صحیح و درست و اصولی . باید بگم
گر حکم شود که مست گیرند
در شهر هر آنکه هست گیرند
و سومین مورد که در مورد هزینه های دولتی هست
باید کسی به شما بگوید ؛ یا شما خود محقق باشید که باشگاه های ما بخصوص سرخابی ها و معدود تیم های پرطرفدار شهرستانی اگر دولتی نبودند قطعا وضع و حالشان بسیار بهتر از این بود . مابقی تیم های وبال گردن را کاری ندارم . تبلیغات دست خودشان بود ، حق پخش تلویزیونی خودشان را خودشان تمام و کمال واگذار و از محل درآمد آن به استغنا می رسیدند و به جای هواداران ، دولتهای یکی دو روزه برایشان تصمیم نمی گرفت که هر روزشان به یک رنگ و لعاب و شکل و شمایل باشد. اقلا خیلی سریع تکلیفشان با خودشان روشن می شد و به ثبات می رسیدند .
اما حرف آخر
یادی از دهداری کردید و سالهای 66 و 67 و 68 که جوانهای دهداری از دل فوتبال آموزشگاهی آن دوران درآمده بودند . فوتبالی که رگ و پی اش هنوز آثاری از سیاستهای ورزشی و گسترش ورزش قهرمانی در گذشته داشت . الان چه ؟
مطمئن باشید با از بین بردن قردادهای به زعم خودتان نجومی و از نظر بنده خرد و ناچیز همین اندک اقبال تک پسران خانواده های تک فرزند هم به فوتبال نابود خواهد شد و دیگر خیلی راحت دم از استعداد و پرورش استعداد و فلان و بیسار نخواهید زد .
العاقل بالاشاره
حق یکی مثل من که اصلا فوتبال را دنبال نمیکند ولی از جیبش به جیب فوتبالیستها میرود چه میشود؟
خب باشگاه پرسپولیس و استقلال هم متعلق به ملت هست
من عاشق پرسپولیسم و هر چقدر هم براش خرج کنن من راضیم
فکر میکنم همه مردم همین طور هستند
آقا خرج کنید... اشکال نداره
در کشور ما هر ننه قَمری اعم از سلبریتی و بازیگر و بازیکن و سیاسی و غیر سیاسی و سرایدار ساختمان منزل آقای .... و کانون .... که خیلی راحت خود زیرپا گذارنده قانون هستند برای حاکمیت و .... شاخ هستند و این بخاطر بی عرضگی و ولنگاری
بازیکن خارجی را که دویست هزار دلار قیمت دارد به کشور می آورند و با او قرارداد 500 هزار دلاری می بندند ،
طوری هم عمل می کنند که مبالغ به موقع پرداخت نشود تا او شکایت کند و غرامت یک میلیون دلاری از ایران بگیرد.
چرا این کار را انجام داده اند ؟
جواب این است که مدیران دولتی از قبل با بازیکن قراری گذاشته اند که آن یک میلیون دلار بین دو طرف تقسیم شود.
یک مثال دیگر میزنم ، انتقاد می شود که چرا بعد از چند سال آموزش زبان انگلیسی در مدارس ، هیچ دانش آموزی قادر به استفاده از این زبان نیست ، جواب این است که مگر دروس دیگری مانند ریاضی و علوم را به خوبی یادگرفته که نگران این یکی باشیم.
ساختار فاسد دولتی ، فوتبال ، خودرو ، صنعت و گردشگری و غیره نمی شناسد ،
در هر زمینه ای فاسد و ناکارآمد عمل می کند و این ذات مدیریت دولتی است